میراث مکتوب- روابط فردی و اجتماعی انسان ها از طریق شبکه ای از قواعد مرئی و نامرئی هدایت می شوند که زیربنای بخش مهمی از این قواعد را هنجارهای اجتماعی (یعنی متر و معیار سنجش درستی و نادرستی رفتار افراد) تشکیل می دهند. این معیارها که منبعث از احساسات عمیق و ریشه دار مردم در بطن جامعه است، در قالب تصورات ذهنی و مبنای قضاوت، زیربنای فرهنگ جامعه را تشکیل می دهند. به این معیارها «ارزش های اجتماعی» می گویند.
هنجارهای اجتماعی که عموماً در ارزش های اجتماعی ریشه دارند، جزو زیرساخت های اصلی فرهنگ جوامع محسوب می شوند و از آن جهت اهمیت دارند که باعث نظم و یکپارچگی، وحدت رویه، همنوایی و انسجام در جامعه می شوند و بالتبع عدم رعایت آنها موجب از بین رفتن نظم می گردد. به این ترتیب، هنجارها و ارزش های اجتماعی نقش کنترل رفتار افراد جامعه را برعهده دارند که البته شامل هنجارهای رسمی و غیر رسمی هستند.
هنجارهای رسمی همان قوانین هستند که توسط نهادهای حاکمیتی وضع می شوند و هنجارهای غیررسمی، قواعدی هستند که فرهنگ جامعه بر اعضای آن تحمیل می کند. هنجارها و ارزش های اجتماعی، چنان در تار و پود مناسبات انسانی جوامع مختلف تنیده و حک شده اند که عموماً به چشم نمی آیند و تنها وقتی فرد از آنها (از خوب و بدها و یا از فرمان ها و احکام اجتماعی) سرپیچی می کند، مشخص می شود که او از مرزهای هنجاری ـ ارزشی عبور کرده و الگوی عمل مورد تایید جامعه (بایدها و نبایدها) را رعایت نکرده است.
تاریخ مطول شعر فارسی، همان گونه که سرشار از «شعرهای اجتماعی» منطبق بر ارزش های جمعی است، مشحون از انواع «شعرهای ضد اجتماعی» نیز هست. شعر ضد اجتماعی از منظر نگارنده، شعری است که با ارزش های رایج جامعه انطباق ندارد و به همین دلیل در بدو مواجهه با آن، خواننده اغلب دچار احساساتی از قبیل شگفتی و سرگشتگی، انکار، شرم، خجالت، تقبیح و سرزنش می شود و یا در بعدی دیگر آن را دستمایه تفریحات ممنوعه می داند یا قرار می دهد.
اما از منظری دیگر ممکن است خواننده شعر ضد اجتماعی با شاعر در خصوص آنچه که جامعه نسبت «ضد ارزش» را به آن می دهد، حس مشترکی داشته باشد و شاعر را به دلیل جسارت در ابراز ارزشی علیه ارزش های جمعی مورد ستایش قرار دهد. این اتفاق زمانی می افتد که ارزش های قدیمی کارکرد خود را از دست داده باشند و شاعر در شعر خود منادی ارزش های تازه ای باشد که از بطن جامعه برمی خیزند. بر این مبنا در این نوشتار، دو نوع از شعرهای ضد اجتماعی به ترتیب در حوزه های اشعار مربوط «هنجارگریزی های اخلاقی و ادبی» و «استحاله های ارزشی و هنجاری» در شعر فارسی مورد بررسی قرار می گیرند.
هنجارگریزی های حوزه اخلاق و ادب
«شاعران» در فرهنگ ما عموماً جزو اقشار برگزیده ای محسوب می شوند که در طیف های وسیعی به بازنمایی اخلاق و ارزش ها و هنجارهای اجتماعی پرداخته اند و اگرچه ادبیات باستانی ایران از منظر بسیاری از پژوهشگران،ادبیاتی پیراسته است، اما انواعی از شعرهای ضد اجتماعی نیز در تاریخ شعر ادبیات ایران به وفور وجود دارند.
این نوع شعرها عموماً شامل «هزلیات» و «هجویات» هستند و به این ترتیب «ژانر شعر رکیک» در کنار ادبیات فاخر فارسی، به عنوان ژانری قابل تامل به چشم می آید.
