میراث مکتوب- روحالله یوسفی زشک (باستانشناس) متولد ۱۳۵۷ مشهد و فارغ التحصیل مقطع کارشناسی ادبیات انگلیسی از دانشگاه فردوسی است با این وجود مقطع کارشناسی ارشد و دکترای خود را در رشته باستانشناسی در دانشگاه تربیت مدرس تهران به پایان رساند. البته اشراف او به زبان انگلیسی بود که او را به سمت باستانشناسی کشاند چراکه در دورهای به عنوان راهنمای گردشگری تورهای خارجی فعالیت میکرد و سفرهایی که برای معرفی ایران به توریستها داشت زمینههای علاقه او به تاریخ و باستانشناسی را فراهم کرد. تصمیم گرفت تا برای رشته تخصصی مقاطع تکمیلی تحصیلی، باستانشناسی را انتخاب کند. از سال ۱۳۸۱ عضو هیات علمی دانشگاه آزاد ورامین شد و بیش از بیست سال است که در رشته باستانشناسی دوره پیش از تاریخ تدریس و تحقیق میکند.
آخرین کاوش باستانشناسی او سال گذشته در میمنت آباد رباط کریم بود که بعد از گذشت ۸ سال موفق شد دومین فصل کاوش در این محوطه را انجام دهد. دستاورد خاص این محوطه آن بود که توانستند یک بنای اداری بسیار عظیم را کشف کنند که طی آن شواهدی از فن مدیریت شامل اثر مهر و گل نبشته در این محوطه بدست آمد. تاریخگذاریهای انجام شده برای این یافتهها نشان داد که یکی از قدیمیترین گلنبشتههای ایران و به نوعی جهان در این منطقه بدست آمده است.
او درخصوص چرایی انتخاب دوره پیش از تاریخ گفت: درک من از باستانشناسی آن است که معنای واقعی آن در دوره پیش از تاریخ و آغاز تاریخی رقم میخورد. در دوره اسلامی بیشتر سیر تاریخ هنر را دنبال میکنیم. بیشترین ظرفیت حس کنجکاوی که ممکن است در یک فرد در ارتباط با فرهنگهای باستانی ایجاد شود، در دوران پیش از تاریخ وجود دارد. شناخت این دوره به شدت به مواد فرهنگی و یافتههای کاوش وابسته است. بخش عمدهای از اطلاعات در دوران تاریخی و اسلامی از متنهای تاریخی بدست میآید. من مطالعه مواد فرهنگی را ترجیح میدهم.
در ادامه گفتگوی انجام شده با روحالله یوسفی زشک (باستانشناس) را میخوانید:
در آخرین کاوشی که داشتید موفق شدید یکی از قدیمیترین گل نبشتههایی که تاکنون کشف شده را پیدا کنید. آیا امکان خوانش آن وجود داشت؟ این گل نبشته چه در درون خود نهفته دارد؟
گل نبشتههای آغاز ایلامی قابل خوانش نیستند چراکه بیشتر متون اقتصادی هستند. در آن دوره از اشکالی مانند دایره و خط برای حسابرسی میزان کالایی که به انبار یا فضای اداری وارد میشد، استفاده میکردند. میتوان گفت، این گل نبشتهها یک نوع سیستم حسابرسی اولیه است. برخلاف اعتقاد بسیاری از محققین و باستانشناسان که ادبیات را به نوعی درگیر بوجود آمدن خط میدانند، معتقد هستم ریشههای پیدایش خط و نگارش، موضوعات اقتصادی است.
یکی از سئوالاتی که همواره ذهن همگان را مشغول کرده، این است که اصولا چگونه شد که انسان احساس نیاز کرد تا خط و نوشتار را بوجود آورد؟
گل نبشتهها در گامهای آغازین خود ابزاری بود برای حسابرسی. قطعات گلی انتخاب میشد و علائمی که بین خودشان به صورت استاندارد و اختصار ارزشگذاری کرده بودند، بر روی گل حک میکردند و هرکدام از این علائم و نشانهها ارزش عددی داشت.
