میراث مکتوب- ما دو خیام داریم! یکی «خیام تاریخی» و دیگری خیامی که به قول استاد حسین معصومی همدانی «محصول ذوق ملت شریف ایران» است! فکر نمیکنم در دنیا، هیچ شاعری وجود داشته باشد که حتی یک رباعی را نتوان صد درصد از او دانست و به قول معروف بر سرِ صحت آن قَسَم خورد و در مقابل، این همه در ایران و دنیا معروف بوده باشد.
بدون شک مشهورترین شاعر کلاسیک ادب فارسی در تمام دنیا خیام نیشابوری است، اما همین خیام، رباعیاتش چنان در طول تاریخ ادب فارسی مورد تحریف، دگردیسی، جعل و قلب قرار گرفته که ۲۰ رباعی که روی بنای یادبودش در نیشابور آمده نیز کار و طراحی استاد معمار هوشنگ سیحون (۱۳۹۳ – ۱۲۹۹ ش) که در فروردین ماه سال ۱۳۴۲ تحویل داده شد، نه تنها اصیل نیست، بلکه میتوان مدعی شد که تقریباً همگی جعلی و تحریف شده و برساخته همان ذوق زیباپسند «ملت شریف ایران» است! ما با یک چنین شاعر استثنایی و عجیبی سر و کار داریم.
فکر کنم عجیبترین و معماخیزترین شاعر تمام تاریخ کلاسیک ادبیات فارسی دری، حکیم عمر خیام نیشابوری باشد! تقریباً هیچ چیز از زندگی خصوصی و شعری او مشخص و روشن نیست. همه چیز تاریک یا شناور است. حتی برخی، مثلاً استاد میرسیدمحمد محیط طباطبایی (۱۳۷۱ – ۱۲۸۰ ش.) مدعی شدهاند که ما در تاریخ اندیشه و ادبیات خودمان، دو خیام داشتهایم: یکی خیام و دیگری خیامی! یکی شاعر و دیگری فیلسوف، ریاضیدان و منجم! (البته این رأی چندان محکم نیست و امروزه تقریباً از سوی عموم خیامپژوهان ایرانی مردود دانسته شدهاست).
نه درباب تاریخ تولد و وفات خیام نیشابوری اجماعی وجود دارد و نه حتی درباب تعداد رباعیات و از آن مهمتر، صحت و اصالت آنها. وضع چنان است که حتی با اطمینان صددرصد، نمیتوان یک رباعی را ریختۀ قلم خیام دانست.
مورد جالب توجهتر، تطور و تحول صوری و محتوایی رباعیاتی است که به او نسبت میدهند! جامعه کتابخوان و اهل ذوق و هنر امروز ایران و بهخصوص عامۀ مردم طبقۀ متوسط، خیام نیشابوری را با خوانشهای هنرمندانی چون احمد شاملو (۱۳۷۹ – ۱۳۰۴ ش)، محمدرضا شجریان (۱۳۹۹ – ۱۳۱۹ ش.)، شهرام ناظری (۱۳۲۸ ش) و… میشناسند؛ اما عجیب آنکه اکثر قریب به اتفاق اشعاری که این بزرگان اهل هنر از خیام خواندهاند یا سروده خیام نیست یا شکل اولیۀ آن رباعیها، طور دیگری بوده است! (بماند که منتقدان بر خوانش شاملو، ایرادها گرفتهاند!) بسیاری از فارسیزبانان ایرانی، افغانی و تاجیکی صدای شاملو یادشان بوده و هست که با صدای نازنینش به نقل از خیام میخواند:
آن قصر که جمشید در او جام گرفت
آهو بچّه کرد و روبَه آرام گرفت
بهرام که گور گرفتی همه عُمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟
اما محقق و خیامپژوهی چون استاد سیدعلی میرافضلی، به تحقیق و به طور مستند نشان داده که اولاً این رباعی فقط در یک منبع قدیمی به نام خیام ضبط شده و ثانیاً شکل اولیه و تحول نیافته آن نیز چنین بوده است:
آن قصر که بهرام در او جام گرفت
آهو بچّه کرد و گور آرام گرفت
تا جای گرفته است بهرام به گور
دیر است که گور جایِ بهرام گرفت!