ردّ پای این نوع شعرها را خصوصاً می توان در میان کارهای شاعران قرون چهارم،ششم و به طور ویژه در میان آثار شاعران قرن نهم و در «مکتب ادبی بازگشت» سراغ گرفت. مکتب بازگشت از اواخر دوره صفوی شروع شده و به مشروطه ختم می شود.
پرده دری های زبانی و مضامین و الفاظ رکیک و هنجار گریزی های علنی و آشکار در حوزه های ادب و اخلاق و حتی تصویرسازی های مستهجن،مطایبه و استهزا برخی اقشار جامعه از جمله زنان، هجو صاحبان قدرت و…، پربسامدترین موضوعات شعری مربوط به هنجارگزیری در حوزه اخلاق و ادب است.
شاعران شعرهای رکیک، سروده های خود را در قوالب مختلفی اعم از: رباعی، قطعه، تک بیت، ترجیع بند و ترکیب بند، مثنوی و حتی قصیده که قالب مرجح شاعران برای شعرهای حماسی است، سروده اند و در آثار شاعران بزرگی، از «انوری»، «سوزنی» و «خاقانی» گرفته تا «سعدی» و «مولوی» می توان نمونه های بسیاری از رکاکت زبانی یا مضمونی را احصاء کرد.
برخی از پژوهشگران رویکرد شاعران فارسی زبان به هجو و هزل را از جمله تاثیرات فرهنگ شعر عرب بر شعر فارسی می دانند، اما بی شک عوامل دیگر اجتماعی و سیاسی نیز در رسوخ بیان رکیک به شعر نزیه فارسی دخالت داشته است. سیصد سال خرابی و جنگ و ناامنی از استیلای مغولان از سال ۶۲۸ ه.ق تا سال ۹۰۵ ه.ق که مقارن با جلوس شاه اسماعیل صفوی بر تخت سلطنت است، باعث شد تا فرهنگ و از جمله شعر در جامعه طرد شود.
در این دوره با افول فرهنگ، افول اخلاقی جامعه نیز رقم خورد و مرزهای ناهنجاری در جامعه گسترش یافت و انواع پرده دری های زبانی و محتوایی در شعر شاعران فارسی بازتاب یافت. پس از آن نیز با سپری شدن دورۀ ثبات سیاسی اقتصادی جامعه در دوران شاه عباس، جامعه ایرانی دوباره با مشکلات بسیاری ناشی از بی ثباتی مواجه شد که یکی از پیامدهای آن،ضعف و ایستایی فرهنگی مجدد بود و از آنجا که مردم و زندگی آنها دچار آسیب های فراوانی شده بود، خلاء های معنوی و فرهنگی بسیاری گریبانگیر جامعه گشت.
با این حال اما مسائل داخلی و خارجی کشور چنان پرتعداد و پرتاثیر بودند که از این دوره به بعد اصولاً در جامعه هنرپرور ایران، جریانات هنری به حاشیه رفته و فقر فرهنگی بیشتری بر جامعه مستولی شد.همین مساله، شعر را نیز به عنوان یک هنر اصیل در جامعه که تا قبل از آن عموماً کارکردهای اجتماعی داشت، از نقش های اجتماعی خود ساقط کرد و درجه اعتبار و اهمیت شاعران را نزول داد و شاعران نیز در این نزول درجه، به جای توجه به بنیان های اصیل اجتماعی، به کارکردهای تازه تر اما نازل تر شعر منجمله کارکردهای تفریحی یا تنبیهی آن روی آوردند.
شاهان قاجار نیز در افول ارزش های جمعی نزد شاعران نقشی پررنگ اما پارادوکسیکال دارند. فتحعلی شاه به شعر و شاعری علاقه وافری داشت و البته خود نیز دستی بر آتش شعر داشت. او با برگزاری محافل شعر،جمعی از شاعران درباری را گردهم آورد. تشکیل حلقه شاعران درباری به گسترش قابل توجه شعر در ژانر «مدح» منجر شد و البته همین مدیحه سرایان به توسع ژانر شعرهای هنجارگریز و هرزه درایی در شعر فارسی کمک شایانی کردند.
در این دوره شعر اصولاً از جامعه فاصله گرفت و به هنری تزئینی برای صاحبان قدرت و پول تبدیل شد و به موازات گسترش«شعر مدح»، شعر«ذم» یا «هجو» نیز عمومیت پیدا کرد و گرایش های مضمونی و زبانی به بیان هجو در کنار جریان مدح شدت گرفت. «صبا»،«مجمر»،«قائم مقام» و «نشاط»، شعر هجو و مدح را ادامه دادند.