بعد از مدتی به دلیل پیشرفت و نوع تراکنشهای مالی پیچیدهتر، در کنار علائم اقتصادی، نشانههایی را به صورت تصویرنگار یا معنانگار قرار میدادند که نشان میداد از آن کالا یا موضوع چه تعداد بر روی آن گل ثبت شده است. در ادامه این روند، معنانگارها کم کم تبدیل به سیستمهای هجایی شدند و سیلابیس و سپس الفبایی شدند و اینگونه بود که حروف بوجود آمدند. نشانههای این نوع خط را در حدود دویست سال بعد از آن به صورت هجایی در دشت ورامین در محوطه تپه سفالین داریم. رساله دکترای من در این خصوص بود و با کمک دوستان و دانشجویانم موفق شدیم این خط را تا حدودی کشف رمز کنیم. امروزه میتوانیم تعداد زیادی از نشانههای خط آغاز ایلامی را که تقریبا ۱۴۰۰ واژه دارد بخوانیم و متون آن را تحلیل کنیم.
در اینصورت دغدغه بشر از همان ابتدای امر مسائل اقتصادی بوده و تا امروز ادامه یافته و اساسا به دلیل همین دغدغههای اقتصادی بود که خط و نگارش بوجود آمد؟
بدون شک همین است. وقتی جامعه به لحاظ اقتصادی، سیاسی و اجتماعی دچار رشد و پیچیدگی میشود به ابزارهایی احتیاج دارد که با این حد از پیچیدگی همسان و هماهنگ باشد. وقتی یک اقتصاد پیچیده داشته باشید طبیعتا به ابزارهای پیچیده نیز نیاز خواهید داشتید تا بتوانید آن رفتار اقتصادی را مدیریت کنید. در جامعه روستانشین آغازین طبیعتا این نیاز احساس نمیشود اما هرچه سطح پیچیدگیهای اقتصادی و اجتماعی جامعه افزایش پیدا میکند به ابزارهای قویتر و کارآمدتر نیاز هست تا نیاز جدید را به کمک این ابزار پوشش دهند.
آیا تمام گل نبشتههایی که از دوره آغاز ایلامی بدست آمده در مورد مسائل اقتصادی هستند یا موضوعات دیگری نیز در آنها مطرح است؟
موضوع جالب آن است که موضوعاتی غیر از مسائل اقتصادی نیز در این گل نبشتهها مطرح شده. در یکی از آنها در تپه یهی کرمان توانستیم به مطالبی درخصوص وجود یک نظام پرداخت جیره پی ببریم. در این گل نبشته نام حدود ۲۷ نفر آمده بود که به صورت هجایی قابل خوانش بود. این افراد تعدادی میش ماده را به عنوان خراج به حاکم یا فردی که در راس جامعه قرار داشت، پرداخت کرده بودند.
حتا گل نبشتههایی داریم که محتوای آنها درخصوص جلساتی است که برگزار شده و اسامی حاضران در آن جلسات در آن آمده. یکی از این گل نبشتهها دربردارنده اسامی حداقل ۱۰۷ نفر از اشخاصی که در این جلسه شرکت کرده بودند، بود. تمام این اسامی قابلیت خوانش دارند و جالب آن است که گل نبشتههای هم افق و همزمان با گل نبشتههای آغاز ایلامی در بین النهرین صرفا ماهیت اقتصادی دارند. اما در حدود ۴۰۰ تا ۵۰۰ سال زودتر از پیدایش سیستم نگارشی هجایی در بینالنهرین در ایران و بسیاری از محوطههایی که شاخص دوره آغاز ایلامی را دربردارند، شاهد بروز و بوجود آمدن گل نبشتههایی هستیم که قابلیت تلفظ دارند و به صورت هجایی خوانده میشوند. درست است که هنوز نمیتوانیم آن نوع شکل آوایی که در آن متون استفاده شده است را بخوانیم اما با تطبیقهایی که با گل نبشتههای ایلام قدیم درحال انجام دادن هستیم و میدانیم که آنها ارزش آوایی دارند و تعدادی از آن ارزشهای آوایی را میشناسیم، کم کم موفق شدهایم که ارزش آوایی برای تعدادی از نوشتههایی که به صورت مصوت در این گل نبشتهها استفاده شده را بازخوانی و بازسازی میکنیم.
