از دیرباز تمدنهای باستانی ایران و یونان در تعامل و تبادل اندیشه و هنر بودند و مراودات آنها در دورههای مختلف تاریخی به اشکال گوناگون تداوم یافت. این امر بستری فراهم آورد تا بنمایههای اساطیری و ادبی از هر دو سو به فرهنگ دیگر راه پیدا کند. شاهنامه فردوسی و اساطیر یونان علاوه بر برخورداری از اصالت آثاری هستند که ردپای این تعاملات دیرینه در آنها بسیار مشهود است. شاهنامه فردوسی، حماسه سترگ و میراث گرانبهای ادب فارسی است که روایتگر داستانهای پهلوانی و تاریخ اساطیری ایران باستان و گنجینهای از حکمت، فرهنگ و باورهای این سرزمین کهن را در خود جای داده است و اساطیر غنی یونان شالودههای تفکر و هنر غرب را پیریزی کرده و ردپای خود را در تار و پود فرهنگهای گوناگون برجای نهاده است.
بررسی شاهنامه آشکار میسازد که بنمایههای مشترک و تاثیرات یونانی، بیشتر در سطح مفاهیم کلی و الگوهای روایی و داستانی پدیدار شده که خود نشاندهنده زمینههای مشترک تجربه بشری و شیوههای داستانسرایی در فرهنگهای گوناگون است. این اشتراکات یا در طول تاریخ از طریق تعاملات فرهنگی منتقل شده یا به صورت مستقل تکوین یافتهاند. چگونگی تاثیر و تأثرهای احتمالی این دو اثر شگرف را میتوان با اشاراتی تاریخی توصیف کرد. ایران در برهههای مختلف تاریخ همواره با یونان در حال مراوده بود. این مراودات گاه جنبه تجاری داشت و گاه نظامی که به شکل لشکرکشیهای بزرگ داریوش و خشایارشا نمود یافت و باعث به وجود آمدن تماسهای فرهنگی اولیه و حضور یونانیان در دربار هخامنشی، تاثیر هنر یونانی بر هنر هخامنشی، آشنایی یونانیان با فرهنگ ایرانی شد. با ظهور سلوکیان پس از فتوحات اسکندر فصل جدیدی در روابط ایران و یونان گشوده شد. سلوکیان که بر بخشهای وسیعی از ایران حکم میراندند، فرهنگ و هنر یونانی را به این سرزمین آوردند. شهرهای یونانینشین متعددی در ایران بنا شد و مراکز هلنیستی به کانونهای علمی و فرهنگی تبدیل شدند. در این دوره، زبان یونانی، فلسفه، علم و هنر یونانی در ایران رواج یافت و نخبگان ایرانی با دستاوردهای فکری و هنری یونان آشنا شدند. در عصر ساسانیان، با احیای قدرت ایرانی، رویکرد به فرهنگ یونانی تا حدودی تغییر یافت. با این حال، علاقه به دانش و خرد یونانی همچنان پابرجا بود. مراکز علمی مهمی مانند جندیشاپور به کانونهای ترجمه و اقتباس از آثار یونانی در زمینههای مختلف علمی، به ویژه پزشکی، نجوم، منطق و فلسفه تبدیل شدند. در این دوره، نهضت ترجمه فعالانه به انتقال دانش یونانی به زبان پهلوی همت گماشت. اهمیت این تبادلات تا آنجا بود که پس از تعطیلی آکادمی آتن شماری از فیلسوفان یونانی به دربار خسرو انوشیروان ساسانی پناهنده شدند و در این مرکز علمی به فعالیتهای فکری خود ادامه دادند. با ظهور اسلام و گسترش فتوحات مسلمانان، فصل تازهای در انتقال دانش یونانی به جهان اسلام آغاز شد. در دوره طلایی تمدن اسلامی، نهضت ترجمهای گسترده از زبانهای یونانی، سریانی، پهلوی و هندی به عربی شکل گرفت. آثار ارزشمند فلاسفه، دانشمندان و پزشکان یونانی مانند ارسطو، افلاطون، جالینوس و بطلمیوس به عربی ترجمه شدند و این دانش از طریق جهان اسلام به تدریج بر فرهنگ و تفکر ایرانی نیز تاثیر گذاشت.
