میراث مکتوب- باری دیگر تبریز و آذربایجان، در گرامیداشت زبان و ادب پارسی، آغوش پرمهر خود را بر عاشقان ایرانزمین گشوده و جز مهر پاسخ نگرفت. بنیاد ایرانشناسی استان آذربایجان شرقی با همکاری مؤسسه میراث مکتوب، در بیستونهم آبان امسال (1402)، نشستی برای «رونمایی و معرفی تصحیح جدید دیوان قطران تبریزی» در کوی سرخاب عمارت تاریخی بنیاد ایرانشناسی برگزار کرد. در این نشست جمعی از اهالی فرهنگ ازجمله محمود عابدی، باقر صدرینیا، جمشید علیزاده، اکبر ایرانی، سجاد آیدنلو و محمد طاهریخسروشاهی در آن حضور داشتند. سعید طرزمی، دبیر نشست، پس از سخنان آغازین در چیستی و موضوع نشست و خوشامدگویی، مجلس را خجسته خوانده و از رئیس بنیاد ایرانشناسی آذربایجان شرقی دعوت کرد تا درباره این نشست بگوید. محمد طاهریخسروشاهی، سخنان خود را با ابراز سپاس از حضور میهمانان و اظهار تأسف و تسلیت از درگذشت عرفانپژوه نامدار و محقق ارجمند عرفان آذربایجان روانشاد صمد موحد آغاز کرده و گفت: «ما از مدتها پیش در بنیاد ایرانشناسی، درصدد برگزاری نشستی به منظور بزرگداشت قطران تبریزی بودیم که خوشبختانه انتشار و چاپ کتاب مستطاب دیوان قطران به تصحیح جناب دکتر عابدی و همکاران ارجمند ایشان، ازجمله جناب دکتر مسعود جعفریجزی، سرکار خانم تهمینه معرفت و خانم عطاییکچویی، ما را در برگزاری این نشست مصممتر کرد». ایشان با تأکید بر جایگاه قطران تبریزی و اهمیت آن برای بنیاد ایرانشناسی آذربایجان شرقی سه دلیل عمده شمردند: «اول آنکه قطران یکی از بزرگترین شاعران گستره تاریخ ادبیات ایران است؛ دوم آنکه قطران یکی از پیشاهنگهای شعر پارسی در آن خطه است؛ و سوم آنکه دیوان قطران تنها یک دیوان شعر ساده نبوده و آن، هم کتاب شعر و هم کتاب تاریخ است که ناگفتههای بسیاری در حوزه تاریخ و بهویژه تاریخ آذربایجان را پوشش میدهد، چنانکه نام رجال و شاهان و سلسلههای بسیاری را میتوان از این دیوان مستفاد کرد». ایشان ضمن اشاره به این ویژگیهای برتر دیوان قطران، اظهار شگفتی کرد که «از چه رو قطران در میان محققان ادبی و مراکز علمی مورد بیمهری و کمتوجهی قرار گرفته «و چندان در حوزه تحقیقات ادبی و تتبعات تاریخی مورد بهرهبرداری قرار نگرفته است؟!» و ادامه داد: «نزدیک به 70 سال پیش مرحوم حاج محمد نخجوانی برای نخستین بار اقدام به چاپ و انتشار دیوان قطران کردند، جامعه علمی و ادبی را متوجه به این دیوان کردند، اما ایشان مصحح متن نبودند؛ بنابراین لازم بود مردی از خویش برون آید و کاری بکند. خوشبختانه در طول 10 سال گذشته، استاد ارجمند جناب آقای دکتر محمود عابدی و همکارانشان در فرهنگستان زبان و ادب پارسی اقدام به تصحیح متن اشعار قطران کردهاند که امروز در تبریز رونمایی میشود. من ابتدا بهعنوان یک تبریزی و آذربایجانی دست استاد را میبوسم که در معنای واقعی کلمه دیوان قطران را احیا کردند؛ اما چه کسی است که نداند حقیقتا کار روی دیوان قطران لغزشگاه و یک کار بسیار دشوار است» و سپس ایشان علت اصلی و فنی این دشواری را دوربودن زمان زیست قطران از زمان اولین تدوین دیوان او که فاصلهای به اندازه پنج قرن است، اشاره کرده و گفت: «نسخ خطی دیوان قطران مربوط به دوره صفویه تا سالهای قاجاریه است» که امر رسیدگی را بسیار مشکل میکند.
دکتر طاهریخسروشاهی در پایان سخنان خود، درباره مزایای دیوان قطران به تصحیح دکتر محمود عابدی گفت: «از مهمترین برتریهای این چاپ ذکر نسخهبدلهای ابیات است. مصحح دیوان در مقابل بعضی واژگان علامت سؤال گذاشتهاند که این نشانگر دقت مصحح بوده که به این شیوه بیان کردهاند برای آن واژه معنای نیکو و گویا نیافتهاند و این یعنی حضرت استاد معنا را قربانی لفظ نکرده و پایبند به اصل معنا بودهاند». خسروشاهی در ادامه گذار کوتاهی بر عالمانگی دیوان قطران به تصحیح دکتر عابدی داشته و در بیان کمال و برتری آن گفت: «این مقدمه خود بهمثابه کتاب و رساله مستقلی است که از مسائل مهمی مانند تحلیل شعر قطران، زبان قطران، بحث تداخل ابیات رودکی در آن سخن به میان آمده است. در بخش تعلیقات نیز توضیحات مهمی در پایان کتاب آمده است». طاهریخسروشاهی از امیدواریهایش برای یافتهشدن نسخهای قدیمی از دیوان قطران هم سخن گفت.
