کد خبر:26802
پ
حسین مسرت ۴

چرا نویسندگان ادبی و فرهنگی ایران، بدون جانشین‌اند؟

تقریباً تمامی نویسندگان و پژوهشگران برجسته و نامی ایران (و شاید حتی جهان) در حوزه‌های فرهنگ، ادب و …، فرزندانی بی‌علاقه نسبت به کار و روش پدر یا مادر دارند.

میراث مکتوب-

این پرسشی است که بیش از سی سال است ذهن نگارنده را درگیر کرده است. تقریباً به‌استثنای چند مورد نادر مانند دکتر محمود افشار و فرزند نامورش استاد ایرج افشار، تقریباً تمامی نویسندگان و پژوهشگران برجسته و نامی ایران (و شاید حتی جهان) در حوزه‌های فرهنگ، ادب، تاریخ، جغرافیا، جامعه‌شناسی، مردم‌شناسی و غیره و در یک کلام، علوم انسانی، فرزندانی بی‌علاقه نسبت به کار و روش پدر یا مادر دارند. از سویی دیگر، تحقیقاً تمامی این گروه‌هایی که نام برده شد، پدران یا مادران آن‌ها نیز هیچ‌کدام در این حوزه‌ها پژوهشگر، نویسنده و یا صاحب‌قلم نبودند. ممکن است برخی از آن‌ها اهل مطالعه و فرهنگ و یا آموزگار و دبیر بوده باشند که این امری طبیعی است، ولی هیچ‌کدام با این امور آشنایی نداشتند.

درست است که پیشینیان می‌گویند: هیچ‌کس نویسندۀ مادرزاد به دنیا نمی‌آید و این هنر، اکتسابی و ذوقی است؛ ولی چرا فرزندانی که پدران یا مادرانشان، صاحب جامع‌ترین و یا بزرگ‌ترین کتابخانۀ تخصّصی در حوزۀ علوم انسانی هستند و بی‌نیاز از مراجعه به کتابخانه و پی‌جویی منابع در اینجاوآنجا و این شهر و آن شهر هستند و به‌آسانی می‌توانند در کنار پدر یا مادر به آموزش پژوهش و اصول نویسندگی بپردازند، دنبال رشته‌هایی می‌روند که خود دوست دارند و با رشتۀ کار اولیای خود بیگانه‌اند؟ و شوربختانه از سویی دیده می‌شود ورثه پس از مرگ این بزرگان، کتابخانۀ آنان را یا بین خود تقسیم می‌کنند و یا به بهایی کم می‌فروشند و یا اگر دید باز فرهنگی داشته باشند به کتابخانه‌ای اهدا می‌کنند و سرنوشت بسیار بدی برای اسناد، یادداشت‌ها و دست‌نویس‌های انبوه آنان (به‌ویژه آثار نیمه‌تمام و در دست انجام) رقم می‌خورد، یا موریانه به سراغشان می‌آید و یا ورثه‌ای که هیچ‌کدام علاقه‌ای به این کاغذپاره‌ها! ندارند، سرانجام آن‌ها را دور می‌ریزند و از شرّ آنان خلاص می‌شوند و یا همچون اسناد و عکس‌های مطبوعاتی و دورۀ ۱۶ جلدی تاریخ مطبوعات ایران که خود دیده بودم  و دستاورد یک عمر تلاش زنده یاد عبدالحمید شعاعی، مدیر روزنامه‌های آفتاب شرق و اطلس مشهد بود، پس از مرگ وی روشن نشد به چه سرانجامی دچار  شد. در خوش‌بینانه‌ترین حالت، تبدیل به مقوا می‌شود. در ایران و شاید جهان هم که هیچ بنیاد و سازمانی نداریم که به نگهداری این یادداشت‌ها و کاغذها و اسناد دست‌نویس علاقه‌مند باشد (از استثنائاتی مانند شکسپیر و…بگذریم). هم ازاین‌رو بود که استاد ایرج افشار با تیزبینی و آینده‌نگری در خور درنگ، پیش از مرگ خود، تمامی سندها، عکس‌ها، یادداشت‌ها و کتاب‌هایش را به مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی اهدا و واگذار کرد.

ولی همین کار جانشینی در نزد بسیاری از حرفه‌ها و شغل‌ها رایج است که مثلاً می‌بینی نجاری، سفال‌سازی، کاشی‌کاری خاتم‌سازی، منبّت‌کاری، زرگری، مسگری و صدها هنر مانند آن در یک خاندان در طول نسل‌ها از پدر به پسر منتقل شده است و بر پایۀ برخی نام‌های خانوادگی می‌توان به شغل نیاکان آن‌ها پی برد.

از خود به گفتۀ عوام پرسیدم: «کجای کار می‌لنگد؟» یا به گفتۀ ما یزدی‌ها ببینیم : «اُو کَجَه یا نُو کَجَه؟» یعنی: آب کج است یا راه آب کج است؟

حسین مسرت

منبع: روزنامۀ اطلاعات

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612