بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران / کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
هرکس شراب فرقت روزی چشیده باشد / داند که سخت باشد قطع امیدواران
عزیز دیگری یعنی استاد حسن لاهوتی، از سلاله دلسوختگان وادی قلم، دار فنا را به لقایش بخشید و از عزلت گزینی و خلوت نشینی، رهید و به دیار بقا و جوار حضرت باری تعالی که احسن مأواست، کوچید و به دیدار یار دیرین و همدل و مونس خود، آقا سید جلال الدین آشتانی، همو که هانری کربن، ملا صدرای دوران خود می خواندش، پر کشید.
نخستین بار که در سال 1372 برای مشورت در امور تأسیس میراث مکتوب به مشهد مقدس رفتم، توفیق یافتم با بزرگانی چون مرحوم فاضل یزدی مطلق، مرحوم ولایی و استاد عرفانیان موضوع تأسیس میراث مکتوب را در میان گذارم، به لطف حاج آقای الهی خراسانی رئیس بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، برای زیارت استاد آشتیانی و مشورت با ایشان، به منزل آن نادرۀ روزگار شرفیاب شدیم. اسم بنده را که شنید شروع کرد اطلاعاتی از ایرانی های مقیم قم، کرمان و شیراز دادن که من به دلیل صغر سن و بضاعت تبارشناسی در آن سال، برای اولین بار بود که از کسی این همه اطلاعات را می شنیدم، لذا بر هوش و حافظۀ استاد آفرین گفتم.
در آن روز در محضر استاد آشتیانی با آقای لاهوتی آشنا شدم. مردی مهربان، آرام و مؤدب، خنده رو و خوش مشرب که استاد او را حسن صدا می کردند. در همان مجلس، گویی سالهاست با این دو بزرگوار میهمان نواز، انس و الفتی دارم. احساس راحتی و صمیمیت می کردم. بار دیگر در سال 78 که نخستین جلسۀ هیأت امنای میراث مکتوب در مشهد مقدس تشکیل شد در معیت استاد مهدی محقق و حاج آقای الهی خراسانی، به محضر این دو عزیز رسیدم. تجدید دیداری بود و تحصیل نیرو برای کارهای بیشتر.
استاد لاهوتی بیش از 40 سال همدم و همراه و خدمتگذار استاد آشتیانی بودند. در واقع تمام خانواده ایشان چون فرزندانی برای این متفکر بی بدیل قرن بودند که بسان پروانه گرد شمع وجودش می گردیدند و از کاری در حق او فروگذار نمی کردند. گاه لاهوتی عزیز سه تاری می نواختند و حضرت استاد که به گوشه های موسیقی ردیف آشنایی داشتند، می گفتند: حسن! کوک سیم پایین را محکم کن.
اکنون که یاد صدای «حسن حسن» استاد آشتیانی می افتم، مو به تنم راست می شود. چه قدر مهربان ونازنین بود این مرد. او ما را در سمینار بزرگداشت عبد الباقی گولپینارلی که در استانبول برگزار شد و عزیزانی چون دکتر عابدی، دکتر علی اشرف صادقی و دیگران، شرکت داشتند، همراهی کرد. او به دلیل تسلطی که به زبان انگلیسی داشت، سالها با بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس در کار ترجمه همکاری می کرد. در دانشگاه هم ترجمه انگلیسی تدریس می نمود. ما هم افتخار داشتیم در چند سال اخیر چکیده های انگلیسی مجله آینه میراث را به او می سپردیم که طبعاً شماره جدید از نام و هنر او محروم شده است. همّ و غمّ او مولوی بود وشمس، همچون رابطه ای که او با مرشد و مرادش استاد آشتیانی داشت. وی کتاب های گران سنگي چون شکوه شمس پروفسور آنه ماری شيمل و شرح مثنوی معنوی تألیف رینولد نیکلسون را با مشورتهای استاد سید جلال الدین آشتیانی ترجمه کرد. محمد رسول خدا ، اثر آن ماری شیمل، مولانا، دیروز تا امروز، شرق تا غرب، پژوهش فرانکلین لوییس، جانِ جان منتخبی از دیوان شمس، مثنوی تصحیح نیکلسون با ترجمه نسخه بدلها و مقابله کامل با نسخه معروف قونیه که چاپ دوم آن توسط میراث مکتوب در دست انجام است که به دلیل گرانی کاغذ و کاسته شدن بودجه میراث، متوقف ماند و ما را شرمنده وی کرد.