در میان گل نبشتههایی که تاکنون خواندهاید آیا با متن خاصی که ویژگی خاصی داشته باشد نیز برخورد داشتید؟
یکی از موضوعاتی که در این گل نبشتهها برایم جالب بود آن است که از نظر جنسیتی یک تفکیک در متنها داریم. در ۳۴۰۰ پیش از میلاد، گل نبشتههایی توسط برخی خوانین نوشته شده که جنسیت کارگر مشخص شده و میزان حقوقی که بر اساس جنسیت پرداخت شده، تعریف شده است. برخلاف آنچه که همگان فکر میکنند، در این تاریخ حتا زنانی که کاری انجام میدادند، حقوق دریافت میکردند هرچند از حقوق مردان کمتر بود اما حقوق خود را به طور کامل دریافت میکردند. حتا کودکانی که کار میکردند از حقوقی مطابق عرف آن زمان برخوردار بودند.
همچنین برخی واژگان تخصصی در گل نبشتهها داریم که در ارتباط با کارگران ماهر است. ترکیبی از دو یا سه واژه را داریم که به صورت خطی در کنار هم قرار میگیرند و تعریف کننده کاری است که آن کارگر انجام میداد و در کنار آن جنسیت کارگر هم مشخص میشد. به طور مثال نوشتهای داریم که نشان از فعالیت زنی دارد که کار او تولید محصولات ثانویه از شیر گوسفند است. این نشان از بالاترین سطوح پیچیدگیهای اقتصادی در آن جوامع دارد.
آیا میدانیم تعداد کارگران زن بیشتر بوده یا مردان یا چه میزان از زنان و مردان در جوامع مشغول کار بودند یا آنکه زنان در چه مشاغلی فعالیت داشتند؟
معمولا متنهای کارگری شامل چند قسمت هستند. متنهای چوپانی که نشان میدهد چه تعداد دام به یک چوپان سپرده شده. عمدتا زنها به تولید محصولات ثانویه از شیر گوسفند یا بز مانند کره و پنیر مشغول بودند.
آیا میتوان با خوانش این گل نبشتهها به فرهنگ دوره آغاز ایلامی بیشتر پی ببریم؟ ضمن آنکه با توجه به صحبتهای شما قطعا با اتمام تحقیقات شما درخصوص ارزش آواها و هجاهایی که در گل نبشتههایی که در ایران پیدا شده با تغییراتی در نوع تفکر درخصوص روند بوجود آمدن خط و نگارش و سیر تطور آن از بینالنهرین به ایران بوجود خواهد آمد. آیا میتوان گفت ایران مهد پیدایش این نوع نگارش بوده و این تفکر که از بینالنهرین به ایران آمده را تکذیب کنیم؟
یک نکته که باید به آن اشاره کنم آن است که دوره آغاز ایلامی و دوره ایلام، صرفا شباهت اسمی باهم دارند و ازنظر سیر تطور مواد فرهنگی، معماری و سفال هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند. دوره آغاز ایلامی تقریبا در ۲۹۰۰ به دلایلی که برای ما ناشناخته است محو میشود و به یکباره محوطههای آن متروک و رها میشوند. دوره ایلام قدیم تا ۲۲۰۰ ظاهر نمیشود و میتوان گفت یک خلاء ۵۰۰ تا ۶۰۰ساله وجود دارد. به این دلیل به فرهنگ آغاز ایلامی این نام را میدهیم که زمانی که فرانسویها در شوش کاوش میکردند در لایههای زیرین که نوشتههای ایلامی را پیدا کردند یک شکل آغازین و ابتدایی از خط را پیدا کردند و به نظرشان رسید که این باید یک شکل آغازین از فرهنگ ایلام باشد از این رو نام آغاز ایلامی را بر روی این لایهها گذاشتند اما امروزه میدانیم که اینها هیچ ارتباط مستقیمی با همدیگر ندارند.