دکتر اکبر ایرانی، مدیرعامل مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب، بهعنوان دومین سخنران سخنان خود را اینچنین آغاز کرد: «خوشحالم که در این جلسه در خدمت علاقهمندان فرهنگ ایران هستم. این سعادت نصیب بنده شد که امسال برای بار دوم در شهر فرهنگپرور تبریز خدمت شما عزیزان برسم. اسباب خیر این سفر، حضرت قطران تبریزی بود. روحش شاد که انتشار این اثر حاضر -که میتوان گفت یکی از بهترین و اساسیترین تحقیقات و تصحیحات کهن فارسی است- که شاید در چند دهه اخیر به دست بزرگمردی انجام شده که عزم خود را برای حفظ و تحقیق و تصحیح متون عرفانی و بهویژه متون کهن گذاشته است. کارهای آقای دکتر عابدی میتواند الگوی مصححان باشد؛ کسانی که در حوزه تحقیق و تصحیح متون کار میکنند، باید بدانند چه خون دلها خورده شده تا اثر تکمیل شده است». اکبر ایرانی ضمن اظهار تأسف از درگذشت شادروان استاد صمد موحد اشارهای بجا و نکتهسنجانه به مراسم تشییع پیکر یکی از عشاق ایرانزمین، شادروان دکتر محمدعلی اسلامیندوشن داشتند که سالها پیش و در همزمانی با این روز پیکر ایشان در تهران تشییع شد. متناسب با همین موضوع، دکتر ایرانی اشاره به قصیدهای از دیوان قطران داشتند که شادروان اسلامیندوشن به همسرشان تقدیم کرده بودند؛ و خواندند: «یک بار بود عید به سال اندر…». ایشان در ادامه سخنان خود افزود: «مؤسسه میراث مکتوب امسال 30ساله خواهد شد و اگر از مؤسسه سخن میگویم، دِینی است که باید ادا بشود که مؤسسه با وجود مشکلاتی که داشته، سر پا ایستاده است. بنده در این 30 سال که بنیانگذار و نیز ادامهدهنده راه بودهام، اکنون نزدیک به 460 کتاب و مجلات بسیار و متعددی را منتشر کردیم. ما در این مسیر، مشکلات تصحیح را لمس کردهایم و در این آثار حدود سه هزار لغت هست که در لغتنامهها ازجمله لغتنامه دهخدا وجود ندارند. این اثر هم از این جمله است که واژگان مخصوص منطقه آذربایجان در آن وجود دارد که به همت محمود عابدی که از شاخصترین مصححان هستند، تصحیح و به چاپ رسیده است؛ و به این ترتیب است که مشکلات تصحیح را فهمیدهایم. وقتی من کار دیوان قطران را میبینم که در هر پاورقی نسخهبدلها -که گاهی 30 تا 40 جلد میشوند- معرفی شدهاند (کسانی که در حوزه تصحیح کار میکنند، میدانند این شاهکار یعنی چه) برتری آن را متوجه میشوم؛ چنانکه این اثر از نظر روش و متد یک کار درسی برای محققانی است که میخواهند کار تحقیق را الگو قرار بدهند». ایشان در ادامه و در بیان مکاتب تصحیح گفت: «ما در کار تصحیح دو مکتب داریم؛ یکی مکتب دقت و دیگری مکتب سرعت. چنانکه اگر شادروان دکتر مینوی را نمونه قرار دهیم؛ یعنی مکتب دقت و اگر شادروان دکتر نفیسی و دکتر افشار را نمونه قرار دهیم؛ یعنی مکتب سرعت». ایشان در ادامه مشکل اصلی در امر تصحیح را جمعآوری نسخی دانست که در آنها احتمال داده میشود ابیات یا اشعاری از این اثر در آنهاست.
دکتر باقر صدرینیا، سومین سخنران نیز سخنان خود را با احترام به جایگاه دکتر محمدعلی اسلامیندوشن آغاز کرد و به روان شادروان صمد موحد نیز درود فرستاد و گفت: «اگر رودکی را پیشاهنگ و پدر شعر فارسی بدانیم (که چنین نیز هست) قطران را باید نیز پیشاهنگ و آدمالشعرای آذربایجان نامید. قطران نماینده و نماد وحدت فرهنگی ایران بوده است و دیوان او از منظر تاریخی، دارای برخی اطلاعات منحصربهفرد تاریخی، بهویژه در حوزه تاریخ آذربایجان و قفقاز و اران است که در جایی جز آن نیامده است. شما اگر کتاب احمد کسروی درباره شهریاران گمنام را بنگرید، خواهید دید ایشان بخشی از تاریخ مکتوب ایران را با کوششهای بسیار هوشمندانه خود احیا کردهاند؛ و جالب توجه است که مستند عمده کسروی دیوان قطران است که امروز با همت و پشتکار بالا و دقت نظر ویژه جناب دکتر عابدی و دوست ارجمندم جناب دکتر جعفری و همکارانشان، به زیور طبع آراسته شده است. افراد گوناگونی ازجمله رشیدالدین وطواط از قطران نام بردهاند و این نشانگر آن است که قطران پس از مرگ خود در دوردستهای قلمرو فرهنگی ایران دارای شهرت بوده است. شعر قطران را علاوه بر یک اثر هنری میتوان از منظر زبانشناسی و تاریخی و اجتماعی و بسیاری جهات دیگر بررسی کرد. اما چنانکه گفتم او نماد و نماینده وحدت فرهنگی ایران بود؛ ایران بزرگی که در آن روزگار وحدت سیاسی خود را از دست داده بود، اما وحدت فرهنگی آن همچنان در طول این