کد خبر:15124
پ
فاقد تصویر شاخص

اهمیت و تحولات زبان سغدی در گفتگو با زهره زرشناس

زبان سغدی تقریبا تا سده دهم میلادی به‌صورت زبان میانگان یا میانجی در منطقه فرارود و در طول جاده ابریشم به‌کار می‌رفت.

میراث مکتوب- زهره زرشناس معروف به‌ بانوی سغد، محقق، پژوهشگر و استاد برجسته زبان‌شناسی، ایران‌شناس و باستان‌شناسی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، متعلق به‌نسلی است که آموختن را مهم‌تر از جلوه‎فروشی و نوشته‎سازی می‎داند. او طی سال‎های متمادی تدریس، گره‎های کار را به‌خوبی شناخته و بهترین شیوه را برای بیان مشکلات برگزیده است. همچنین در نهایتِ ایجاز به‌توضیح مسائل علمی می‎پردازد و سخن او مصداقِ روشن خیرالکلام است. در ادامه گفتگوی صمیمانه‌ای را که اخیرا با وی انجام شده است، می‌خوانید.

 
برای آغاز سخن، می‌خواهیم به‌گذشته برگردیم، دوست‌داران فرهنگ و ادب، با حضرت‌عالی و آثارتان آشنا هستند، حتما کنجکاوند که در مورد زندگی و تحصیلات شما بدانند، لطفا در این مورد توضیح دهید.
زهره زرشناس هستم و 19 آذر ماه 1330 در تهران متولد شدم. چون پدرم افسر ارتش بودند، غالباً در شهر‌های مختلف ایران ماموریت داشت. در نتیجه من دوران دبستان و تقریبا بیشتر سال‌های دبیرستان را در شهرستان‌های مختلف ایران ـ مثل سنندج، سقز، کرمانشاه، بیجار و نظایر این‌ها ـ گذراندم. گاهی اوقات در دوره دبستان به مدارسی رفتم که ـ پسر و دخترـ چند پایه در یک کلاس می‌نشستند. تعداد دانش‌آموزان خیلی کم بود، مثلا در حد 5 یا 7 دانش آموز در یک کلاس حضور داشت. من مادربزرگی ـ مادر مادرم ـ به نام خانم لیلا کوهی داشتم که از 4 سالگی به من خواندن و نوشتن را یاد داده بود، در حدی که کیهان بچه‌ها و اطلاعات کودکان را کاملا می‌خواندم، به‌علاوه کتاب قصه و… مطالعه می‌کردم. برای همین وقتی در شهرستان‌ها به‌مدرسه می‌رفتم، خیلی راحت می‌توانستم کتاب‌ها را بخوانم و شعرها را حفظ کنم. در کلاس، معلمان همیشه از من می‌خواستند که از روی مطالب بخوانم و حتی به‌بچه‌های پایه‌های بالاتر درس بدهم. به این شکل دوران دبستان در کردستان و بعد بیشتر سال‌های دبیرستان را در کرمانشاه گذراندم، برای ادامه دبیرستان به‌تهران آمدم و سال آخر دبیرستان ازدواج کردم.
 
چه سالی وارد دانشگاه شدید؟
در سال 1348 در رشته زبان انگلیسی قبول شدم و بلافاصله پس از اخذ لیسانس، در کنکور کارشناسی‌ارشد و پس از آن در کنکور دکتری رشته فرهنگ و زبان‌های باستانی در دانشگاه تهران پذیرفته شدم و بطور کلی همه مقاطع تحضیلی را بدون وقفه‌ پشت سر گذاشتم.
 
موضوع پایان نامه ارشد و دکتری شما چه بود و استاد راهنمایتان در این دو مقطع چه کسانی بودند؟
در دوره ارشد دکتر آموزگار استاد راهنما و رساله‌ا‌م درباره آداب و رسوم مربوط به‌مرگ در آیین زرتشتی بود. دوره دکتری را هم در دانشگاه تهران، رشته فرهنگ و زبان‌های باستانی ادامه دادم. در آن دوره، زنده یاد استاد دکتر بدرالزمان قریب با هیچ دانشجویی رساله سغدی نمی‌گرفت. ایشان بانی کرسی مستمر زبان سغدی در دانشگاه تهران بود. اول در دانشگاه شیراز تدریس می‌کرد و بعد به‌دانشگاه تهران آمد و تقریبا از سال 1350 کرسی مستمر زبان سغدی را در دانشگاه تهران دایر کرد. اما هرگز راهنمای هیچ دانشجویی برای رساله سغدی نشده بود! چون عقیده داشت، سغدی زبانی دشوار و مشکل است. آن زمان هیچ کتابی در مورد زبان سغدی به‌زبان فارسی نداشتیم! تنها یک مقاله از سال 1330 وجود داشت که در مجله مهر چاپ شده بود و آن مقاله هم ترجمه داستان سغدی رستم به زبان فارسی بود. شادروان دکتر قریب تنها کسی بود که بعدا آثار و مقاله‌هایی به‌زبان فارسی درباره زبان سغدی نوشت. من زمانی‌که که برای گرفتن رساله دکتری خدمت ایشان رفتم، خواهش کردم، نپذیرفت، به‌من گفت: «تو خیلی دانشجوی خوبی هستی ـ البته تعریف از خود نباشد، ولی من چه در کنکور چه در دوره دانشکده، همیشه شاگرد اول بودم ـ ولی من به‌هیچ دانشجویی رساله سغدی توصیه نمی‌کنم».

به همین دلیل به انتشارات هاراسوییس در آلمان که کتاب‌های زبان‌های باستانی را در آن زمان چاپ می‌کرد، نامه‌ نوشتم و چند کتاب‌ سغدی را برای خرید درخواست کردم. یادش بخیر، آن زمان، نه ایمیل بود و نه کارت بانکی و نامه‌ها کاغذی بود. بالاخره آن ناشر کتاب‌ها را برای من ارسال کرد. دو کتاب سغدی بود، یکی به نام تکست سغدین (textes sogdiens) که متن‌های سغدی پاریس است و در کتابخانه ملی پاریس نگهداری می‌شود و دیگری کتاب وسانتره جاتکه (Vessantra Jataka) نام داشت که داستان تولد بودا به‌زبان سغدی است. من آن‌ها را خریدم و رفتم خدمت خانم دکتر قریب، روی میز ایشان گذاشتم. این کتاب‌ها به زبان فرانسه بود. خدمتشان عرض کردم که زبان سغدی را بسیار دوست دارم و می‌خواهم حتما رساله سغدی بگیرم، این کتاب‌ها را به‌عنوان شاهدی بر علاقه‌ام خریدم و آمدم خدمتتان. زبان‌های انگلیسی و فرانسه می‌دانم و با زبان آلمانی آشنایی دارم. از شما خواهش می‌کنم که راهنمایی رساله مرا بپذیرید. بالاخره شادروان دکتر محسن ابوالقاسمی ـ که مدیر گروه بود ـ واسطه شد و بعد زنده یاد دکتر احمد تفضلی ـ که ایشان هم بسیار به من لطف داشت که یک نمونه از لطفشان را خواهم گفت ـ به خانم دکتر قریب گفتند «اگر قرار است رساله بگیری با زرشناس بگیر، برای این‌که دانشجوی دیگری نخواهی یافت که مثل او پیگیر و این‌قدر پشتکار داشته باشد». بالاخره خدا را شکر زنده یاد دکتر قریب پذیرفت و آقای دکتر تفضلی هم مشاور پایان‌نامه شد. با‌گرفتن این رساله، دیگر هیچ وقت مطالعه سغدی را رها نکردم، ادامه دادم و دیدم در زبان سغدی مطالب بسیاری هست که هنوز جای گفتن دارد، به همین خاطر آن را ادامه دادم.
 
چه خاطره‌ای از روان‌شاد تفضلی دارید؟
خاطره‌ای از زنده یاد دکتر تفضلی نقل کنم که بسیار به‌بنده لطف داشت. در دوره دکتری دانشگاه تهران، کلاس‌های متعددی ارائه می‌شد و دانشجو می‌توانست با توجه به‌علاقه، کلاس‌های مختلفی را انتخاب کند. درسی بود که فقط من داوطلب آن بودم و آن درس با دکتر تفضلی ارائه شده بود. از دانشجویان شنیده بودم که بسیار کلاس دشواری است. من همیشه در زندگی‌ام دنبال چالش بودم و دوست داشتم کارهایی را که دیگران دشوار می‌دانند، دنبال کنم و به نتیجه برسانم. یادآور شوم که کلاس در مورد دینکرد 3 بود. چون متن فلسفی و بسیار دشواری به زبان پهلوی است، دانشجویان از آن می‌ترسیدند. آقای دکتر تفضلی –روحشان شاد باشدـ بسیار سخت‌گیر و جدی و در حقیقت استاد زبان پهلوی بود. من واقعا افتخارم می‌کنم که این درس را با ایشان گذراندم. با وجود این‌که من تنها دانشجویی بودم که این درس را برداشته بودم، ایشان سنت شکنی کرد و کلاس با 1 دانشجو برگزار می‌شد. آن کلاس 2 استاد داشت، استاد دیگر آن، دکتر مهدی محقق ـ خداوند سلامتشان بدارد ـ بود. ایشان در مورد نکته‌های فلسفی که در دینکرد مطرح می‌شد، صحبت می‌کرد، شادروان دکتر تفضلی هم متن پهلوی را توضیح می‌داد. به‌خاطر دارم که با خانم دکتر آموزگار ـ که آن زمان مدیر گروه بود ـ صحبتی شد، آقای دکتر تفضلی فرمود: من این کلاس استثنایی را فقط به‌دلیل این‌که می‌دانم زرشناس چه دانشجویی است گذاشتم وگرنه کم پیش می‌آید که یک دانشجو،  دو استاد داشته باشد. به هر صورت ایشان این لطف را در حق من انجام داد.
 
همکلاسی‌های دوره ارشد و دکتری شما، چه کسانی بودند؟
یکی از همکلاسی‌های من در دوره ارشد و دکتری، آقای دکتر مستاجر حقیقی بودند که بعد از انقلاب برای مدتی رئیس دانشگاه مشهد بودند، دقیقا به‌یاد ندارم که بر اثر حادثه رانندگی یا سکته، در جوانی فوت کرد.
 
