میراث مکتوب – نود و هشتمین نشست از سلسله نشست های مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب با عنوان «هویت ایرانی و نفوذ انیرانی» با سخنرانی دکتر محمود امیدسالار (شاهنامه پژوه و کتابدار دانشگاه کالیفرنیا) عصر امروز دوشنبه 11 اردیبهشت در مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب برگزار شد.
آنچه در اد ادامه می آید بخشی از سخنرانی دکتر امیدسالار در این نشست است:
به نظر من با پیشرفت روزافزون وسایل روابط جمعی نقش روشنفکران در جامعه از آنچه که پیش از این تحولات بود تغییر کرده و تا حدود زیادی تابع روابط بین المللی جامعه شده است. پیش ازین تغییرات روشنفکران کمابیش در تقابل با دولت های خودشان قرار داشتند و می کوشیدند که به لطایف الحیل از طریق نوشته ها و تحلیل هایشان وسیله بهبود اوضاع جامعه و ترقی معنوی آن باشند. امروزه با وجود اینترنت و وسعت یافتن حوزهء تأثیر کلام، و بخصوص با اشاعۀ زبان انگلیسی در فضای مجازی و ازدیاد کسانی که با این زبان آشنائی دارند، حیطهء تأثیر طبقۀ روشنفکر هم گسترش یافته است.
این مسأله هنوز برای قشر وسیعی از طبقهء تحصیلکردهء وطن ما درست تبیین نشده است زیرا بعد از همهء این تحولات، برخی از روشنفکران ما در حال و هوای گذشته باقی مانده اند و هنوز با پیشفرض های قبل از بروز این انقلاب ارتباطاتی با مسائل برخورد میکنند. مثلا قبل از انقلاب ایران مستعمرهء آمریکا، و روشنفکران این بلاد اساساً پیروان فرهنگ غربی در تجلی های دوگانۀ اروپائی-آمریکائی و سوسیالیستی-کمونیستی آن بودند. تعداد قابل توجهی از پیش کسوتان فرهنگی ما یا با حزب توده و دیگر سازمانهای سیاسی چپگرا مربوط بودند و یا چنین تمایلاتی داشتند و تأویلات ایشان از تاریخ، ادبیات، و متون مهم فرهنگی ایران در شیوۀ تحلیل و تأویل ما ازین مقولات اثری عمیق برجای نهاده است. نگرش و معیارهای این روشنفکران، اساساً نگرشی اروپا محور و چپگرا بود که یا از عقاید مارکس و یا از آرای لیبرال دمکراسی غربی متأثر بود. آنچه که ریشه در فرهنگ مشرق زمین داشت، از نظر ایشان تلویحاً یا تصریحاً، دمده، عقب افتاده، و ناکارآمد به حساب میامد.
برخورد روشنفکران ما با مذهب و نمادهای مذهبی به علت تأثیر مکتب های فکری غربی اعمّ از دست چپی و دست راستی، کمابیش دین ستیزانه بوده است. اروپائیان نمادهای دینی را در تولیدات ادبی مدرن خودشان ادغام کرده اند در حالیکه ما درین امر چندان موفق نبوده ایم و هنوز حتی در مطالعات مربوط به فرهنگ و تاریخ خودمان، مثلاً مطالعات شاهنامه شناسی، هویت ملی را با هویت دینی در تعارض قرار میدهیم. این خصوصیت در داستانهای عامیانه یا فولکلور ایران دیده نمی شود. عوام ما در هماهنگ سازی داستانها و پهلوانان ملی با اعتقادات مذهبی موفق تر بوده اند. مثلاً در قصص عوامانه ای که در بارهء رستم موجودست، روایاتی هست که رستم را کمربستهء حضرت امیرالمؤمنین (ع) قلمداد میکند و یا کیخسرو را از کسانی می شمارد که در آخرالزمان به یاری حضرت امام زمان (عج) قیام خواهند کرد. پس یک شکافی میان جهانبینی روشنفکرانه با جهانبینی مردمی ایرانی، که بسیاری از روشنفکران چپگرای ما داعیۀ موافقت با آن را دارند دیده می شود.