بعد از فروپاشی فرهنگ آغاز ایلامی تقریبا در نیمه اول و اواسط هزاره سوم حوزه جنوب غرب ایران بخشی از فرهنگهای بینالنهرینی میشود و آثار و شواهد مواد فرهنگی دوره سلسلههای عتیق، اکد و… را داریم. شواهد بدست آمده نشان میدهد که جنوب غرب ایران بخشی از هویت فرهنگی بینالنهرین بوده. در ۲۲۰۰ پیش از میلاد دوباره یک هویت مستقل پیدا میکند و خطی که اینبار ایجاد میشود دو مدل است. یک خط جدید پایهگذاری میشود و در دورهای کوتاه در حدود ۲۰۰ تا ۳۰۰ سال دوباره ازبین میرود. در حدود ۳۵ قطعه گل نوشته و ظروف نقرهای داریم که این خط بر روی آنها نگاشته شده و قابلیت خوانش دارد و فرانسوا دوسه به طور کامل این خط را بازخوانی و کشف رمز کرده است. بعد از آن خط میخی برگرفته از فرهنگهای بینالنهرینی جایگزین این خط میشود.
اگر بخواهیم سیر تطوری و تکاملی در خصوص خط مطرح کنیم میتوان گفت، تا مدتها باور عمده بر آن بود که در ابتدا خط و متون اقتصادی در بینالنهرین بوجود آمده و با اختلاف ۱۰۰ساله در ایران هم این شکل خط رواج پیدا میکند و میتوان گفت یک رابطه پدر و فرزندی برای خطهای بینالنهرینی و خط ایرانی در نظر گرفته میشد اما مطالعات جدید و تاریخگذاریهایی که بر روی نوشتهها و لایههای مربوط به این نوع خط بدست آمده نشان میدهد که برخلاف آنچه تاکنون فکر میکردیم، خط آغاز ایلامی نه تنها رابطه فرزندی با خطوط بینالنهرینی ندارد بلکه یک رابطه برادری دارد و حتا میتوان گفت خطوط ایرانی حدود ۱۰۰ تا ۱۵۰ سال زودتر از اولین اشکال پیدایش خط در دنیا، در ایران ظاهر میشود.
در ۳۳۰۰ در بینالنهرین خطوط کماکان به صورت معنانگار، تصویرنگار و اشکال عددی هستند اما در همان زمان خط آغاز ایلامی به طور کامل به صورت هجایی قابلیت خوانش دارد. اگر بخواهم ساده بگویم، میتوان گفت ریشه و آغاز پیدایش نگارش در دنیا، در داخل مرزهای سیاسی ایران شکل گرفته.