نظرتان در مورد زبان سغدی چیست و چه نسبتی با زبان فارسی دارد؟
در آغاز کلام، به پیشینه‌ای می‌پردازم. در زبان‌شناسی تاریخی، زبان‌های ایرانی را جزو زبان‌های بسیار خاص می‌دانیم، از این نظر که از سه دوره این زبان‌ها ـ یعنی دوره باستان، دوره میانه و دوره جدید ـ آثار مکتوب داریم که تاریخ تحول این زبان‌ها را به‌خوبی نشان می‌دهد. به‌همین دلیل بررسی‌های زبان‌شناسانه و زبان‌شناختی، در مورد زبان‌های ایرانی بهتر و با مدرک و سند انجام شده است. حال سوال این است که زبان فارسی  ـ که ما به آن سخن می‌گوییم ـ و دوره میانه و باستان آن یعنی زبان‌های فارسی میانه و فارسی باستان، در چه گروه زبانی قرار می‌گیرند؟ این سه زبان اعضای گروه زبان‌های ایرانی هستند که خودشان زیر گروه زبان‌های ایرانی و هندی هستند. زبان‌های ایرانی و هندی، زیرگروه زبان‌های هندی و اروپایی (معروف به هند و اروپایی) هستند. زبان هند و اروپایی، زبان فرضی و مادر برای خیلی از گروه‌های زبانی است. ولی خود آن ـ چنان‌که عرض کردم ـ زبانی مفروض است و از روی قوانین زبان‌شناختی توانسته‌اند واژه‌های آن را بازسازی کنند و به همین دلیل، همیشه واژه‌های آن را با ستاره نشان می‌دهند. کتابی با ‌«عنوان زبان و ادبیات ایران باستان» دارم که دفتر پژوهش‌های فرهنگی آن را چاپ کرده است. در مقدمه آن کتاب، خانواده زبان‌های هندی و اروپایی را خیلی مفصل معرفی و نسبت زبان‌های ایرانی را با این خانواده توضیح داده‌ام. البته در منابع دیگر هم آمده است. از خانواده زبان‌های ایرانی، زبان‌ ایرانی باستان را داریم که باز هم مفروض است، یعنی آثار مکتوبی از آن در دست نیست، این زبان را نیز با ستاره نشان می‌دهند. زبان ایرانی باستان شامل؛ سغدی باستان، اوستایی، فارسی باستان ـ که از اوستایی و فارسی باستان مدرک داریمـ، سکایی باستان و خیلی از زبان‌های ایرانی مثل خوارزمی باستان، بلخی باستان و نظایر آن است. اگر دو شاخه شرقی و غربی برای زبان ایرانی باستان در نظر بگیریم، زبان سغدی، بلخی، خوارزمی، سکایی، جزو شاخه شرقی قرار می‌گیرند که در دوره میانه ما از هر چهارتای این‌ها اثر مکتوب داریم. اما در دوره باستان اثری از آن‌ها ـ جز برخی واژه ها که ممکن است در متن‌های دیگر آمده باشد ـ نیست. بنابراین اگر بخواهیم درباره متن‌های سغدی صحبت کنیم می‌توانیم این‌طور بگوییم که زبان سغدی در گروه زبان‌های ایرانی میانه شرقی قرار می‌گیرد که پیشتر عرض کردم، شامل زبان‌های سغدی، خوارزمی، بلخی و سکایی است. زبان‌های ایرانی میانه غربی شامل پهلوی اشکانی و پهلوی ساسانی یا زرتشتی است. از زبان پهلوی به‌ویژه پهلوی ساسانی، متن‌های بسیاری مشتمل بر کتاب و سنگ نوشته موجود است. زبان فارسی امروز یا فارسی جدید دنباله زبان پهلوی یا زبان فارسی میانه است و زبان فارسی میانه دنباله زبان فارسی باستان است، اما از سغدی باستان هنوز نوشته‌ای در دست نداریم. متنی به‌زبان سغدی وجود دارد که شامل دعای اَشِم وهوی زرتشتی است. ایران‌شناسان در ابتدا گمان می‌کردند که متن این سرود، به‌زبان سغدی باستان است، اما بعدا اثبات شد که سغدی باستان نیست و یک سرود بسیار قدیمی به‌زبان سغدی است. البته آن زمان هنوز ایرانیان زرتشتی نبودند، این دعا در ستایش راستی است. یعنی ایرانیان باستان، حدود پانزده قرن قبل از میلاد مسیح، به‌ستایش راستی پرداخته‌اند و در این باره سرود دارند، یعنی «راستی» در ایران باستان چنین اهمیتی داشته است. این متن سغدی را ترجمه کرده‌ام و در آغاز کتاب جستارهایی در زبان ایرانی میانه شرقی ـ که یکی از دو مجموعه مقالات من است ـ آورده‌ام. سرودی در «ستایش راستی» یا «دعای اَشِم وهو».

 

 

اهمیت زبان سغدی و علت گرایشتان به این زبان چیست؟
سغدی زبانی است که کمتر شناخته شده، در حالی‌که واژه‌های سغدی بسیاری ـ حتی به‌صورت واژه قرضی ـ در زبان فارسی آمده و به‌علت عدم شناخت، این واژه‌ها مهجور تلقی شده، مثلا واژه «آغاز»، این واژه از زبان سغدی وارد زبان فارسی شده است.

 در همان مجموعه مقالات «جستارهایی در زبان ایرانی میانه شرقی»، مقاله‌ای دارم که در آن به‌بررسی وام‌واژه‌های سغدی در شاهنامه فردوسی پرداخته‌ام. مثلا واژه «سنگسار»، «ستیغ» و… همگی سغدی هستند برای همین مقاله‌ای در نامه‌فرهنگستان با‌عنوان «نام دژی در شاهنامه»، اشاره کرده‌ام که نام دژی که در شاهنامه «افراز» خوانده شده است، در اصل«آوازه» بوده است و کاتبان شاهنامه آن‌را به‌این شکل‌ضبط کرده‌اند، چرا؟ چون‌که واژه سغدی «اوزه»را نمی‌شناختند. در این مقاله ثابت کردم که این واژه سغدی است و از «اوزه» آمده، به‌همین جهت باید آوازه خوانده شود. مثلا در خیلی از نسخ شاهنامه حتی در نسخه چاپ مسکو نام دژ را افراز خواندند در حالی‌که نام دژ، خیلی ساده در یکی از این نسخه بدل‌های شاهنامه دیده می‌شود. می‌دانید که در شاهنامه چاپ مسکو نسخه بدل‌ها هم آورده شده است و من با استفاده از آن‌ها به‌این واژه سغدی رسیدم و این‌که نام این دژ را باید «آوازه» بخوانیم.

چون سغدی زبان دشوار و چالش برانگیزی بود و من اصولاً در زندگی دوست دارم کارهایی سختی را ـ که کمتر کسی دنبال می‌کند و به‌آن اقبال نشان می‌دهد ـ انجام بدهم، به‌پژوهش درباره زبان سغدی علاقه‌مند شدم. البته مدتی بعد از آن‌که با شادروان دکتر قریب رساله دکتری در مورد زبان سغدی گرفتم و فعالیتم را درباره این زبان آغاز کردم، دانشجویان دیگری هم با خانم دکتر قریب، رساله درباره زبان سغدی گرفتند.
 
آقای دکتر رواقی نیز در مورد زبان سغدی کار کرده است؟
آقای دکتر رواقی در مورد واژه‌های فرارودی کار کرده ‌است، از این نظر با زبان سغدی ارتباطی برقرار کرد و به‌همین جهت کارهای ایشان بسیار مورد استفاده من بوده است. خاطره‌ای هم از اقای دکتر رواقی نقل کنم که در مورد اولین کتابم، «شش متن سغدی» از انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است. در زمان پژوهش روی آن متن سغدی، به‌واژه‌ای تحت عنوان «مستکاره» برخورد کردم، که این واژه در متن سغدی به‌معنای سکر‌آور است. چون در آیین بودا شراب و مصرف هرگونه مسکرات حرام است و جزو محرمات آیین بودا است به‌همین دلیل در این رساله سغدی ـ بودایی، بعدا در مورد سغدی بودایی توضیح خواهم داد ـ اشاره شده به این‌که نباید کسی شراب بنوشد و مسکرات مصرف کند و لغتی که برای آن به کار می‌برد نوشابه مستکاره است. این واژه در فارسی وجود ندارد و می‌خواستم این واژه مستکاره را در ترجمه فارسی بیاورم. آن زمان من دانشجوی جوانی بودم، آقای دکتر رواقی، روزی به پژوهشگاه آمده بود، از ایشان پرسیدم که می‌خواهم لغت سغدی مستکاره را به همان صورت در ترجمه فارسی به‌کار ببرم، به‌نظرم اجزای این کلمه فارسی است چرا به کار نبریم؟ ایشان سخن بنده را تایید کرد و مثال‌های زیادی از میان واژه‌های فرارودی پیدا کردکه واژه مستکاره در آن‌ها به‌کار رفته بود و برای من فرستاد. همیشه این لطف ایشان را بیاد دارم و نقل می‌کنم.
 
درباره آثاری که درباره زبان سغدی در دسترس ماست توضیح دهید.
آثاری که از زبان سغدی به‌دست ما رسیده است را می‌توان در دو گروه آثار دینی و آثار غیر دینی دسته‌بندی کرد؛ آثار دینی مشتمل بر سه گروه سغدی بودایی، سغدی مانوی و سغدی مسیحی است و آثار غیر دینی شامل سنگ‌نبشته، دیوار نبشته، کتیبه، سکه، اسناد دیوانی و اداری ونظایر این‌ها است.