مسألهء دیگر قضیۀ ایرانی و انیرانی و فتح ایران به دست مسلمانان است. این قضیه ابعاد گوناگونی دارد که باز در قیاس برخورد دیانت مسیح با تمدّن اروپائی تناقضاتی در آن به چشم می خورد. اروپائیان هم مانند ما یک دین سامی را پذیرفته و آن را در یک فرهنگ هند و اروپائی ادغام کرده اند. مثلاً کریسمس و نمادهای فرهنگی و سنّتی مربوط به آن، از قبیل بابانوئل، یا درخت کریسمس و آراستن آن، یا عید پاک و رنگ کردن تخم مرغ و بازیهای مربوط به این عید در ماهیت خودشان کاری به داستان شهادت حضرت مسیح (ع) در روایات مسیحی ندارد. با این حال، غربیان میان دیانت خودشان با این سنن فرهنگی باستانی نوعی آشتی برقرار ساخته اند و تضادی از آن نوع که در نوشته ها و بیانات برخی از روشنفکران ما دیده می شود، بین دیانت و فرهنگ ملی خود به وجود نیاورده اند. اگر قارهء آمریکا را غربی ترین کرانۀ مسیحیت حساب کنیم، و آمریکای مرکزی و جنوبی را در نظر بگیریم، باز می بینیم که در آن سامان هم اعیاد و رسوم فرهنگی بومی یی که پیش از کشف این قاره در میان اقوام بومی آمریکائی موجود بود، کاملاً در مسیحیت ادغام شده و در آثار نویسندگانی چون گابریل گارسیا مارکز اهل کلمبیا (نوبل ادبیات 1982)، اوکتاویو پاز اهل مکزیک (نوبل ادبیات سال 1990)، پابلو نرودا اهل شیلی (نوبل ادبیات 1971)، ماریو وارگاس یوسا اهل پرو (نوبل ادبیات 2010)، به روشنی مشهودست.
در یک چنین فضائی که کماکان ادامه دارد محقق ایرانی باید حواسش جمع باشد که در آنچه که می گوید و می نویسد اسباب دست نشود و دانسته یا ندانسته مورد سوء استفاده قرار نگیرد و چیزی نگوید و ننویسد که به سلاحی در دست دشمنانی که بارها صابونشان به پوستین این آب و خاک خورد است تبدیل شود. این قضیه در مورد محققینی که در مورد شاهنامه که حماسهء ملی ماست تحقیق می فرمایند، مخصوصاً مهم است. به نظر من شاهنامه به علت این که حماسهء ملی ایرانست ماهیتاً یک بعد بسیار مهم سیاسی دارد. تأویل و تحلیل این کتاب هم ممکن است بصورت سلاحی در دفاع از وطن به کار گرفته شود و هم میتواند به وسیلهء ایران کوبی یا تضعیف سیادت ملی تبدیل گردد. البته من به خودم اجازه نمی دهم که برای دیگران تعیین تکلیف کنم. اما وظیفۀ خود میدانم که در شرایطی که دور تا دور وطن ما را پایگاه های تهاجمی تبلیغاتی و نظامی بدخواهان این آب و خاک احاطه کرده اند، تا رفع تمام تهدیدات و دسایس خارجی، سخنی بر زبان و قلمم جاری نشود که دشمنان این مرز و بوم بتوانند از آن در تضعیف دولت ایران، چه این دولت اصلاح طلب باشد و چه اصولگرا، سودی ببرند یا آن را وسیلۀ ایران کوبی و اسلام ستیزی قرار دهند.
جنگ فرهنگی و جنگ نرم از مقولهء خیالپردازی نیست. آتش این جنگ در فضای مجازی و در رسانه ها و نشریات داخل و خارج کشور شعله ور است و امیدوارم درین خلاصه یی که از فعالیت های دول استکباری درین حوزه به عرض رسید که شمه یی از آن را برایتان روشن کرده باشم.
متن کامل این سخنرانی به زودی بر روی وبگاه مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب قرار خواهد گرفت.