سدهها بر جای بوده و قطران را میتوان یکی از این سخنگویان فرهنگی و نماد و نماینده آن دانست. به نظر میرسد که وابستگی به ایران فرهنگی در میان شاعران این خطه (آذربایجان و قفقاز و اران) بیش از مناطق دیگر بوده و ازجمله در قطران تبریزی تجلی یافته است. قطران معاصر ناصرخسرو بوده و با او دیداری داشته است. گزارش ناصرخسرو از این دیدار نشان میدهد که قطران در آن روزگار در همین تبریز دیوان دقیقیطوسی و منجیکترمذی را میخوانده است؛ و این خود یکی از آن شگفتیهاست که با آن مسافت، در آن روزگاران و اندکی پس از درگذشت آنها -و چهبسا در روزگار خود آنها- دیوان شعری آنها به تبریز رسیده و در اینجا خوانده میشد». دکتر صدرینیا در ادامه، تنگنظران همبستگی ملی ایران را خطاب قرار داده و گفت: «تنکمایگان کمدانشی که گمان میکنند ایران به لحاظ فرهنگی وحدتی نداشته، باید در تاریخ تأمل کنند. تاریخ نشان میدهد که یک پیوستگی وثیق فرهنگی در میان اجزای گسترده این سرزمین، از همان دیرباز وجود داشته است». صدرینیا در واژه واژه جملات خود، با دفاع از وحدت ملی و فرهنگی ایرانیان و نقش درخشان آذربایجان در تحکیم این همبستگی، با آماری بسیار دقیق، مستند و دانشورانه، گریزی به نقش پررنگ مفاهیم و واژگان حماسی و اساطیری ادبیات ایران در دیوان قطران تبریزی داشت. «به لحاظ آماری وقتی دیوان ناصرخسرو و دیوان قطران را مقایسه میکنیم، حجم مشابهی دارند؛ اما وجود تفاوت چشمگیر در بسامد استفاده آنها از نام شخصیتهای اساطیری در نوع خود معنیدار بوده و مبین میزان دلبستگی هر یک از آنها به تاریخ و فرهنگ مشترک ایرانی است. البته این موضوع فقط مختص قطران نیست، من خاقانی را نیز با شاعر معاصر او کمالالدین اصفهانی مقایسه کردهام که در آنجا نیز باز ما همین آمار را میبینیم. خاقانی در خلال دیوان خود 18 بار از ایران و بیشاز 60 بار از رستم، 27 بار از زال و 65 بار از جمشید نام برده است؛ درحالیکه کمالالدین اصفهانی از ایران تنها یک بار، از رستم هفت بار و از زال پنج بار نام آورده است و باز این تفاوت آماری بسیار چشمگیر است. به نظامی نمیخواهم بپردازم که او دیگر اوج توجه به تاریخ و فرهنگ و اساطیر ایرانی است (که خودش بحثی مفصل است). من میخواهم بگویم که از این منظر هم شعر قطران شایسته مطالعه دقیق علمی است. من تردیدی ندارم که روح قطران امروز شاد است که دیوان او با این پیراستگی به زیور طبع آراسته شده است». سجاد آیدنلو، شاهنامهشناس جوان نیز اعتبار این جلسه را به یاد و خاطره تابناک و ماندگار شادروانها استاد دکتر اسلامیندوشن و استاد تازهدرگذشته شادروان دکتر صمد موحد، پیشکش کرد و گفت: «انتشار تصحیح علمی-انتقادی کهنترین سند ادبی فعلا باقیمانده و موجود از آذربایجان به زبان فارسی یعنی دیوان قطران به اهتمام جناب دکتر محمود عابدی، جناب دکتر مسعود جعفریجزی و بانوان محترم سرکار خانمها دکتر عطایی و معرفت، اقدام بسیار مهم و ارزشمندی در تاریخچه تحقیقات ادبی، بهویژه در دوره معاصر بهشمار میآید». دکتر آیدنلو در ادامه در بیان اهمیت این تصحیح به چند جهت اشاره کرد: «یکی اینکه این اثر بهطور عام بهلحاظ تعلق به قرن پنجم و قدمت اثر در تاریخ شعر فارسی بسیار مهم است و بهطورخاص به جهت سابقه و قدمت فرهنگ ایران و زبان و ادب فارسی در آذربایجان، دارای اهمیت است». ایشان ادامه دادند: «غیر از تصحیحهای دقیق و نویافته یا تغییریافته نسبت به چاپ شادروان نخجوانی، بهنظر بنده اهمیت بسیار مهم این اثر هزارو 140 بیتی است که بهعنوان ابیات نویافته در این تصحیح، نسبت به چاپ قبلی موجود است. بر اساس یکی از نویافتههای این تصحیح جدید که در چاپ قبلی نیست، من نکتهای را طرح خواهم کرد که البته تفسیر (تفصیل) آن به شکل یک مقاله حدودا 30صفحهای با نام کهنترین اشارات به شخصیتها و داستانهای شاهنامه در ارومیه با عنوان فرعی «گوشهای از تاریخ سیاسی و فرهنگی ارومیه» بر اساس مستنداتی از تصحیح تازه دیوان قطران تبریزی در مجله بخارا چاپ خواهد شد. نکتهای هست که در تصحیح جدید دیوان قطران تبریزی برای نخستین بار مشخص شده که قطران سه بار در سه بیت نام شهر ارومیه را به سه صورت ارمی، اورمی و اورمین به کار برده است. درباره نام ارومیه در همان مقاله که عرض کردم، مفصل بحث کردهام؛ در متون قدیمی وجه غالب اورمیه است، در دوره معاصر ارومیه نوشته میشود اما به احتمال