میراث مکتوب- مراسم بزرگداشت ابوالفضل خطیبی، شاهنامهشناس و پژوهشگر فقید، شامگاه بیستم دیماه 1402 در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.
علی دهباشی، مدیر مجله بخارا که به تازگی یک جراحی را پشت سر گذاشته و اجرای برنامه را نیز برعهده داشت، با اشاره به همکاری ابوالفضل خطیبی با مجله بخارا، گفت: او از نوادر شخصیتهای روزگار بود. صراحت لهجه داشت. او به ایران و فرهنگ ایران علاقه داشت. البته دکتر خطیبی کاشفانی هم داشت؛ خانم آموزگار، استاد صادقی و استاد انوری که نمایندگان کلاسیک دانشگاهی ما هستند. آنها در نسل جوان، پژوهشگران را تشخیص داده و کمک و دستگیری میکردند و راهبر آنها میشدند؛ اما امثال این استادان کم هستند.
نوجویی که برای برخی قابل تحمل نبود
او با بیان اینکه در وجود دکتر خطیبی نوجویی وجود داشت، گفت: در همه نوشتههای خطیبی این نوجویی را با بیان خاص خودش میتوان دید که این موضوع برای خیلی از نمایندگان کلاسیسم ادبیات دانشگاهی قابل تحمل نبود، ولی این استادان میدانستند در پس این نوجوییها گاه با بیان تند، جوشش و کشفی در جریان است و قرار است در صفحات کتابها متولد شود، دکتر خطیبی در پناه امن حمایت چند تن از استادان، توانست کارهایش را عرضه کند.
دهباشی ادامه داد: من متاسفم در غیاب دکتر خطیبی این نشست برگزار میشود اما مانند تأسفهای دیگر چه میتوان کرد؟ چطور میتوانستیم با دست تنها و کارهای مجله به بزرگان بهموقع و بههنگام بپردازیم؟ مگر درباره دکتر خطیبی کسی باور میکرد؟ او کسی نبود که ناله کند. آدمی پویا و با لبخند، گفتوگوگر و چیزی به نام مرگ در رفتار و زندگی و کلامش وجود نداشت که آدم به این فکر کند چنین شخصی ممکن است روزی نباشد. البته الان هم فکر میکنم گوشه مجلس ایستاده و با لبخندش میخندند که حالا چه میخواهید بگویید؟ از نبودش خیلی متأثر شدیم، استادی که میتوانست سالهای سال کارهای ارزشمند انجام دهد، ۶۲ سالگی آغاز کار یک نویسنده و پژوهشگر است.
او در پایان گفت: آرزویم در بیمارستان این بود که باشم و بتوانم چند جمله نسبت به الطاف بیکرانی که او به مجله بخارا داشت، ادای دین کنم. میدانم زین پس نام خطیبی در همه صفحات و پژوهشهای شاهنامه زنده است، همچنان که شاهنامه از پس سدهها زنده مانده است. بدون تردید نام خطیبی در کنار فردوسی زنده میماند. میتوان گفت نباید نگران خطیبی بود زیرا کارش را انجام داده و کاری کرده که بتواند در جایگاه والایی قرار بگیرد.
خطیبی عزیز ما زنده است
ژاله آموزگار، نویسنده و استاد بازنشسته دانشگاه در زمینه زبانهای باستانی با اشاره به اینکه سال گذشته در بزرگداشت ابوالفضل خطیبی درباره او و تواناییهایش و ارتباط عاطفی خود با خطیبی گفته است و قصد ندارد حرف هایش را تکرار کند، متن مکتوبش را که در آن به مقوله مرگ که جزئی از زندگی و سرنوشت محتوم همه زندگان است، بازگشت رفتگان و زندهیادان پرداخته بود، خواند.
او در بخشی از یادداشت خود، بند نوزدهم اندرزنامه بهزاد فرخپیروز را که درباره مرگ است، خواند و بعد از داستان گیلگمش که به خاطر وحشت از مرگ به دنبال معجون جاودانگی و بیمرگی رفته بود، گفت.