به خوانش گل نشتههایی اشاره داشتید که محتوای آن به دریافت باج و خراج اشاره داشت. این مهم قطعا به وجود خانسالاریها در دوره ایلام آغازین اشاره دارد. فرهنگی که تا همین چند قرن گذشته به صورت گسترده ادامه یافته و حتا هنوز هم در برخی از جوامع روستانشین ما ادامه دارد. آیا میتوان گفت فرهنگ خانسالاری از گذشتههای دور تاکنون در جوامع بشری ادامه یافته؟ آیا این یک تفکر است یا یک نوع اداره جامعه؟
زیست بوم و شرایط جغرافیایی است که تعیین میکند چه نوع اقتصاد معیشتی را دنبال کنیم. ایران از دیرباز خواستگاه پیدایش جوامع کوچنشین بود و خانسالارهایی که درباره آنها صحبت میشود در دوره آغاز ایلامی، درواقع خوانین کوچ نشینی بودند که به دلیل نوع بالای پیچیگیهای اقتصادی و سیاسی برای اولین بار خط را پایهگذاری کردند. ممکن است در دورههای بعد از این ابزار استفاده نکنند اما ساز و کار سیاسی و اقتصادی ایران حداقل طی ۵ هزار سال تغییری نکرده است. هر آنچه شواهد باستانشناسی نشان میدهد آن است که از دوره آغاز ایلامی به این سو، به نوعی تاییدکننده ماهیت عشایری و کوچ نشینی مردمان فلات ایران است. بخش عمده گل نبشتههای دوره آغاز ایلامی، حسابرسی و جمع داری تعداد دامی است که توسط این مردمان نگهداری میشد. دام به اندازهای برای آنها اهمیت داشته که طیف وسیعی از نشانهها را دارند که درارتباط با دام مورد استفاده قرار میگیرد. میش، قوچ، بز نر، بز ماده، برههاشون و حتا جنسیت برههای آنها در نشانههایی که در این متون استفاده شده از یکدیگر متمایز و متفاوت است.
در دنیای باستان سیستم شمارش بر مبنای عدد ۶ پایهگذاری میشود یعنی سیستمهای شصت تایی اما برای اولین بار در دنیا سیستم ۱۰ تایی که مبتنی بر یک، ۱۰ ، ۱۰۰ و… است توسط مردمان آغاز ایلامی پایهگذاری شده است و کماکان این سیستم به عنوان رایجترین شکل شمارش در دنیا مورد استفاده قرار میگیرد.
در زیست بوم سازوکاری وجود دارد که باید به تعادل با زیست محیط رسید. ایران به لحاظ آب و هوایی و اقلیمی به شدت بیثبات است و جوامع کشاورزی پتانسیلهای لازم برای زندگی در چنین شرایطی را ندارند؛ چراکه یک سال ممکن است محصول خوبی داشته باشند و یک سال به دلیل خشکسالی یا سیل تمام محصول خود را از دست بدهند. بهترین شکل انطباق در زیستگاههای ایران به دلیل داشتن مناطق مرتفع و کوهپایهای و دشتهای هموار اقتصاد کوچنشینی است که میتواند با این مشکلات مقابله کند. از این روست که تا دوره قاجار تقریبا ۲۵ درصد از کل جامعه ایرانی، کوچنشین بودند و کماکان این قدرت را دارند. عمده قدرت سیاسی ایران در دست عشایر و کوچنشینان بود. از دوره قاجار تا دوره ایلام و هخامنشی همیشه قدرت سیاسی در دستان مردمانی بود که ریشه کوچ نشینی و عشایری داشتند.
در دنیای مدرن است که این شکل تا حدودی دچار تغییر شده. آنچه که از آن به عنوان امپراتوری هخامنشی یاد میشود از نگاه دقیق باستانشناسان، جز مردمان و خانسالارهای کوچنشین نبودند. در فلات ایران محوطههای اندکی پیدا میشوند که نام شهر را بتوان بر آن گذاشت. شهر پارسه، مجموعهای از کاخهاست. در شوش نیز فقط کاخ داریوش را داریم. شواهدی دال بر وجود یک شهر مانند آنچه که در بینالنهرین یا مصر وجود دارد، در ایران هیچگاه آنچنان قوی و شاخص و چشمگیر نبوده و دلیل آن هم، نوع انطباقی است که مردمان آن زمان با زیستگاههای خاص فلات ایران ایجاد کرده بودند و آن هم جامعه کوچنشین بود.
از آن جهت که جامعه ایرانی یک جامعه کوتاه مدت است از این رو در بیشتر محوطههای باستانی شاهد رشد و افولهای متعدد هستیم. این شرایط ما سیر تطوری در رشد فرهنگها ایجاد نکرده و در فلات ایران شاهد محوطههای منفرد، کوچک و منزوی هستیم. این محوطهها خلاف آن چیزی است که در بینالنهرین شاهد هستیم. در جنوب بینالنهرین در فاصله ۱۰ تا ۱۵ کیلومتری، دولتشهرها را دارید. این اتفاق هیچگاه در ایران نمیافتد چراکه چنین امنیتی به لحاظ اقلیمی هیچگاه در ایران فراهم نبوده.