اما اوج هرزه گویی شعر فارسی در دوره ناصرالدین شاه اتفاق افتاد. از قضا ناصرالدین شاه علاقه بخصوصی به شعر داشت و در دوره او شاعران ارج و قرب بسیار بیشتری یافتند. در این دوره ثبات و اقتدار حکومت قاجار، مجال بیشتری به بروز و ظهور جریانات هنری از جمله شعر می داد و شاعرانی مانند: «قاآنی» و «یغما» که در رفاه ملوکانه می زیستند، دست به نوآوری هایی در شعر زدند.
اما همین شاعران برای حفظ موقعیت، هجویه ها و هزلیات مفصلی علیه اغیار می گفتند و وقتی ممدوح، مقرّری را کم می کرد یا صفه نمی داد، این بار به جای مدح، هزلیات و هجویات تند و فراوانی علیه او می سرودند و از بیان هیچ نوع فحش و ناسزا و یا تصویرسازی های عریان و رکیک پرهیز نداشتند و یا به دلیل اهمیتی که در شاعران در این دوره داشتند،آنها خود را در هجو و بدگویی با کسانی که به هر نوع خصومت شخصی با ایشان داشتند، آزاد دیده و خود را در چنان مرتبه ای از رهایی و آزادی می یافتند که با بی توجهی به ارزش های اجتماعی ملی و دینی،حتی از توصیف عشق مذکر و روابط نامتعارف ابایی نداشته و مطایبات هزل آلود «دستوری» و «سوزنی» در این موارد زبانزد است.
به این ترتیب، این نوع شعرها نشانه های بارزی از افول اخلاق در جامعه بود و در واقع از زندگی آغشته به فساد و تباهی شاعران در این دوره پرده برمی داشت. شعرهای رکیک، خصوصاً در حوزه مطایبه و شوخی و سرگرمی، در شعر معاصر نیز وجود دارند؛ لیکن به دلیل عدم امکان نشر رسمی و یا برخی ملاحظات دیگر،عموماً به صورت سینه به سینه بین شاعران معاصر مرور و یا در صفحات مجازی شاعران ارائه می شوند.
تا اینجا گفته آمد که تاریخ مطوّل شعر فارسی، همان گونه که سرشار از «شعرهای اجتماعی» منطبق بر ارزش های جمعی است، مشحون از انواع «شعرهای ضد اجتماعی» نیز هست. شعر ضد اجتماعی از منظر نگارنده، شعری است که با ارزش های رایج جامعه انطباق ندارد و به همین دلیل در بدو مواجهه با آن، خواننده اغلب دچار احساساتی از قبیل شگفتی و سرگشتگی، انکار، شرم، خجالت، تقبیح و سرزنش می شود و یا در بعدی دیگر آن را دستمایه تفریحات ممنوعه می داند یا قرار می دهد.
اما از منظری دیگر ممکن است خوانندۀ شعر ضدّ اجتماعی با شاعر در خصوص آنچه که جامعه نسبت «ضد ارزش»را به آن می دهد، حس مشترکی داشته باشد و شاعر را به دلیل جسارت در ابراز ارزشی علیه ارزش های جمعی مورد ستایش قرار دهد. این اتفاق زمانی می افتد که ارزش های قدیمی کارکرد خود را از دست داده باشند و شاعر در شعر خود منادی ارزش های تازه ای باشد که از بطن جامعه برمی خیزند. براین مبنا در این نوشتار، دو نوع از شعرهای ضد اجتماعی به ترتیب در حوزه های اشعار مربوط «هنجارگریزی های اخلاقی و ادبی» و«استحاله های ارزشی و هنجاری» در شعر فارسی مورد بررسی قرار گرفته اند.
استحاله های ارزشی و هنجاری
الف) ارزش های اجتماعی منسوخ یا تضعیف شده: بین ارزش ها و هنجارهای اجتماعی حرکت رفت و برگشتی وجود دارد یعنی ارزش ها ممکن است در طول زمان تبدیل به هنجار شوند و البته هنجارها هم بر ارزش ها تاثیر دارند، اما آنچه در این خصوص مهم است آن است که ارزش ها به عنوان پایۀ هنجارها اصولاً نسبی هستند و از یک قشر به قشر دیگر و از یک زمان به زمان دیگر ممکن است تفاوت داشته باشند یا تطوّر یابند و اگر زمانی ارزشی در جامعه اهمیت داشت، در زمانی دیگر ممکن است آن ارزش و اعتبار خود را از دست داده و گاهی حتی به «ضد ارزش» تبدیل شود و یا بالعکس.