بی شک به دلیل گسترۀ کوششهای مرحوم لاهوتی در بارۀ شمس و مولانا، می بایست او را در زمرۀ مولوی شناسان معاصر قلمداد کرد. البته او با مولوی شناسان معاصر در دنیای غرب در ارتباط بود. کارهای کسانی چون ویلیام چیتیک، فرانکلین لوییس، لوییسن، دکتر نصر، مرحومه شیمل و دیگران را به خوبی می شناخت و از کار های مدعیان مولوی شناسی هم برائت می جست. او می گفت: کالمن بارکس آمریکایی کسی است که نه فارسی می داند و نه عرفان می شناسد ولی ادعا کرده که یک شب مولانا و شمس به خواب او آمده و به او افاضاتی نموده اند.
با استاد لاهوتی در این دو سه سال اخیر که برای دیدار با فرزندشان به میشیگان می رفتند، مرتب از راه تلفن و رایانامه در ارتباط بودیم. ایشان از راه لطف و همکاری، کتابها و مجلات حوزۀ ایران شناسی و مولوی پژوهی چاپ غرب را برای ما معرفی و ارسال می کرد که در پایگاه اینترنتی میراث مکتوب درج می کردیم. حقوق بازنشستگی بسیار اندکی می گرفت. تلاشهایی هم کرد، مکاتباتش را ما پیگیری کردیم، ثمری نبخشید. افسوس که قدر امثال او دانسته نمی شود. دو سه ماه پیش وقتی شنیدم ایشان به بیماری صعب العلاج سرطان دچار شده اند، بسیار متأثر شدم. تلفن کردم. گفت: سه مرحله شیمی درمانی کرده اند، حال چندانی نداشت. سراغ مثنوی را گرفت. گفت می دانم اوضاع برای نشر این کتابها مناسب نیست، ولی دوست دارم قبل از مرگم چاپ آن راببینم. قول دادم تمام تلاشمان را برای نشر آن بکنیم و آرزو کردم ان شاءالله سالها بگذرد و ما شاهد کارهای درخشان دیگری از ایشان باشیم. تا این که سه شنبه 15 اسفند فرزندشان زنگ زدند و گفتند حال استاد رو به وخامت نهاده و موضوع جای قبری را که سفارش استاد بوده مطرح کردند. قول پیگیری موضوع را دادم. بیشتر ناراحت شدم که این چه روزگاری است که آدمی هر روز شاهد خزان برگهای زندگی یاران همدل و صمیمی خود است. دو روزی نگذشت که در ایمیل خود خبر درگذشت دوست دیرین خود را دیدم ، برخود لرزیدم و اشک امانم نداد. دامن سخن را با ابیاتی از مولانا جلال الدین محمد بلخی در باره مرگ و حیات طیبه انسان های شریفی چون حسن لاهوتی فرا می چینم.
از جمادی مردم و نامی شدم / و زنما مردم به حیوان برزدم
مردم از حیوانی و آدم شدم / پس چه ترسم کی زمردن کم شدم؟
حمله دیگر بمیرم از بشر / تا برآرم از ملایک پرّ و سر
وز ملک هم بایدم جستن ز جو / کل شیء هالک الا وجهه
بار دیگر از ملک پران شوم / آنچه اندر وهم ناید آن شوم
پس عدم گردم، عدم چون ارغنون / گویدم: انا الیه راجعون
هرکس شراب فرقت روزی چشیده باشد / داند که سخت باشد قطع امیدواران
عزیز دیگری یعنی استاد حسن لاهوتی، از سلاله دلسوختگان وادی قلم، دار فنا را به لقایش بخشید و از عزلت گزینی و خلوت نشینی، رهید و به دیار بقا و جوار حضرت باری تعالی که احسن مأواست، کوچید و به دیدار یار دیرین و همدل و مونس خود، آقا سید جلال الدین آشتانی، همو که هانری کربن، ملا صدرای دوران خود می خواندش، پر کشید.