این پیشینه تاریخی احتمالاً بر روایات شفاهی و منابعی که شاهنامه و اساطیر یونان از آن سود جستهاند، سایه افکنده و مجالی برای بروز مضامین مشترک در اعمال، شخصیت و سرگذشت قهرمانان برجسته این دو سنت روایی فراهم آورده است. از مهمترین مضامین مشترک میتوان به نبرد خیر و شر اشاره کرد که در هر دو اثر به اشکال گوناگون تجلی یافته است. در شاهنامه، داستانهای پهلوانانی چون فریدون که در برابر ضحاک اهریمنصفت قیام میکند یا رستم که با افراسیاب، نماد پلیدی و دشمنی با ایران، به نبرد میپردازد، همگی در راستای همین مضمون قرار میگیرند. به همین ترتیب، در اساطیر یونانی نیز شاهد نبرد خدایان المپ با تایتانهای باستانی، یا مبارزه قهرمانانی مانند هراکلس (هرکول) با هیولاهای گوناگون هستیم. این نبردها، نمایانگر تلاش دائمی برای غلبه بر نیروهای مخرب و حفظ نظم و نیکی در جهان هستند. مضمون برجسته دیگر، سرنوشت محتوم و تلاش برای گریز از آن است. اعتقاد به سرنوشتی از پیش تعیینشده و کوشش نافرجام قهرمانان برای تغییر آن، در هر دو سنت داستانی به چشم میخورد. در شاهنامه، سرنوشت غمانگیز سیاوش و اسفندیار نمونههای بارزی از این موضوع هستند. تلاش اسفندیار برای اجتناب از نبرد با رستم و تغییر سرنوشت پیشگویی شدهاش با شکست مواجه میشود. همچنین، کوشش او برای اثبات بیگناهی و فرار از مرگ نیز بینتیجه میماند. در اساطیر یونان، داستان ادیپ تراژدی گریزناپذیری سرنوشت را به تصویر میکشد. پیشگویی شده بود که ادیپ پدرش را خواهد کشت و با مادرش ازدواج خواهد کرد و با وجود تمام تلاشها برای جلوگیری از این اتفاق، سرنوشت محتوم او به وقوع میپیوندد. سرنوشت آشیل نیز دوگانه بود: عمری طولانی و بیافتخار یا عمری کوتاه و پر از افتخار. او گزینه دوم را برمیگزیند و در نهایت مطابق با سرنوشتش کشته میشود. سرنوشت وجه دیگری نیز دارد که با مفهوم انتقام گره خورده است. انتقام، نیرویی محرک و مضمونی قدرتمند در هر دو سنت روایی است. در اساطیر یونان، داستان انتقام اورستس از قاتلان پدرش، آگاممنون، نمونهای شاخص از این مضمون به شمار میرود که بر پایه عدالت و قصاص شکل میگیرد. در شاهنامه نیز، انتقام خون سیاوش توسط رستم و کیخسرو، یا انتقام منوچهر از سلم و تور به خاطر قتل پدر بزرگش، از داستانهای محوری هستند که بر اهمیت قصاص و دادخواهی تاکید دارند.
فرزندکشی نیز مضمون مشترک دیگری است که در هر دو اثر دیده میشود. در شاهنامه، داستان رستم و سهراب، نمونهای از کشتن ناخواسته فرزند توسط پدر است که ناشی از جهل و تقدیر است. در اساطیر یونانی، داستان مدهآ که برای انتقام از خیانت جیسون، فرزندان خود را به قتل میرساند، نمونهای از فرزندکشی آگاهانه و ناشی از خشم و حسادت است یا بلعیده شدن فرزندان کرونوس به وسیله پدر بری جلوگیری از تحقق سرنگونیاش نمونه فرزندکشی ارادی است.
اهمیت پهلوانی و قهرمانی، مضمون مشترک دیگری است که در هر دو اثر به وضوح دیده میشود. شاهنامه، به عنوان اثری حماسی، اساساً بر تجلیل از پهلوانان و قهرمانان استوار است. دلاوریها و ازخودگذشتگیهای پهلوانانی چون رستم، گودرز، توس و گیو نقش حیاتی در دفاع از ایران و پادشاهان آن ایفا میکند. به همین ترتیب، اساطیر یونانی نیز مملو از داستانهای قهرمانانی است که با قدرت و شجاعت خود، دست به اعمال خارقالعاده میزنند. هراکلس (هرکول) به عنوان نیرومندترین این قهرمانان شناخته میشود. ماجرای جسورانه جیسون و آرگوناتها در جستوجوی پشم زرین نیز حماسهای از دلاوری جمعی و غلبه بر مشکلات را به تصویر میکشد. جالب توجه است که در هر دو سنت، قهرمانانی با ویژگیهای مشابه وجود دارند. برای مثال، میتوان به رستم و هراکلس اشاره کرد که هر دو به عنوان قویترین پهلوانان دوران خود شناخته میشوند و مراحل دشواری را پشت سر میگذارند (هفتخوان رستم و دوازدهخوان هراکلس). هر دو با موجودات اهریمنی و چالشهای بزرگ روبهرو میشوند و با نیروی بیمانند خود بر آنها غلبه میکنند. همچنین، اسفندیار و آشیل هر دو قهرمانانی رویینتن هستند که تنها یک نقطه ضعف دارند (چشم اسفندیار و پاشنه آشیل) و همین نقطه ضعف در نهایت منجر به مرگ آنها میشود. از سوی دیگر، سیاوش و بلروفون هر دو به ناحق متهم و قربانی دسیسههای زنان میشوند که سرنوشتی غمانگیز را برای آنها رقم میزند.