به عنوان مثال، «علم اندوزی» تا روزگارانی نه چندان دور، یکی از ارزش های مهم جامعه ایرانی بود که این ارزش، حکم می کرد فرد سالیانی طولانی از عمر خود را در راه علم اندوزی و تحصیل دانش و معرفت مصروف سازد. این ارزش و هنجارهای منبعث از آن در فرهنگ ایرانی، پایه ای ملی – مذهبی داشته است؛ چنان که فردوسی حکیم که در فکر پی سازی بنیانی فاخر برای فرهنگ و سرزمین ایران زمین بوده، دانایی را منشأ توانایی دانسته و گفته است:
به دانش گرای و بـدو شو بلند
چو خواهی که از بد نیابی گزند
ز دانـش در بی نیـازی بجـوی
وگر چند سختیـت آید به روی
اما از آنجایی که ارزش ها در طول زمان تغییر می یابند، الگوی هنجاری جامعه نیز تغییر می یابد و در همین سال های اخیر، آمار صندلی های خالی دانشگاه ها نشان داد که به دلیل عدم انطباق ارزش اجتماعی «علم آموزی» با واقعیات جامعه و در واقع به دلیل عدم کارکرد موفق نهاد علم در جامعه امروز ایرانی و بیکاری یا عدم اشتغال مفید و تخصصی اقشار وسیعی از تحصیل کردگان، این ارزش اجتماعی تا حدود بسیار زیادی اعتبار خود را از دست داده و جوانان و خانواده ها عطای مدرک و محیط دانشگاهی را به لقایش بخشیده و می دانند که لزوماً تحصیل آنها را به جایی، نه فقط جای شایسته، نخواهد رساند:
… غـم ما دانش و دانشـگاه اسـت
که شـده مرکـز تولیـد پزشـک
می شـود فـارغ تحصیـل از آن
آرشیتکت،فوق لیسانس و آکتـور
یـا کـه ده هــا رده تحصیــلی
کـه گـرفتــم ز بقیـه فاکتــور
سال و هر سال بگوییـم چنیـن
خیـر مقـدم بـه هـزاران بیکـار
نیست دستی که کند یاری شان
یـا نمایــد دلشــان را تیمـــار
ترس «جاوید» از آن روزی هست
که شـود دکتـر ما نامـه رسـان
یا شود فـوق لیسانـس عمـران
پاکبان گـذر و کوچــه امــان۱
شعر فوق که از یک سایت عمومی حوزه شعر انتخاب شده، مصداق های بارزی از تغییرات ارزشی در در بطن جامعه و نزول ارزش علم اندوزی از یک ارزش والای فردی و اجتماعی به یک ارزش پوشالی در جامعه امروز است و به تلخی خبر از ناکامی فردی می دهد که سالیانی را در پی این ارزش سپری کرده، اما زندگی او حاصلی از تحصیل و علم اندوزی نمی برد و گویی عمر و وقت و انرژی فرد در این راه بیهوده صرف گشته است. این نوع مسخ فرهنگی، درست مانند سایر انواع تغییر وضعیت فرهنگی جوامع، پایه تغییر در سایر ساختارهای کلان جامعه مانند اقتصاد و سیاست و لایه های پیدا و پنهان جامعه قرار می گیرد. به عنوان مثال، نزول ارزش علم اندوزی در یک جامعه،قطعاً تاثیر مستقیمی بر جمود فکری و نیز رکود تکنیکی و حتی تسلط الیگارشی بر جامعه دارد.
ب) بروز و ظهور ارزش ها و هنجارهای تازه: تغییر ارزش ها و دگرگونی در بنیان های هنجاری جامعه،به طور حتم در زمانی بروز می یابد که نظام ارزشی و هنجاری جامعه پاسخگوی نیازهای روز نباشد. این نوع تغییرات ارزشی و هنجاری نهایتاً به استحاله فرهنگی جامعه منجر می شوند؛ یعنی وضعیت فرهنگی یک جامعه در اثر تغییر ارزش ها و الگوهای هنجاری، از یک وضعیت به وضعیت دیگر تبدیل می شود.غفلت از این نوع تغییرات، موجب شکاف نسلی و تحلیل مهارت تفهیم و تفاهم بین نسل گذشته با نسل بعدی می شود.
