کد خبر:15664
پ
D8B3D985DB8CD8B9DB8C20DAAFDB8CD984D8A7D986DB8C

مصداقی از تعهد

محصول عمر استاد سمیعی اکنون پیش روی ماست: عصاره‌‎ای از فرهنگ، اخلاق، پایداری و پایمردی، صبوری و پشتکار.

میراث مکتوب- اگر استاد احمد سمیعی را بردارند ببرند و تک و تنها در جزیره‎ای متروک و بدون سکنه به حال خود رها کنند، به احتمال نزدیک به یقین از فردای آن روز برنامۀ کار منظم و روزانۀ او از این قرار خواهد بود: صبح زود از بستر برمی‎‌خیزد و کوتاه زمانی بعد پشت میز می‌‎نشیند و می‎‌خواند و یاداشت برمی‏‌دارد و می‏‌نویسد تا جایی که از خستگی از پا در آید. روزها و روزها همین نظم آهنین ادامه دارد، و حاصل کارش در قفسه‎‌ها روی هم چیده و تلنبار می‎‌شود، بی آن‎که امیدی به انتشار آن‎ها باشد.

نمی‎‌دانم استاد سمیعی چه قدر اثر منتشر نشده دارد، اما می‎‌دانم یادداشت‎های انبوه او مایه‌‎های اصلی چند اثر است. کتاب‎ها و مقاله‎‌هایی که ویرایش کرده‌‎است و نامی هم از او در آن‎ها نیست، از حد و حساب خارج است و خیال نمی‎‌کنم به سادگی بتوان آن‎ها را بازشماری کرد. منطق استاد سمیعی برای این‎گونه کارکردن طی سال‎های متمادی چست؟ کارِ بدون توقع، انتظار، تظاهر، نمود بیرونی، بدون منت نهادن بر دیگران، یا فخرفروشی، برخود بالیدن، پر کردن ردیف‎‌های کارنامۀ خود و به رخ این و آن کشیدن،  یا در سکوت و خلوت قلم زدن و انباشتن و انباشتن برهم؟ با شناختی که از نزدیک و دور از او و محصولات قلمش دارم، می‌‎توانم بگویم پاسخ این پرسش این است: تعهد به کار؛ تعهد در برابر نفس کار؛ تعهد در برابر فعالیت مستمری که جوهر آن در روح خود او رسوخ کرده و با گذشت زمان و استمرار، بر اعتلای فکری، معنوی و بر میدان نگرش و وسعت افق دیدش افزوده است. محصول عمر او را، اکنون در آستانۀ نزدیک به یک قرن، پیش روی و در ترازوی داوری داریم: عصاره‌‎ای از فرهنگ، اخلاق، پایداری و پایمردی، صبوری و پشتکار، و در مجموع میراث گران‎قدری که امیدوارم آیندگان ارزش‎های آن را درست بشناسند و تداوم  هم ببخشند. 

نزدیک به سی سال پیش بود که استاد سمیعی در یکی از مراکز علمی ـ فرهنگی مدیریت بخش ویرایش را بر عهده داشت. مطابق معمول با دلبستگی تمام مشغول به کار بود و برای انتشار منبعی مرجع از توان و تجربه‎‌های متنوع‎اش بی‎‌دریغ مایه می‎‌گذاشت. ناگهان کسی را از پس ابرها آوردند و بر مسند معاونت علمی آن مرکز گماشتند. قرار بود او بر کار کسانی همچون عباس زریاب خویی، هوشنگ اعلم، احمد سمیعی، و امثال و اقران و همکاران و شاگردان آن‏ها نظارت ‎کند؛ مرد بی‏‌تجربه‌‎‏ای که افزون بر فرو‏مایگی، گرفتار حقد و حسد، بخل و ظنت، تنگ‎چشمی و تنگ‎‌نظری، و چندین و چند صفت دیگر از این دست هم بود.

 پس از نشست معارفه و نخستین دیدار و گفت‎وگو، کاغذی برداشتم، و رویش نوشتم:« آقای ….ی حُسنی سه‎‌گانه دارد/ هم جاهل است و عامی، هم لقِ چانه دارد» و رد کردم به همکار بغل دستم که او هم رد کند به بغل دستی‏ها. از همان آغاز کارش معلوم شد تاب تحمل رجال فرادست‎اش را ندارد. او با دسیسه‌‎چینی و زهرآلود کردن فضای همکاری، شرایطی ایجاد کرد تا همۀ آن‎ها را فراری دهد. طی سال‏ها هیچ‎گاه از استاد سمیعی خشم ابراز شده ندیده بودم، اما رفتار آن سبکمردِ سبکسر کاسۀ صبرش را لبریز کرد. شاید کس دیگری اگر به جای استاد سمیعی می‌‎بود، پروندۀ قطور یکی از مقاله‏‌ها را برمی‌‎داشت و می‌‎کوفت توی صورتش که سزایش جز این نبود. استاد سمیعی می‌‎توانست و حق داشت که کار را، در هر مرحله‌‎ای که هست، رها کند و بگوید: مردک «گرتو بهتر می‎زنی، بستان بزن!». اما احساس مسئولیت و تعهدش فراتر از این‎ها بود. آن فضای توطئه و تخطئه را مدت‎ها صبورانه تحمل کرد، جانشینی برای خود برگزید، چندمدتی او را نزد خود برد و با خود هم اتاق کرد، همۀ جنبه‏‌های مربوط به کار را با او در میان گذاشت، هیچ نکته‌‎ای را مجهول و ناگفته باقی نگذاشت، و سپس در سکوت و باوقار تمام آن‎جا را ترک کرد. جانشین او من بودم.

این‎که چرا ماندم و به رغم چندماه کلنجار با آن مردک فرومایۀ دسیسه‌‎باز، وظایف استاد سمیعی را ادامه دادم، انگیزه‌‎های شخصی و داستانی دارد که بماند برای مجالی دیگر.                    

تهران، بهمن 1399

عبدالحسین آذرنگ

ویژه نامه انجمن ویراستاران به مناسبت صدمین سالگرد استاد احمد سمیعی گیلانی

 

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612