قریببهیقین و بنا بر دلایلی صورت درست اورمیه است. چنانکه در دیوان قطران اورمی و ارمی مخفف ارمیه و اورمیه هستند. اما در صورت نسبتا عجیب اورمین این «ن» اصطلاحا صامت غیراشتقافی است که در متون کهن فارسی به انتهای برخی واژگان اضافه شده است. مثلا ما در متون کهن «انگشتری» و «انگشترین»، «آشتی» و «آشتین» داریم». دکتر آیدنلو با نگاهی به مقدمه دیوان قطران گفت: «در مقدمه عالمانه این تصحیح جدید باز برای نخستین بار روشن شد قطران تبریزی در برههای از زندگانی خودش، مدتی را در شهر اورمیه ساکن بوده است و اتفاقا دلیل اینکه در برخی از منابع و تذکرههای قدیمی به وی نسبت «ارموی» دادهاند، به دلیل اقامت چندساله او در این شهر بوده است. بنده بنا بر خوانش قرائنی در آن مقاله حدس زدم که این اقامت در دو برهه زمانی مختلف از سال ۴۵۱ یعنی زمان درگذشت ابومنصور وهسودان فرمانروای تبریز تا ۴۵۹ و مقطع زمانی دیگر از ۴۶۸ تا ۴۷۰ بوده باشد و حدودا 10 سال قطران در این شهر زیسته است و فرمانروای این شهر را که ابوالخلیل جعفر نام داشته در اشعار خود مدح کرده است. نکته بسیار مهمی که قطران بارها در قصاید ستایش فرمانروای محلی اورمیه آورده و اهمیت دارد، این است که قطران این شخص را فرمانروای «ایران» نامیده است؛ این مسئله شناختگی ایران در سده پنجم در آذربایجان و اورمیه و نازیدن به ایرانی نامیدن یک فرمانروا را نمایان میکند که نکته بسیار مهمی است. در دیوان قطران، طبق تصحیح جدید، 30 قصیده کوتاه و بلند، دو ترکیببند و یک مسمط عنواندار (یعنی در عنوانش نوشته در مدح ابوالخلیل جعفر) موجود است و من احتمال میدهم شاید در میان قصاید بیعنوان که در دیوان هست، اشعاری درباره این شخص (ابوالخلیل جعفر) باشد. نتیجهای که ما میگیریم این است: فرض بر این است که این اشعار به احتمال قریببهیقین در زمان اقامت قطران در ارومیه سروده شده است و اگر هم احیانا خارج از این شهر سروده شده باشد، بههرحال، در دربار فرمانروایی محلی این شهر و نیز در حضور اهالی آن منطقه خوانده شده است. بنابراین اولا فعلا میتوان این شعرها را نخستین و قدیمیترین اشعار فارسی سرودهشده و باقیمانده به زبان پارسی در شهر اورمیه دانست؛ ثانیا اشارات و تلمیحات شاهنامهای این اشعار را باز قدیمیترین سند اشعار شاهنامهای موجود در شهر اورمیه دانست». او با اشاره به آشنایی قطران با شاهنامه ادامه دارد: «نکته اینجاست که با توجه به تعبیر استاد شفیعیکدکنی برداشت و طرز تلقی شاعران از اسطورهها از نظر ادبی و تاریخی به جو سیاسی-اجتماعی و محیط زندگی ایشان بستگی دارد. تلمیحات اسلامی و ایرانی موجود در دیوان قطران ما را به این نتیجه میرساند که فرهنگ اسلامی و ایرانی در سده پنجم در آذربایجان و اورمیه بهسان نواحی دیگر ایران متداول بوده است». آیدنلو به تلمیحات شاهنامهای دیوان قطران تبریزی هم اشاره کرد و گفت: «این تلمیحات به دو دسته اشارات مشهور و اشارات ظریف و کمترشناختهشده تقسیم میشوند. مثلا زمانیکه قطران در مدح ابوجعفر خلیل (فرمانروای اورمیه) طی اشارات میگوید: «همی به فخر بخوانند همش به بیژن گیو/ که او میان گرازی بزد به یک خنجر» میبینیم که در شاهنامه و طی داستان بیژن و منیژه آمده است: بزد خنجری بر میان بیژنش/ دو نیمه شد آن پیلپیکر تنش». ایشان با خوانش بیت «تو چون خسرو نهانگویان/ جهان چون معتصم جویان/ سپهسالار تو پویان/ بهسان رستم و افشین»، گفت: «در بخش تعلیقات در مقابل خسرو علامت سؤال کردهاند و با تردید نوشتهاند: خسرو پرویز. احتمالا منظور از خسرو «کیخسرو کیانی» است و نهانگویی او ناظر است بر اطلاع و نهاندانیهای او از جهان با نگریستن به جام جهانبین؛ که اشارت بسیار ظریفی است». ایشان در ادامه و باتوجه به اینکه برخی تلمیحات شاهنامهای دیوان قطران برای نخستین بار در همین تصحیح جدید نمایان شده است، به مورد اسطورهای دیگری پرداخت: «منظور از کنایه «شاه گاو پرمایه» فریدون است که احتمال میدهم به دلیل صورت پهلوی این نام که با «ب» بوده و در شاهنامه و دیگر متون کهن ثبت شده است، «برمایه» برای این ضبط صحیح باشد» و ادامه دادند که «اشاره به گذشتن اسفندیار از برف در خان ششم نخستین بار در این نسخه آورده شده است» و اظهار شگفتی کرد که مآخذ برخی از تلمیحات شاهنامهای قطران در مدایح فرمانروای خراسان متن شاهنامه نبوده و دیگر منابع مکتوب یا شفاهی از روایتهای