در یکی دو سال اخیر، موضوع نسل های «زد» و«آلفا» بر پایه همین نوع غفلت از ارزش و هنجارهای تازه به مساله ای پراهمیت در کشور تبدیل شده است. البته این شکاف نسلی راساً حاصل پیدایی ناگهانی «بچه ها»ی دهه های هشتاد و نود نیست و ریشۀ آن را باید در سرخوردگی های نسل های دهه پنجاه و ناکامی های دهه شصتی ها و هفتادی ها جستجو کرد که نهایتاً اندوه و یأس و خشم سه دهه یاد شده، در قالب عصیان دهه های هشتادی و نودی نمایان شده و باب گفت وگو در جامعه را به انسداد رسانده است.
انسان امروز ایرانی که به رغم تقیّد به آرمان های جمعی اواخر دهه پنجاه و دهه شصت، نه تنها به کامروایی نرسیده، بلکه ساحت زندگی بر مبنای کرامت انسانی را از دست داده، چنان از باورهای جمعی دست شسته که در اعماق فردیّت خود، تنها به ارضای نیازهای خود می اندیشد. این نیازها گاه در حوزه نیازهای اساسی و اقتصادی فرد و گاه در حوزه نیازهای اجتماعی و روانشناختی او قرار دارند و البته هرکدام از این نیازها یکدیگر را تقویت می کنند.
درست مانند شعرهای ضد اجتماعی دوران بازگشت که نمایشی از عقده ها و زخم ها و انحطاط اخلاقی مردمی در تنگنای اقتصادی و اجتماعی بود. در شعر معاصر نیز انواع شعرهای به اصلاح «غیر عفیف» یا رکیک دیده می شود که حاصل سرخوردگی و خشم نسل های ناکام است که از آن جمله می توان به شعرهای شاعران «غزل نو» یا پست مدرن اشاره کرد.
در شعرهای این جریان شعری، روند برجسته ای از نهادینگی ارزش های فردی منطبق با اصول و ارزش های مغایر با الگوهای هنجاری رایج و سنتی جامعه به چشم می آید و برخی شاعران این جریان، از رکاکت زبانی و مضمونی ابایی ندارند. آنها خود را مرکز جهان می دانند و هیچ معیاری جز معیارهای خود را به رسمیت نمی شناسند.
در دوره حاضر نیز مانند دوره بازگشت، آسیب های وارده به هویت مردم در اثر فقدان عدالت اجتماعی و شکاف طبقاتی شدید، موجب خشم فروخورده ای است که باعث بددهنی شاعران شده و کم طاقتی، خشم و هجو و رکاکت کلامی و اصولاً اختلال در ارزش ها و رفتارهای اجتماعی، پاسخ شاعران به وضعیت و حقایق جامعه در هر زمانی است.
اما از آنجایی که «فردیت» در فرهنگ امروز ایران به سرعت و شدت درحال نهادینگی است،همین ویژگی یعنی «فردیت نهادین» را باید نقطه تمایز شاعران شعرهای رکیک و ضد اجتماعی معاصر با شعرهای شاعران هجوبه سرا و هزل گوی دوره بازگشت دانست. اگر شاعران ضداجتماعی دوره بازگشت و دوره های نظیر آن، خود را به دلایل زمینه ای از تکلیف جامعه به «عفت» بیان و محتوا بری می دانستند، اما شاعران ضد اجتماعی معاصر اصولاً امری به عنوان «تکلیف» در قبال ارزش ها و هنجارهای اجتماعی را نمی پذیرند و ضمن باور به «حق» خود در داشتن عقیده یا باور مطلوب خود، سعی در نهادینه سازی ارزش ها و هنجارهای فردی خود در جامعه را دارند. امری که قطعاً می تواند پایه تغییر در جامعه باشد و امروز علاوه بر حوزه شعر، خود را به صورت وسیعی در قالب گسست های بین نسلی در جامعه نشان می دهد.
پی نوشت:
۱ـ شعرطنزی از محمد جاوید، شاعر و طنزپرداز شیرازی
شراره کامرانی – جامعه شناس و پژوهشگر ادبی
منبع: روزنامه اطلاعات