تازه این اول داستان است! او به طور مستند نشان داده که همین تک رباعی که شاید سروده خیام در قرن ششم هجری بوده باشد، در طول سه قرن دچار تحول و تطور شده و شاعر یا شاعران و کاتبان هر قرنی، ویرایش خاص خودشان را از آن به دست دادهاند:
سدۀ ششم: تا جای گرفته است بهرام به گور / دیریست که گور جای بهرام گرفت.
سدۀ هفتم: بهرام همی کور گرفتی یک چند / اکنون بنگر که گور بهرام گرفت!
سدۀ هشتم: بهرام که او گور گرفتی همه سال / این نادره بین که گور بهرام گرفت!
سدۀ نهم: بهرام که گور میگرفتی همه عُمر / دیدی که چگونه گور بهرام گرفت. (رباعیات خیام و خیامانههای پارسی، ص ۲۳۸). این هم پاسخی تحقیقی به پرسش صادق هدایت (۱۳۳۰ – ۱۲۸۱ ش.) در کتاب «ترانههای خیام» که پرسیده بود:
اگر خیام این ترانههای زیبا و سحرانگیز را نسروده، پس سرودۀ چه کسی بوده است؟!
حال خود قیاس کنید که در فاصلۀ قرن ششم هجری که در اوایل آن خیام از دنیا رفته، تا قرن نهم و حتی پس ازآن، اشعار او دچار چه تحریفات، تغییرات، تحولات و ویرایشهای متعدد و گاه شگفتآوری شده است؟! بماند که صدها رباعی را نیز به نام خیام جعل کردهاند؛ کتاب «طربخانه» که حاصل گردآوری رشیدی تبریزی در قرن نهم هجری است، شاهد صادق این رشد قارچگونه رباعیات منسوب به خیام در فاصلۀ سه قرن است! وضع چنان است که میتوان مدعی شد، کمتر رباعی مشهوری که امروزه ایرانیان از خیام در حافظه دارند و زمزمه میکنند، از آنِ خودِ خیام است! با وام گرفتن از علی دشتی و تحقیقات استاد میرافضلی میتوان گفت که پدیدۀ «خیام» ی که ما امروزه میشناسیم، میپسندیم و رباعیاتی از او را در حافظه داریم، محصول مشترک کارخانهای است که دستکم سه قرن، از ششم تا نهم هجری مشغول تولید، سَخته و سُفته کردن و پرداختن این ترانهها بوده است. در این پروژه سه قرنی، لاجرم دهها شاعر، کاتب، خوشنویس، جُنگنگار و مجموعهنویس در جایجای ایران بزرگ فرهنگی، از هِرات و نیشابور گرفته تا شیراز و اصفهان و بغداد در این «ساخت و پردازش» نقش و سهم داشتهاند. از این روی، برخی از محققان خیامپژوه مدعی هستند که اساساً «رباعی» صاحب ندارد و کار ذوق جمعی ایرانیان است!
افزون بر این در فاصلۀ سه قرن، شمار ترانههای خیام از بیست تا سی عدد به هزاران رباعی رسید و صدها رباعی نیز بین چندین شاعر، مُشاع است و هر تذکرهنویسی آن را به شاعری منسوب کرده است! حال در این بلبشوی عجیب و غریب، چه محقق و خیامشناسی زَهره میکند دَم از «اشعار واقعی و اصیل خیام» بزند!
از زمان والنتین ژوکوفسکی (۱۹۱۸ – ۱۸۵۸ م) که در سال ۱۸۹۷ م مقالهای با عنوان «عمرخیام و رباعیات سرگردان» در یک یادنامه به زبان روسی درباب خیام و اشعار «سرگردان» منسوب به او نوشت تا امروز صدها، بلکه هزاران مقاله، تحقیق و کتاب دربارۀ زندگی، کارهای علمی (ریاضی و فلسفه) و اشعار خیام به زبانهای مختلف نوشته و منتشر شده؛ اما با وجود این، هنوز بر سر هیچ چیز خیام، محققان و خیامپژوهشان به رأی واحد و متقنی نرسیدهاند! حتی معلوم نیست که باید این شاعر ایرانی اهل نیشابور را «خیامی» نامید یا «خیام!»
برخی از محققان، مثل میرافضلی تاریخ تولد خیامی / خیام را ۴۳۹ هجری قمری و وفاتش را حوالی ۵۲۶ ذکر کردهاند؛ اما هیچ اجماعی درباب همین دو تاریخ تولد و مرگ نیز وجود ندارد. مثلاَ معصومیهمدانی و دکتر حسین انصاری با این تاریخ موافق نیستند و خود تاریخهای دیگری برای تولد و مرگ خیام آوردهاند. حتی انصاری مدعی شده که خیام نیشابوری حدود صد سال زیسته است! (ما برای برخی محاسبات تاریخی، قول مختار استاد میرافضلی را مبنا و ملاک مرگ خیام میگیریم).