کهن ایرانی بوده که در آذربایجان رواج داشته و موجود بوده است و برای این موضوع نمونه ذکر کرد که «آنجا که قطران ضحاک را «دهاک» مینامد، برداشت از متونی غیر از شاهنامه است (چون ضحاک در متون پارسی زیادی دهاک خوانده شده) یا آنجا که به تیراندازی آرش اشاره میکند (درحالیکه این روایت در شاهنامه نیست اما در متون کهن دیگر هست) و مخصوصا بیت مهمی از قطران: «هزار ره صفت هفتخان و روئیندژ/ فزون شنیدم و خواندم من از هزار افسان» که اگر این بیت تنها جنبه شاعرانه نداشته باشد و وجه تاریخی نیز داشته باشد، فعل «شنیدم» در آن خیلی مهم است و نشان میدهد ما در آذربایجان، سده پنجم، در اورمیه، داستانگزارانی داشتهایم که روایات پهلوانی-ملی ایران را نقل میکردهاند و قطران اطلاعات ملی-پهلوانی خود را در آنجا شنیده بود و ازاینرو تصریح به «شنیدم» دارد. در مدایح فرمانروای اورمیه آشنایی قطران با شاهنامه خود را تنها در قالب تلمیحات و اشارات نشان نداده و اقتباس از ابیات هم هست. چنانکه قطران: «این مثل شاهنشه دانا بهجای آرد همی/ کز نهادن خانه بیآلت تهی بهتر دهان» که بیت مشهور و مثلشدهای در شاهنامه هست: «دهان گر بماند ز خوردن تهی/ از آن به که نیاز خوانی نهی»؛ که اشتراک الفاظ احتمال قریببهیقین تضمین را تقویت میکند». آیدنلو در سخنان پایانی خود گفت: «تلمیحات شاهنامهای ابوالخلیل جعفر فرمانروای اورمیه برای تحلیل اوضاع تاریخی و فرهنگی اورمیه در سده پنجم بسیار مهم است و آن علاقه به شاهنامه فردوسی و آشنایی با شخصیتهای این متن دستکم در میان خواص شهر را نشان میدهد و اما میتوانیم این سخن را مطرح کنیم که در مجالس و انجمنهای ادبی که با محوریت قطران و حضور ادبا و شعرای ارموی در این شهر برگزار شده، درباره فردوسی و شاهنامه بحث درگرفته و نتیجه اینکه حدود نیمسده پساز سرایش شاهنامه (شاهنامه در بیستوپنجم اسفندماه سال ۴۰۰ نظم یافته و قطران سال ۴۵۱ در اورمیه بوده است) و کمتر از نیمسده پساز درگذشت فردوسی (سال ۴۱۱ یا ۴۱۶) شاهنامه و موضوعات آن در محیط ادبی و سیاسی شهر اورمیه و آذربایجان و به زبان فارسی و در قالب اشعار فارسی مورد اقبال توجه بوده است».
جمشید علیزاده به «465 عنوان کتاب اشاره کرد که توسط سازمان مکتوب به چاپ رسیده و یکی از آنها تصحیح دیوان قطران تبریزی توسط دکتر عابدی است» و گفت: «در فاصله زیست قطران تا پدیدآمدن دیوان و تا عصری که قدیمیترین نسخهها بهوجود آمده و مبنای کار بودهاند، خلأ 500سالهای وجود دارد» و این خلأ را که مسلما سیر تطور زبان را در خود داشته، «فاجعهای در تصحیح متون» خوانده و از این جهت کار پژوهشگرانه دکتر عابدی را که نیاز به «دانش، ذوق و اشراف» بر مطلب داشته، بسیار بزرگ دانسته و گفت: «ارجمندترین تصحیح نیمقرن اخیر مال آذربایجان ما و برای قطران شاعر پارسیگو است. در مقدمه جامع و کمنظیر این دیوان جای دو نکته خالی است. اول قول ناصرخسرو در باب گفتوگویی است که با قطران داشته و به قطران گفته است: «شعر نیکو گفتی اما پارسی ندانستی» و این دستمایه کجاندیشیها علیه فرهنگ ایرانی شده است… غافلاز اینکه پارسی و دری مقولهای صددرصد یکسان نبودهاند و قطران در بیت «گر مرا بر شعرگویان جهان رشک آمدی/ من در شعر دری بر شاعران نگشودمی» عنوان کرده و طی تفاوت پارسی و دری گفته است: مطرب بهسان بلبل سرمست بر درخت/ گه پارسی نوازد و گهی دری». ایشان در بیان دومین موضوع دارای اهمیت مقدمه گفت: «در پایان مقدمه از ملکالشعرای بهار بهعنوان آخرین شاعری که از قطران یاد کرده، نام آمده است؛ درحالیکه چنین نیست و در ادامه عنوان داشتند که بعد از بهار دیگرانی ازجمله استاد شهریار (یک بار در قصیدهای که سال ۱۳۱۰ به مناسبت رونمایی از کتاب سعید نفیسی سروده و در آن عنوان کرده بود که قطران و نفیسی کار بزرگی انجام دادهاند و یک بار در آبانماه ۱۳۵۱ در تبریز که دومین کنگره سراسری شعر ایران به ریاست استاد شهریار برگزار شده بود و ایشان منظومهای در ذکر ادب مفاخر ایران در 700 بیت سروده و در آن به قطران بهعنوان پیشگام شاعران تبریز اشاره کرده و سروده است: «ستاره یکسوی در خود حکیم خاقانی/ حکیم قطران سوی دگر به دربانی». و علاوه داشتند که بهجز استاد شهریار «حتی مرحوم محمد حقوقی هم در یک شعر بلند آزاد بهنام «خروس هزار بال» شاعران ایران در تمام مناطق جغرافیایی ایران را نام برده و در خطه آذربایجان