جهان شاهنامه و اساطیر یونان سرشار از موجودات افسانهای و هیولاهایی است که قهرمانان با آنها دست و پنجه نرم میکنند. در اساطیر یونان، موجوداتی همچون مینوتور (انسان-گاو)، سربروس (سگ سه سر نگهبان دنیای زیرین)، هایدرا (مار چند سر) و… وجود دارند که چالشهای بزرگی برای قهرمانان ایجاد میکنند. در شاهنامه نیز، اژدها، دیوان و دیگر موجودات اهریمنی نقش مهمی در مسیر قهرمانان ایفا میکنند و موانع دشواری را بر سر راه آنها قرار میدهند. در شاهنامه نمود نیروهای ماورایی و تاثیر آنها بر زندگی قهرمانان دیده میشود. نیروهای شر و تباهی که در پی گمراهی و نابودی انسانها هستند و در داستانهای مختلف به شکلهای گوناگون ظاهر میشوند. اژدها، سیمرغ و دیگر موجودات شگفتانگیز که نقش مهمی در چالشهای قهرمانان ایفا میکنند و اغلب دارای نیروهای ماورایی هستند. دخالت مستقیم و مکرر خدایانی همچون زئوس و آتنا در زندگی انسانها و رویدادهای جهان، یکی از ویژگیهای بارز اساطیر یونان است که به شیوههای مختلف همچون الهام، یاری رساندن و حتی خشم و دسیسه در زندگی انسانها دخالت میکنند. یکی از این خدایان پوزئیدون است که خشم او باعث توفان و بلا میشود و بر سرنوشت دریانوردان تاثیر میگذارد.
از طرفی دو داستان ضحاک در شاهنامه و تئوس و مینوتور در اساطیر یونان، روایتگر مواجهه با ظلم و ستمی هولناک هستند که بر جامعه تحمیل شده و نیازمند ظهور قهرمانی برای رهایی است. ضحاک با مارهای روییده بر شانههایش، نمادی از طمع و قدرت افسارگسیخته است که برای ارضای خواستههای بیمارگونه خود، هر روز مغز دو جوان بیگناه را قربانی میکند و تاریکی و وحشت را بر ایران میگستراند. ازسوی دیگر، مینوس، پادشاه کرت، پس از پیروزی در جنگ با آتن، از این شهر این باج سنگین را طلب کرد که هفت پسر و هفت دختر جوان آتنی قربانی مینوتور شوند. این هیولای افسانهای با سر و دم گاو نر و بدن انسان در لابیرنتی پیچیده زندانی بود.
در این میان، ورود داستان اسکندر به دل شاهنامه، حماسه ملی ایران، نقطه عطفی به شمار میرود. این پیوند نه تنها یک شخصیت جدید را به دایره روایات ایرانی افزود، بلکه بستری فراهم آورد تا مضامین متنوعی که ریشه در اساطیر و ادبیات یونانی داشتند، به تدریج در تار و پود روایتهای شاهنامه و دیگر آثار ادبی فارسی نفوذ کنند. به طور مشخص، مضامینی همچون سفرهای دور و دراز و پرماجرا – که در روایات اسکندر به وفور یافت میشوند- با سنت داستانسرایی حماسی ایرانی که پیشتر نیز شاهد سفرهای قهرمانانه بود، همخوانی یافت و آن را غنیتر ساخت. نبردهای بزرگ میان شرق و غرب – که در داستان فتوحات اسکندر بازتاب یافتهاند – با زمینههای رزمی و پهلوانی شاهنامه نیز پیوند برقرار کردند و روایتی دیگر از تقابل قدرتها را به این حماسه افزودند. حتی اشارات کمرنگتر به روابط عاشقانه در داستان اسکندر، زمینهای برای پرداختن به این مضمون در بستری حماسی فراهم آورد، مضمونی که بعدها در دیگر آثار ادبی فارسی بسط و گسترش یافت.
آنچه حائزاهمیت است، صرفاً بررسی میزان تاثیر یک سنت فرهنگی بر دیگری نیست، بلکه درک ژرفتر از چگونگی تکوین این روایتها و ارتباطات دوسویه میان آنها است. این پیوندهای داستانی، گواهی روشن بر گفتوگوی مستمر و پویای فرهنگها در طول تاریخ هستند و نشان میدهند که میراث غنی ادبی بشر، محصول همین تعاملات دیرینه و تبادلات فرهنگی است. بررسی این تاثیرات، نه تنها درک خواننده از آثار برجسته را ژرفتر میسازد، بلکه چشماندازی نو و دقیق برای شناخت پیچیدگیهای تبادلات فرهنگی در جهان ارائه میدهد و پیوندهای استوار و ناگسستنی میان تمدنها و میراث مشترک انسانی را آشکار میسازد.
منبع: اعتماد