میراث مکتوب- تفسیر قرآن كریم به معنای تلاش برای فهم معانی آیات، از همان عصر نزول وحی آغاز شد و از قدیمیترین اشتغالات علمی مسلمانان است. به باور شیعیان، پس از پیامبر اكرم (ص) نخستین مفسر قرآن امام علی (ع) است. یكی از مهمترین تفاسیر قرآن كریم، تفسیر «الكشاف عن حقایق التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل» است كه نزد عموم با عنوان تفسیر كشاف معروف است، اثر محمودبنعمربن احمد بن زمخشری كه در قرن ششم به زبان عربی تالیف شد. تفسیر كشاف از بزرگترین و دقیقترین متون تفسیر قرآن و در زمره تفاسیر اجتهادی است كه بر دو پایه احتجاج و استنباط استوار است. به سبب تحدی خداوند در قرآن و دعوت از منكران نبوت برای اثبات اعجاز بودن كتاب آسمانی مسلمانان، در طول تاریخ، تمسك به بلاغت و زیباییهای لفظی و معنایی قرآن و استخراج و اثبات آنها به عنوان یكی از وجوه تمایز و تباین آیات با نمونههای بشری، دستاویز بسیاری از مفسران بوده است. تفسیر كشاف بارها در كلكته هند، مصر و كشورهای دیگر و حتی ایران به زبان عربی منتشر شد. برای اولینبار این كتاب توسط مسعود انصاری به فارسی ترجمه و در سال 1389 توسط انتشارات ققنوس منتشر شد و چاپ دوم آن در سال 1391 انجام شد. آنچه میخوانید برگزیدهای از متن گفتوگوی مسعود انصاری مترجم، قرآنپژوه و نویسنده و نصرالله حدادی پژوهشگر و نویسنده درباره كتاب تفسیر كشاف است كه از سوی نشر ققنوس در اختیار روزنامه اعتماد قرار گرفته و به مناسبت عید غدیر خم منتشر میشود.
*********
حدادی: فكر میكنم اولینبار نام این تفسیر را در سال 1354 شنیدم كه توسط انتشارات اسلامیه به شكل افست چاپ میشد. تفسیر كشاف بارها و بارها به زبان عربی منتشر شده، این سوال برای مخاطبان ما پیش میآید كه با توجه به اینكه زبان این كتاب خیلی قدیمی است و حجم زیادی دارد، چطور شد شما ضرورت دیدید این كتاب را به زبان فارسی ترجمه كنید؟
انصاری: تفسیر كشاف، متن مهمی است، چون در یك نقطهعطف تاریخی و دوران شكوفایی قرن سوم و چهارم و پنجم پدید آمد. این تفسیر چند ویژگی خاص دارد. یكی اینكه یك تفسیر چند ساحتی است. به رغم اینكه یك تفسیر میانه متمایل به كمینهنگاری است. خب حجمش كمتر است. مثلا نسبت به متون دیگر از قبیل طبری والمیزان و … حجمش كمتر است، اما مجموعهای از مباحث و مطالب گوناگون در زمینههای مختلف را در خودش فراهم آورده كه به آن جامعیت بخشیده است. در آن بلاغت هم هست. بلاغت وقتی میگوییم مرادمان، به اصطلاح خاص علم بیان و علم معانی است. اعجاز قرآن به زیباترین و استوارترین شكلش در این تفسیر بیان شده است. همچنین تفسیر كشاف خردگراست. اما خرد در كشاف به یك مفهوم نیست. خرد در این تفسیر چندین مفهوم دارد. اولا پیروان مكتب اعتزال به نوعی از خرد كه خرد جزیی باشد باور دارند، یكی از چالشهای زمخشری در تفسیر كشاف این بود كه مثلا با عرفا گلاویز است، چون عقل كلی كه عرفا مطرح میكنند برایشان قابل قبول نیست. بهطور كلی، رهیافت كلی زمخشری براساس عقل جزیی است. این عقل هم یك پایه ندارد، بلكه چندین پایه دارد. زمخشری عقل را هم در این اثر و هم در آثار دیگر تقدیس میكند.