با وجود آنکه به این نکته اشاره دارید که در ایران باستان بیشتر جوامع به صورت کوچنشین بودند و در فلات ایران شاهد شکل گیری شهرهای بزرگ نیستیم اما در همان مناطقی که شهرها و روستاهای اولیه شکل گرفتهاند بارها و بارها شاهد شکل گیری شهرها و روستاهای جدید بوده و هستیم. حتا امروزه نیز بیشتر روستاها و شهرها بر روی محوطههای باستانی شکل گرفتهاند. آیا جانمایی و انتخاب ایرانیان باستان برای شکل گیری شهرها و روستاها از آن زمان تاکنون به ایرانیان امروزی رسیده یا ایرانیان امروز بر اساس یافتهها و جانمایی خود آن مناطق را انتخاب میکنند؟
صحبت شما کاملا درست است. نقاط قابل زیست در فلات ایران بسیار محدود است. از طریق آزمون و خطا، زمانی که یک منطقه پتانسیلهای مناسب برای زیست دارد از این رو در نسلهای مختلف تکرار میشود. بسیاری از محوطهها چه در جنوب ایران چه در جنوب غرب، از دوران نوسنگی به این سو محل زیست بوده و هستند. اگر فلات ایران از شرایط زیست محیطی مناسبی برخوردار بود هیچ الزامی وجود نداشت که محوطهها در دورههای مختلف در یکجا شکل بگیرند و پراکنده نباشند. در اروپا شاهد پراکندگی محوطهها هستیم چراکه هیچ محدودیت زیستی وجود ندارد.
یکی از خبرهایی که میتواند برای عموم جامعه مهم باشد یافتههایی است که از کاوش در گورستانهای باستانی بدست میآید. از نوع تدفینها گرفته تا مواد فرهنگی که همراه با مردگان دفن میشدند. حدود شش سال پیش کاوشی در قبرستان چالتاسیان ورامین داشتید از یافتههای آن کاوش برایمان بگویید.
خلاف آنچه که عوام به یافتههای گورستانها علاقهمند هستند برای باستانشناس آنچنان که باید و شاید جذابیت ندارد جز اشیائی که در داخل گور بدست میآید. در محوطه چالتاسیان برش جاده اتفاق افتاده بود و ما گمانههایی زدیم و توانستیم ۵ قبر از دوره مس و سنگ قدیم تا نیمه دوم هزاره چهارم شناسایی کنیم. هنوز موضوعات مرتبط با آن قبرها درحال مطالعه است. یک تدفین مربوط به هزاره اول سالم مانده بود که توانستیم همراه با خاک و اشیاء درونش از دل خاک بیرون بیاوریم و اکنون در محل پژوهشکده باستانشناسی دانشگاه ورامین در معرض دید همگان است. یک تدفین طاق باز بود که دستنبد، ظروف سفالی و… درون قبر بود.
بیش از دو دهه است که در دانشگاه تدریس میکنید. به نظر شما دروس باستانشناسی و رئوسی که در دانشگاههای ما تدریس میشود تا چه اندازه بهروز هستند؟ در نهایت نیز وضعیت فارغ التحصیلان این رشته چگونه میشود؟
متاسفانه حداقل میتوانم بگویم که دهه گذشته دهه افول باستانشناسی ایران بود. سرفصلهایی که توسط سازمان سمت طراحی میشود حداقل مربوط به ۴۰ تا ۵۰ سال پیش است. به هیچ عنوان به روز نیست و به دلیل شرایط بد اقتصادی که وجود دارد امروزه مشتاقان زیادی برای رشته باستانشناسی وجود ندارد. تقریبا تا ۱۰ سال پیش بیش از ۱۵ دانشگاه آزاد در سرتاسر کشور رشته باستانشناسی را در مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد داشتند که امروزه در همه این دانشگاهها این رشته منحل شده است. اگر با این روال پیش رویم، بعد از گذشت مدتی به یک بحران بنیادین درارتباط با کارشناسان باستانشناسی در حوزه میراث فرهنگی روبه رو خواهیم شد چراکه دانشجویی تربیت نمیشود و اگر هم تربیت شود از دانش لازم برای آنکه بتواند در پست کارشناسی قرار گیرد برخوردار نیست. آینده روشنی را برای باستانشناسی پیش رو نمیبینم.