آموزگار در ادامه نیندیشیدن به مرگ و فراموشیاش در میان آدمیان را معجزهای خواند که همه بدون توجه به آن زندگی میکنیم و خاطرنشان کرد: اگر عاقل باشیم، باید از آنچه داریم تا میتوانیم لذت ببریم اما اندوه رفتگان آزارمان میدهد، غمشان را میخوریم، غافل از آنکه مگر رحل اقامت کردهایم، یادمان باشد وقتی زندهایم، مرگ نیست و وقتی مرگ آمد دیگر زنده نیستیم. پس چرا به پیشوازش برویم؟ غم عزیزان از دست رفتهمان را با بازگشتشان تسکین میبخشیم، چون مشکل است نابودی مطلق را برای آنها بپذیریم. دلمان برایشان تنگ میشود و گاه خواب آنها را میبینیم، فکر میکنیم هستند و نرفتهاند. من با صدای بلند به بازگشت این عزیزان میاندیشم. آنها برمیگردند در قالب آثارشان. آنها زندهیادند با خاطرههای خوبی که برای ما گذاشتهاند. اینجاست که عبارت زندهیاد برای من بسیار معنا پیدا میکند.
او افزود: خطیبی عزیز ما زندهیاد است؛ هربار کتابها و مقالههایش را میخوانیم، به میان ما بازمیگردد و او امروز یا مجموعهای که دوستان گرانقدرش به افتخارش فراهم کردند، بازگشته است. چشم دلتان را باز کنید و خوب بنگرید؛ او در میان ماست. وقتی در کتابخانهتان کتاب او را میگشایید در کنار شماست. پس لفظ زیبای زندهیاد را با عظمت معنایش دریابید و بنویسید رفتگان ما بیبازگشت نیستند.
در ادامه مراسم کلیپی از تصاویر کتابهای ابوالفضل خطیبی برای حاضران پخش شد.
خطیبی فرزند برومند ایران
سپس حسن انوری، زبانشناس و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی در سخنانی گفت: ابوالفضل خطیبی را فرزند برومند ایران مینامم، واقعا ایران را دوست داشت و شیفته ایران بود. شیفته شاهنامه بود. وقتی هنوز بازنشسته نشده بود در فرهنگستان ابتدا به اتاق ابوالفضل میرفتم، گاه ساعتی و گاه بیشتر صحبت میکردیم. من چیزهای ظریفی درباره شاهنامه از ایشان آموختم. در تحقیقاتش درباره شاهنامه تنها به نسخه اکتفا نمیکرد بلکه دیگر جوانب را از جهات مختلف بررسی میکرد.
او در ادامه درباره نظر ابوالفضل خطیبی درباره بیت معروف «زن و اژدها هر دو در خاک به» گفت و ادامه داد: این بیت تنها در یک نسخه و در داستان سیاوش آمده که اهانت به بانوان است و نمیتوان آن را از فردوسی دانست. فردوسی در شاهنامه از ۳۲ تن زن با احترام نام برده است؛ البته در بخشهایی از داستان ممکن است زنان و دختران مورد عتاب و خطاب قرار گیرند و لازم بوده فردوسی این عتابها را بیان کند ؛مثلا ماجرای افراسیاب و دخترانش، فرنگیس و منیژه.
این زبانشناس در ادامه درباره تحقیقات خطیبی درباره «سگزی» گفت و خاطرنشان کرد: سیستان در تاریخ باستان سگستان نامیده میشد و رستم برای آنجا بود اما تورانیان از واژه «سگ» به معنای همان حیوان برای توهین به رستم استفاده میکردند. آقای خطیبی با این استدلال گفتهاند اگر کلمه «سگزی» از قول پهلوانان ایرانی در شاهنامه آمده باشد، بیت الحاقی است. این موضوع میتواند به مصححان شاهنامه کمک کند.
انوری سپس به دیگر کتاب خطیبی درباره هجونامه سلطان محمود اشاره کرد و گفت: آقای خطیبی به کلی بر این موضوع خط میزند و میگوید برای فردوسی نیست زیرا بسامد واژههای عربی در آن زیاد است. میتوان گفت تحقیقات خطیبی، تحقیقات دست اولی در حوزه شاهنامه است.
او در ادامه درباره اینکه چرا از شاهنامه در کنار «ایلیاد و هومر»، «کمدی الهی» و آثار شکسپیر به عنوان یادگار شکوهمند نبوع بشری یاد میشود، توضیح داد و بعد خاطرنشان کرد: خطیبی دوستدار ایران بود. دوستدار شاهنامه بود. هر گاه با او در دفترش مینشستیم و صحبت میکردیم عاشقانه از شاهنامه و فردوسی صحبت میکرد. خطیبی با وجود عشق شدید به شاهنامه، تحقیقات خردورزانه داشت و عشق او به شاهنامه خردش را تحت تاثیر قرار نداده بود.