شما معتقد هستید كه كلام وحی وسیعتر و فراتر از آن چیزی است كه ما راجع به زبان میتوانیم بیاوریم.
بله اینچنین است. من با تفسیر پوزیتیویستی قرآن میانه خوبی ندارم،چون قرآن كتاب شیمی و فیزیك و هیچ علم دیگری نیست. ما هنوز جنبههای پنهان و ناپیدای قرآن را چنانكه باید تبیین نكردهایم. زمخشری جلوهگاهی برای چندین و چند مورد از دانش و معرفت است. از لحاظ نگرشی من اشعری هستم و ایشان گرایشات اعتزالی دارد. من به عنوان یك مترجم با وظیفه خودم آشنا هستم. وظیفه دارم آن چیزی را كه او فكر میكند و مینویسد، حتی اگر فحش باشد، منتقل كنم. یك جاهایی است كه ایشان نسبت به اشاعره تند است. من وظیفه دارم با روانترین عبارتی كه مخاطب بفهمد، ترجمه كنم.
یعنی آن چیزی كه اعتقاد خودتان هست را در ترجمه داخل نكردید.
هرگز، هركسی كه قدرت تحملش بالا باشد، باید بتواند چنین كند. به عنوان نمونه من چون خودم گرایشات عرفانی دارم با دخالت بیش از حد عقل جزیی در بعضی از مباحث عقل نمیتوانم كنار بیایم. ولی من مترجم حرفهای هستم و چهل، پنجاه هزار صفحه متن را ترجمه كردم و در هیچ جای اینها انتقال نظرگاه صاحبانش مرا دلگیر نكرده و بر من فشار نمیآورد. من باید متن را آنگونه كه هست، برگردانم.
شما نظرات و دیدگاههای خودتان را لحاظ نكردید. دیدگاههای دیگری وجود دارد. مخصوصا بر این متن خرده میگیرند. به آنها مراجعه كردید؟
بله، من شرح عقاید نسفی را به درس خواندهام. كلام اشعری را به عنوان درس در تهران پیش مرحوم شیخالاسلام خواندم. اما فهم كلام اشعری بدون فهم كلام اعتزالی اصلا ممكن نیست.
یعنی برگشتید به اول قرن هجری در صدر اسلام.
شاید سال 74. مكتب اعتزال مدعی است برمیگردد به نخستین روزهای دعوت رسول اكرم (ص). مثلا میگویند خلفا اعتزالی بودند، اكنون فرصت داوری نیست، كاری به اینها نداریم. ولی وقتی شما بخواهید بفهمید در باب صفات خداوند نظر اینها چیست باید به سرچشمه رجوع كنید. زمخشری هنرمند است، علم معانی و بیان ابزاری را در اختیار ایشان قرار میدهد كه مطالب را بسیار ظریف بیان میكند. این تفسیر به رغم كمحجم بودنش در واقع یك كتابخانه عظیم است. البته با تیزبینی و فهم عمیق مفسری بزرگ. نكته ظریفی است كه باید به آن توجه شود، اینكه اشعریت و اعتزال عقیده نیست، چون اشعریت و اعتزالی بودن یك عقیده مذهبی نیست. بلكه یك نگرش مذهبی است.