سغدیان اکثرا بازرگان بودند و در طول جاده ابریشم معمولا به‌تجارت ابریشم، کاغذ و نظایر این‌ها مشغول بودند و طبعا پیرو ادیان گوناگونی نظیر بودایی، مانوی، مسیحی و …. بودند. آن گروه از بازرگانان سغدی که پیرو آیین بودا بودند، آثاردینی خود نظیر احکام و رساله‌های بودایی را به‌زبان سغدی ترجمه کردند. چون بودا آیینی است که اولین بار در هند رواج پیدا کرد، شاید تصور بر این باشد که این رساله‌ها از زبان هندی یعنی سنسکریت ترجمه شده است، درحالی‌که این‌طور نیست. در تحقیقات انجام شده، مشخص شد، بسیاری از این رساله‌های آیین بودا از زبان سنسکریت، توسط مترجمان ایرانی به‌زبان چینی ترجمه شده و موجب رواج آیین بودا در چین شده است، بعد از زبان چینی ـ توسط همین بازرگانان سغدی که بودایی مذهب و سغدی زبان بودند ـ به‌زبان سغدی برگردانده شده است. سال 2016 دانشگاه سن‌پترزبوگ تصمیم گرفت، جشن‌نامه‌ای برای نودمین سال تولد پروفسور لیوشیتس ـ استاد زبان سغدی در آن دانشگاه و در حقیقت شخصی که تمام عمر خود را صرف کار درباره زبان‌های ایرانی به‌ویژه زبان سغدی کرده بود ـ تهیه کند. من تنها ایرانی بودم که برای ارسال مقاله دعوت شدم. مقاله‌ای برای آن‌جشن‌نامه به‌زبان انگلیسی فرستادم که چاپ شده است. در آن مقاله اثبات کردم که این ترجمه‌ها از زبان سنسکریت به‌‌سغدی ترجمه نشده، بلکه از زبان چینی به زبان سغدی ترجمه شده است. البته قبلا پروفسور مکنزی هم این مطلب را بیان کرده بود، ولی من ـ با پیدا کردن معادل‌ چینیِ واژه‌های سغدی و مقایسه با معادل‌های آن‌ها در زبان سنسکریت ـ بار دیگر این مساله را اثبات کردم.

درباره آثار زبان سغدی صحبت می‌کردم. به‌طور کلی آثار دینی زبان سغدی به سه دسته تقسیم می شود، 1ـ سغدی بودایی، 2ـ سغدی مانوی، 3ـ سغدی مسیحی. البته این نکته نباید فراموش بشود که زبان یکی است، یعنی همان زبان سغدی، اما بوداییان، مانویان و مسیحیان هرکدام با انتخاب خط خاص خود به‌ترجمه آثار دینی خود به‌زبان سغدی پرداختند و در نتیجه سه دسته متن سغدی با سه خط مختلف نوشته شد.

متن‌های سغدی بودایی: آثار دینی مربوط به‌آیین بودا است که پیشتر عرض کردم بیشتر آن‌ها از چینی و در مواردی به ندرت از سنسکریت ترجمه شده است. من راهنمای یکی از رساله‌های دوره دکتری در همین مورد بودم که دو متن معادل سغدی بودایی به‌زبان سنسکریت پیدا کردیم یعنی هم نسخه سنسکریت و هم نسخه چینی آن نسخه سغدی وجود داشت.

متن‌های سغدی مانوی: معمولا آثاردینی مربوط به آیین «مانی» است. می‌دانید که مانی دینی ایرانی است. مانی در حدود سال216 یا 217 میلادی متولد می‌شود و در زمان شاپور یکم ساسانی دعوت خود را به‌دین جدید اعلام می‌کند. مانی پیام آوری ایرانی است و در بابل به‌دنیا می‌آید، مادرش شاهزاده اشکانی است. مانی دین خاصی را معرفی می‌کند که در ایران مورد موافقت روحانیان زرتشتی قرار نمی‌گیرد، هر چند که شاپور ساسانی از او حمایت می‌کند. اما به‌دلیل مخالفت موبدان زرتشتی با مانی و آزار و اذیت پیروان آیین او، در دوران ساسانیان، اکثر مانویان به‌آسیای مرکزی مهاجرت کردند و در واقع پناهنده شدند، چون در آسیای مرکزی تا حدودی تساهل و تسامح دینی وجود داشت، از همین روی مانویان توانستند «مانستان‌ها‌»‌یعنی «معابد مانوی» خودشان را در آن‌جا دایر کرده و آیین مانوی را تبلیغ کنند، لذا به‌تدریج آثار مانی و پیروان او را به‌زبان سغدی ترجمه کردند. یعنی آثاری از سغدی در دست داریم که مربوط به‌دین مانی است و به آن‌ها سغدی مانوی می‌گویند.
متن‌های سغدی مسیحی: در زمان ساسانیان، تعدادی از ایرانیان مسیحی شدند، به‌ویژه پیرو کلیسای نسطوری بودند. یزدگرد ساسانی تا حدودی از آن‌ها حمایت می‌کرد، به‌همین خاطر موبدان زردشتی او را «یزدگرد بزه‌گر» می‌نامیدند. اما بر اثر مخالفت و فشار روحانیان زرتشتی، عده‌ای از مسیحیان ایران، ناگزیر ازمهاجرت به‌آسیای مرکزی می‌شوند و در آن‌جا کلیساهای خودشان را دایر می‌کنند و طبعا برای تبلیغ دین خود، آثار دینی مسیحی را از زبان سریانی به‌زبان سغدی ترجمه می‌کنند که «سغدی مسیحی» نامیده می‌شود. بنابراین ما در زبان سغدی سه دسته متن داریم. یک دسته از زبان چینی ترجمه شده و اصل سنسکریت دارد که مربوط به‌آیین بودا است. دسته دوم از زبان‌های ایرانی مثل پهلوی یا فارسی میانه و پهلوی اشکانی به‌سغدی ترجمه شده و مربوط به آیین مانی است. دسته آخر از زبان سریانی ـ که زبان مادری مسیح بود ـ به‌زبان سغدی ترجمه شده و مربوط به‌مسیحیان است. همه این‌متن‌ها دینی است و آثار دینی سغدی را در بر می‌گیرد. افزون بر این‌ها، از زبان سغدی آثار غیر دینی نظیر سنگ نبشته، دیوار نبشته، کتیبه، سکه، آثار دیوانی و تعدادی قصه، باقی مانده است. بیشتر این قصه‌ها به‌دست مانویان به‌زبان سغدی ترجمه شده است. بنده بسیاری از آن‌ها را ـ‌ در کتابی با عنوان «قصه‌هایی از سغد» ـ به‌زبان فارسی ترجمه و بازنویسی کرده‌ام که توسط انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی منتشر است. انگیزه من برای نوشتن این کتاب، شناساندن زبان سغدی به‌جامعه فارسی زبان بوده است؛ چون‌ حس می‌کنم زبان سغدی را به‌وسیله قصه بهتر می‌توان به‌مردم معرفی کرد و شناساند چراکه قصه از دیرباز در ایران مورد توجه و علاقه بوده است.
 
لطفا از سابقه و پیشینه قصه‌گویی بگویید.
قصه‌گویی در ایران باستان بسیار رواج داشت و همه شاهان و بزرگان، قصه‌گو داشتند که معروف‌ترین قصه‌گوی درباری، «شهرزاد قصه‌گو» معرف همگان است. افزون بر این، در شاهنامه اشاره شده است که وقتی وزیری قصد داشت به‌شاه اندرزی دهد یا نصیحتی کند، این کار را همیشه در قالب قصه انجام می‌داد و سعی می‌کرد با زبان تمثیل و قصه او را پند دهد که از آن کار خلاف دست بردارد. چون به‌هر حال شاهان مستبد و تصمیم‌گیرنده مطلق بودند، در نتیجه وزرا با احتیاط و از طریق قصه، آن‌ها را راهنمایی می‌کردند. اکتشافاتی که باستان‌شناسان روسی در کاخ‌های بزرگان و شاهان سغد در منطقه فرارود انجام دادند، مثلا درنواحی مانند پنجکنت، ورخشه و افراسیاب بر دیوار قصرهایی که از زیر خاک بیرون آمد، قصه‌های مصور بسیاری دیده می‌شد. در این دیوارنگار‌ه‌ها درست مثل سریال‌های امروزی تلویزیون، پرده‌ به ‌پرده قصه‌هایی در جاهای مختلف نقل ‌شده است. مثلا قصه رستم که در چندین دیوارنگاره است. البته قصه رستم سغدی با قصه رستم در شاهنامه خیلی تفاوت دارد که عرض خواهم کرد. در کتابی با عنوان «میراث ادبی روایی در ایران باستان »که در دفتر پژوهش‌های فرهنگی چاپ شده است، بیان کرده‌ام که به نظر من این دیوار‌نگاره‌ها و این قصه‌ها و قصه‌گویان، که در واقع تداوم «سنت گوسانی» است، به‌نوعی باعث حفظ و تداوم سنت پهلوانی ایران باستان، شده است. می‌دانیم که گوسان‌ها در مجالس مختلف مانند مجالس بزم و رزم داستان‌های پهلوانی را برای شاهان و بزرگان نقل می‌کردند و همراه با نواختن ساز به‌صورت فی‌البداهه می‌خواندند. ادامه آن سنت را در قصه‌‌های دیوارنگاره‌های سغدی و در مجالس نقالی و شاهنامه‌خوانی می‌بینیم.
 
زبان سغدی تا چه دوره‌ای رواج داشته‌ است؟
تقریبا تا سده دهم میلادی (چهارم قمری) به‌صورت زبان میانگان یا میانجی یا (lingua franca) در منطقه فرارود و در طول جاده ابریشم به‌کار می‌رفت، در واقع مثل زبان انگلیسی امروز زبان تجارت، علم، نگارش و زبانی بین‌المللی بود. اما زمانی که در دوره سامانیان، امرای فارسی زبان سامانی در منطقه از زبان فارسی حمایت ‌کردند و نیز اقوام ترکی که به‌منطقه هجوم می‌بردند، زبان ترکی را در منطقه رواج دادند، با رواج زبان ترکی و زبان فارسی، زبان سغدی به‌تدریج از رونق افتاد. البته در تحقیقاتی که صورت گرفت، مشخص شد که تا سده‌های چهارده و پانزده میلادی در روستاهای بخارا و سمرقند هنوز به‌زبان سغدی و گویش‌هایی نظیر آن صحبت می‌شده است.

