میراث مکتوب- حوزۀ تصحیح متون ادب فارسی مشتاقان و علاقهمندان خاص خود را دارد و بسیاری برای کسب اعتبار و بالا بردن مدارج علمی خود به تصحیح متون دست میزنند، اما نکته مهم این است که با سرعت گرفتن این کار و سهولت در دستیابی به متون بعد از دیجیتالیشدن نسخ و کتابها، آیا نتیجه کار منتشر شده قابل اعتنا و اعتماد هست یا خیر؟ برای یافتن پاسخ این پرسش گفتوگویی با سعید شفیعیون، دانشیار دانشگاه اصفهان، فارغالتحصیل دانشگاه تهران و از شاگردان قدیم دکتر شفیعی کدکنی انجام شده که آن را در ادامه میخوانید.
در هر حوزهای نقد و رواج تضارب آرا باعث بهبود کیفیت آن کار میشود، از دیرباز انتشار هر کتاب در کشورمان زیر ذرهبین محققان آن حوزه بوده و معمولا پس از انتشار چند مقاله درباره آن در مجلات دانشگاهی و عمومی منتشر میشده و مولف هم سعی میکرده در ویراستهای بعدی اصلاحات لازم را انجام دهد، اکنون با فراوانی انتشار کتابهایی که به تصحیح متون پرداختهاند، نقد چه جایگاهی دارد و آیا به میزان لازم مورد مداقه اهالی فن قرار میگیرد یا خیر؟
وقتی در بازار کالایی رواج پیدا میکند، طبعاً اجناس مختلفی از آن عرضه میشود، این وسط باید یک صرافی و محکی وجود داشته باشد که جنس بهتر و برتر را معرفی کند، چون در هر بازاری این امکان وجود دارد که عدهای ناآگاه که عُرضه عرضه کالای مناسب ندارند به طمع رونق این بازار بخواهند کالای کم ارزش خود را بنمایند و بربایند. حساب جوفروشان گندمنمای هم که معلوم است.
در این اثنا فضای نقد پویا و زنده هم برای عرضه کننده و هم تقاضا کننده چراغ راه خواهد بود. با انقلابی که در عرصه نسخههای دیجیتال در همه دنیا صورت گرفت، خاصه در میهن عزیز ما اهتمام دکتر حجتالاسلام رسول جعفریان بود که چراغ اصلی این کار را در مجلس روشن کرد و بعد برخی نصفه نیمه در کتابخانه ملی و ملک دنبال آن را گرفتند و نسخهها را در دسترس قرار دادند وگرنه کی استادان سلف ما تصورشان میشد که بی زحمت راه و ناز و منتهای جورواجور و گاه در حد کارآگاهبازی، از پشت میزشان به طرفةالعینی بتوانند به هر میزان نسخهای که نیاز دارند دسترسی پیدا کنند. درگذشته استادان بزرگ کسانی را که میخواستند تصحیح انجام بدهند، میسنجیدند و اگر اهلیتی داشتند اجازه میدادند این کار را بکنند اما امروزه این دسترسی آسان آفاتی هم داشته، الان یک بچه کلاس ششمی هم میتواند به نسخهها دسترسی داشته باشد و همزمان چند اثر را بدهد تا برایش حروفچینی کنند و مثل مار و پله یک سری نسخه را عین آجر بپراند بالا و در متن بگذارد و تعدادی را مثل خشت به پایین صفحه بیندازد و در وبلاگ یا اینستایش عرضه کند و یا یک چاپچی را پیدا کند و پول سه هفته اعلانیه سوگ و سورش را بدهد تا برایش این کراسههای شعر و نثر آمیز را سر هم کند و بر طبق افلاس بگذارد.
حتی از سوی برخی استادان یا بهتر بگویم استادنمایان نامور، تصحیح بیشتر نوعی مهارت نسخهخوانی و کتاب سازی و کاری مکانیکی است. همین است که وقتی در آثارشان نگاه میکنی انگار که سر در بساط دورهگردی کردی که از شیر مرغ تا جان آدمیزاد دارد اما اغلب بیاصل و بیفایده و تاریخ گذشته و محقق حقیقی را بسنده نست. گاه اینها هر متنی را تصحیح کردهاند نظم، نثرادبی، تاریخ، متن علمی، از همه ادوار تاریخ و گاهی به زبانهای مختلف. در صورتی که برای تصحیح علم و آگاهی خاصی لازم است و گاه اگر هم نیازی به کتابشناسی و نسخهشناسی خاص و مرارت دستیاب کردن آنها نباشد که هست، کافی نبودن نسخ و دانش یافتن منابع کمکی برای تصحیح اثر و داشتن ذوق خاص لازم برای آن متن نیاز به توغل و عمر قابل ملاحظهای است. از نظر من مصحح متون حماسی با متون غنایی یا ادبیات قرن 8 با 10 یا 11 فرق میکند. کسی که ادعا دارد میخواهد متن را نزدیک به قلم آن نویسنده چاپ کند باید به اندازه مولف آگاهی داشته باشد. در حالی که دانشجویی میآید و میگوید برای پایاننامهام میخواهم تصحیح انجام بدهم، استاد راهنما هم می گوید برو یک نسخه پیدا کن انگار میخواهند به سیزده به در بروند و فعلا باید او برود به دنبال سبزی و نخود تا چه آَشی از این کار برای خواننده پخته شود!