نخستین بار که در سال 1372 برای مشورت در امور تأسیس میراث مکتوب به مشهد مقدس رفتم، توفیق یافتم با بزرگانی چون مرحوم فاضل یزدی مطلق، مرحوم ولایی و استاد عرفانیان موضوع تأسیس میراث مکتوب را در میان گذارم، به لطف حاج آقای الهی خراسانی رئیس بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، برای زیارت استاد آشتیانی و مشورت با ایشان، به منزل آن نادرۀ روزگار شرفیاب شدیم. اسم بنده را که شنید شروع کرد اطلاعاتی از ایرانی های مقیم قم، کرمان و شیراز دادن که من به دلیل صغر سن و بضاعت تبارشناسی در آن سال، برای اولین بار بود که از کسی این همه اطلاعات را می شنیدم، لذا بر هوش و حافظۀ استاد آفرین گفتم.
در آن روز در محضر استاد آشتیانی با آقای لاهوتی آشنا شدم. مردی مهربان، آرام و مؤدب، خنده رو و خوش مشرب که استاد او را حسن صدا می کردند. در همان مجلس، گویی سالهاست با این دو بزرگوار میهمان نواز، انس و الفتی دارم. احساس راحتی و صمیمیت می کردم. بار دیگر در سال 78 که نخستین جلسۀ هیأت امنای میراث مکتوب در مشهد مقدس تشکیل شد در معیت استاد مهدی محقق و حاج آقای الهی خراسانی، به محضر این دو عزیز رسیدم. تجدید دیداری بود و تحصیل نیرو برای کارهای بیشتر.
استاد لاهوتی بیش از 40 سال همدم و همراه و خدمتگذار استاد آشتیانی بودند. در واقع تمام خانواده ایشان چون فرزندانی برای این متفکر بی بدیل قرن بودند که بسان پروانه گرد شمع وجودش می گردیدند و از کاری در حق او فروگذار نمی کردند. گاه لاهوتی عزیز سه تاری می نواختند و حضرت استاد که به گوشه های موسیقی ردیف آشنایی داشتند، می گفتند: حسن! کوک سیم پایین را محکم کن.
اکنون که یاد صدای «حسن حسن» استاد آشتیانی می افتم، مو به تنم راست می شود. چه قدر مهربان ونازنین بود این مرد. او ما را در سمینار بزرگداشت عبد الباقی گولپینارلی که در استانبول برگزار شد و عزیزانی چون دکتر عابدی، دکتر علی اشرف صادقی و دیگران، شرکت داشتند، همراهی کرد. او به دلیل تسلطی که به زبان انگلیسی داشت، سالها با بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس در کار ترجمه همکاری می کرد. در دانشگاه هم ترجمه انگلیسی تدریس می نمود. ما هم افتخار داشتیم در چند سال اخیر چکیده های انگلیسی مجله آینه میراث را به او می سپردیم که طبعاً شماره جدید از نام و هنر او محروم شده است. همّ و غمّ او مولوی بود وشمس، همچون رابطه ای که او با مرشد و مرادش استاد آشتیانی داشت. وی کتاب های گران سنگي چون شکوه شمس پروفسور آنه ماری شيمل و شرح مثنوی معنوی تألیف رینولد نیکلسون را با مشورتهای استاد سید جلال الدین آشتیانی ترجمه کرد. محمد رسول خدا ، اثر آن ماری شیمل، مولانا، دیروز تا امروز، شرق تا غرب، پژوهش فرانکلین لوییس، جانِ جان منتخبی از دیوان شمس، مثنوی تصحیح نیکلسون با ترجمه نسخه بدلها و مقابله کامل با نسخه معروف قونیه که چاپ دوم آن توسط میراث مکتوب در دست انجام است که به دلیل گرانی کاغذ و کاسته شدن بودجه میراث، متوقف ماند و ما را شرمنده وی کرد.