زبان سغدی جزو معدود زبان‌های ایرانی شرقی است که دنباله آن به‌دوره جدید و معاصر رسیده است، مانند زبان فارسی که دنباله زبان پهلوی یا فارسی میانه زرتشتی است. دوره نو زبان سغدی «یغنابی» نام دارد که در حال حاضر در «دره یغناب» در مجاورت رود خانه زرافشان گویش‌ورانی دارد. گاهی تحقیقاتی در باره جاده ابریشم در صدا و سیما پخش می‌شود  ـ‌ برای مثال در تلویزیون ایران دیده‌ام ـ که فیلم‌هایی از مردمان یغناب پخش شد که به زبان یغنابی صحبت می‌کنند. در آکادمی علوم تاجیکستان پژوهش‌های بسیاری در این مورد انجام شده است. واژه‌نامه، قصه‌ها و ضرب‌المثل‌های یغنابی را گردآوری کرده‌اند و کتاب‌ها را برای من هم فرستاده‌اند. البته به‌خط سیریلیک است ولی زبان آن فارسی تاجیکی است، چون سغد قدیم شامل بخشی از منطقه تاجیکستان و ازبکستان امروزی بوده است. مطالعه درباره زبان یغنابی به شناخت واژه های ناشناخته زبان سغدی و یافتن تلفظ صحیح آن‌ها کمک می‌کند. فقط باید توجه داشت آثاری که امروز از زبان سغدی در دست داریم مربوط به‌گویشی از زبان سغدی است که این زبان یغنابی ادامه آن گویش نیست، بلکه ادامه گویش دیگر و متفاوتی از آن زبان سغدی دوره میانه است؛ اما به‌هرحال برای مطالعه متن‌های سغدی موجود، بسیار سودمند است.
 
علت تغییر نام به یغنابی چه بود؟
چون در منطقه یغناب بدان صحبت و تکلم می‌شود.
 
تفاوت زبان سغدی و یغنابی در چیست؟
دقیقا تفاوت آن‌ها مثل فارسی میانه زرتشتی یا پهلوی با فارسی جدید(یعنی زبان فارسی که من و شما با هم صحبت می‌کنیم) است. یعنی سغدی دوره میانه زبان و یغنابی، دوره جدیدِ آن است.

 

 

از آداب و رسوم و اعتقادات سغدی‌ها و یغنابی‌ها بگویید.
سغدی‌ها بازرگان بودند و شغل اصلی آن‌ها تجارت بود، در عین حال حامی فرهنگ بودند، ترجمه آثار ادبی و دینی به‌زبان سغدی، دیوارنگاره‌های کاخ‌های اشراف سغد و… نمونه‌هایی از حمایت ثروتمندان سغد از هنر و فرهنگ است و جالب این‌که علاقه به‌تجارت در میان یغنابی‌ها نیز تداوم یافته است، به‌این‌صورت‌که یغنابی‌ها عادت دارند وقتی فرزندانشان به‌دنیا می‌آید حتما کف دست آن‌ها عسل می‌مالند، می‌گویند که این چسب عسل باعث می‌شود، در آینده پول به‌دست آن‌ها بچسبد. یا مثلا هنگامی که بچه‌ای به‌دنیا می‌آید در دهانش قند می‌گذارند، می‌گویند که دهانش شیرین باشد، که وقتی می‌خواهد تجارت کند حرف و سخنش برای خرید و فروش موثر باشد. گویی آن شغل اجدادی در آداب و رسوم یغنابی ها هم ادامه یافته است.
 
آیا در حال حاضر مشغول کار خاصی درّاره زبان سغدی و یغنابی هستید؟
در حال حاضر راهنمای یکی از رساله‌های دکتری در دانشگاه تهران هستم که درباره ریشه‌شناسی واژه‌های زبان یغنابی است. تعدادی از واژگان را از نظر تلفظ و ریشه‌شناسی بررسی می‌کنیم. برای این‌که بتوانیم به تحقیقات زبان سغدی کمک کنیم و برای تلفظ واژگان سغدی از زبان یغنابی کمک بگیریم. مشاور این رساله پروفسور نیکلاس سیمز ویلیامز از دانشگاه لندن و متخصص زبان سغدی در آن دانشگاه و جزو معدود استادانی است که در واقع حرف آخر را در زبان‌های شرقی و زبان سغدی در دنیا می‌زنند.
 
از زمینه آشناییتان با پروفسور نیکلاس سیمز ویلیامز بگویید.
 زمانی که دانشجو بودم و با شادروان دکتر قریب رساله سغدی گرفته بودم موضوع رساله من 6 متن سغدی کتابخانه بریتانیا بود. به‌دلیل این‌که اثر در ایران نبود، در آن زمان چون ارتباطات اینترنتی وجود نداشت، برای پروفسور سیمز ویلیامز از طریق پست نامه نوشتم که دانشجویی ایرانی هستم و درباره زبان سغدی پژوهش می‌کنم، این متن‌ها در ایران نیست، من چه‌گونه آن‌ها را از کتابخانه بریتانیا به دست آورم؟ بلافاصله ـ در کمال ناباوری ـ استاد پاسخ داد و برای من میکروفیلم متن‌ها و تمام موارد درخواستی را ارسال کرد و گفت باعث خوشحالی است که یک نفر در جای دیگری از دنیا در مورد زبان سغدی پژوهش می‌کند. از آن به بعد ما با هم آشنا شدیم و مکاتبه می‌کردیم. در حال حاضر هم از طریق ایمیل با هم مکاتبه داریم و از همین طریق هم مشاوره این رساله را قبول کرد.
 
آثار سغدی در کجا نگهداری می‌شود؟
در ایران حتی یک سطر متن سغدی نداریم و تمام دست‌نوشته‌های سغدی در چهار شهر بزرگ دنیا نگه‌داری می‌شود. چون باستان شناسانی که حفاری‌هایی در آغاز سده بیستم میلادی در واحه‌های تورفان در ترکستان شرقی انجام دادند و بخش بزرگی از متنهای سغدی را بدست آوردند، از کشورهای شوروی (روسیه امروزی)، آلمان، فرانسه و انگلیس بودند، این غنیمت را بین خودشان تقسیم کردند. بخشی از متن‌ها در موزه بریتانیا، بخش دیگر درکتاب‌خانه ملی پاریس، بخشی در آکادمی برلین و بخش آخر درموزه علوم سن‌پترزبوگ که آن زمان لنینگراد نام داشت، نگهداری می‌شود. البته بعدها متن‌های سغدی را از موزه بریتانیا به کتاب‌خانه بریتانیا منتقل کردند.

 بد نیست درباره کشف بخشی از متن‌های سغدی بودایی مختصری صحبت کنم. یعنی متن‌هایی که دراوایل سده بیستم از غارهای هزار بودای دونـ هوانگ چین به دست آمده است. در میان معابد تودرتوی بنا شده در دل غارها، تصادفا کتابخانه‌ای با مجموعه قابل ملاحظه‌ای از دست‌نویس‌های سغدی کشف شد. این کتاب‌خانه مدت 900 سال با دیوار نازکی از غار اصلی جدا شده و از دستبرد در امان مانده بود. به‌همین جهت کیفیت دست‌نوشته‌های این گنجینه نسبتا بهتر از دیگر دست‌نویس‌های کشف شده است.
 
 در مورد داستان سغدی رستم توضیح دهید و این‌که با داستان شاهنامه چه تفاوتی دارد؟
سنت‌های داستانی ایران و اسطوره‌ها به‌طور کلی ریشه درگوشه و کنار و نواحی مختلف جهان ایرانی دارد. همان‌طورکه می‌دانید فردوسی برای سرودن شاهنامه، هم از منابع مکتوب و هم از منابع شفاهی، مانند روایات ملی استفاده کرده است. به‌نظر می‌رسد فردوسی در شاهنامه، اسطوره‌ها و روایات پهلوانی شرق ایران بزرگ و به‌طور کلی روایات شفاهی آن ناحیه را نقل نکرده، یا حداقل کمتر بدان پرداخته است. برای نمونه، در میان اقوام سکایی ـ که جزو اقوام شرقی ایرانی هستند و زبان آن‌ها با زبان سغدی در یک گروه زبانی قرار می‌گیرد،ـ اسطوره‌های پهلوانی خاصی رواج داشته و دارد که مربوط به حلقه داستانی نرت (nart) است و در شاهنامه خبری از آن نیست. برای مثال در این حلقه داستانی، قهرمانان سکایی اگر در نبردی تن به تن دشمن را می‌کشتند، در کاسه سر آن دشمن شراب می‌نوشیدند و آن را افتخار خود می‌دانستند، درحالی‌که اصلا در شاهنامه ردی از این داستان‌ها نمی‌بینیم. در مورد روایت سغدی قصه رستم نیز همین‌طور است. این قصه از روایت‌های داستانی شرق ایران است. البته دست‌نوشته قصه سغدی رستم مانند بیشتر دست‌نویس‌های سغدی که ـ در طول زمان در اثر رطوبت، موریانه و سایر عوامل طبیعی آسیب جدی دیده، پاره شده یا بخش‌هایی از نوشته‌ها پاک شده و از بین رفته‌ـ دست‌نوشته‌ای آسیب دیده است و ابتدا و انتهای آن از میان رفته است. قصه به‌این شکل از میانه داستان آغاز می‌شود: رستم با دیوهایی مبارزه می‌کند که بعضی از این دیوها سر و ته حرکت می‌کنند! یعنی روی دست‌هایشان راه می‌روند، بعضی سوار بر سوسمار هستند، عده‌ای دیگر، توانایی این را دارند که رعد و برق و تگرگ یا برف و باران ایجاد کنند، که بنده فکر می‌کنم شاید اشاره‌ای به ایزدان باستانی است. چون زمانی که ایرانیان باستان و هندیان باستان هنوز از هم جدا نشده بودند، واژه دئوه (daeva) که همان واژه «دیو» امروزی است، خدای آسمان و روشنی و در زمره خدایان خوب محسوب می‌شد. در متون هندی دئوه‌ها هنوز هم خدایان خوب هستند، اما پس از جدایی ایرانیان و هندیان باستان در ایران نقش عوض کرده، خدایان بد می‌شوند و آن گروه از خدایان که در هند اسوره (asura) و در ایران اهوره (ahura) نامیده می‌شوند جای خود را عوض می کنند. اهوره‌ها در ایران خدایان خوب هستند که اهوره مزدا خدای بزرگ زرتشتی از گروه اهوره‌ها است و معادل هندی آن‌ها یعنی اسوره‌ها در هند خدایان بد هستند.