تا دو، سه دهه پیش پنداشته میشد که خیام در زمان حیاتش، هیچ به شاعری شناخته نمیشدهاست. حتی نظامی عروضیسمرقندی، مؤلف کتاب مشهور «چهار مقاله» که در قرن ششم هجری میزیست و حوالی سال ۵۰۶ ق در شهر بلخ دیداری با خیام داشت و به هر روی خیام را از نزدیک دیده بود، در کتاب خودش که در حدود سالهای ۵۲۲ – ۵۲۱ ق، یعنی در اواخر عمر خیام نگاشته، جایگاه خیام را نه در فصل شاعران که در بخش منجمان جای داده و هیچ از شعر و شاعری خیام نامی نبردهاست. آیا نظامی عروضیسمرقندی اطلاعی از اشعار خیام نداشته یا شأن و مرتبه او را اجل از شاعری میدانسته است؟
تا همین اواخر میان خیامپژوهان عموماً چنین معروف و مطرح بود که تا «صد سال بعد از مرگ خیام» هیچ فردی به شاعری این حکیم خراسانی اشاره نکرده است! اما در سایه تحقیقات چند دهه اخیر، باطل بودن این رأی واضح و مبرهن شدهاست. من هنوز هم در برخی مقالات و کتابها که نام نمیبرم، میبینم که مؤلفان آنها رأی به چنین موضوعی دادهاند!
طبق تحقیقات موجود، از جمله تحقیقات ولادیمیر مینورسکی (۱۹۶۶ – ۱۸۸۷ م) و علامه محمد قزوینی (۱۳۲۸ – ۱۲۵۶ ش) ظاهراً نخستین کتابی که به شاعری خیام صراحتاً اشاره کرده و چند رباعی عربی از او نقل کرده، کتاب عظیم و چند مجلدی «خریده القصر» نوشتۀ عمادالدین کاتب اصفهانی (۵۹۷۵۱۹ ق) بوده که بخش شاعران خراسان کتابش را احتمالاً حوالی سال ۵۷۲ ق تألیف کرده است. عمادالدین کاتب اواخر عهد خیام را درک کرده است. اگر تاریخ فوت خیام نیشابوری را همان ۵۲۶ ق. فرض کنیم، فقط حدود ۴۶ سال پس از خیام، این شاعر اهل نیشابور به «شاعری» مشهور شده و نامش و احوالش در کتابی آمده است. همین نگاشته کتاب خریده القصر بود که بعدها مبنای زندگینامهای شد که ابوالحسنعلی بن یوسف قفطی (مرگ در ۶۴۶ ق) در کتاب «تاریخ الحکما» خود آورد. البته طبق روش عصر، قفطی منبع اصلی خود را ذکر نکردهاست! برای نخستینبار این مینورسکی بود که مدعی این «اقتباس / انتحال» شد.
اما پرسش مهمی که تا امروز هیچکدام از خیامپژوهان ایرانی و خارجی پاسخ قانع کنندهای به آن نداده، این است که نظامی عروضی سمرقندی و عمادالدین کاتب اصفهانی که هر دو تقریباً معاصر با هم بودهاند، چرا یکی که در کودکی خیام را هم دیده، هیچ اشارهای به شاعری او نکرده، اما عمادالدین کاتب که کتابش را به عربی نگاشته، زندگینامۀ خیام را به عنوان یکی از شاعران خراسانی در کتابش آورده است؟ آیا اول اشعار عربی خیام که مایه و زیبایی چندانی هم ندارد، مشهور شده و بعد اشعار فارسی او؟ اگر چنین بوده، پس چرا چنانکه نشان خواهیم داد، دست کم سه نویسندۀ همعصر خیام و در زمان حیات این شاعر نیشابوری، ابیاتی از رباعیات او را در کتابهای خود نقل و روایت کردهاند؟ اگر اشعار فارسی خیام در زمان حیاتش مشهور بوده، پس چرا صاحب خریدهالقصر در قبال اشعار فارسی این شاعر، حدود پنجاه سال پس از وفات خیام ساکت مانده و در بیوگرافی او در کتابش چیزی در این باب حتی به اشاره ننوشته است؟
کتاب خریدهالقصر چندان مورد توجه خیامپژوهان معاصر قرار نگرفت؛ اما چنین معروف شد که اولین فردی که به صورت مکتوب، طعنی و ردی بر اندیشههای شعری و رباعبات خیام نوشت، امامالمشککین فخر رازی (۶۰۶ – ۵۴۴ ق.) در کتاب «التبیه علی بعضالاسرار المودعه فی بعض سور القرآن العظیم» بوده است. (این کتاب تفسیر چهار سورۀ قرآن کریم است.) فخر رازی این اثر را در اواخر عُمر و حدود سال ۶۰۶ ق. تألیف کرده است، یعنی درست هشتاد سال بعد از مرگ حکیم عمر خیام.