انگار نه انگار که بعد این همه حیف و میل وقت و بیتالمال و کاغذ و …، این متون بعدا وارد بانکهای دیجیتال میشود، از رویشان مدخل تعریف میشود و دستور زبان بر اساسشان نوشته میشود، اینها باعث میشود تمام تحقیقات بعد از متون به فساد کشیده شود. از این منظر تصحیح خصوصاً با وضع روبه رشد تحقیقات متنی در دانشگاه ها بسیار امر ضروری ولی محل لغزش است و نیاز به پایش هم قبل از انجام و هم پیش از چاپ دارد. استوانه این پایش هم ناقدان متونند، افرادی علمی ، آگاه ، صریح و عنداللزوم آدابدان که جامعه علمی از آنها حساب ببرد. ناقدانی که خود دستی بر آتش دارند اما نه آنقدر که زیر ساطور سازمانها و سیستمهای اداری و روابط کاری باشد که گرفتار ملاحظات بیوجه و ارائة نقد نسیهخورانه و تعارفبازانه شوند. قبلا استاد مینوی بود، حتی استادان صاحبنام هم جسارت سرسری کاری نداشتند تا چه رسد به نوپایان . امروز به بهانه جوانپروری و تربیت شاگرد گاه دچار اشتباهاتی حتی در ساختن همان استعدادهای نوظهور میشویم . و این میشود که به بهانه نوگرایی و جسارت در کهنه ستیزی و شتاببخشی به تولید، این بلبشو را در همه عرصههای علمی و فرهنگی هم می بینیم که در موسیقی، اگر چه خارج از بحث ماست؛ حتی برای عموم بسیار ملموس است. بعنوان مثال روزی استاد کسایی در حوزه موسیقی بخصوص در اصفهان، نقش تعیین کننده سره از ناسره را داشت و بعضاً لازم میدید به جوانی تذکراتی سخت بدهد و البته غالباً درست و بیقصد خاص. طبعاً آن جوان اگر عاشق صادق بود، سعی در اصلاح کار خود میکرد. در واقع چوب تعلیمی منتقد و استاد راهنما او را به راه درستتری سوق میداد.
یکی باید در بالای کار مشرف باشد که اگر کسی بیآنکه آماده و واقف به کار قصد ورود داشته باشد، نهیبش بزند که فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ ۖ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى.
آری
عشق از اول سرکش و خونی بود /تا گریزد هر که بیرونی بود
ما باید منتقدان عالم، آگاه و صریح الهجه را که نیت خیر دارند تشویق کنیم و بخواهیم انتقاد کنند. متاسفانه متون چاپ میشوند ولی اصلا انگار هیچکس آنها را نمیخواند. یکسری هم در بعضی عرصهها ورود میکنند و دکان دونبش میزنند و اجازه نمیدهند کسی به آن وارد شود، در صورتی که نباید اینطور باشد، عرصهها باز است، علاقهمندان بیایند کار بکنند اما بدانند آدمهای آگاهی وجود دارند که مورد اعتماد جامعه هستند و جامعه به آنها نیاز دارد و اینها اگر کاری نیاز به اصلاحات حتی تخریب دارد ،تذکر میدهند. چرا ما انقدر دچار مماشات و مصالحه شدهایم؟!
پيش آمده كه ناقد به حسب اقتضا از نقد متن هم به نقد مصحح پرداخته است. در اين موارد نبايد به طور مطلق كار او را رد كنيم و بگوييم منتقد پا از حد خود فراتر نهاده ،چرا كه گاه اين كتابسازانند كه حسب جايگاه اداري و روابط ناسالم خود و هوس بازي هاي علمي و جاه طلبي خود به این عرصه ورود میکنند. در یک کلام جوانپروری نباید به این حوزه آسیب بزند، ما در حوزه نقد خیلی کوتاه میآییم و این باعث خراب شدن کارها میشود.