 بنابراین دئوه‌های قصه سغدی رستم می‌توانند ایزد یا حتی خدای آسمان باشند. بنابراین دیوهایی که با رستم مبارزه می‌کنند، توانایی انجام چنین کارها و اعمالی را دارند که در شاهنامه ذکری از آن‌ها نیست. نکته مهم‌تر آن‌که هنگام نبرد رستم با این دیوها، رستم به حیله‌ای جنگی متوسل می‌شود و در گوش رخش می‌گوید ما به‌تنهایی نمی‌توانیم همه این‌ها را نابود کنیم، به‌ناچار باید حیله‌ای به‌کار ببریم. بنابراین ما فرار می‌کنیم و از مقابل آن‌ها می‌گریزیم! تا دیو‌ها فکر کنند ما ترسیده‌ایم! همین کار را هم انجام می‌دهند، رستم سوار بر رخش می‌گریزد، دیوها او را دنبال می‌کنند، بعد از مدتی احساس می‌کنند که چون رستم یک نفر بود، از جمعیت دیوان ترسیده، فرار کرده و رفته است . درنتیجه دیوها پراکنده می‌شوند، وقتی پراکنده شدند، رستم برمی‌گردد، همه را می‌کشد و بر آن‌ها پیروز می‌شود! این حیله جنگی را متعلق به سکاییان باستان می‌دانند که نمونه آن در دیگر جنگ‌های سکاییان دیده شده است که به‌همین صورت مبارزه می‌کردند. به‌همین دلیل ایران شناسان احتمال می‌دهندکه داستان سغدی رستم از قصه‌های شرق ایران بزرگ و متعلق به ادبیات روایی شرقی، مثلا اقوام سکایی است که در شاهنامه به‌صورت دیگری آمده است و کاملا تفاوت دارد. همان‌طور که عرض کردم فردوسی از  قصه‌ها و اسطوره‌های اقوام شرقی کمتر سخن گفته است.
 
بعضی معتقدند مطالعه ادیان و به‌ویژه ادیان ایران باستان از زاویه زبان‌شناختی، آفت و آسیبی برای مطالعات است، با این نظر چه‌قدر موافق هستید؟ آیا نیازمند بازنگری جدیدی در این حوزه هستیم؟
موافق نیستم، فکر می‌کنم اگر قرار است به‌متن‌های اصلی رجوع کنیم، فقط به‌کمک زبان‌شناسی به‌ویژه زبان‌شناسی تاریخی و فقه‌اللغه می‌توانیم ازمعنای صحیح متن‌های اصلی که مثلا به‌زبان اوستایی یا پهلوی یا سغدی هستند، مطلع شویم. برای مثال ما باید بتوانیم متن‌های اوستایی و پهلوی را بخوانیم تا از محتوای دین زرتشت مطلع شویم یا متن‌های مانوی را بخوانیم تا پیام دین مانی را دریابیم. به‌نظر من این‌دست‌نوشته‌ها و متن‌ها، اسناد دست اولی هستند که به همت و کوشش زبان‌شناسان و به‌مدد مطالعات و پژوهش‌های زبان‌شناختی قابل تجزیه و تحلیل شده‌اند تا پژوهشگران حوزه ادیان بتوانند زوایای فرهنگی و دینی آن‌ها را روشن کنند. البته دانش و حوزه‌های گوناگون دانشی همواره نیازمند پژوهش‌های جدید و جدیدتر است.
 
کتابی با عنوان تیشتریشت دارید، لطفا در مورد تیشتریشت توضیح دهید.
بنده سال‌ها علاوه بر زبان سغدی، زبان اوستایی نیز در دانشگاه، مقاطع ارشد و دکتری، تدریس کرده‌ام. این کتاب را که ترجمه و تحلیل زبان‌شناختی متن اوستایی تیشتریشت است، جهت استفاده دانشجویان کارشناسی‌ارشد و دکتری با همکاری یکی از دانشجویانم، خانم دکتر فرزانه گشتاسب ـ که الان خودشان استاد دانشگاه هستند ـ آماده کردم و خوشبختانه با اقبال خوبی هم روبرو شد. در این کتاب ترجمه فارسی متن اوستایی تیشتریشت یا تیریشت، یشت هشتم اوستا، همراه با یادداشت‌های مشروحی در باره واژه‌های اوستایی آمده است. اصولا یشت‌ها سرودهایی در ستایش ایزدان باستانی‌اند، واژه یشت (yasht) از ریشه یز (yaz) و از نظر اشتقاق لغوی با واژه‌های “جشن”و “ایزد” فارسی هم‌ریشه و به‌معنای تحت‌اللفظی “نیایش و پرستش” است. در مورد متن اوستایی تیشتریشت باید گفت که در توصیف ستاره تیشتر، ایزد باران و به‌احتمال بسیار همان شعرای یمانی است.

ظهور این ستاره نوید باران را به‌همراه دارد و از این رو ارزشمند است و به‌همین خاطر در این یشت، ازجدال تیشتر با دیو خشک‌سالی، «اَپوش» و پیروزی ایزد بر دیو صحبت می‌شود که خیلی جالب است. در این نبرد، تیشتر در سه پیکر ظاهر می‌شود و با اَپوش مبارزه می‌کند این سه پیکر به‌این‌صورت است که تیشتر در ده شب نخستِ این نبرد، به‌شکل جوان پانزده ساله‌ای نیرومند، در ده شبِ دوم به شکل گاوی زرین شاخ و در ده شبِ سوم به شکل اسب سپیدِ زیبای زرین‌گوشِ زرین لگامی متجلی می‌شود. دیو اپوش نیز به‌صورت اسب کلِ گری ظاهر و نبرد آن‌ها در دریای فراخکرد انجام می‌شود. البته سرانجام تیشتر پیروز می‌شود.

نکته در خور توجه درباره تیشتریشت، اشاره به تیر اندازی آرش کمانگیر در این یشت است که در آن‌جا « آرش شیوا تیر» نامیده می‌شود. در واقع در چند بند تیشتریشت به تیر اندازی آرش اشاره شده و می‌توانم به جرات بگویم این متن قدیمی‌ترین منبعی است که در آن نام آرش آمده است. می دانیم که در ایران باستان روزهای هم‌نام با هر ماه را جشن می‌گرفتند. مثلا تیر روز از تیر ماه را جشن می‌گرفتند، که تیرگان نام دارد و جشن آب است که به احتمال بسیار با ماجرای آرش مرتبط است .ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه اشاره کرده که تیر اندازی آرش در تیر روز از تیرماه برای تعیین مرز ایران و توران اتفاق افتاده است.

 

 

لطفا از پیشینه نمایش در ایران باستان بگویید.
سنت شفاهی نمایش به‌همراه حركـات مـوزون و موسـیقی از قـدمت دیرینـه‌ای در ایران برخوردار است. درمقاله‌ای مشترک با همکاری یکی از دانشجویانم، خانم فاطمه شمسی، به‌این مساله و نقش گوسان‌ها در حفظ این سـنت شـفاهی و انتقال آن به‌دوره‌های  بعدی اشاره کرده‌ایم. چنین ارتبـاط و قـدمتی را در سنت نمایش هندی نیز سراغ داریم، اما تئاتر در ایران به‌معنای یونـانی و هنـدیش ادامه پیدا نكرد. نمونه‌های عروسك‌های متحرك که در تمدن‌های جیرفت و شهر سـوخته در ایران پیدا شده است، می‌تواند شاهدی بر قدمت نمایش و نیز رقص ـ نمایش در این سـرزمین كهـن باشد. در مورد چرایی از بین رفتن این نمایش‌های عروسكی، می‌توان چنین فرض كرد كـه بـا توجه‌ به این‌كه تمدن جیرفت به‌دوران چندخدایی تعلق داشت، باگرایش جامعه به‌توحید، به‌احتمالی، این نمایش‌ها شرك‌آلود تلقی و رفته رفته كمرنگ شده است.

وجود چرخه ارتباطی تجاری، هنری و فرهنگی میان مناطق سند تـا بـین‌النهـرین در فلات ایران، كه پیش از هزاره سوم پیش از مـیلاد رو بـه شـكوفایی گـذارده بـود و وجود شواهد باستان‌شناختی مشابه از عروسك‌های دارای مفصل و سوراخ در اعضـا و هم‌چنین سیماچه (ماسک)های جانوری و انسانی به‌دست آمده از قدیمی‌ترین تمدن شناخته شده در هند، یعنی تمدن دره سند (هاراپـا و موهنجـودارو) و نیز در ایـران، یعنـی تمـدن‌هـای جیرفت و شهر سوخته، شاهدی بـر جـایگـاه كهـن و آیینـی نمـایش بـه‌ویـژه نمـایش عروسكی در ایران و هند و قدمت یكسان آن است. این پیكره‌ها نمونه‌هایی از قـدمت آنیمیسم (جانبخشی (animismدر سومین هزاره پـیش از مـیلاد اسـت.

در ایران، هنرهای نمایشی به‌تدریج قداست خود را تـا حـد زیـادی از دسـت داد و هماهنـگ بـا نوسانات و تحولات اجتماعی و تاریخی دچار تغییر شد. بـا همـه محدودیت‌هایی كه در طی تاریخ ایران برای این هنرها ایجاد شد، نمونه‌های گوناگون بازی ونمایش در فرهنگ غیررسمی و عامیانه بـاقی ماند. اما با وجود بن‌مایه‌های نمایشی بسیاری كه در آیین‌ها و مراسم سـنتی ایران وجود دارد، هرگز نمایش به‌مفهوم جدی و اساسی آن بارور نشد و آیین‌های نمایشـی تحولی به‌جانب نمایش جدیتر نیافتند. این امر در حالی است كه همتای هنـدی ایـن‌گونـه نمایش‌های بومی هم‌چنان قداست خود را حفظ كرده و به پیشرفت خـود در جامعـه هنـد ادامه دادند و از حمایت مالی حاكمان نیز بهره‌مند گشتند.
 