بی شک به دلیل گسترۀ کوششهای مرحوم لاهوتی در بارۀ شمس و مولانا، می بایست او را در زمرۀ مولوی شناسان معاصر قلمداد کرد. البته او با مولوی شناسان معاصر در دنیای غرب در ارتباط بود. کارهای کسانی چون ویلیام چیتیک، فرانکلین لوییس، لوییسن، دکتر نصر، مرحومه شیمل و دیگران را به خوبی می شناخت و از کار های مدعیان مولوی شناسی هم برائت می جست. او می گفت: کالمن بارکس آمریکایی کسی است که نه فارسی می داند و نه عرفان می شناسد ولی ادعا کرده که یک شب مولانا و شمس به خواب او آمده و به او افاضاتی نموده اند.
با استاد لاهوتی در این دو سه سال اخیر که برای دیدار با فرزندشان به میشیگان می رفتند، مرتب از راه تلفن و رایانامه در ارتباط بودیم. ایشان از راه لطف و همکاری، کتابها و مجلات حوزۀ ایران شناسی و مولوی پژوهی چاپ غرب را برای ما معرفی و ارسال می کرد که در پایگاه اینترنتی میراث مکتوب درج می کردیم. حقوق بازنشستگی بسیار اندکی می گرفت. تلاشهایی هم کرد، مکاتباتش را ما پیگیری کردیم، ثمری نبخشید. افسوس که قدر امثال او دانسته نمی شود. دو سه ماه پیش وقتی شنیدم ایشان به بیماری صعب العلاج سرطان دچار شده اند، بسیار متأثر شدم. تلفن کردم. گفت: سه مرحله شیمی درمانی کرده اند، حال چندانی نداشت. سراغ مثنوی را گرفت. گفت می دانم اوضاع برای نشر این کتابها مناسب نیست، ولی دوست دارم قبل از مرگم چاپ آن راببینم. قول دادم تمام تلاشمان را برای نشر آن بکنیم و آرزو کردم ان شاءالله سالها بگذرد و ما شاهد کارهای درخشان دیگری از ایشان باشیم. تا این که سه شنبه 15 اسفند فرزندشان زنگ زدند و گفتند حال استاد رو به وخامت نهاده و موضوع جای قبری را که سفارش استاد بوده مطرح کردند. قول پیگیری موضوع را دادم. بیشتر ناراحت شدم که این چه روزگاری است که آدمی هر روز شاهد خزان برگهای زندگی یاران همدل و صمیمی خود است. دو روزی نگذشت که در ایمیل خود خبر درگذشت دوست دیرین خود را دیدم ، برخود لرزیدم و اشک امانم نداد. دامن سخن را با ابیاتی از مولانا جلال الدین محمد بلخی در باره مرگ و حیات طیبه انسان های شریفی چون حسن لاهوتی فرا می چینم.
از جمادی مردم و نامی شدم / و زنما مردم به حیوان برزدم
مردم از حیوانی و آدم شدم / پس چه ترسم کی زمردن کم شدم؟
حمله دیگر بمیرم از بشر / تا برآرم از ملایک پرّ و سر
وز ملک هم بایدم جستن ز جو / کل شیء هالک الا وجهه
بار دیگر از ملک پران شوم / آنچه اندر وهم ناید آن شوم
پس عدم گردم، عدم چون ارغنون / گویدم: انا الیه راجعون
اکبر ایرانی- میراث مکتوب
نظر کاربر: قربانت استاد ایرانی…حق سخن را ادا کرده ایی…امروزمان را با اشک وآه شروع کردی … محمدطاهری/تبریز