بر پایۀ همین پژوهشها، دومین عالم و عارفی که با طعن و رد از خیام نامی برده، شیخ نجمالدین دایه (۶۵۴ – ۵۷۳ ق)، مؤلف کتاب مشهور «مرصادالعباد من المبدا و المعاد» بوده که کتابش را حوالی سال ۶۱۸ قمری نگاشته است؛ یعنی حدود نود و دو سال پس از فوت خیام نیشابوری. این قول چنانکه گذشت، نزدیک صد سال تقریباً وِرد زبان و قلم خیامشناسان ایرانی و جهانی بود.
اما تحقیقات جدید خیامپژوهان، خطا بودن چنین پنداری را روشن و مبرهن کرده است. خوشبختانه در بیست، سی سال اخیر و در سایۀ تحقیقات مورخان ایرانی و خارجی، اطلاعات ما درباب اشتهار شاعری خیام، حتی در زمان حیاتش کمکم دارد از پرده بیرون میافتد و مرتب شفاف و شفافتر شده و میشود.
از روزی که دو محقق علاقهمند به ادب فارسی، حسین دانش و رضا توفیق در اسلامبول (استانبول) در سال ۱۹۲۱ م نخستین کتاب نسبتاً محققانه درباب اندیشههای خیام را به ترکی نوشتند، این کتاب از سوی شیخ ابراهیم زنجانی به فارسی ترجمه و پس از حدود صد سال بعد بالاخره در سال ۱۳۹۹ تصحیح و منتشر شده است تا امروز، خیامپژوهی در داخل ایران دچار فراز و فرودهای جالبی بوده که از منظر مطالعات پسینی، این تاریخ خود میتواند ماده خام یک تحقیق مفصل و پُر و پیمان باشد.
در داخل ایران، صادق هدایت در سال ۱۳۱۳ ش، احتمالاً با الهام و تحت تأثیر کار مشترک دانش و توفیق و با کمک پنهان مجتبی مینوی (۱۳۵۵ – ۱۲۸۱ ش) کتاب «ترانههای خیام» را منتشر کرد و محمدعلی فروغی (۱۳۲۱- ۱۲۵۶ ش) با همکاری دکتر قاسم غنی (۱۳۳۱ – ۱۲۷۲ ش) در سال ۱۳۲۰ دیوانی منقح، به پندار خودشان از اشعار خیام تدوین و منتشر کردند و چند دهه بعد علی دشتی (۱۳۶۰ – ۱۲۷۶ ش) در سال ۱۳۴۲ ویراست اول «دمی با خیام» به همت انتشارات امیرکبیر را راهی بازار کتاب ایران کرد تا امروز، تحولات عظیمی در حوزۀ خیامپژوهی در داخل ایران اتفاق افتاده که یکی از جدیدترین، جدیترین و بهترین این تحقیقات، کار عظیم و ارزشمند استاد پژوهشگر سیدعلی میرافضلی با عنوان «رباعیات خیام و خیامانههای پارسی» است که در زمستان ۱۳۹۹ چاپ و منتشر شده است. البته او پیش از این نیز جدای از مقالات متعدد در سال ۱۳۸۲ نخستین اثر خود را در حوزۀ خیامپژوهی را با عنوان «رباعیات خیام نیشابوری در منابع کهن» چاپ کرده بود که مورد استقبال علاقهمندان به مطالعات خیامی قرار گرفت.
یکی از مهمترین «کشفیات» اخیر در حوزۀ خیامپژوهی وجود چند بیت از خیام نیشابوری، بدون ذکر نام در کتاب «گنج الگنج» است که برای نخستین بار آلکساندر مورتن در مقالهای که در سال ۲۰۱۲ م منتشر شد، توجه خیام پژوهان را به آن جلب کرد (این مقاله از سوی مسعود جعفری جوزانی به فارسی ترجمه و در سال ۱۳۹۹ در مجله بخارا منتشر شده است.)
