میراث مکتوب- دکتر اکبر ایرانی، مدیرعامل مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب، به مناسبت سالروز شهادت سید مرتضی آوینی به بیان خاطرات و ذکر احوالاتی از وی پرداخته است. متن این یادداشت را در ادامه میخوانید.
بیستم فروردین سالروز شهادت سیدمرتضی آوینی است. اوایل سال ۶۹ به حوزه هنری برای گذران خدمت سربازی رهنمون شدم. رئیس وقت، مرا به مرحوم سیدمرتضی آوینی معرفی کرد. وی در آن زمان علاوه بر همکاری در مؤسسۀ روایت فتح، مسئول دفتر مطالعات دینی هنر و سردبیر مجله سوره هم بود. به بنده پیشنهاد داد در باب مباحث موسیقی از دیدگاه اسلام کار کنم. توصیه کرد با دفتر انتشارات حوزه قرارداد ببندم و در این باب کوتاهی نکنم. خاطرهای که هیچگاه فراموش نمیکنم. کتاب “هشتگفتار پیرامون موسیقی غنایی” را تأليف کردم. مقدمه مفصلی هم نوشتم و مسئله تشخیص “موضوع با عرف” را به چالش کشیدم.
مرحوم آوینی پسندید و به رئیس حوزه هنری داد و او هم برای نمایندگان مجلس شورای اسلامی فرستاد. در مجله مقام موسیقی و فصلنامه هنر و کیهان اندیشه و ادبستان و … هم مقالاتی نوشتم.
آوینی تشویق کرد تحقیقات خود را ادامه دهم که تا اواسط سال ۷۲ ادامه دادم و دو جلد دیگر هم تأليف کردم.
سرگذشت آوینی قبل و بعد انقلاب مثل خیلیهای ديگر دچار تحول بود. او کامران آوینی بود که نوشتههای قبل از انقلاب خود را سوزاند و سیگار و اداهای روشنفکری و سبیل نیچهای را کنار گذاشت و شد سید مرتضی و بهشدت مذهبی. آوینی معماری خوانده بود، اما به نقد فیلم بخصوص آثار هیچکاک علاقهای وافر داشت. برای طلبهها در قم آموزش فیلمنامهنویسی و مستندسازی گذاشت و مدتی به قم رفت و آمد میکرد. در مجله سینمایی سوره، امور نقد را به کسی سپرده بود که بعدها در تلويزيون به عنوان ناقد برجسته! از او دعوت میشد که من با او و ادبیات و لحن نوشتههایش مشکل داشتم و به شهید آوینی هم در این باره نظرم را گفتم. چون گاهی نقدها به خصوصیات شخصی و رفتار فردی افراد مربوط میشد که البته خود آوینی هم مخالف بود، مثل اینکه محسن مخملباف ریشش را از ته زده! و آن منتقد معروف این را نشانه انحراف او میدانست!
عدهای در روزنامههای خود که خودی هم مینمایاندند، به وی میتاختند. روزی وارد اتاقش شدم. چهرهاش برافروخته شده بود. با عصبانیت گفت: ببین آقای ایرانی، فلانی در سرمقالهاش نوشته، آوینی منحرف شده و عکس عریان روی جلد مجلهاش چاپ کرده!
روی جلد مجله سوره عکس سفالی مربوط به (گویا) دوره هخامنشیان به عنوان یک اثر هنری انتخاب شده بود که تصویری مبهم و ریخته شدهای از یک زن بود که سردبیر آن روزنامه! آن را بهانه کرده بود تا دل آقامرتضی راویفتح و “سید اهل قلم” را بیازارد. گفت آقای سردبیر که ادعای رفاقت میکنی، نمیتوانستی تلفن کنی و من برایت توضیح دهم و اینگونه درباره من داوری نکنی؟! برخی دیگر از اصحاب جراید وقت، میگفتند او “بریده”! که البته از آوردن اسم روزنامه و سردبیر آن معذورم.
آوینی نامهای نوشت و اعتراض خود را به تندرویهای برخی اعلام کرد. خانم زهرا زواریان و یاسر هشترودی و مرحوم خسروشاهی و مرحوم آغاسی هم در جریان بودند. البته برخی از همین دوستان تندرو بعدها تغییر موضع دادند و خود منزوی شدند.
آوینی قلم شیوایی داشت. روح و جان جبهه و جهاد و دفاع مقدس را لمس کرده بود و بر نوک قلم خود جاری میساخت. صدای او با متن روایت عارفانهاش از وقایع دفاع مقدس، در هم تنیده بود و با آهنگی تأثیرگذار از خود مستندی ماندگار به یادگار گذاشت. برای همین بحق این مستند، ثبت ملی شد. البته دروس آکادمیک فیلم و سینما نخوانده بود و همین باعث شده بود برخی سینماگران دیدگاههایش را مورد انتقاد قرار دهند. از اینکه یکسال و اندی در کنارش بودم همیشه احساس شعف و شادی در وجودم احساس میکنم. حضورش همواره محفل انس آن دوران در حوزه هنری بود. یادش بخیر دوستانی چون یوسفعلی میرشکاک که قلم خاصی داشت هم محبوب و هم مطرود و گاه با آوینی مجادله میکرد. نیز مرحوم احمد عزیزی و نصرالله قادری استاد برجسته تئاتر و مرحوم محمدرضا آغاسی شاعر ولایی معروف و سید رسول موسوی طبری که جوانی پرتلاش بود و … . ما هم کسب فیض میکردیم.
یاد شهید سید مرتضی آوینی گرامی و روحش در مینوی برین جاودان و با اولیاءالله محشور و همنشین باد.