کد خبر:5930
پ
فاقد تصویر شاخص

قزلباش و هزاره در لابلای تاریخ افغانستان

قزلباش و هزاره در لابلای تاریخ افغانستان تألیف آقای احمدعلی محبی از پژوهشگران و محققان کشور در 560 صفحه، یک پیشگفتار و بیست‌ویک فصل و سه فهرست و ضمیمه تدوین شده است

 میراث مکتوب – قزلباش و هزاره در لابلای تاریخ افغانستان تألیف آقای احمدعلی محبی از پژوهشگران و محققان کشور در 560 صفحه، یک پیشگفتار و بیست‌ویک فصل و سه فهرست و ضمیمه تدوین شده است.

اشاره

برای نقد هرکتابی، مطالعه‌ای عمیق و با تأمل لازم است تا حق چنان‌که شاید و باید ادا شود. در این نوشتار به کتاب هزاره و قزلباش در لابلای تاریخ افغانستان پرداخته و تلاش شده است معرفی و ارزیابی کوتاهی از آن ارائه شود. در ابتدا کتاب به‌اختصار معرفی شده و بعد به گونه‌ای اجمالی ارزیابی و نقد صوری و محتوایی  صورت گرفته است، اما این به معنای زحمات و تلاش نویسنده در به سامان‌رساندن کتاب نیست. به قول بزرگی نگاه نقادانه به یک اثر از باب تهذیب ذوق عامه و تربیت فکر نویسنده است. اصولاً اثری نقد یا مورد توجه قرار می‌گیرد که حرفی برای  گفتن دارد، وگرنه در آشفته بازار کتاب عناوین بسیاری‌اند که شایستۀ توجه و نقد نیست.

معرفی کتاب

قزلباشان بیشتر از ترکمانانی بودند که در اوایل حکومت صفویه از آناتولی و آسیای صغیر به ایران آمدند و در حمایت از تأسیس قدرت صفویه نقش اساسی ایفا کردند. در اقدامات صفویان در خراسان شرقی و حملات نادر افشار به هند، بخشی از آنان وارد خراسان شرقی، منطقه‌ای که بعدها افغانستان نامیده شدند. اینان در تحکیم و تثبیت ساختار سیاسی که احمد شاه ابدالی به وجود آورد و همچنین در رقابت‌های بین سدوزاییان و بارکزاییان و جریانات و تحولات سیاسی افغانستان، نقش‌های مهمی را بازی کردند.

قزلباش و هزاره در لابلای تاریخ افغانستان تألیف آقای احمدعلی محبی از پژوهشگران و محققان کشور در 560 صفحه، یک پیشگفتار و بیست‌ویک فصل و سه فهرست و ضمیمه تدوین شده است. در پیشگفتار و مقدمۀ کتاب، خواننده با چگونگی و نحوۀ تدوین و تألیف کتاب و همچنین طرح اولیه و هدف نویسنده آشنا می‌شود. این کتاب می‌تواند برای مطالعۀ جامعه شیعیان افغانستان که قزلباشان بخشی از آن هستند و نیز ریشه‌یابی اقوام ایرانی در افغانستان مفید باشد.

در ادامه به اجمال محتوای فصل‌های کتاب آمده است.

فصل اول: این فصل تحت عنوان دیباچه به‌اجمال به مرور پیشینۀ اسلامی خراسان پرداخته و با تأکید برتمدن‌ساز بودن مهاجرت‌ها یا نقش مهاجرت‌ها در تمدن‌سازی، یادی از سلسله‌های اسلامی از قرن سوم تا دورۀ مغولان کرده است و اینکه بیشتر این سلسله‌های به‌قدرت‌رسیده در فلات ایران برخاسته از جایی، و حاکم در جایی دیگر هستند. به نظر می‌رسد این یادآوری شاهدی برای تمدن‌سازی مهاجرت‌ها باشد.

فصل دوم: در این فصل به پیشینه اجداد قزلباش‌ها یا کلاه‌سرخ‌ها از هزار سال پیش در کسوت غزان ترکمان پرداخته شده است و از امیران و حاکمان و برخی چهره‌های علمی و شخصیت‌های ادبی و مشخصات دوره سلجوقی ذکر شده است.

از عنوان فصل چنین استنباط می‌شود که نویسنده در این فصل به پیشینه قزلباشان خواهد پرداخت. با توجه به اینکه مؤلف به سلجوقیان پرداخته، خواننده چنین می‌پندارد که ریشه قزلباش‌ها در سلاجقه و به ویژه سلاجقۀ روم و آسیای صغیر است. اگر هم قصد نویسنده چنین بوده یا در پی اثبات این نکته بوده است، مطالب و نوشته‌های فصل چنین چیزی را نمی‌رساند یا اینکه نویسنده شواهدی اقناع‌کننده دال بر این معنا ارائه نکرده است و تنها ادعا یا برداشت ذهن خود را عنوان فصل انتخاب کرده است.

فصل سوم: در این فصل نویسنده مدعی است که شناخت قزلباش بدون شناخت تصوف امکان ندارد. از این‌رو نگاهی به تصوف و رابطۀ تصوف و تشیع و چگونگی پیوندخوردن قزلباشان با تصوف کرده است. مطالبی نظیر ماهیت و تجلیات تصوف، تحول و تطور فکری در تصوف، سازگاری تصوف با تشیع، پیوند قزلباش با رهبران تصوف، علت بروز و پناه‌آوردن به تصوف و گرایش توده‌های بسیار از ترکمانان آناتولی به تشیع، از دیگر مباحث مطروح در این فصل است.