اکنون با تکیه بر این دادههای پژوهشی که البته هنوز هم در حال تکمیل و تکامل هستند، میتوان گفت که خیام دستکم از اواخر عمرش کمکم به شاعری شناخته میشده و برخی از خراسانیان و حتی همولایتیهایش چند رباعی او را البته عموماً بدون ذکر نام و ناقص (در مواردی فقط یک بیت)، در پارهای از آثار تألیفی خود به عنوان شاهد مثال ضبط میکردهاند. برپایۀ تحقیقات مورتن و همچنین بهروز ایمانی (در مجله اوراق عتیق در سال ۱۳۹۴ ش)، ظاهراً نخستین فردی که تا امروز و در زمان حیات خیام شناخته شده و شعری از خیام نیشابوری آورده، ابوالقاسم شادانی نیشابوری در کتاب «گنج الگنج» بوده که کتابش را در فاصلۀ ۵۰۳ تا ۵۰۸ قمری تألیف کرده است. وی همشهری خیام بوده است.
اگر تاریخ مرگ خیام را همان سال ۵۲۶ ق فرض کنیم و سال تألیف کتاب گنج الگنج را نیز همان ۵۰۸ ق بدانیم، حدود هیجده سال پیش از مرگ خیام، برخی از رباعیات او در کتابهایی راه یافته است. رباعیات بینام و نشانی که ابوالقاسم شادانی در کتابش که به دستورالملوک هم مشهور است، نقل کرده، این رباعی است:
آنها که کهن بُوَند و آنها که نُوَند
هر یک به مراد خویش لَختی بدُوَند
این سفله جهان، به کس نماند باقی
رفتند و رویم و دیگر آیند و روَند.
یکی دیگر از عارفان خراسانی، شیخ احمد جامی نامقی معروف به ژندهپیل (۵۳۶ – ۴۴۰ ق) بوده که در چندین کتاب خود، از اشعار خیام ذکری کرده است. ظاهراً شیخ احمد مجموعهای شامل چند رباعی در اختیار داشته و گاه گاه در آثار خود، بهدلیل محتوای ذم دنیا و موقت بودن اقامت در این دنیای فانی از آنها استفاده کرده و به این رباعیات استناد میداده است. مهمترین کتاب شیخ احمد جامی نامقی، البته از منظر ثبت رباعیات خیام که خودش هم معاصر با خیام بوده و حدود ۱۰ سال پس از خیام فوت کرده است، کتاب «سراجُ السّائرین» بوده که به سال ۵۱۲ ق نگارش یافتهاست؛ یعنی حدود چهارده سال پیش از وفات خیام! آن رباعی که البته مولف سراجُ السّائرین بیت دوم آن را نقل کرده، چنین است:
آن را که به صحرای عِلَل تاختهاند
بی او، همه کارها بپرداختهاند
امروز، بهانهای در انداختهاند
فردا همه آن بُوَد که دی ساختهاند.
سومین فردی که در حیات خیام، شعری از او در یکی از مکاتباتش آورده، خواجه احمد غزالی (۵۲۰ – ۴۵۲ ق) در یکی از مکاتباتش، معروف به «عینیه» خطاب به شاگرد و مریدش عینالقضات همدانی (۵۲۵ – ۴۹۲ ق) است. عینالقضات حدود یک سال قبل از مرگ خیام، به مرگ فجیعی کشته شد. احمد غزالی نامی از خیام نبرده و فقط این رباعی را نقل کرده است:
آرند یکی و دیگری بربایند
بر هیچکس این راز همی نگشایند
ما را ز قضا جز این قَدر ننمایند
پیمانه تویی، باده به تو پیمایند.
استاد میرافضلی در دو کتاب خود، دهها کتاب، دستنوشته، جُنگ و مجموعه را به ترتیب تاریخ ردیف کرده که هرکدام از خیام نامی بردهاند و علاقهمندان را به این کتابها ارجاع میدهم.
بنابراین امروزه، با وجود تصورات پیشینیان، خیام از نیمۀ دوم عمرش، نه تنها به شاعری مشهور بود، بلکه برخی از همشهریها و خراسانیهای معاصرش، ابیاتی از رباعیات او را در کتابهای خودشان ذکر کردهاند که نشان از اشتهار به شاعری خیام نیشابوری حتی در زمان حیاتش دارد.
