میراث مکتوب- دکتر اکبر ایرانی، مدیرعامل مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب در یادداشتی که در روزنامۀ اطلاعات به چاپ رسیده به نقل برخی توصیفات خانم گرترود بل از شیوع «وبا» در سال 1310 قمری در تهران پرداخته است. این یادداشت را در ادامه میخوانید.
خـانم «گرترود بل» انگلیسی در سال 1892م /1310 ه. ق به ایران سفر کرد و در مدت دو سالی که در ایران اقامت داشت، فارسی را به خوبی فراگرفت و کتابی از خاطرات و مشاهدات خود نوشت و نام آن را «تصاویر ایرانی» گذاشت.
تمام فصل ششم از کتاب «تصاویر ایرانی» را به ماجرای شیوع وبا در تهران اختصاص داد و چون شخصاً ناظر عینی وقایع بوده، با نکتهسنجی مخصوص به خود، مطالب جالب و قابل تعمقی از واقعۀ مزبور، همراه با تـوصیفی از وضع اجتماعی و روحیات مردم به هنگام شیوع این مرض، در کتابش آورده است. ترجمۀ وی از اشعار حافظ به نام: «اشعاری از دیوان حافظ» به انگلیسی، یکی از بهترین ترجمههاست.
دکترحسین ابوترابیان، فصل ششم این کتاب را تحت عنوان «سایۀ مـرگ» در سال 1356 ترجمه و در شماره 149 مجلۀ نگین منتشر کرد. نویسنده اشاره میکند كه چون خانم هما ناطق در شمارۀ قبل، مقالۀ مبسوطی با عنوان «تأثیر اجتماعی و اقتصادی وبا در دورۀ قاجار» نوشتهاند، اما اشارهای به سفرنامۀ خانم بل نکردهاند، ترجمه و چاپ این قسمت را لازم دیدند.
در این ایام که به دلیل شیوع فراگیر ویروس کرونا در ایران، که البته برای اولین بار در تاریخ بشری به یک معضل گسترده جهانی تبدیل شده، ملزم به خودقرنطینگی و حصرخانگی شدیم، چشیدن طعم این حبس خانگی به رغم ملالآور بودن آن، خالی از فایده نبود؛ که گویا این میهمان ناخوانده هم میتواند از منظری «حبیب خدا باشد».
یکی از آن ثمرات، مطالعۀ کتب دست نخورده بود که گویی گرد بیمهری بر آن نشسته است. از قضا کنجکاو شدم مروری بر تاریخ شیوع بیماریهای مسری در ایران داشته باشم که برخورد کردم با این گزارش خواندنی از سفرنامۀ خانم بل.
از اینرو، بنده به اقتضای وظیفهای که در نشر متون کلاسیک تاریخی و ادبی در میراث مکتوب دارم، هر از گاهی متون تاریخی و مباحث مرتبط با اوضاع زمانه را رصد میکنم. در همین حین، برای آشنایی با تاریخچۀ پیدایی بیماری وبا در ایران عصر قاجار، بخشهایی از این سفرنامه را جالب یافته و انتخاب کردم تا مورد توجه و استفاده علاقهمندان و محققان تاریخ اجتماعی ایران قرار گیرد.
بی شک صفحات تاریخ برای بهرهگیری از تجارب امم گذشته و درس و عبرت گرفتن از اتفاقاتی است که بر پیشینیان رفته، و بر آیندگان است که از آن وقایع به عنوان چراغ راه استفاده کنند تا از تکرار مصائب تلخ جلوگیری شود. به قول حکیم ابوالقاسم فردوسی:
هر که نامُخت از گذشت روزگار نیز ناموزد ز هیچ آموزگار
خانم بل، به عنوان یک اروپایی که خود خالهزادۀ وزیر مختار بریتانیا در تهران بود و در بستر رونق تمدنی رشد کرده و با پیشرفتهای مدنی عصر خویش خو گرفته بود، در گزارشی که از داستان تلخ شیوع وبا در ایران مینویسد، وضعیت اسفبار اجتماعی و فرهنگی مردم زمان ناصرالدین شاه قاجار را تا حدود زیادی منصفانه به تصویر کشیده است.
البته پیشرفتهای علمی و صنعتی در ایران در سدههای گذشته، به ویژه در زمینههای پزشکی، نانو، پزشکی هستهای و… لااقل در خاورمیانه، مورد اذعان نخبگان جامعه علمی است. تصویری که خانم بل از مشاهدات خود به رشتۀ تحریر در میآورد، نشانگر عقبماندگی ایران عهد قاجار از لحاظ فرهنگی و پزشکی است؛ که البته بخشی از این عقبماندگیها محصول دخالتهای دولتهای استعماری روس و انگلیس در ساختار سیاسی کشور بوده است. خانم گرترود بل مینویسد:
«… از اوایل تـابستان 1310 (هجری قمری)، بـیماری «وبا» آهسته آهسته به ایران نزدیک میشد. قبلاً از خاور دور خبرهایی حاکی از مرگ و مـیر وبـا به گوش میرسید. بعد شنیده شـد کـه تلفاتی هـم در «سـمرقند» بـه بار آورده، تا آنگاه که به مرزهای ایـران رسـید و با تلگراف خبر دادند که در مشهد دیده شده است.