پیشنهاد شما برای اصلاح این امور چیست؟
ما باید بدانیم اصل و حقیقت، صداقت و عشقی است که در کار داریم. نباید آرمانهای خیالی را در ذهن بپروریم خوشبختانه ما شخصیتهای برجستهای در صد سال اخیر داشتهایم و عرصه هایی را فتح کرده اند که نمیتوانیم به آنها برسیم. نباید این الگلوها برای ما غلط انداز باشد که مثلا من هم میخواهم مثل شفیعی کدکنی هم تصحیح متن انجام بدهم و هم ترجمه بکنم هم تحقیق بلاغی انجام بدهم و تحلیل کار خارجیها را بکنم یا بخواهم مثل شجریان هم شش دانگ آواز بخوانم هم تصنیف و آهنگ و ساز بسازم و هزار همهمة دیگر! غافلیم که اولا همة کارهای آن استادان همسطح نیستند و دیگر بحری که این نهنگان را میپرورد، جوی باریکی شده است که از آن لبی تنها میتوان ترکرد . پس ما به جای مسابقه با این بزرگان به فکر رشد طبیعی و صادقانه و دغدغهمند خود باشیم. متاسفانه در حوزه تصحیح هم به طرز ناگواری اتفاق افتاده است.مثل بقیه امور زندگی اینجا هم مرز عشق و هوس در هم آمیخته، مرز بین پیشه و کسب با سوداگری و شیادی برداشته شده است .آدم محقق مثل کاسبی است که با یک تخصص و در یک زمان تاریخی کار میکند، دانش و تجربه و به تبع اعتبار کسب میکند. نه این که هرروز به فکر خرید یک چیز باشد، همین اوضاع آشفته اقتصادی ایجاد میشود که در آن گیر افتادهایم. من واقعا تحذیر میدهم، هم خودم را و هم جوانترها را که خیلی مراقب باشیم. هرکس در یک وادی وارد شد با صداقت و ادب و اخلاق جلو برود، همه فعالیتها برای فهم حقیقت و محبت نسبت به عالم پیرامون و خودمان است، چیزی که الان واقعا فقدان آن هم در دانشگاه و هم در بیرون از محیط دانشگاه محسوس است.
بعضی افتادهاند به نسخهبازی و نسخهفروشی و موضوعپردازی و تصحیحهای آبکی و دهنپرکن. اگر هم ناشر حسابی نیافتند، خودنشری میکنند.یک مرتبه میبینی از یک نفر در عرض کمترین زمان چندین متن جورواجور با همکاری و پاسکاری چند هم اندازه بلکه کوتاه تر عرضه شده است. نتیجه این کار، تنزل جایگاه تصحیح و دلسردی اهل و فحل این حوزه و مهجور ماندن آثار مضبوط و درست به این تصور غلط که چاپهای دیگری از این کار شده است و تیر خلاص. ببنید چند چاپ بازاری از دیوان ظهیر فاریابی شده است و موجب شده تا ناشر متن مصحح مرحوم یزدگردی توان و یا اراده چاپ مجدد آن کار را که دست کم نسبت به آن دیگران صحیحتر است، ندارد.
اشخاص تازهکار گمان میبرند که همین که نسخهای دستیابشان شده و یا موضوع به نظرشان رسیده، صلاحیت انجامش را دارند. در حالی که وجدان و اخلاق حکم میکند، آن را صلا دردهند در جایی و از کسانی که اهلیت دارند، حتی اگر مشغولش نباشند، بخواهند به آن کار دست بیازند.
من خودم به سبب ضرورت های کاریام در حوزه تخصصیام (تذکرهها) در حال تصحیح ترجمههای مجالسالنفایس بودم و مقاله هم نوشته بودم؛ ولی وقتی همکاری عزیز تماس گرفت و گفت جوان دانشجویش میخواهد این کار را بعنوان رساله دکتریاش بگیرد، به راحتی پذیرفتم. البته کار آن طور که من میخواستم متاسفانه انجام نشد؛ با این که داورش بودم ولی اصطلاحات و پیشنهادهایم ترتیب اثر داده نشد و نهایتا کار چاپ شد و ما هنوز از تصحیح صد سال قبل مرحوم حکمت بینیاز نیستیم.