هم از قطران و شهریار و استاد معینی هم سخن گفته است». ایشان در ادامه با بررسی کلمات عنوان کرد: «استاد کلمه ناشناخته کناز در متن را در بخش تعلیقات نام شخص دانستهاند» و عنوان داشتند با توجه به محل قرارگیری کلمه و معنای کلی بیت «نادان چه شناسد ز کناز او را/ چه شناسد خر ز او خربند را» کناز را همان «کنز» به معنای «لجوج و کینهور و ابله» که هنوز در میان آذریزبانها رایج است دانستند. استاد در مقدمه و تعلیقات گفتهاند که قطران واژگانی را در دیوان به کار برده که فصیح نیستند و ضمن درستدانستن این موضوع، آن را از «ویژگیهای منطقه» دانستند و برای مثال عنوان کردند: «شیره چشم یعنی اشک چشم و این هنوز در اطراف تبریز رایج است». چنانکه میگویند: گوزونون شیرهسی یا آغزینینشیرهسی، که آب چشم یا اشک و آب دهان منظور است». واژه دیگری که مورد بررسی دکتر قرار گرفت «منصوری» بود که استاد آن را «نغمه یا گوشهای در دستگاه چهارگاه» دانسته بودند و ایشان ضمن درستدانستن این معنای لفظی، با توجه به «تقسیمبندی دستگاههای موسیقی در دوره قاجار» این معنا را برای شعری در بازه زمانی پیش از آن درست ندانسته و بیان کردند: «استفاده از این کلمه نادر است، اما پیش از قطران هم بوده و حافظ هم از آن استفاده کرده است»؛ و بیت مثالی «بیا که رایت منصور پادشاه رسید/ نوید فتح و بشارت به مهر و ماه رسید» از حافظ را که واژگان «منصور، نوید، فتح، بشارت، مهر و ماه» اصطلاحات موسیقایی در آن هستند، در توضیح و استناد سخن خود آوردند. در ادامه و در بررسی واژه «شیرین» در بیت «بهسان جام یاقوتین به گلبن برشکفته بود/ هزار آوا فراز وی کشیده نغمه شیرین» بیان کردند: «استاد شیرین را نام نغمهای دانستهاند و دو بیت از اوحدیمراغهای هم شاهد مثال آوردهاند» و ضمن درستدانستن آن اضافه کردند: «این مربوط به زمانی دورتر از اوحدیمراغهای است و در موسیقی دوره ساسانی یکی از الحانی که باربد ساخت نغمه «باغ شیرین» بود که حافظ با حذف بخشی از ترکیبات بهشکل ایهام آن را به کار برده است». ایشان در بررسی واژه «فرهاد» در این دیوان که استاد به نقل از مرحوم فروزانفر آن را به سبب نبودش در شاهنامه برگرفته از «روایات منطقهای» دانستهاند، درست خواند و افزود: «نظامی خودش هم گفته که اصل این داستان در بردع بوده و من از روی آن نسخه این منظومه را گفتهام». طاهری در مقدمه این کتاب و با توجه به بیت «گر مرا بر شعرگویان جهان رشک آمدی/ من در شعر دری بر شاعران نگشودمی» بیان کرد: «احتمالا در آن دوره دیگران به زبان غیردری و مثلا به عربی شعر میگفتهاند» و پیشنهاد داد: «بهتر بود نوشته شود به زبان عربی یا پهلوی (آذری کهن)؛ چهبسا اینکه در قرن سوم شاعرانی به این زبان شعر گفتهاند که مرحوم کسروی هم به آن اشاره و در سفینه نمونه فراوان از آن و همام هم از وی تضمین کرده است». ایشان در بخش دیگری از سخن خود به «استعمال ای به جای این که تلفظ پهلوی واژه است» و دکتر خانلری کاربرد آن را در دو مفهوم «این و حرف تعریف عربی ای» دانستهاند، پرداخته و بیان داشتند: «استاد بهدرستی این ترکیب را در کتاب خود حفظ کردهاند» و در شاهد تکرار این ترکیب، تکرار را در سه بخش از سفینه دانسته و اشعاری را نمونه آوردند؛ ازجمله در بخش شکوه فرهاد در دل کوه: «مکن با یار یکدل بیوفایی/ که کس با کس نکرد ای ناسزایی» یا در سخن مجنون: «گرچه ز شراب عشق مستم/ عاشقتر از ای شوم که هستم»؛ و افزودند که این ترکیب هنوز در منطقه شمال غرب و تبریز کاربرد دارد. ایشان در بررسی نکات زبانشناختی افزود: «ساختارهای نهی در نسخههای استاد است، اما در متن ایشان نیامده. مثلا در دو جمله یا بیت متوالی، فعل یکی از جملهها در وجه وصفی و فعل جمله دوم در وجه خبری است که این در زبان معیار دیده نمیشود، اما مشهورترین نمونه آن که نشان میدهد این شکل از استفاده در این جغرافیا بوده بیت نظامی: «شحنه مست آمده در کوی من/ زد لگدی چند فراروی من» در مخزنالاسرار است که آمده و زده وجوه خبری و وصفی آن هستند». ایشان در ادامه بیان کردند این شیوه هنوز در آذربایجان رایج است؛ چنانکه گویند: «گلمیشدی و ددی» یعنی «آمده بود و گفت». ایشان در پایان سخن خود از چند نسخه از اسناد ترکیه که در پست دارند و از جنگی که مربوط به دوره اواسط صفوی و در کتابخانه تبریز است و «در آن دو بار از شعر قطران استفاده شده است» نام برد.