آیا تفسیر كشاف روی تفاسیری كه در تفاسیر فارسی مثل المیزان تاثیر داشته است؟
هیچ تفسیری بعد از كشاف نبوده كه ناگزیر نباشد به این تفسیر رجوع كند. در زمانیكه تفاسیر را روشمند مینویسند این موضوع مشهود است. مثلا رفرنس میدهند. خب قدیمها چنین رسم نبود در نتیجه تاثیرات را باید با زحمات بیشتری درك كرد. زمخشری هم در جاهایی رفرنس ندارد. ولی محقق باید به متون جامعیت داشته باشد. آن موقع است كه میتواند نظرات را به صاحبان اصلی برگرداند. در المیزان و خیلی از تفاسیر شما میبینید عین عبارت زمخشری تكرار شده. تفسیر كشاف یك نقطه عطف است مربوط به زمان خاصی نیست. همانطوركه فرمودید اصولا تفاسیر به زبان فارسی نوشته نشدهاند. ولی اغلب تفاسیر ما را افراد فارسیزبان نوشتهاند. صاحبان تفسیر كبیر، تفسیر طبری، تفسیر طبرسی همهشان ایرانیاند، منتها به زبان عربی نوشتهاند. زبان بینالمللی آن زمان عربی بوده است. حتی در روزگار ما مرحوم طباطبایی تفسیر المیزان را به زبان عربی نوشتند و بعد ترجمه كردند.
معمولا مخاطبان كتاب تفسیر كشاف چه كسانی هستند؟ غیر از كسانی كه مفسرینی هستند كه به این كتاب رجوع میكنند.
نكته خیلی مهمی كه محققین از آن غفلت میكنند، خود نثر زمخشری و ادبیاتی است كه او دارد. بسیار مهم است، هیچكس نیست كه از سفره كشاف بیبهره بلند شود، چند ساحتی بودن این تفسیر، باعث شده است، به رغم تخصصی بودنش، برای طیفهای گوناگونی از جامعه مفید باشد.
تسلط بیچون و چرایی در آن ادبیات دارد. تصورم این است كه شما رنج بسیار زیادی برای معادل كردن فارسی این كتاب كشیده باشید به خاطر تسلط بیچون و چرای زمخشری بر زبان عرب.
ببینید، ذهنیت فارسی همیشه عربی را دشوار كرده است. فارسی زبانی كه به عربی مینویسد متن خود را در ذهنیت و خلوت و محیطی كه دارد به وجود میآورد. شما هیچ متنی را در دنیا نمیبینید كه در خلأ به وجود آمده باشد. وقتی متن پدیدار میشود متاثر از خیلی چیزهاست. روش ترجمه من این است كه همواره وقتی به مشكلی برمیخورم، چون فرصت ندارم درنگ كنم، زیرش خط میكشم. بعد كار كه تمام شد، به آن برمیگردم و رفع اشكال میكنم. در تفسیر كشاف بسیار به ترجمه برگشتم.
سوالی اینجا مطرح میشود. چرا قبل از شما هیچكس جرات نكرد كشاف را ترجمه كند. این یك سوال اساسی است. من پاسخم را اینطوری گرفتم كه كمتر كسی جرات كرده چنین كاری بكند.
جرات نه، ولی شاید من اسمش را جسارت بگذارم. پیچیدگی اوضاع بسیار بسیار انسان را میآزارد. دو تا متن بود، یكی ترجمه قرآن كریم و یكیاش همین ترجمه تفسیر كشاف. من وقتی مینوشتم احساس غبن میكردم. همواره وقتی چیزی مینویسم، لذت میبرم. ولی در ترجمه قرآن وقتی به عمق و ژرفای آن متن راه میبرید، عظمت آن بر انسان معلوم میشود. یكیاش همین پدیده نظم است. این پدیده نظم باور كنید با مباحث زبانشناسی جدید با نمایندگانی كه در جهان دارد، آشنا هستم، ولی وقتی شما میروید در عبدالقادر جرجانی سیر میكنید، میبینید كه گنجینهای از مباحث در اینها مطرح است كه اصلا ذهن زبانشناسان جدید به آنجا راه پیدا نمیكند. قرآن یك متن فرا منحصر به فرد است و كشاف متنی منحصر به فرد. شاید تقصیرِ منِ عاجزِ ناتوان نیست. واقعیت این است كه این متن، متن متینی است. از اول كه میخواست این متن پدید بیاید. پنج جزئش آماده شده بود، حاكم مكه وقتی میبیند زمخشری به مكه میرود، میگوید اگر تو نمیآمدی، من میخواستم به خوارزم بیایم و تقاضا كنم این متن را به پایان برسانی و شما میبینی كه این متن در عرض دو سال و چند ماه – توسط این نابغه بیبدیل شكل میگیرد. ولی ایشان سالها در صحرا زیسته بود تا بتواند اصطلاحات را از سر منشاش به دست بیاورد و دلالتها را از سرچشمهاش بگیرد.