پیامد فرهنگی اجتماعی فتح اصفهان چه بوده است؟
فتح ایران به‌دست اعراب مسلمان یكی از رخدادهای عظیم تاریخی به‌شمار می‌آید كه پیامدهای گسترده‌ای به دنبال داشت. در مقاله‌ای مشترک با یکی دیگر از دانشجویانم، آقای علیرضا شرافت، به‌چگونگی فتح اصفهان به‌دست اعراب مسلمان و پیامدهای فرهنگی و اجتماعی آن بر پایه نوشته‌های تاریخ‌نگاران و جغرافی‌دانان مسلمان در سده‌های نخست هجری پرداخته‌ایم. بر پایه این منابع، اصفهان در پایداری ایرانیان در مقابل تهاجم اعراب، جایگاه درخورِ توجهی داشته و یكی از كانون‌های پرجنب وجوش سرزمین جبال درگردآوری سپاه و تجهیزات نبرد بوده است. در پی فتح اصفهان، مردم آن به‌تدریج به‌دین اسلام گرویدند و با مهاجرت اعراب به‌این منطقه، كرسی اصفهان از «جی» به «یهودیه» انتقال یافت. به احتمال زیاد، اصفهان درهمان سال وقوع جنگ نهاوند، یعنی در حدود سال 21هـ ق به‌تصرف مسلمانان درآمده است. طبعا پس از فتح اصفهان، دین اسلام به‌تدریج گسترش یافت و جای دین زردشت را درمیان توده‌های مردم گرفت. نخستین گروه از مردم اصفهان كه در بدو ورود اعراب، به‌دین اسلام گرویدند، عده‌ای از اشراف بودند. گسترش اسلام در میان عموم مردم باشتاب كندی همراه بود؛ چنان‌كه تا آغاز خلافت عباسیان تنها هشتاد تن قادر به خواندن قرآن بودند و فقط 3 نفر قرآن از بر داشتند. احتمالا تا پایان سده سوم هجری توده انبوهی از مردم اصفهان به‌اسلام گرویده بودند و در اواخر سده چهارم هجری، دین اسلام حتی بر شیوه برگزاری جشن زردشتی «مردگیران» در اصفهان تاثیر نهاده بود. عده‌ای از اعراب از همان ابتدای فتح در اصفهان رحل اقامت افكندند. به‌تدریج مهاجران عرب بیشتری به‌اصفهان كوچیدند. یكی از مهم‌ترین مراكز اصفهان در پذیرش اعراب مهاجر، یهودیه بود. باسكونت اعراب در این محل و رونق روزافزون آن، یهودیه به هیات یك شهر با اهمیت درآمد و با گذشت زمان از شهر «جی» آبادتر و بزرگ‌تر شد. بدین ترتیب، تختگاه اصفهان از جی به یهودیه انتقال یافت.
 
تاثیر اوضاع اجتماعی دوران ساسانی بر شكل‌گیری اندرزهای دینی کدام است؟
بنابر آثار اندرزی به‌جا مانده از كتیبه‌های هخامنشی، اوستا و كتیبه‌های شـاهان ساسـانی وكتاب‌های بازمانده از این دوران آشكار است كه ایرانیان همواره علاقه و دلبستگی فراوانـی به‌سخنان و نوشته‌هایی با مضامین اخلاقی و به‌طور کلی پند و اندرز داشته‌اند، اما به‌دلیل آغاز سنت كتابـت در عهـد ساسانی، آگاهی ما از ادبیات اندرزی این دوران بیشتر است. در مقاله مشترکی با یکی از دانشجویانم، خانم دکتر نسرین اصلانی، پس از بررسی ساختار جامعـه ساسـانی از لحـاظ اجتمـاعی و مذهبی، ادبیات و اندرزهای آن دوره را مطالعه کردیم و بـا ذكـر نمونـه، محتـوای اندرزهای دینی و حكمت عملی و تجربی فارسی میانه عهد ساسانی را بررسـی و ارتباط و تاثیر اوضاع اجتماعی پادشاهان ساسانی و موبـدان را بـر نـوع و محتـوای انـدرزها تعیین کرده‌ایم. یعنی در واقع تاثیر جامعه دین‌محور ساسانی بـر نـوع اندرزهای این دوره بررسی شده است.

در اندرز‌های مورد بررسی، مشاهده می‌شود كه اندرزها تمامـا بـا رویكـرد دینی بیان شده و اندرزنامـه‌نویسان با لحنی پندگونه و به‌دور از اجبار، ضـمن آمـوزش مباحـث دینـی و راه و روش درست زیستن، مخاطب را به اجرای دستورات دینی و توصیه‌های دین در راستای سیاسـت شاهان و موبدان ساسانی ترغیب می‌نمایند. حتی در نمونه اندرزهایی هم كه در باب حكمت عملی و تجربـی نوشـته شده رد پای آموزه‌های اوستا و زردشتی‌گری ساسانی به‌وضوح آشـكار اسـت. ایـن بـدان معنا است كه موبدان عصر ساسانی نه تنها سعادت دنیای پس از مرگ، بلكه كامیابی دنیوی را در پذیرش دین بهی و عمل به تمام آیین‌های برآمده از اوسـتا ،كـه خـود معلـم آن بودنـد؛ می‌دانستند. نکته شایان توجه آن‌که؛ اندرزهایی كه منسوب به‌موبدان نیست و پدری برای پسرش یا دانایی و حکیمی نوشته است و یـا حتـی به‌شاهی نسبت داده شده نیز از این امر مستثنی نیست و شاید هدف آنان از این نـوع نگارش، قداست بخشیدن به سخنانشان بوده تا اندرزهایشان درجامعه دین‌محور آن عصـر در معرض نابودی، بی‌توجهی و یا فراموشی قرار نگیرد.

جایگاه تاریخ و فرهنگ و زبان‌های باستان در علوم انسانی کجاست و پرداختن به آن چه تاثیری بر پژوهش‌های جامعه‌شناسی، انسان‌شناسی و در کل علوم اجتماعی در ایران معاصر خواهد داشت؟
به‌نظر من، بررسی فرهنگ و زبان‌های باستانی، مانند دریچه‌ای است که از طریق آن وارد دنیای فرهنگیِ کهن‌سال و دیرپای ایران زمین می‌شویم و به‌وسیله آن به‌شناخت بهتری از این گنجینه گران‌بها دست پیدا می‌کنیم. از نظر زبان‌شناسی زبان‌های باستانی، زبان‌هایی مرده است که مورد بررسی قرار می‌گیرند، ممکن است کسی بپرسد که بررسی زبان‌های مرده چه سودی می‌تواند داشته باشد؟ اما اگر از این منظر نگاه کنیم که این زبان‌ها، پنجره‌ها و دریچه‌هایی است که ما را به‌دوران گذشته و آن فرهنگ غنی و دیرسال می‌برند و از طریق آشنایی با این متن‌ها با اطلاعاتی دست اول از آن دوران آشنا می‌شویم، آنگاه نگاه ما به بررسی زبان‌های مرده عوض می‌شود. از این نظر که بتوانیم این متن‌ها را بخوانیم و با پیشینه فرهنگ ایران بزرگ ـ که شامل منطقه بسیار بزرگی بوده است ـ آشنا شویم، بسیار اهمیت دارد. درباره تاریخ نیز باید عرض کنم، قبل از این‌که کتیبه‌های فارسی باستان ـ  که به خط میخی بودند ـ کشف رمز شوند، هنگامی که می‌خواستیم درباره تاریخ ایران باستان صحبت کنیم، از آن‌جایی که کتاب‌های تاریخی اندکی به‌زبان اصلی از آن دوران به‌دست ما رسیده است؛ بخشی از منابع ما گفته‌های مورخان یونانی مانند هرودوت بود که بعدا مشخص شد خیلی هم دور از غرض نبوده و قلم در کف دشمن بوده است! بخش دیگر، روایاتی بود که در تورات ـ در مورد شاهان هخامنشی مانند کوروش و نظایر این‌ها ـ ذکر شده است. اما زمانی که خط میخی فارسی باستان کشف رمز شد و کتیبه‌های میخی شاهان هخامنشی خوانده شد، به منبع تاریخی دست اولی که هم‌زمان با شاهان هخامنشی نوشته شده بود، دسترسی پیدا کردیم، به‌عنوان مثال کتیبه داریوش در بیستون، از زبان داریوش است. در اهمیت مطالعه زبان‌های باستانی می‌خواهم بگویم که با کمک این زبان‌ها، با تاریخی آشنا شدیم که از زبان خود شاه و در زمان خودش نقل شده است، نه تاریخی‌که احتمالا به‌دست مورخان یونانی تحریف شده و با افسانه آمیخته شده است. چون به‌هرحال یونانیان دشمن بودند و طبعا دشمن ـحتی درمتن تاریخیـ بدون غرض صحبت نمی‌کند، جنگ‌های ایران و یونان در دوره هخامنشی که معرف همگان است. حتی نقل قول‌ها و اشاراتی که در تورات است هیچ‌کدام به‌صراحت و وضوحی که مثلا در کتیبه بیستون درباره به‌شاهی رسیدن داریوش، حوادث دوران شاهی او، اصل و نسب و خانواده‌اش و نظریات داریوش و … آمده، نیست. وقتی داریوش می‌گوید: خدایا کشور مرا از خشک‌سالی و از دروغ حفظ کن، نشان دهنده نوع تفکر داریوش و ارزش‌های اخلاقی پسندیده یا ناپسند در آن دوران در ایران است و تنها به‌یاری پژوهش در زبان‌های باستانی و تحلیل زبان‌های مرده انجام می‌شود که حکایت از اهمیت این مطالعات و پژوهش‌ها دارد.
 
چه عامل یا عواملی در میراندن یا زنده ماندن یک زبان موثر است؟
تحقیقات نشان می‌دهد که عوامل متعددی باعث میراندن زبان می‌شود. اگر جامعه‌ای تصمیم بگیرد به زبان بومی خودش صحبت کند، زبان حفظ می‌شود، کما این‌که زبان فارسی در طول تاریخ حفظ شده است. خیلی‌ها معتقدند شاهنامه در این مورد نقش کلیدی داشت و در این‌که شاهنامه بسیار تاثیرگذار بوده، شکی نیست. اما هم‌زمان با شاهنامه شاعران دیگری هم داریم که به زبان فارسی شعر می‌گفتند و باعث حفظ زبان فارسی شدند، مانند رودکی که پیشتر صحبت شد و از واژگان سغدی هم استفاده کرده است. عواملی مثل مهاجرت، شهرنشینی، صنعتی شدن، این‌که به زبان، اعتبار و پرستیژ اجتماعی داده شود یا خیر، در زنده ماندن یک زبان تاثیرگذار است و در حقیقت نقش مهمی دارد. مثلا در زمان صفویه زبان ترکی آذری پرستیژ پیدا کرد و بیشتر مردم سعی می‌کردند به زبان ترکی آذری صحبت کنند، متاسفانه الان زبان انگلیسی هم‌چنین حالتی دارد و همه سعی دارند به‌خاطر پرستیژ زبان انگلیسی، به این زبان صحبت کنند و این خیلی به‌ضرر زبان فارسی خواهد بود.
 
