کد خبر:50143
پ
برزو قادری

«ابوریحان بیرونی» مرعوب یونان نشد

برزو قادری: برخلاف بسیاری از اندیشمندان دیگر که صرفاً بهره‌بردار معارف یونانی بودند، بیرونی با شناخت گسترده‌ای که از حکمت هندی و ایرانیان کهن داشت، صرفاً خوشه‌چین حکمت یونان نبود، بلکه شارح و نقاد آن نیز بود.

برزو قادری، پژوهشگر حوزه های فلسفه، هندشناسی و شرق شناسی و مؤسس نشر سورا است. او علاوه بر نگارش و ترجمه بیش از ۱۵ اثر در حوزه‌های فلسفه، علوم ودایی و اسطوره‌شناسی، از نخستین شارحان تطبیقی رساله پاتانجل ابوریحان بیرونی به شمار می‌رود. به بهانه سیزدهم شهریورماه؛ روز ابوریحان بیرونی، در گفت‌وگوی پیش‌رو با این مولف و پژوهشگر پرکار، اندیشه‌ها و جایگاه جهانی ابوریحان بیرونی در تاریخ علم و فرهنگ اسلامی واکاوی شده است که در ادامه آن را می خوانید.

ابوریحان بیرونی در آثارش بر مشاهده و تجربه علمی تأکید می‌کرد؛ این نگاه چه تفاوتی با رویکرد دانشمندان پیش از او داشت و امروز چه پیامی برای محققان ما دارد؟

پس از نهضت ترجمه، بیشترین آثاری که به زبان و فرهنگ آن دوره جامعه اسلامی راه یافت، آثار یونانی بود. البته تردیدی نیست که منابعی از زبان‌های دیگر نیز ترجمه شدند؛ چه از سانسکریت، چه از زبان‌های ایرانی و دیگر زبان‌ها. با این حال، غالب آثار و منابعی که به زبان علمی آن دوران، یعنی زبان عربی، ترجمه و روایت شدند، متعلق به یونان و حکیمان یونانی بود. این آثار، چه در حوزه علوم طبیعی، چه در حوزه متافیزیک و فلسفه، و چه در سیاست و فلسفه اخلاق، آن‌قدر ارزشمند و درخشان بودند که دنیای آن روزگار را مرعوب خود ساختند. اندیشمندان اسلامی نیز خود را وارث حکمت یونانی می‌دانستند؛ از طب گرفته تا نجوم، متافیزیک و دیگر رشته‌ها. آثار یونانی در آغاز به‌صورت خام ترجمه می‌شدند، اما به‌تدریج به دست اندیشمندان و دانشمندان اسلامی تصحیح و پخته‌تر شدند. جامعه اسلامی با عظمت علوم و معارف یونانی روبه‌رو شد، آن‌ها را آرام‌آرام جذب کرد، و سپس بر اساس خلاقیت خود تغییر و اصلاح داد. بدین‌سان، زیرساخت‌های فرهنگ اسلامی، در کنار دیگر منابع، با الهام از حکمت و علوم یونانی شکل گرفت. بدون تردید منابع دیگری نیز در این روند مؤثر بودند، اما باید تأکید کرد که آموزه‌ها و تعالیم یونانی، رکن مهمی در شکل‌گیری فرهنگ اسلامی آن روزگار به شمار می‌رفت. در این میان، ابوریحان بیرونی جایگاه ویژه‌ای دارد. او تأکید عمیقی بر مشاهده و تجربه داشت و عظمت فکری و هوشمندی‌اش به حدی بود که هرگز مرعوب یونان نشد. برخلاف بسیاری از اندیشمندان دیگر که صرفاً بهره‌بردار معارف یونانی بودند، بیرونی با شناخت گسترده‌ای که از حکمت هندی و ایرانیان کهن داشت، صرفاً خوشه‌چین حکمت یونان نبود، بلکه شارح و نقاد آن نیز بود. بهترین نمونه، ایرادهای ده‌گانه‌ای است که بر کتاب «السما و العالم» ارسطو وارد کرد، یا هشت اشکال علمی و فلسفی دیگری که بر نظام تفکر مشایی مطرح ساخت و آن‌ها را با ابن‌سینا در میان گذاشت. این شواهد نشان می‌دهد که «بیرونی» نه‌تنها مرعوب تفکر یونانی نبود، بلکه بر پایه تفکر مستقل خویش، روشی را بنیان گذاشت که می‌توان آن را سرآغاز روش علمی و نگاه مبتنی بر مشاهده و تجربه دانست.«بیرونی» با حکمت یونانی عمیقاً آشنا بود، همچنین آرا و معارف هندوان و ایرانیان کهن را به‌خوبی می‌شناخت. او در کنار تسلط بر این سنت‌های فکری گوناگون، به قدرت اندیشه و روشی تکیه داشت که امروز از آن به عنوان روش علمی یاد می‌کنیم. چنین موقعیتی در زمان خود به‌سادگی قابل درک نبود، چراکه او به‌مراتب جلوتر از دوران خود گام برمی‌داشت.
بی‌تردید امروز ما به اندیشمندانی در تراز بیرونی نیازمندیم، اما جای آنان خالی است. متأسفانه بسیاری از اندیشمندان معاصر، به‌ویژه در حوزه علوم انسانی، یا عمیقاً شیفته غرب‌اند و به شرق و دستاوردهای حکمت، عرفان و فلسفه توجهی ندارند، یا نگاهشان صرفاً مفسرانه است و فاقد نقد و تحلیل. حال آنکه «بیرونی» نه‌تنها به شرح و تفسیر بسنده نکرد، بلکه در نقد و تحلیل نیز گام‌های بلندی برداشته است.