البته قطعا باستانشناسی ما چنین ظرفیتی ندارد که سالانه این تعداد باستانشناس که اکنون فارغالتحصیل میشوند روانه بازار شوند. اینگونه به نظر میرسد که نگاهی منفعت طلبانه درخصوص این رشته در برخی از دانشگاهها وجود دارد چراکه عنوان شیکی دارد اما عمده کسانی که این روزها در رشته باستانشناسی در مقطع کارشناسی ارشد و دکترا فارغالتحصیل میشوند به هیچ عنوان چشمانداز روشنی برای کسب شغلی در حوزه کارشناسی رشته خودشان پیش رو ندارند.
این آینده از آن جهت روشن نیست که اجازه فعالیت به باستانشناسان جوان داده نمیشود یا آنکه ظرفیت لازم وجود ندارد؟
ظرفیت لازم برای کار وجود ندارد. قرار نیست که آنچه از گذشتگان برای ما به ارث رسیده یک شبه کاوش شود. یکی از فجایعی که در ایران اتفاق افتاد کاوشهایی است که فرانسویها در شوش انجام دادند. آنها تمام محوطهها را کاوش کردند و امروزه از شوش و لایههای هزاره چهارم آن فضای کوچکی باقی نمانده که بتوانیم با علم و نگاه امروز آنرا کاوش کنیم.
قرار نیست همه باستانشناسان به محض فارغالتحصیلی کلنگ به دست بگیرند و به جان یک محوطه بیافتند. زمانی اجازه کاوش وجود دارد که فرد به لحاظ علمی به درجهای از پختگی رسیده باشد که برای رسیدن به پاسخ سئوالاتش درصدد کاوش برآید. البته برخی از افراد هم هستند که درصدد کاوش در محوطههای مختلف با دورههای مختلف برمیآیند. اما اصول کاوش تخصصی و با حوصله و بر اساس مطالعات و پژوهش کار کردن است. باستانشناسی به معنای کاوش نیست. صرفا رزومهسازی مطرح نیست.
چند درصد باستان شناسانی که امروزه به کاوش میروند به دنبال یافتند پاسخ سئوالات بنیادین هستند و با علم به سراغ محوطه باستانی میروند؟
به طور قطع میتوانم بگویم که تعدادشان از انگشتان دست فراتر نمیرود.
ارزیابی شما از جامعه باستانشناسی امروز ایران چیست؟
ضعفهای علمی، معرفتشناسی و چارچوبهای نظری یکی از بزرگترین بحرانهای باستانشناسی امروز است. در دانشجویان این مسئله تقویت نشده و آموزش داده نشده و با همین ضعف علمی مقاطع را به راحتی طی میکنند و وارد دوره دکترا میشوند و فارغالتحصیل میشوند بدون آنکه بدانند چکار میخواهند بکنند و هدفشان چیست. اگر نگاهی به پایان نامههای دکترا بیاندازیم شاهد آن هستیم که به شدت تکراری هستند. حرف جدید در آنها گفته نمیشود و ضعف علمی به قدری زیاد است که حتا دانشجو در مقطع دکترا، از رساله دکترای خود نیز نمیتواند به درستی دفاع کند. اصلا نمیداند که چه نوشته که بخواهد از آن دفاع کند. تا زمانی که این ضعف علمی برطرف نشود هیچ امیدی برای آینده باستانشناسی ایران وجود ندارد.
منبع: ایلنا