دکتر عابدی که آخرین سخنران بود، از سیر تطور شعر فارسی در ادبیات سخن گفت و این تطور را محصول عواملی دانست: «مخاطب علت اول است. به خاطر تغییر مخاطب شعر فارسی هم تغییر کرده؛ چهبسا اینکه شاعر در خلأ نمیزیسته و برای خود شعر نمیگفته، بلکه برای مخاطب و بهخصوص مخاطبی که شعر را سفارش میداده و میخریده، گفته است. از اینرو سلیقه و طریقه شاعران هر دوره متفاوت بوده است. در دورهای مخاطب شعر ادیبان دربار بودهاند و شعر به تناسب فخر ادیبان دربار بوده است. شاعر از چیزی در شعر خود لذت میبرد که ممدوح از آن لذت میبرد، از چیزی شاد میشد که ممدوح از آن شاد میشد و نیز از چیزی غمگین میشد که ممدوح از آن غمگین میشد. تا دوره صفویه شعر، مانند هنرهای دیگر، از مخاطب تأثیر میپذیرفت». ایشان دومین عامل تقسیم دورههای ادبی ایران را زبان دانست و بیان کرد: «زبان شعر به تناسب هر دوره شعری متفاوت شده، چنانکه زبان شعر دوره مغول متفاوت از دیگر دورهها بوده است. زبان شعر پیشاز مغول نشان نشاط و اشرافیت بوده و کسی در آن دوره شعری در حوزه مرگ نسروده بود». سومین عامل طبیعت بود و دکتر عابدی در شرح فراوانی طبیعت در شعر پیشاز مغول و «آینهداری» شاعران از طبیعتی که «ممدوح میشناخته» بیان کرد که شاعران طبیعت را در «اسب و شمشیر و جنگ و چیزهایی که ممدوح تجربه کرده بود میدیدهاند؛ چنانکه طبیعت شعر عنصری، شعر منوچهری و شعر قطران، طبیعت آنهاست و آنها باغ را آنچنان که در حوزه زیستشان بوده نشان دادهاند؛ چنانکه بعضی عناصر طبیعی در شعر قطران همان است که در اشعار منوچهری و عنصری هم بوده است، اما چهبسا در حوزه آذربایجان چنان نبوده و از شعر سنتی استفاده شده است. طبیعت در شعر سعدی «برگ درختان سبز» میشود که باید ره به «معرفت کردگار» ببرد «اما در شعر صائب طبیعت چیز دیگری است که در خدمت خیال نیست و شاعر درصدد گزارش طبیعت نیست». او چهارمین عامل را عشق دانسته و گفت: «عشق عامل اصلی پدیدآمدن تمام هنرها و نیز شعر است. در اشعار پیش از دوره مغول، عشق بهواسطه ممدوح تجربه میشده، هرچند ممکن بوده تجربه شاعر هم بوده باشد، اما عشق آلوده تجربه ممدوح بوده است». ایشان در تقابل آلودگی عشق در آن دوره عشق مجازی و زمینی سعدی را که سراپا «پاکی و قدسی» است، قرار داد و با شاهد مثال قراردادن بیت «قادری بر هرچه میخواهی بجز آزار من/ زانکه گر شمشیر بر فرقم نهی آزار نیست» بیان کرد: «اما عشق در دوره صفوی طرحریز اصلی شعر صائب نیست، درحالیکه صائب هم شاعر عاشق بوده است». ایشان پس از بیان علل تغییر و چیستی و چگونگی آن، در تصویرنمایی از دیوان قطران بیان کرد: «قطران شاعر پیشاز مغول است و طبیعت در آن آینهدار است و عشق در آن مانند منوچهری زبان کهن دارد. اما در زبان قطران واژههایی هست که واژگان عصر زندگی او هستند، واژگان برای خود شاعر است و در شعر دیگران نیست. مانند واژهای که قطران استفاده کرده و سپس یک بار صائب و یک بار هم مسعود سعد آن را استفاده کردهاند؛ و این یعنی آن واژه نادر است و بسامد پایینی دارد و اصلا یکی از اهداف فرهنگستان زبان در تصحیح متنها یافتن و شناختن همین واژههایی است که در زبان فارسی استفاده میشده است». دکتر عابدی در بخش بعدی از سخنان خود به اهمیت شعر خراسانی -که همان شعر پارسی است- پرداخت و گفت: «روزگاری که فردوسی شاهنامه را میسرود و شاهنامهاش را که تقویت بقای زبان پارسی است پایه مینهاد، در دربار عضدالدوله دیلمی در شیراز -که خانه سعدی و حافظ است- به عربی شعر نوشته میشد. پس درست است اگر در تاریخ شعر شاعران خراسان بیشتر خوانده و مورد توجه قرار گرفته است». پس از بیان اهمیت شعر خراسانی و علت منطقی کمتر دیدهشدن دیوانهای دیگر، عابدی در شرح اهمیت جغرافیاشناسی دیوان قطران بیان کرد: «شعر قطران از نظر ارتباط با جغرافیا با شعر فرخی متفاوت است. یعنی اسامی جایگاههایی که در شعر قطران آمده، از نظر تعداد و شمار، قابل مقایسه با عنصری نیست و این تعداد در قطران بسیار بیشتر است. پس ناحیه زیست قطران در شعر قطران مؤثر بوده است». ایشان در بیان اهمیت شخصیتهای فرهنگی نیز گفت: «زبان و فرهنگ فارسی منتظر پدیدآمدن آدمهایی است که زبان و فرهنگ را برپا نگه دارند؛ چون زبان مجموعه کلماتی است که فرهنگ را پدید آورده است» و با گریزی به شاهنامه که بازوی توانمند زبان و فرهنگ ایران است، بیت «به نام خداوند جان و خرد/ کزین برتر اندیشه برنگذرد» را معجزه کلام دانست که «جان» در آن روح است و چون میگوید: «کزین برتر اندیشه برنگذرد» بر آن است که بگوید «اندیشه آدمی تا آنجا میرود که بگوید به نام خداوند جان و خرد» و شاهنامه را «خردنامه»ای دانست که متفاوت از حدیقة سنایی است که در آغاز سخن میگوید «ای