ابوریحان تنها به ریاضیات و نجوم بسنده نکرد و به فرهنگ‌ها، زبان‌ها و جغرافیا نیز توجه داشت. این تنوع علایق چه الگویی می‌تواند برای پژوهش میان‌رشته‌ای در دنیای امروز باشد؟
مقدمتاً باید به این موضوع اشاره کرد که حکمت در دوران کهن به دو بخش نظری و عملی تقسیم می‌شد. بخش عملی حکمت شامل اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن بود و بخش نظری آن نیز به الهیات یا علم اعلی، ریاضیات، موسیقی و طبیعیات می‌پرداخت. حکیم عموماً کسی به شمار می‌رفت که نسبت به شاخه‌های مختلف حکمت نظری و عملی شناخت داشت؛ چنین فردی را حکیم می‌نامیدند. با این تعبیر می‌توان گفت که بیرونی در اغلب این رشته‌ها و شاخه‌ها، دانش و مهارت عمیقی داشت؛ هرچند در برخی از آن‌ها تسلط بی‌نظیری نشان می‌داد و در برخی دیگر کمتر. آنچه به‌ویژه می‌تواند الگویی برای ما باشد، این است که اگر امروز بخواهیم در حوزه‌های میان‌رشته‌ای پژوهش و تحقیق کنیم، بدون داشتن شناخت عمیق از دانش‌ها و معارفی که به آن‌ها می‌پردازیم، عملاً کار جدی و قابل اعتنایی پیش نخواهیم برد. برای مثال، اگر کسی بخواهد در مورد نجوم کهن اظهار نظر کند، باید شناخت عمیقی از آن داشته باشد؛ صرف دانستن زبان عربی کافی نیست. یا اگر بخواهیم در رشته‌هایی همچون جواهرشناسی، معدن‌شناسی یا جغرافیا نظر دهیم، صرف مطالعه چند کتاب ارزشی ندارد. حسن کار «بیرونی» در این بود که با توجه به تسلطش بر علوم پایه در دوران خود ـ اعم از هندسه، هندسه کروی، ریاضیات و فیزیک ـ به سراغ نجوم هندی، طبیعیات هند و طبیعیات یونان رفت، آثار گوناگون را مطالعه کرد، اشکالات و ابهامات را دریافت و به پژوهش‌هایی دست زد که عمق و الهام‌بخشی آن‌ها حتی امروز نیز آشکار است. برای نمونه، مطالعه کتاب «تحقیق ماللهند» همچنان الهام‌بخش است. تردیدی نیست که «بیرونی» به منابعی دسترسی داشت که امروز دیگر در اختیار ما نیست و همین امر موجب شده است روایت او از هند منحصر‌به‌فرد و بی‌بدیل باشد. اساساً شخصیتی را نمی‌توان با او مقایسه کرد. این نشان می‌دهد که پژوهش میان‌رشته‌ای کار ساده‌ای نیست، بلکه امری بسیار دشوار است و هر تلاشی برای دست یافتن به نگاهی جامع، نیازمند زیرساخت‌های علمی محکم و متنوع است.همین زیرساخت‌های علمی به «بیرونی» امکان داد تا نگاهی جامع به دیدگاه‌های متفاوت محققان و دانشمندان دوران خود ـ اعم از یونانیان، ایرانیان و هندیان ـ داشته باشد و در عین حال، مستقل بیندیشد. او کوشید پرسش‌های بزرگ و بنیادی ذهنش را با روش خاص خود مطالعه و بررسی کند. ویژگی برجسته« بیرونی» در این بود که نگاهش مقلدانه نبود و صرفاً در پی تفسیر آراء دیگران نبود. آنچه تاریخ علمی زندگی او را شکل داده، پرسش‌های بنیادینش درباره زندگی، حیات و اسرار هستی است. او با الهام از دستاوردهای محققان و دانشمندان، چه استادان مستقیمش و چه استادانی که از طریق کتاب‌ها با آن‌ها آشنا شد، راه و روش خاص خود را انتخاب و پی گرفت.