بعد از اینكه كتاب چاپ شد نقدهایی دریافت كرد. این نقدها را به انصاف نزدیكتر دیدید یا اینكه منصفانه نبود؟
نقد همیشه انسان را پختهتر میكند. من همیشه نقدپذیرم. پیشتر هم به این موضوع اشارتی شد. قرآن آیهای دارد میفرماید: «ن والقلم و ما یسطرون» به قلم سوگند یاد میكند و آن چیزی كه نوشته شده. این یك پیام اخلاقی دارد. وقتی شما از معلول سخن میگویید كه البته مهم است ضمن اینكه شأن نویسنده اهمیت دارد، ولی در خفا و ناپیدا و ناروشن است. این آیه یك پیام اخلاقی دارد. تا نویسنده شناخته نشود و دچار غرور نشود. قرآن كریم انسان را به اصلاح فرا میخواند مگر انسان میتواند در برابر سخن حق مقاومت كند. ضمن اینكه مترجم با نقد ناپذیری به خودش آسیب میزند، مترجمی كه نقد را نپذیرد، به فرهنگ هم آسیب میزند. ما نیامدیم كه به خودمان و فرهنگ جامعهمان آسیب بزنیم. ما آمدیم كه همدیگر را تكمیل كنیم. هزار من خاك را غربال میكنند یك ذره زر به دست میآورند. من هرگز نفس خودم را تبرئه نمیكنم. این توصیه یوسف پیامبر است علیه السلام.
شما دو تا تفسیر دارید. سالها در این مورد غور كردید. مطمئنا همه كتابهایتان را دوست دارید. در این شكی نیست. كدام یك از اینها به ذهن شما نزدیكتر بود؟
در بیست و هفت سالگی ترجمه قرآن را شروع كردم. شما با قرآن اوج میگیرید. تمام علوم در جهان اسلام بر محور قرآن كریم شكل گرفتهاند، چه بخواهیم وچه نخواهیم، چه موافق باشیم و چه نباشیم. بعد مساله این است كه این متن به گستره زمان، به گستره مكان، همواره در طول تاریخ مخاطب خواهد داشت. در هر صورت من ترجمه قرآن را و هر آنچه با قرآن در پیوند است بسیار دوست میدارم. مخصوصا آنجایی كه ما مجبور شدیم تصمیم بگیریم كه شیوایی را فدای زیبایی كنیم. تصمیم بسیار سختی بود. یعنی متوجه شدیم زیبایی قلم خاكی انسان به گرد زیبایی معنوی كلام حق نمیرسد. پس باید از آن در گذشت. نه اینكه یك ادعا باشد، بلكه ثابت شده است. آنجا جایی است كه ما آگاهانه تصمیم گرفتیم برای مخاطبین شیوا بنویسیم تا اینكه زیبا بنویسیم. یك جایی هم هست مثلا در ترجمه آیه نخست سوره مباركه العادیات، عنان قلم را رها كردیم: «سوگند به اسبان تیز تك پر دم». ولی اقتضا را هم باید در نظر گرفت. ترجمه این متن ناگزیر باید با مخاطب ارتباط برقرار كند.