چه پیشنهادی در این زمینه دارید؟
 به نظر من آموزش در کنار اطلاع رسانی بسیار مهم است، اگر سعی کنیم که اهمیتِ سخن گفتن به‌زبان فارسی برای حفظِ این زبان و نیز ارتباط زبان فارسی با حفظِ هویت ملی را آموزش دهیم ،کار مهمی انجام شده است. برای مثال روزگاری در یکی از دانشگاه‌های ایران صحبت شد که به‌علت نبودن منابع فارسی در یکی از رشته‌های تحصیلی، بهتر است درس‌ها را به‌زبان انگلیسی تدریس کنند، من جزو مخالفین بودم، چرا که معتقدم با این کار زبان فارسی را نابود می کنیم. در حالی که باید تلاش کرد تا هر مطلبی به‌زبان فارسی تدریس شود؛ حتی اگر تمامی منابع آن به‌زبان انگلیسی باشد و همه دانشجویان و استادان آن کلاس‌ها به‌زبان انگلیسی مسلط باشند. به این طریق زبان فارسی را در مقابل هجوم زبان‌های بیگانه، حفظ کرده‌ایم. من همیشه فعالیت‌های فرهنگستان زبان و ادب فارسی را در زمینه واژه‌گزینی تحسین می‌کنم و گمان می‌کنم که واژه‌گزینی اصلی‌ترین رسالت آن نهاد است. خوشبختانه عضو یکی از ده‌ها شورای واژه‌گزینی فرهنگستان هستم و از نزدیک با شیوه‌های انتخاب معادل فارسی برای واژه‌های اروپایی و دل‌سوزی، اراده، همت و تلاش بسیاری که در این راستا وجود دارد، آشنا هستم. همه این‌اقدامات به‌حفظ زبان فارسی در مقابل هجوم واژه‌های بیگانه کمک می‌کند.
 
آیا می‌توان از دایره واژگانی که در زبان‌های ایران باستان، پهلوی و حتی اوستایی وجود دارد، برای تحول در زبان فارسی بهره برد؟
تحول هر زبان و به تبع آن تحول زبان فارسی روند خاص خود را دارد و بحث درباره آن در حوزه تخصصی مطالعات زبان‌شناختی قرار دارد و بسیار زمان‌بر است و فقط به دایره واژگانی محدود نمی‌شود و به‌همین جهت در این زمان کوتاه فرصت صحبت کردن درباره آن نیست. اما اگر درباره استفاده از واژگان زبان‌های باستانی و میانه ایران برای واژه‌سازی در زبان فارسی امروز و گسترش دایره واژگانی زبان فارسی بخواهیم صحبت کنیم، پاسخ مثبت است. برای مثال در فرهنگستان زبان و ادب فارسی در شورای واژه‌گزینی برای معادل‌سازی در مقابل واژه‌های بیگانه از واژگان زبان‌های باستانی و میانه ایران به‌خصوص از ریشه کلمات استفاده می‌شود. خوشبختانه ـ تا جایی که اطلاع دارم ـ فرهنگستان زبان و ادب فارسی در جلسات واژه‌گزینی در هیچ موردی افراط و تفریط نمی‌کند و حد تعادل را نگه می‌دارد، چون در دوره‌هایی در گذشته برای مثال در فرهنگستان زبان دوم، برای واژه‌سازی از واژگان دوره باستان بیشتر استفاده می‌شدکه گاهی منجر به‌ساختن واژه‌های مهجور می‌شد و در نتیجه آن واژه‌ها بین مردم رواج پیدا نکردند. خوشبختانه در حال حاضر انتخاب واژه‌ها درجلسات واژه‌گزینی از تعادل برخوردار است، هم عربی ستیزی وجود ندارد و هم از واژه‌های باستانی استفاده می‌شود.
 
علاوه بر فارسی رسمی، گویش‌ها و لهجه‌هایی متعددی داریم، چه‌گونه می‌توان از آن‌ها برای توانمندی زبان فارسی استفاده کنیم؟
من در جلسات واژه‌گزینی فرهنگستان شرکت می‌کنم و می‌دانم که برای واژه‌گزینی از همه توانایی‌های زبان ـ اعم از واژگان گویشی، باستانی، میانه و نیز فارسی امروز ـ استفاده می‌شود. معمولا سعی بر آن است که انواع «وندهای زبان» فعال شده و در خوشه واژه‌ها در برابر وند‌های واژه‌های غربی مورد استفاده قرار گیرد.

 

 

منظور از زبان علم در واژه‌گزینی چیست؟
از آن‌جایی که بیشتر مطالعات و پژوهش‌های جدید و در واقع تولید علم، در حوزه‌های گوناگون دانش مانند پزشکی یا علوم پایه نظیر ریاضی یا فیزیک، در کشورهای غربی انجام شده، طبعا نتایج حاصل از این پژوهش‌ها به‌زبان‌های اروپایی و به‌خصوص زبان انگلیسی ـ زبان امروزی علم ـ نوشته شده است. در نتیجه فرض کنید مثلا آزمایشی را انجام می‌دهند، به نتیجه‌ای می‌رسند و آن را به زبان انگلیسی می‌نویسند؛ در این متن، واژه‌هایی مربوط به آن علم به‌کار می‌رود. بعد آن متن‌ها به‌عنوان مثال وارد ایران می‌شود و در دانشگاه‌ها معرفی و خوانده می‌شود. در نتیجه این واژه‌های علمی وارد زبان فارسی می‌شوند. خوشبختانه کمیته‌های متعددی متشکل از متخصصان مختلف در همه حوزه‌های دانشی در فرهنگستان وجود دارد که در مقابل این واژه‌های علمی که وارد زبان می‌شوند، واژه‌های فارسی پیشنهاد می‌دهند؛ نام این کار واژه‌گزینی است.
 
آیا از زندگی که کرده‌اید، راضی هستید؟
بله راضی و شاکرم، در زندگی همیشه سعی کردم برای به‌دست آوردن اهدافم تلاش کنم و اهداف کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدتی برای خودم داشته باشم و بر اساس آن‌ها برنامه‌ریزی کنم، مطالعاتم را انجام دهم و سعی کرده‌ام پژوهش‌ها و آثار علمی خودم را نیز در چهارچوب این اهداف انجام دهم که نتیجه و ثمری داشته باشد. معتقدم یکی از رسالت‌های ما پرورش دانشجو است، به‌همین خاطر سعی کرده‌ام تدریس را در کنار کارهای پژوهشی داشته باشم و خوشبختانه تا امروز بازخورد خوبی هم داشته است.

توانسته‌ام دانشجویان را برای نوشتن مقاله و کتاب راهنمایی و هدایت کنم، نمونه آن ده‌ها مقاله و چند کتابی است که به‌اتفاق دانشجویانم به چاپ رسیده است: مانند کتاب «نامه خاتون ارگی و یک‌صد و نوزده پاره نوشتار سغدی» که برنده چند جایزه از جمله کتاب برگزیده سال و کتاب برتر دانشگاهی در حوزه زبان‌شناسی شد. این کتاب را با یکی از دانشجویانم، خانم لیلا عسکری که عضو هیات علمی فرهنگستان زبان و ادب فارسی است، مشترک چاپ کردیم، ایشان زبان روسی می‌دانست، من زبان سغدی و تقریبا تمام متن‌های سغدی که در موزه لنینگراد نگهداری می‌شد را ترجمه کردیم. می‌دانید که این جوایز از فیلترهای دشوار و دقیقی عبور می‌کند و داوری‌های جدی و سخت‌گیرانه‌ای در مورد آن‌ها انجام می‌شود. وقتی آثارم برنده جایزه می‌شود، بسیار شادمان می‌شوم ـ به‌خصوص وقتی کتاب «دستنامه سغدی» برنده جایزه بهترین پژوهش ادبی پروین اعتصامی شد ـ، گویی از داوری رو سفید خارج شده‌ام. همان‌طور که پیش از این گفتم، کتاب «تیشتریشت» را با دانشجوی دیگرم خانم دکتر فرزانه گشتاسب که الان استاد است، کار کردم. چند پژوهش دیگر نیز دانشجوها زیر نظر من انجام دادند که به‌صورت کتاب چاپ شده است. در واقع در مراحل مختلف پژوهش به آن‌ها کمک کردم، لطف کردند و اسم بنده را روی جلد کتاب آورده‌اند. برای مثال دکتر پریسا درخشان‌مقدم کتاب «نوس روشن» را زیر نظر من کار کرد که متن سغدی رساله دکتری ایشان بود، بعد از دفاعِ رساله، بار دیگر حدود دو سال روی متن رساله کار کردیم تا تبدیل به کتاب «نوس روشن» شد. ایشان، هیات علمی است، روی جلد کتاب از من تشکر کرد و اسم من را به عنوان ناظر علمی ذکر کرد. دانشجوی دیگرم دکتر منیره صدیقی کتاب «فرهنگ مختصر ریشه‌شناختی افعال مانوی» را که جزوه درسی کلاسی ایشان بود، زیر نظر من بازنویسی و تکمیل کرد و به ایشان کمک کردم تا به‌صورت این کتاب سروسامان بگیرد. در این‌جا لازم می‌دانم که از دانشجوی دیگرم، دکتر ویدا نداف نام ببرم که با لطف و محبت همیشگی دو مجموعه مقالات مرا گردآوری کرد و به‌صورت دو کتاب «جستارهایی در زبان‌های ایرانی میانه شرقی» و «زن و واژه» منتشر کرد. هم‌چنین برای انتشار جشن‌نامه زنده یاد خانم دکتربدرالزمان قریب یاور من بود و در واقع با کمک همدیگر آن مقالات را جمع‌آوری کردیم. ایشان دانشجوی من بود و الان استاد است.

همیشه عقیده دارم که دانشجوپروری وظیفه ماست و در این جهت نیز خیلی تلاش کرده‌ام. هنگامی که بسیاری از دانشجویانم را می‌بینم که در دانشگاه تدریس می‌کنند و صاحب تالیفاتی هستند، احساس می‌کنم که زندگیم بی‌ثمر نبوده و خداوند را شکر می‌کنم که دانشجویانم همواره به‌من محبت داشته‌اند. برای مثال از ارج‌نامه‌ای که برایم گردآوری کردند باید حتما در این‌جا قدردانی کنم. عنوان کتاب «رنج و گنج (ارجنامه پروفسور زهره زرشناس)» از انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است که به‌کوشش خانم‌ها ویدا نداف،‌ فرزانه گشتاسب و دکتر محمد شکری فومشی در 700 صفحه و در دو بخش مقالات فارسی و انگلیسی تهیه شده است. این مقالات را استادان صاحب نام ایرانی و اروپایی نوشته‌اند و به‌همین جهت این کتاب به‌صورت مرجعی در حوزه‌های مختلف علوم انسانی به‌ویژه فرهنگ و زبان‌های باستانی ایران در آمده است.
 