اما پرسش مهم و قابل تأملی که باقی میماند، نسبت این چند رباعی گاه ناقص (چون فقط در برخی متون یک بیت رباعی نقل و روایت شده) با خیام نیشابوری است. میدانیم که صاحبان «گنج الگنج»، «سراج السائرین» و رساله «عینیه»، نامی از سرایندۀ ابیاتی که نقل کردند، نبردهاند. با توجه به تاریخ پُر فراز و نشیب ترانه و رباعی در تاریخ ادبیات قرون چهارم تا نهم فارسی و تغییر و تبدل مدام کلمات، مصرعها، ابیات و حتی کل یک رباعی در فاصلۀ چند صد ساله، از کجا معلوم که این رباعیها از شخص حکیم عمر خیام نیشابوری بوده باشد؟ اینکه دهها سال بعد شکل کامل این ترانهها، در منابع متأخر یافت شده، به اندازۀ کافی دلیل قانع کنندهای برای پذیرش این انتساب نیست. از کجا که این رباعیها نیز برساخته و جعلشده از سوی آمدگان پس از خیام نبوده باشد، مثل هزاران رباعی دیگر که دیگران با رندی به ریش خیام بستند؟!
در حال حاضر با فقر منابع، ظاهراً نمیتوان با قاطعیت به این شک و گمان که ذهن محقق شکاک را دچار خلجان میکند، پاسخی صریح، قاطع و مستند داد. پروندۀ این بحث هنوز بسته نشده است؛ باید منتظر آینده بود تا شاید با یافت شدن دستنویسی کهن، راز دیگری از زندگی پُر رمز و راز خیام نیشابوری روشن شود. انشاءالله.
یادداشتم را با شعری منسوب به خیام تمام میکنم که شکل اولیۀ آن چنین بوده است:
اسرار فلک را نه تو دانی و نه من
سَر دفترِ راحت، نه تو خوانی و نه من
این مایه یقین دان که چو در مینگری
یک هفتۀ دیگر، نه تو مانی و نه من!
این رباعی نه چندان دلنشین، البته به ذائقۀ شعری امروزی ما ایرانیان، در قرن هشتم، چنان دچار دگردیسی، تحول و ویرایش متنی و محتوایی شده که در نهایت امروزه چنین به دست ما رسیده است:
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
وین حرف معمّا نه تو خوانی و نه من
هست از پسِ پرده گفت وگوی من و تو
چون برده برافتد، نه تو مانی و نه من!
این رباعی دوم، یکی از شاهکارهای رباعی در ادب فارسی است؛ اما افسوس که نه مال خیام است و نه اصل آن چنین زیبا و دلنشین بوده است! این همان «محصول مشترک» چند قرنه است که گفتیم! چنین است وضع و حال خیام و ترانههایش در تاریخ ادب فارسی و حتی روزگار ما!
منابع و مأخذ:
دشتی، علی، دمی با خیام، امیرکبیر، چاپ اول، ۱۳۴۲.
رشیدی تبریزی، باباحسین، رباعیات خیام؛ طربخانه، تصحیح، جلالالدین همایی، نشر هما، چاپ دوم، تهران ۱۳۶۸.
روزن، فریدرخ، رباعیات حکیم عمر خیام راجع به اشعار و شرح حال حکیم، چاپخانه کاویانی، چاپ اول، نوروز ۱۳۰۴.
غزالی، احمد، مجموعه آثار فارسی احمد غزالی (عارف متوفای ۵۲۰ ه.)، به اهتمام، احمد مجاهد، دانشگاه تهران، چاپ پنجم، تهران ۱۳۹۴.
کریستین سن، آرتور، بررسی انتقادی رباعیات خیام، ترجمه، فریدون بدرهای، انتشارات توس، چاپ اول، تهران ۱۳۷۴.
میرافضلی، سیدعلی، رباعیات خیام در منابع کهن، نشر دانشگاهی، چاپ اول، تهران ۱۳۸۲.
میرافضلی، سیدعلی، رباعیات خیام و خیامانههای پارسی، انتشارات سخن، چاپ اول، تهران ۱۳۹۹.
هدایت، صادق، ترانههای خیام، امیرکبیر، چاپ چهارم، تهران ۱۳۴۲.
سیدقاسم یاحسینی
منبع: ایبنا