در ادامه کلیپی از شبهای بخارا که به کتاب «شبرنگنامه: داستان شبرنگ پسر دیو سپید با رستم» به کوشش ابوالفضل خطیبی، اختصاص داشته برای حاضران پخش شد.
ایراندوستی واقعی
در ادامه مراسم علیاشرف صادقی، زبانشناس و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی با اشاره به آشناییاش با ابوالفضل خطیبی گفت: مرحوم احمد تفضلی، استاد زبانهای باستان ایران به من گفت خطیبی، پژوهشگر خوبی است و خطیبی به من گفت: «تقضلی به من گفته تو باید پژوهش کنی و کار تو پژوهش است.» آمد و با هم همکاری را شرع کردیم، سالهای اول که کار فرهنگ جامع خیلی پیش نرفته بود و مشغول پیکره بودیم، به او گفتم پژوهشهای مربوط به شاهنامه را انجام بده و کاری به کارهای دیگر نداشته باش و اگر کسی چیزی گفت، پاسخگو هستم.
صادقی پاکدلی و یکرویی و حقشناسی را از ویژگیهای بارز ابوالفضل خطیبی خواند و گفت: او زیر و رو یکی بود، صاف و ساده و بیآلایش. همچنین قدرشناس بود و اگر کسی در نوشتن کتاب به او کمک میکرد، در کتاب نامش را میآورد آنهم نه در مقدمه بر روی جلد. این قدرشناسی همیشه با او بود و نسبت به استادان خود به ویژه احمد تفضلی قدرشناس بود و کمتر کسی را با این ویژگیهای اخلاقی دیدهام.
صادقی خاطرنشان کرد: از زمانی که فوت کرده، او را در کنار خودم میبینم و هیچ نمیخواهم قبول کنم، او رفته و در میان ما نیست. خطیبی از همان ابتدا میگفت میخواهم فقط بر روی شاهنامه کار کنم. زمانی که از او دلیلش را پرسیدم، گفت: «عاشق ایران هستم و ایران برایم مهم است. شاهنامه از جمله مهمترین رکنهای ملیت ماست و به همین دلیل شاهنامه را انتخاب کردم.»
او در پایان گفت: خطیبی یک ایراندوست واقعی بود، دانشمندی پژوهشگر که باحوصله و با پشتکار مقالات زیادی نوشته است که امیدوارم این مقالات او را استخراج و در قالب کتاب منتشر کنند. جای تاسف است که چرا نباید در میان باشد.
در ادامه مراسم یادبود ابوالفضل خطیبی کلیپی از تصاویر بهجامانده از این شاهنامهشناس فقید پخش شد.
گلی بیخار بود
سپس احمدرضا قائممقامی، استاد دانشگاه از خاطرات خود با خطیبی و نوشتن مقالات مشترکشان گفت و یادآور شد: اگر چیزی درباره شاهنامه نوشتهام، بانیاش ابوالفضل خطیبی بود.
او در بخشی سخنان خود با اشاره به علاقه خطیبی به حافظ و شاملو، گفت: خطیبی با وجود علاقهاش به حافظ چیزی درباره او نمینوشت چون میخواست فقط درباره شاهنامه بنویسد.
قائممقامی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: اهل تحقیق در تحسین یکدیگر، منتی دارند مگر اینکه به زیور حسن خلق آراسته باشند، آقای خطیبی چنین بود، یک سادگی و یگانگی یعنی خلوص روستایی در رفتار او بود که آدم را جذب میکرد. نوعی دوستی برادرانه میورزید که دوستی با او را خوشایند میساخت. نوعی حقشناسی نسبت به آن کسان که بر ذمه او حقی داشتند، داشت که مصاحبان او را نیز نسبت به او حقشناس مینمود. پیش من گل بیخار بود، هیچ به یاد ندارم پیش من کاری کرده باشد که باعث آزردگی شود. اهل دعوی نبود. قدر اهل علم و استادانش را میشناخت و خود برای شناخت آنچه بدان علاقه داشت، جد و جهد وافری میکرد. در شناساندن شاهنامه مؤثر بود و شاهنامهشناسان بعدی را به خود مدیون کرد. بسیار نوشت و در نوشتن قدری شتاب میکرد.