درونپرور برونآرای/ وی خردبخش بیخرد بخشای»؛ و شگفت دانست که در 54 هزار بیت که فردوسی سروده و حاصل 30 سال عمر مداوم است، هیچ تعبیر رکیک و سخن ناخوبی نیست. عابدی در بخش پایانی سخنان خود و در بیان نکات قابل اهمیت در امر تصحیح و آشنایی با زمان مؤلف بیان کرد: «ارتباط من با سعدی و حافظ و قطران از طریق نسخههای خطی است. قطران در سال ۴۸۵ هجری زندگی میکرده، یادمان باشد در آن سالها ملکشاه سلجوقی حکومت میکرده، یادمان باشد قلمرو سلجوقی گسترده بوده، یادمان باشد خواجه نظامالملک وزیر بوده، یادمان باشد پیشاز ملکشاه، طغرل و سلجوقیان به آذربایجان حمله کردند، اما ملکشاه تعرضی به این خطه نداشته است و آگاه باشیم دیوان اول قطران برای ما بازنمانده اما در تذکره دولتشاه سمرقندی، عرفاتالعاشقین و دیگر آثار شعرهایی از قطران است». همچنین درخصوص سرنوشت اولین نسخههای دیوان قطران که پنج قرن پساز وی تدوین شد، گفت: «در دوره صفویه و برابر با سالهای ۱۰۰۵ و ۱۰۲۵ دو نسخه از قطران آماده شد، اما سپستر و در دوره قاجار، روسها به ایران حمله کردند و بخشهایی از آذربایجان ازجمله بقعه شیخ صفی را تسخیر کردند و کتابهای بقعه ازجمله مجموعه هزار بیتی از قطران را به تاراج بردند». ایشان برای بیان چگونگی سرنوشت دیوان قطران ابتدا گذاری بر سرنوشت شعر در این دوره داشته و بیان کرد: «هریک از شاهزادگان قاجار والی ولایتی بودند و از برای مدح آنها شعر به قالب خود در دوران غزنوی بازگشت؛ اما همانطور که فتحعلیشاه قاجار با سلطان محمود قابل قیاس نیست، شاعران دربارهای ایشان هم قابل قیاس باهم نیستند. اما شاهزادگان والی به رقابت با یکدیگر میپرداختند و از اینرو به شاعران خود دستور دادند که دیوانهای پراکنده جمع و تنظیم شود». دکتر عابدی در این بخش بهدرستی به مشکل خطای کاتبان که اصولا تمام کاتبان پس از سال ۹۰۰ اصل امانت در متن را -برخلاف کاتبان پیش از سال ۹۰۰- رعایت نمیکردهاند، اشاره کرد: «دیوانها را در مکتبها میخواندند و اگر کلمهای برایشان ناآشنا بود، برای آسانشدن آن را حذف میکردند یا عبرت نائینی که خوشنویس و شاعر بود اگر کلمهای را اشتباه مینوشت -برای حفظ زیبایی خطش- آن را خط نمیزد و تمام ابیات را هم ساده و قابل فهم میکرد». با توجه به تمام این مشکلات، ایشان در بیان یکی دیگر از مشکلات نسخهشناسی گفت: «ما گاهی از اثری تنها یک نسخه داریم، گاهی چند نسخه داریم که یکی از آنها قدیمیتر است که آن نسخه بهعنوان نسخه اساس شناخته شده و باقی نسخهها متأخرتر خواهند بود. اما گاهی نسخهها بهنسبت همزمان هستند که در برخورد با آنها باید انتقادی عمل و تفاوتها را شناسایی کرد تا مورد صحیح را تشخیص داد. برای این تشخیص صحیح باید دید کدام به زبان و فضای زندگی شاعر نزدیک است. این تصحیح انتقادی کار دشواری است و ما در تصحیح دیوان قطران با فضایی اینچنین روبهرو بودیم». دکتر عابدی در راستای بیان اهداف فرهنگستان زبان فارسی یادآور شد که فرهنگستان «تنها بخش واژهگزینی یا تصحیح متون ندارد و شامل بخشهایی همچون بررسی گویشها و بررسی زبانهای پیش از اسلامی نیز هست» و نیز آشکار کرد که کار تصحیح -در کل و تصحیح دیوان قطران بهویژه- کاری اداری نبوده و پیوندی ژرف با شبهای مصحح داشته تا کاری شایسته «حاضران، علاقهمندان قطران، علاقهمندان زبان فارسی، علاقهمندان تاریخ و جغرافیا و آداب آذربایجان» آماده شود. عابدی در بیان اهمیت زبان پارسی بیان کردند که خودشان ابتدا به زبان ترکی آموزش دیده و سخن گفتهاند اما سپستر خودشان در راستای بهرهمندی از آثار دومین زبان جهان اسلام (فارسی) این زبان را آموختهاند؛ و در این راستا و در میان شگفتی حاضران بیان کرد: «کلمات ترکی که در دیوانهای فرخی و عنصری و منوچهری و دیگر شاعران خراسانی به کار رفته، بسیار بیشتر از دیوان قطران بوده و قطران بسیار کم از کلمات ترکی استفاده کرده است».
عابدی در بخش پایانی سخنان خود از دکتر جعفری که همیشه همراه ایشان بودهاند، خانم عطایی که نسخهها را معرفی و تبارشناسی میکردهاند، دکتر اسدالله واحد که با همراهی «فاضل ارجمند شیرینزبان آقای علیزاده» و دکتر ایرانی که با ذوق و علاقهشان ایشان را همراهی کردهاند، سپاسگزاری و قدردانی کرد و در آخر افزود: «قطران نمیدانست ما روزی در اینجا جمع خواهیم شد و راجع به او سخن خواهیم گفت، ما هم نمیدانستیم و این زیبایی زندگی است. درود خداوند بر شما و ما باد که زبان پارسی و فرهنگ پارسی را که مجموعه کلمات پارسی است و در به نام خداوند جان و خرد تجلی مییابد، دوست میداریم».
سخن پایانی اینکه آذربایجان بار دیگر ثابت کرد که مدافع سرسخت ایران، هویت ایرانی و ستون ستبر آن، زبان و ادب پارسی است.
نیما عظیمی
منبع: شرق