اگر بخواهیم ابوریحان بیرونی را نه صرفاً دانشمند، بلکه «انسانی جهانی» معرفی کنیم، کدام ویژگی فکری یا اخلاقی او را باید بیشتر برجسته بدانیم؟
در این‌باره دو نکته قابل طرح است. نخست، عبارتی است که بیرونی در «تحقیق ماللهند» آورده است. همان‌طور که می‌دانید، «تحقیق ماللهند» اثری جامع در حوزه هندشناسی است که بیرونی با تسلط و مطالعه عمیق منابع و مراجع مختلف، اندیشه‌های هندی را در آن به شیوه‌ای دقیق و فوق‌العاده طبقه‌بندی کرده و در ابواب منظم تحلیل کرده است. او در کنار پورانه‌ها، وداها، اوپانیشادها و گیتا، به کتاب «سامکیا کاریکا» نیز استناد کرده است. از این کتاب عبارتی را نقل می‌کند که بسیار جالب است: «هر آنچه را که انسان غایت سیر خویش بپندارد، از همان پیشی نخواهد گرفت.» این عبارت نشان می‌دهد که «بیرونی» برای مطالعات خود هیچ سقف و حد یقفی در نظر نمی‌گرفت. نگاه او هرگز محدود نبود. زندگی، آثار، رفتار و حتی مناظره‌های او همگی گواه این روحیه‌اند. او را نمی‌شد در ساختاری بسته محدود کرد، و این ویژگی در آن زمان امری شگفت‌انگیز بود. ما امروز در دنیایی زندگی می‌کنیم که علوم و معارف بشری هر لحظه در حال تنوع و رشد است و اگر هوشیار نباشیم، از روح زمانه خود فاصله می‌گیریم. «بیرونی» شخصیتی بود که هیچ حد یقفی نداشت و می‌کوشید در ابعاد گوناگون به مطالعه هستی و شناخت نفس و روان خود بپردازد.
نکته دوم، مقدمه‌ای است که او بر ترجمه و روایت رساله پاتانجلی آورده است. بیرونی می‌نویسد:«من تاکنون کتاب‌های ریاضیدانان و منجمان هندی را نقل کرده‌ام و اینک به سراغ کتاب‌هایی می‌روم که خواص و فرزانگان آن‌ها در حکمت برای خود ذخیره ساخته‌اند و زاهدان هندی در راه عبادت و سلوک، رغبت فراوان به آن دارند. هنگامی که به آنچه در این رساله‌ها آمده احاطه یافتم، دلم رضایت نداد تا شیفتگان محتوای این آثار را در این کار شریک نکنم، چراکه دریغ کردن علوم و معارف از دیگران از بزرگ‌ترین گناهان و ستم‌هاست.»
این بیان نشان می‌دهد که «بیرونی» در پی انحصار دانش نبود و حتی در اواخر عمر، که قوای جسمانی‌اش تحلیل رفته بود، بالاترین لذت خود را در بهره‌مند ساختن دیگران از دانش می‌دید. برخی از محققان ایراد گرفته‌اند که چون او در «تحقیق ماللهند» به این رساله ارجاع داده، پس از پیش آن را می‌شناخته است. اما واقعیت این است که ترجمه و روایت مستقل این رساله، ظاهراً یکی از آخرین کارهای او بوده است. نکته مهم این است که در زمانی که برخی از اندیشمندان جامعه اسلامی افتخار خود را در شرح و بسط آراء ارسطو می‌دانستند، «بیرونی» ارزش رساله «پاتانجلی» را چنان دانست که گفت: «دلم نمی‌آید نکات عمیق و جذاب این رساله را با دیگران در میان نگذارم.» این نشان می‌دهد که او ذهنی بلند، نگاهی باز و قلبی گشوده به سوی معارف بشری داشت.