وصیت خطیبی به آیدنلو
سجاد آیدنلو، شاهنامهشناس و استاد دانشگاه نیز در سخنانی اظهار کرد: سابقه دوستی بسیار نزدیک با شادروان خطیبی و اشتراک حوزه باعث شده بود پیوند صمیمانه خاصی بین او و بنده شکل بگیرد. او مرا برادر کوچکتر و خانم آموزگار را خواهر بزرگتر خود مینامید. زمانی که اکبر نحوی از دنیا رفت با هم تلفنی گفتوگو میکردیم به من گفت: «سجاد بعد از مرحوم نحوی نوبت من است و میدانم درباره من مفصل خواهی نوشت.» زمانی که واقعه ناگهانی و خبر دردناک درگذشت او را در ۲۱ دی ۱۴۰۱ شنیدم، یاد این حرفش افتادم و آن را نوعی وصیت و سفارش علمی تلقی کردم. پنج مقاله درباره جایگاه علمی او نوشتم و همراه دو دوست بزرگوارم سلمان ساکت و رضا غفوری یادنامهای برای او تدوین کردیم.
او در ادامه درباره این یادنامه که در نشر خاموش منتشر شده است توضیحاتی داد و گفت: هفت یادداشت با موضوع ایران و شاهنامهشناسی چاپنشده از ابوالفضل خطیبی را با اجازه همسرشان دکتر شکوهی در یادنامه آوردهایم، در واقع خطیبی در یادنامهاش حضوری علمی و قلمی دارد و در ختم خویش بر سر کار خویش بود. باور دارم و بیگمان روح شادروان خطیبی در جلسه حاضر و بر مجلس ناظر است.
چگونه چنین کسی میمیرد؟
فریبا شکوهی، پژوهشگر و همسر زندهیاد خطیبی هم در سخنانی مکتوب درباره فراق همسر و همکار خود گفت: بر آن نیستم اغراقگونه درباره او سخن بگویم که خطیبی چنین بود و چنان. من اگر از خود واقعی او، چنانکه بود نه بیش و نه کم، سخن بگویم، بیشک تصویری زیبا و انسانی را ترسیم کردهام. خطیبی همه توان خود را وقف مهمترین علائق زندگانیاش کرده بود؛ خانواده، ایران و تحقیقات علمی. او کسی بود که در زمینه موضوع مورد علاقهاش سخت تلاش کرد و حرفی برای گفتن داشت. همواره مراقب بود در پژوهشها و باورهای خود به نظریههای افراطی کشیده نشود. از سوی دیگر او تکبعدی نبود که سرش در کتابهایش باشد به پیرامونش مینگریست، به مردمش و زمانهاش؛ بارها شاهد بودم که برای درد و رنج آنان میگریست و با پیروزیها و درخشش مردم سرزمینش به خود میبالید.
او ادامه داد: عشق به وطن و تعصب و غیرت به زبان فارسی و ادبیات غنی ایران و اعتقاد و توصیه به یکدلی اقوام مختلف برای او شعار نبود، باوری بود نهادینه در وجود او. زندگی خطیبی مانند بسیاری پر از فراز و نشیب و شکست و پیروزی بود اما شاهنامه و شعر و ادبیات دشواریهای زندگی را برای او قابل تحمل کرده بود.
شکوهی سپس خاطرنشان کرد: شاهنامه برای او در حکم یک کار پژوهشی نبود، شاهنامه خود زندگی بود؛ منشوری بود از آمیزههای اخلاقی و راهنمایی بود برای درست زیستن و البته عبرتآموزی. او به لحاظ اخلاقی انسانی بود متواضع، قدردان و بسیار مهربان، صمیمی، پرشور و بذلهگو، به عقیده من از نیکان روزگار.
او در بخش دیگری از سخنان خود گفت: به سالها تلاش و عشق پرشور او به شاهنامه و به ایراندوستی و خدمت صادقانه او به فرهنگ و ادب این سرزمین کهنسال میبالم و به نام نیکی که از خود برجای گذاشت. چگونه چنین کسی میمیرد؟ گرچه کالبد خاکی او در میان ما نیست اما او را میتوان در میان نوشتهها، یادداشتها، حرفها و خاطراتش جستوجو کرد و یافت و اینگونه است که آدمی میتواند در غیاب خود، حضوری قاطع داشته باشد. کوچکترین کاری که میتوانم بکنم این است کارهای بر زمین مانده او را به سرانجام برسانم. شاید و شاید و کاش و ای کاش دیداری باشد در ساحتی دیگر.
در ادامه از یادنامه ابوالفضل خطیبی با عنوان «پژوهنده نامه باستان» که در نشر خاموش منتشر شده، رونمایی شد.
منبع: ایسنا