از آرزو هایتان بگویید.
نخستین آرزویم این است که صلح در جهان برقرار شود. آرزو دارم مردم دنیا با هم نجنگند و ای کاش دیگر هیچ اسلحه‌ای ساخته نشود، آرزوی بزرگم این است که تمام کارخانه‌های اسلحه‌سازی دنیا تعطیل شود. به‌عنوان یک مادر آرزو دارم که جوان‌های ما به‌جنگ نروند و پسر‌های ما در جنگ کشته نشوند. اما در مورد کارهای علمی اهدافی دارم و مایلم مطالعات زبان‌های شرقی، به‌ویژه زبان سغدی را، در زبان فارسی گسترش دهم. چند سال پیش، کتاب «دستنامه سغدی»را نوشته‌ام که در واقع اولین دستور زبان سغدی به‌زبان فارسی است و خوشبختانه برنده چندین جایزه علمی هم شده است.

از آن‌جایی که تفاوت‌های صرفی و نحوی بسیاری میان زبان سغدی و زبان فارسی وجود دارد، آموختن دستور زبان سغدی برای دانشجوی فارسی زبان تا حدودی دشوار است، لذا من کتاب دستنامه سغدی را ـ که عرض کردم، نخستین کتاب دستور زبان سغدی به‌زبان فارسی و حاصل بیست‌سال تدریس من درمقاطع کارشناسی‌ارشد و دکتری در دانشگاه‌های مختلف استـ نوشتم تا آموختن دستور این زبان برای دانشجویان آسان شود. نکته جالب در مورد این کتاب آن‌که یک دانشجوی تاجیک، اگر اسمش درست یادم باشد، دکتر برکت‌الله آشوراف برای من نامه نوشت که دانشجوی تاجیکی است و در دانشگاه لندن با پروفسور سیمز ویلیامز، ـکه استاد مسلم زبان سغدی است،ـ زبان سغدی می‌خواند و پروفسور سیمز ویلیامز به او توصیه کرده که برای بهتر آموختن زبان سغدی، کتاب «دستنامه سغدی» مرا تهیه کند و او هم نمی‌داند که چه‌گونه آن‌را تهیه کند. برای ایشان نسخه‌ای از کتاب را فرستادم. واقعا خوشحال شدم که این کتاب در خارج از ایران هم شناخته شد و مورد تایید چنین استادی قرار گرفته است. همان‌طور که عرض کردم کتاب در ایران هم بسیار موفق بود و برگزیده چندین جایزه شده است. الان هم به‌چاپ سوم رسید که برای کتاب علمی درباره یک زبان مرده و کم‌شناخته موفقیت قابل قبولی است.
 
با همه دلبستگی به‌زندگی، به‌مرگ هم فکر می‌کنید؟
بله البته مگر می‌شود به‌مرگ نیاندیشید.
به نظرم (سعدیا مرد نکو نام  نمیرد هرگز          مرده آن است که نامش به نکویی نبرند).
 
به نظرتان نهایت بدبختی چیست؟
همین مساله جنگ‌ها و کشت و کشتارها. به‌گمانم به‌رغم پیشرفت‌هایی که بشر در زمینه‌های علمی کرده است؛ مثلا آسمان‌ها را فتح کرده؛ بسیاری از بیماری‌ها را کنترل و درمان کرده و…. اما اسلحه‌هایی هم ساخته که متاسفانه اکثر آن‌ها اسلحه‌های کشتار جمعی است. در گذشته‌های دور اگر پهلوانی با دشمن خود، می‌جنگید جنگ تن به تن بود و دو نفر با هم رو به رو می‌شدند و در نهایت یکی بر دیگری غلبه می‌کرد. اما امروز متاسفانه یک نفر که حتی ممکن است از نظر فکری و عقلی انسان سالمی نباشد، دارای این اختیار است که با فشار یک دکمه بتواند بمبی را منفجر کند که میلیون‌ها انسان را از بین ببرد. درنتیجه احتمالا باید از دریچه دیگری به پیشرفت‌های علمی بشر و بهتر شدن وضع بشر نگریست.
 
اوقاتتان را چگونه می‌گذرانید؟
 در وهله نخست پژوهش و بعد هنر. من با ادبیات جهان، بسیار آشنا هستم و می‌توانم بگویم تا پایان دوره دبیرستان تقریبا تمامی آثار کلاسیک و معروف ادبی دنیا را خواندم و اگر فرصت بشود بعضی از آن‌ها را بازخوانی می‌کنم. با آثار ادبی ایرانی هم آشنا هستم و بسیاری از آثار مطرح را خوانده‌ام. به‌طور کلی حتما هر شب چند صفحه‌ای از یک اثر ادبی را می‌خوانم. هم آثار نویسندگان ایرانی و هم غیر ایرانی، هم به زبان فارسی و هم به زبان انگلیسی مطالعه می‌کنم. نقل‌قولی می‌کنم از بزرگی که گفته است: «ادبیات خانه ما است. ما در ادبیات زندگی می‌کنیم.» چه‌طور می‌شود بدون ادبیات زندگی کنیم؟

افزون برآثار ادبی بسیار به‌هنر نقاشی علاقه دارم، به‌خصوص به آثار امپرسیونیست‌ها. هنگامی که به‌سفر می‌روم خواه سفر علمی ـ مثلا برای سخنرانی در یک کنفرانس اروپایی ـ یا سفر سیاحتی و تفریحی؛ حتما به موزه‌ها سر می‌زنم؛ هم به‌موزه‌های تاریخ طبیعی و هم موزه‌هایی که آثار باستانی را نگهداری می‌کنند و حتما از نمایشگاه‌های نقاشی اعم از معاصر و کلاسیک دیدن می‌کنم. به‌همین دلیل بسیاری از موزه‌ها و نمایشگاه‌های دنیا را از نزدیک دیده‌ام و به‌صورت هدفمند تلاش کرده‌ام برای سفر کشور یا شهری را انتخاب کنم که دیدن موزه و آثار تاریخی و هنری‌اش مورد نظرم بوده است. در مرحله بعدی به‌موسیقی علاقه‌مندم، هم به موسیقی کلاسیک ایرانی هم به‌موسیقی کلاسیک غربی. به‌موسیقی کلاسیک به‌خصوص موسیقی بی‌کلام مانند سمفونی‌های موزارت و بتهوون در هنگام پژوهش گوش می‌دهم چون فکر می‌کنم باعث افزایش تمرکز می‌شود. البته اپرا‌های ایرانی را هم می‌بینم، برای مثال اپرای شمس پرنده به‌کارگردانی پری صابری که درباره مولانا بود.
 
کدام ویژگی خودتان را دوست دارید؟
بیشتر ویژگی مادر بودن خودم را می‌پسندم. من دو عشق بزرگ در زندگی دارم، دخترم و پسرم که کتاب دستنامه سغدی را به آن‌ها هدیه کرده‌ام، چون خودم این کتاب را بسیار دوست داشتم. دخترم اکنون دانشجوی دکتری زبان‌شناسی و در مرحله نوشتن رساله دکتری است. فکر می‌کنم تا حدی بر دخترم تاثیر گذاشته‌ام. پسرم گرچه در علوم کامپیوتر لیسانس گرفت اما در دوره کارشناسی‌ارشد و دکتری درباره هوش مصنوعی و ترجمه‌های ماشینی تحصیل و تحقیق کرد که یکی از حوزه‌های زبان‌شناسی است و از این جهت به‌نوعی با رشته تحصیلی من ارتباط دارد. همیشه در زندگیم سعی کردم که اولویت نخست را به فرزندانم بدهم. برای همین عرض کردم خصلت مادرانه‌ام را بیشتر می‌پسندم. برای مثال تا زمانی‌که فرزندانم در دبیرستان درس می‌خواندند و درکنکور دانشگاه شرکت نکرده بودند، در هیچ کنفرانسی حاضر نشدم. مقاله فرستادم اما خودم شرکت نکردم. خوشبختانه بسیاری از آن مقالات پس از داوری پذیرفته شدند و به چاپ هم رسیدند. برای مثال به مناسبت یک‌صدمین سال کشفیات تورفان در آلمان همایشی برگزارشد که مجموعه مقالات آن همایش به چاپ رسید، با وجود آن‌که در همایش حضور نداشتم، مقاله من را که به زبان انگلیسی نوشته بودم، پس از گذشتن از داوری‌های متعدد در آن مجموعه به‌چاپ رساندند. در آن زمان پسرم دبیرستانی بود و من نگران بودم که مسافرت من به درس او لطمه وارد خواهد کرد؛ در نتیجه به‌آلمان و آن همایش نرفتم. پژوهشگرانی از ایران شرکت کرده بودند اما فقط مقاله من در مجموعه آن همایش چاپ شد. اصولا برنامه کاری‌ام همیشه با برنامه‌های بچه‌هایم تنظیم شده است. تا زمانی که حس می‌کردم بچه‌هایم به من نیاز دارند همواره اولویت را به آن‌ها داده‌ام.
 
چه پیامی به محققان، پژوهشگران، مترجمان و دانشجویان دارید؟
هیچ وقت خودم را در آن حدی نمی‌بینم که کسی را نصیحت و توصیه‌ای کنم. اصولا درست نمی‌دانم که به‌دیگران پند و اندرز بدهم. در واقع ما هر کدام کار خودمان را می‌کنیم؛ اما فکر می‌کنم که برای موفقیت در تحقیق و پژوهش، بهتر است با آخرین تحقیقات دنیا آشنا شویم، اما از آن‌ها کپی برداری نکنیم و تلاش خودمان را برای ارائه کارهای علمی و پژوهشی انجام دهیم. خوشبختانه در ایران افراد بسیار باهوشی داریم. در کلاس‌های درس می‌بینم خیلی جوان‌ها باهوشند و از این نظر از دنیا عقب نیستیم و چیزی کم نداریم. اگر روش‌های علمی را دنبال کنیم مطمئنم که در عالی‌ترین سطوح دانشگاهی می‌توانیم دانشمندانی جهانی داشته باشیم. می‌دانید که هم‌اکنون بسیاری از ایرانی‌ها در جهان علم مطرح و صاحب نامند. برای نمونه به خانم دکتر مریم میرزاخانی، ریاضی‌دان برجسته ایرانی، اشاره می‌کنم که در سطح جهانی مطرح بود.

منبع: ایبنا

 

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612