با این حال خوشحالم که ادب لازم در حوزه تصحیح را به خرج دادم و معتقدم همه به جای حرص و رقابت در اول باید به فکر متن و احیای صریح میراث باشند که با لحاظ این قطعا اعتبار ، حتی منافع مادی در حد بضاعت مزجاة حاصل خواهد آمد. این رقابت و تزاحم کاری در سایر حوزههای تحقیقی هم هست و باید سامانی برای آن اندیشید تا هم از دوباره کاری و هم از خدای ناکرده تقلب جلوگیری کرد.
خوشبختانه با دانشگاهی شدن این فن ، با عنوان گرایش نسخه شناسی و تصحیح متن و تشکیل انجمن مخطوطات در وزارت علوم قدمهای اولیه برداشت شده، خصوصاً که بنیادها و نشرهای مخصوص این حوزه مثل بنیاد فرهنگ و بعدها بنیاد موقوفات افشار، کتابخانه مجلس و میراث مکتوب بسیار تجارب خوبی در این زمینه به دست میدهند. اخیرا هم به کوشش همکاران بنده در دانشگاه اصفهان با حمایت معاونت پژوهشی دانشمند آنجا کارگروه و آییننامهای مخصوص تصویب پایاننامهها و رسالههای تحصیح متن به انجام رسیده که هم این کار را اعتلا بخشیده و هم پایش میکند و متون را تا حد ممکن از آسیبهای آزمون و خطای دانشجویی و اداری این کار مصون میدارد و ممکن میدارد که متون به طور ضعیف در این بنیادهای علمی کار نشود و در کتابخانه ها حبس نشود.
خود شما الان مشغول انجام چه کاری هستید؟
دغدغه اصلی من تحقیق در ادبیات قرن دهم تا دوازدهم موسوم به سبک هندی است. طبعاً بخش مهمی از اطلاعات ما منبعث از متون است که هنوز تصحیح درستی نشدهاند. از این باب مجموعه کارهای ناچیز بنده تصحیح متون ادبی این دوره، تحقیقات تاریخ ادبیاتی و نوعپژوهی و مطالعات لغوی و بلاغی این متون بوده است. مشخصاً در تصحیح کلیات زلالی خوانساری نخستین کار من بود که با راهنمایی استادم شفیعی کدکنی در 1385 انجام شد. بعد به سبب تحقیق در نوع ادبی «تزریق» ناچار به تصحیح یکی از مهمترین تذکرههای ادبی فارسی؛ یعنی نفایسالمآثر شدم که در 1395 چاپ شد. در خصوص اتهام رایج بیقیدی شعرای این دوره به شعر استادان سلف، در همین تذکره از امیدی رازی بعنوان یکی از متتبعان شعر قرن ششم با آب و تاب سخن آمده است که بعد از فراز و فرودهایی که در مقدمه کتاب زیر چاپ گفتم، آن را بر اساس چهل نسخه تصحیح و آماده نشر کردم که همین روزها روانه بازار بیرونق کتاب میشود.
مرآةالجمال صائب راهم از مدتهاست در حال انجامش هستم؛ کاری که از زمانی که مقاله سراپا را نوشتم، در دست داشتم و دارم؛چرا که این متن و سایر سراپاها که کم نیست و هر مدتی یکبار نسخهای از آن به دست میرسد.
اما مهمترین کاری که الان در دست دارم و نمونهخوانی میکنم، تصحیح مجمعالنفایس خان آرزوست.این کتاب از تذکرههای مهم انتقادی است و مربوط به اواخر دوره تیموریان هند است. خان ارزو یکی از مهمترین شعرای دوره کلاسیک ما بود که استاد شفیعی کدکنی هم بسیار درباره او تحقیق کرده و بیشترین نقش را در معرفی او داشته است. بعدها هم دیگران مثل استاد نوشاهی و دوست عزیزم دکتر رحیم پور و بنده در خصوص او تحقیقات احوالی و متنی کردیم. من وقتی پانزده سال پیش مدخل خان آرزو را برای دانشنامه جهان اسلام مینوشتم از چاپ شبه قاره این کتاب استفاده میکردم که ناچار شدم مقالهای در معرفی این اثر و نقد چاپش در آیینه میراث بنویسم. از آن زمان مترصد فرصتی برای تصحیح این اثر بودم تا دانشجویی ساعی و بیهیاهو و مبرا از شتاب و شیفته تحقیق یافتم و این موضوع چندسال پیش با زحمت به تصویب رسید و هماکنون خانم الهام زادافشار در شرف دفاع است. امید که هرچه زودتر پس از گذار این گریوة اداری، کتاب به کسوت چاپ درآید.
گفتگو: ساجده سلیمی/ روزنامهنگار
سازندگی، س4، ش1029، چهارشنبه 27 شهریور 1400