میراث مکتوب- قطبالدین صادقی که به صورت مجازی در محفل «حافظ و هنرمندان» به مناسبت یادروز حافظ سخن میگفت، سخنانش را با بیان خاطرهای از سه سالگیاش آغاز کرد و گفت: یکی از ماندگارترین تصاویری که از کودکی به یاد دارم، مربوط به شعرخوانی پدرم از شاعران کُرد زبان است که هر روز انجام میشد. یک بار پدر، قبل از خواندن شعر از من خواست که نیت کنم! من حتی معنی این کلمه را هم نمیدانستم که از پدر پرسیدم و او جواب داد: «یعنی آرزویت چیست؟!». نیت کردم و پدرم کتابی را گشود و شعری به زبان فارسی خواند. برخلاف اشعار شاعران کرد، معنی اشعار را نمیفهمیدم و پدر بیت به بیت برایم ترجمه میکرد. بعد فهمیدم که نام این شاعر بزرگ که پدرم ارادتی تام به او داشت، حافظ شیرازی است. بعد از آن اُلفت من با حافظ چنان بود که هر بار پدرم دیوانش را مطالعه میکرد، در کنارش بودم.
عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی ایران گفت: این ارادت، آگاهی، میل به کشف رازهای جهان و حدس زدنِ آیندهای که همواره از کنترل ما خارج است، موجب شد که از کودکی با دنیا، کلام و روح حافظ همدم و همفکر شوم.
صادقی سپس به بیان خاطرهای دیگر از دروان کودکی خود و انس با حافظ بیان کرد: همیشه آرزو داشتم یک بار به همراه برادران بزرگترم به مدرسه بروم اما با درهای بسته و ممانعت بابای مدرسه مواجه میشدم که یک روز بالاخره به من گفت: «تو که اصلاً کتاب نداری!» همان روز فکری کودکانه به سرم زد و فردا دیوان حافظ را زیر بغلم زدم و به مدرسه رفتم که نتیجهاش، قهقهه بابای مدرسه بود در حالی که میگفت: «بچه جان! بزرگترها در این کتاب ماندهاند چه رسد به کلاس اولیها!».
وی ادامه داد: یک بار هم عمهام که از همسرش جدا شده بود و از علاقهام به حافظ خبر داشت، از من خواست که به حافظ تفألی بزنم و من هم که هنوز کلاس اول بودم با استفاده از تخلیم و بدون اینکه چیزی از معنی اشعار بدانم، آنچه عمهام برای دانستنِ از سر گرفتنِ زندگی از هم پاشیدهاش، میخواست برایش تفسیر میکردم. بعدها هم شغل تفسیر غزلیات حافظ برای دوستان و اقوام حرفه دوم من شد!
کارگردان نمایشهای خط عشق، مویه جم، کافکا با من سخن بگو و … تصریح کرد: حافظ در نظر من بهعنوان یکی از دانایان بزرگ هستی جلوهگر شد و اعتراف میکنم یکی از چیزهایی که همواره مرا به سوی فرهنگ و هنر و شعر کشاند، لایههای چندگانه، زیبا، عرفانی، انسانی و اجتماعی و حتی تاریخی شعر اوست.
صادقی گفت: خاطراتِ دمخور شدنم با حافظ از سه سالگی، زمانی که کتابش را بهانهی ورود به مدرسه کردم و در کلاس اول برای عمهی کم سوادم برای اولین بار تفأل زدم، هنوز در دل و جان من نشسته است.
منبع: ایبنا