همین لحاظ را در تفسیر كشاف هم داشتید؟
مترجم باید متن تاریخی را با زبان فلسفی ترجمه نكند. یك زبان فلسفی را هم با زبان تاریخی ترجمه نباید كرد، داستان متون تفسیری و ادبی و… همچنین است. درباره كشاف دو نكته وجود داشت یكی اینكه زبان دانش تفسیری را در تفسیر پیدا كنم و دیگر اینكه زبان خود زمخشری را باید پیدا میكردم.
این زبان دانش تفسیر را چگونه میشود پیدا كرد؟
ببینید، خود تفسیر بر مبنای متن پدید میآید زیرا تفسیر شرح متن است. خوب هیچوقت تفسیر، خودِ متن نیست. نباید اشتباه شود. تفسیر غیر از متن، اما بر محور متن است.
یعنی امكان دارد شما چیزی اضافه بر آن بنویسید؟
عنصری كه در تفسیر باید باشد، روشنگری و در عین حال انتخاب زبانی است كه روشنگر باشد. زبانی كه میخواهد تفسیر بكند، باید متن را روشنتر كند و بفهماند. یعن هدف و وظیفهاش این است كه به مخاطب بفهماند و مترجم باید آن زبانی را برگزیند كه برای فهماندن آسانتر است و آن را بیاورد.
شما قبل از اینكه شروع به ترجمه تفسیر كشاف كنید، متن را از ابتدا كامل خواندید؟ یا اینكه بخشیاش را خواندید و احساس كردید میتوانید این را ترجمه كنید؟
ما در جهان عرب با فاجعهای در انتشار متون مواجهیم. این یك حقیقت است كه ما در تصحیح متون بسیار از عربها پیشتر هستیم. بعضیها به خاطر اینكه بازارهایی كه وجود دارد، متون را با هر كیفیتی چاپ میكنند. شما میدانید كه تفسیر كشاف یكی از پر تیراژترین تفسیرهای جهان عرب است، متاسفانه هنوز تصحیح قابل قبولی از آن در اختیار نداریم.
صاحب اثر با اثر متولد میشود، با اثر بزرگ میشود، با اثر رشد میكند و با اثر نفس میكشد و اثر در همه لحظات زندگیاش موثر است. این مربوط به كتابها و نوشتههای عادی است. قرآن كریم كلام وحی است. كلام خداست. این در تمام آیات آشكار و نهانش بروز و ظهور دارد. در رفتار اجتماعیشان، حرف زدنشان و همهچیزشان ظهور پیدا میكند. طبیعتا كسی كه باید در این باره حرف بزند حتما حضرت عالی هستید.
بله، یك پرسش داشتید شما كه بیپاسخ ماند. من معتقدم برای همه كسانی كه میخواهند پژوهشهای قرآنی بكنند این تفسیر فایده دارد. یك متن با چندین وجه و ساحت است. قرآن هم چنین است و برداشت زمخشری با برداشت من، با برداشت هر كس دیگر ممكن است متفاوت باشد. قرآن مثل هستی است. هنوز بخش عمدهای از هستی كشف نشده، ما از راز نهان وجود خودمان همچنان كه باید آگاه نیستیم، تنها گوشههایی از آن را كشف كردهایم. هركس كه مخاطب قرآن است و پژوهشهای قرآنی میكند، میتواند از این تفسیر استفاده بكند. خب در سطح تخصصیتر هم آنها و كسانی كه بخواهند كار كلامی بكنند، مثلا میخواهند مكتب اعتزال را بشناسند، آنهایی كه میخواهند عدل و توحید در سنت اعتزالی را بشناسند، كسانی كه میخواهند مباحث ادبی را دنبال كنند. زمخشری در مقدمه میگوید كسی كه در دو دانش معانی و بیان ریشه ندوانده، یعنی آن را هضم نكرده و نگواریده، نمیتواند چنانكه باید در دانش تفسیر دستاوردی داشته باشد. این تفسیر متناسب با نیاز طیفهای گوناگونی از جامعه وبرای آنان مفید است.
منبع: روزنامه اعتماد