میراث مکتوب – در اوایل آبان ماه سال 1342 کار اعزام من به فرانسه درست شد و در همان ماه من راهی فرانسه شدم.
سال تحصیلی در فرانسه یک ماه بعد از سال تحصیلی ایران شروع می شود؛ بنابراین وقتی به پاریس رسیدم یک هفته ای از آغاز کار دانشگاه ها در آنجا گذشته بود. درست از فردای روزی که وارد پاریس شدم، در کلاس های درس مارتینه که در مدرسۀ تحقیقات عالیۀ فرانسه تشکیل می شد شرکت کردم. آن کلاس ها در واقع سمینار زبان شناسی بود و شرکت در آنها برای همه آزاد بود و البته کسی هم هیچ مدرکی جهت شرکت در کلاس دریافت نمی کرد.
حدود 25 تا 30 دانشجو در کلاس مارتینه شرکت می کردند و من هم که هنوز زبان فرانسه را خوب بلد نبودم نزدیکترین صندلی را به مارتینه انتخاب کردم، تا بهتر متوجه حرف های او بشوم. در آن کلاس آقایی حدوداً سی و پنج شش ساله که در مقابل من نشسته بود نظر من را جلب کرد. ایشان عینکی پنسی و پوستی سفید و مویی روشن داشت و از این رو من تصور کردم که او یکی از شاگردان فرانسوی مارتینه است؛ اما دیری نگذشت که دریافتم ایشان ایرانی و آقای ابوالحسن نجفی هستند.
آنچه در بالا آمده خاطره ای از دکتر علی اشرف صادقی، مدیر گروه فرهنگ نویسی فرهنگستان زبان و ادب فارسی از نخستین روزهای آشنایی با استاد فقید زنده یاد دکتر ابوالحسن نجفی است.
ادامۀ این مطلب را که در کتاب جشن نامۀ ابوالحسن نجفی منتشر شده است اینجا بخوانید.