مـشهد تـقریباً از سکنه خالی شـد و کـسانی که از این بلا جـان سـالم به در برده بودند، به کوهستانها گریخته بودند. بالاخره از دهات دوردسـت به تـهران وارد شـد و چـهرهاش را ظـاهر نمود. تـهران به هیچ وجه آمادگی دفاع از خود را نداشت. نه بیمارستانی مهیا گردیده و نه برنامهای برای جلوگیری از سرایت مرض در بین بود.
محمولههای میوهجات آلوده، بدون هیچ گونه ممانعتی، کماکان به تهران حمل میشد و زبـالههایی کـه مردم در معابر شهر میریختند. ماه محرم بود و هر روز عصر، مردم شهر با هیجان و شدت هر چه تمامتر، بـه عـزاداری میپرداختند. این طور نشان میداد که طالع نحسی در حال فرود آمدن بر تهران و فرو بردن مردم آن در ورطۀ مرگ است.
خورشید بیرحمانه میتابید و چنان به نظر میآمد که دست غضب الهی از آسمان دراز شـده است. وبـا فقیر و غنی نمیشناخت و برای گریز از آن، بهترین راه فرار از شهر بود. فراریان به هر جا که میرفتند، بیماری وبا را هم با خود میبردند. مهاجرت مردم باعث میشد که اهالی روستاهای اطراف تهران نیز از صدمات وبا بینصیب نمانند».
«اعتقاد مردم شرق بـه قـضا و قدر که به نظر قانعکننده میآید، متأسفانه در عمل با شکست مواجه شده بود. این عقیده که بر پایۀ جبر و ناگزیر بودن مردم در تحمل آنچه سرنوشت برایشان رقم زده قرار دارد، باعث مـیشود کـه آنـها خود را برای حل مشکلات زنـدگی مـحتاج دسـتان توانا و عقل سلیم ندانند.
آیا همین مردم نبودند که دو هفته بعد، وقتی خود را اسیر چنگال وبا یافتند، پشت پا به معتقدات خـویش زده و سـراسیمه روبـه صحرا نهادند؟ اطـباء ایرانی که وظیفۀ معالجه و درمان مبتلایان بر عهده آنها بود، در این موقعیت مـطبهای خـود را تعطیل کرده و جزو اولین گروه فراریان از شهر مصیبتزده، خارج شده بودند. وحـشتی کـه بـر مردم مستولی شده بود، باعث تشدید احساسات مذهبی آنها گردید و در این میان حتی کسانی که بـر اثر مسافرت و یا معاشرت با خارجیها تا حدودی متمایل به تمدن غربی شـده بودند، افکارشان عوض شـد».
«فضای شهر از شایعات مختلف اشباع شده بود. عدهای میگفتند که برخی با بررسی اوضاع، دریافتهاند که علت العـلل بروز این مصیبت، حضور گروهی از کفار اروپائی در شهر است و تا آنها از تهران خارج نشوند، این بلا از سر مردم دست برنخواهد داشت!…».
«اعلیحضرت (ناصرالدین شاه)، در همان موقعی که وبا به تهران نفوذ کرد، در ییلاق و مسافرت تابستانی بود و از همانجا دستور داد که به هر قیمتی شده، نـبایستی بـه وبا اجازه نزدیکی به مقر اقامت او داده شود و با وجودی که در همان چند شب، عدهای در حدود 40 الی 50 نفر از خدم و حشم او در محل اقامتش تلف شده بودند، ولی این موضوع را مـکتوم نـگهداشته و به اطلاع شاه نرسانده بودند».
«دوران شیوع وبا زیاد طولانی نـشد و بـا ریـزش باران مختصری، از شدت آن کاسته و رقم تـلفات تـا روزی چند صد نفر تقلیل یافت و هنوز شش هفته از شروع آن نگذشته بود کـه مـردم شروع به مراجعت نمودند و دوبـاره به همان محلاتی کـه بـا عـجله ترک نموده بودند، بازگشتند. چـندی از این ماجرا نگذشت که بـیماری «حـصبه» ظاهر شـد و دلیـل وقوع آن نیز فقط به خاطر عـدم مراعات قوانین بهداشتی بود…».
«یـکی از افـتخارات خانوادههای ثروتمند در این است که استخوانهای افراد فـامیلشان در مـکان مـقدسی مـثل کـربلا یـا مشهد به خاک سپرده شود و به خاطر همین موضوع، ابتدا جنازه را به صورت موقت در زمین جای داده و روی آن را می پوشانند، تا آنکه چند ماه بعد در پوشش کیسه مانندی فرو کرده و بر پشت قاطر تا محل آرامگاه ابدیاش حمل کنند.
آنها با این عمل خود تمام مسیر مسافرت را هـم بـه مرض آلوده نموده و میگذرند و لذا عجیب نیست که در چنین سرزمینی، هر چند وقت یکبار، مرض وبا دست به کشتار بزند. ولی در این مملکت، یک مسئله خیلی باعث تعجب است و آن زنده ماندن ایـن مـلت است که با وجودی که به دست خود مشغول هموار کردن راه مرگ خویشتن هـستند، هـمچنان (حیاتش) ادامه دارد.»
چنان که گفته شد، این اخبار حاصل مشاهدات خانم بل در ایام اقامتش در ایران است و بسیاری از مطالبی که مطرح کرده، مربوط به باورها و اوضاع اجتماعی آن زمان است که در این دوران بسیار منسوخ شده و وضعیت فرهنگی و اجتماعی ایران بسیار بهبود یافته است.