بیرونی انسانی جهانی بود؛ هر گوهری را در هر سرزمینی و فرهنگی که می‌یافت، برمی‌داشت، پالایش می‌کرد و از آن بهره می‌برد. البته خود او نیز تصریح کرده که با همه آراء تفکر هندی موافق نبوده و بسیاری از آن‌ها را نقد کرده است. اما در میان همان آراء، مفاهیم ارزشمندی می‌یافت که استخراج‌شان می‌کرد. این را هم در آغاز ترجمه رساله «پاتانجلی» ذکر کرده و هم در پایان آن. نگاه «بیرونی» به‌طور کلی گشوده بود. او از یک‌سو با آراء مانوی و ایران باستان پیوند داشت و آن‌ها را ـ دست‌کم به واسطه رازی ـ مطالعه کرده بود. از سوی دیگر با آنچه در فرهنگ اسلامی تا زمان او تکامل یافته بود آشنا و وارث آن معارف بود، و همچنین دریای دانش هندی را عمیقاً می‌شناخت.او در زمانی که می‌توانست همچون دیگران در گوشه‌ای بنشیند و تنها به پرورش شاگردان بپردازد، همراه سلطان محمود و سپاهیان او به هند سفر کرد تا از نزدیک ظرایف عمیق‌تر و اسرار بیشتری از هند دریابد. بنابراین، نه خود را محدود می‌کرد و نه نگاهش بسته بود. در پرتو خرد و تفکر عمیق خویش، توانست آراء درست را از نادرست تشخیص دهد و بهترین‌ها را برگزیده و دنبال کند.

به نظر شما اگر «بیرونی» در دنیای امروز زندگی می‌کرد، کدام مسئله علمی یا انسانی را با جدیت پیگیری می‌کرد و چرا؟
من مطمئنم که اگر «بیرونی» در دوران ما زندگی می‌کرد، یقیناً یکی از پیشروان در حوزه علوم پایه، به‌ویژه ریاضیات، هندسه و نجوم می‌بود. در این تردیدی نیست، زیرا نگاه و ذهن وی، به‌ویژه در علوم پایه بسیار موشکافانه و دقیق بود. اما همان‌طور که در پاسخ به پرسش قبلی اشاره کردم، با توجه به آنچه «بیرونی» در آغاز ترجمه رساله پاتانجلی می‌آورد ـ آنجا که می‌گوید قوای وجود من رو به زوال است و دلم نیامد این معارف را با عزیزان خودم در میان نگذارم ـ می‌توان دریافت که در پایان کار، علاقه و ذوقی نیز در او پدید آمده بود که بیشتر به دانش‌های خودشناسانه و دستیابی به درکی عمیق‌تر از احوال نفس و آگاهی بشر مربوط می‌شد.به‌گمان من، بیرونی گذشته از آنکه اگر در دوران کنونی می‌زیست بی‌شک در حوزه‌هایی همچون فیزیک و نجوم در شمار نوابغ روزگار قرار می‌گرفت، یکی از موضوعاتی که به دنبال آن ‌بود، شناخت نفس، ابعاد روان انسان و خودشناسی بود. این موضوع نیز با الهام از آثار خود او کاملاً قابل استناد است.

صدرا صدوقی

منبع: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612