نویسنده پس از پرداختن به پیشینه تصوف در اسلام، عامل سازگاری تصوف با تشیع را شکست اسماعیلیان نزاری و پررنگ‌ترشدن نقش شیعه امامی در جامعه می‌داند و به گفته محقق روسی، پطروشفسکی استناد می‌کند که در این زمان عقاید شاخه‌ها و فرق مختلف شیعه با تصوف تلفیق شده و ترک درویشان یا همان قزلباشان در این راه مقام نمایانی داشتند. از نگاه نویسنده، داعیه‌داران قزلباش از متن تصوف برخاسته و مرید و دلداده و مرهون فتوت‌های شیوخ صوفی بودند. رهبری شیوخ صوفی را بیشتر صحرانشینان و شهرنشینان آسیای صغیر قبول داشتند و این به پیوند قزلباش و تصوف کمک کرده است.

فصل چهارم: آنچه در این فصل آمده، شرح فراز و فرودهای هشت‌صدسالۀ خوارزمشاهیان در خراسان شرقی و غربی و دیگر ایالت‌های ایران بزرگ و پیشینۀ اجداد هزاره در غور و غرجستان است. بیشتر مطالب این قسمت از کتاب تاریخ ملی هزاره[1] استنساخ شده است. اینکه نکودریان بر تومان پراکنده در سیستان و گرمسیرهای قندهار در ساختار هزاره‌ها چه اندازه مدخلیت دارند، شایسته توجه است.

الوس‌های چنگیزی، تقسیمات ملکی، فراگیری زبان مردمی، چگونگی انتشار فرهنگ اسلام و تشیع در بین مغولان، تاخت‌وتاز هولاگوخان و شکل‌گیری ایلخانیان مباحثی است که این فصل به آن پرداخته است که  حکایت از تغییر فکر و رویه مغولان نیز دارد.

پیگیری بالندگی فرهنگ در دوره مغولان، برآمدن متفکرین و اثرهای زبدۀ فرهنگی، رواج تاریخ‌نویسی، امنیت سرتاسری، نظم اجتماعی و بهکاربستن قوانین، ایجاد و بزرگ‌شدن شهرها و بنیادهای علمی مثل رصدخانه، مسجد، خانقاه‌ها و توسعۀ تجارت و کشاورزی، به نوعی نشانه‌های تمدنی دورۀ مغولان شمرده شده و نویسنده تفکر مذهبی شیعه را چون داروی انقلابی در این دوره التیام‌دهنده و راهگشای توده‌ها در برابر ظالمان و حاکمان مستبد توصیف کرده است.

فصل پنجم: دراین فصل که به اسماعیلیه پرداخته شده است، گزارش مختصری از پیشینه عقایدشان، برخورد با اسماعیلیه، خلافت فاطمی، یادی از برخی شخصیت‌های برجستۀ اسماعیلی، چون ناصر خسرو و حسن صباح، انشعاب در اسماعیلیه و فرقه‌های آن و اسماعیلیۀ بدخشانات آمده است.

اگرچه ارائه این گزارش کوتاه از اسماعیلیه به جای خود سودمند است، اما آورده‌شدن آن در این کتاب و اینکه چه ارتباطی می‌تواند باقزلباشان یا هزاره‌ها داشته باشد، روشن نیست و جز اینکه بی دلیل بر حجم کتاب بیفزاید، روشنی خاصی دربارۀ تاریخچه قزلباشان نمی‌دهد. مگر اینکه بگوییم نویسنده بر آن بوده تا ضمن پرداختن به پیشینه قزلباشان و هزاره‌ها، مختصری از تاریخ عمومی  این منطقه را نیز بیان کند. این نیز زیاد منطقی نیست، چرا که هدف اصلی خواننده از کتاب با توجه به عنوان آن، به‌دست‌آوردن اطلاعات و آگاهی‌هایی دربارۀ قزلباشان و هزاره‌هاست. اطلاع از تاریخ عمومی، منابع و مأخذ بسیار متنوعی دارد و نیازی به حجیم‌کردن کتاب و خلط مبحث نبوده و این تفصیل خسته‌کننده می‌نماید.

فصل ششم: درفصل ششم ملوک کرت مورد توجه قرار گرفته است که پس ازحملات مغولان به هرات، این شهر مرکز اقتدارشان قرار می‌گیرد و به تندی و تیزی‌هایی به حمیت و ادب‌پروری هم معروف‌اند. نویسنده در پرداختن به آل کرت به بیان مختصری ازشرح حال حاکمان این سلسله بسنده کرده است، اما اینکه ربط این فصل و این سلسله با پیشینۀ قزلباشان چیست، مفهوم نیست.

فصل هفتم: در این فصل ابتدا به تیمور و شخصیت او پرداخته شده است. آن‌گاه به دولت تیموری هرات و شخصیت‌های علمی و فرهنگی آن توجه کرده است. بعد از فصل دوم کتاب که مؤلف به قزلباش به طور مستقیم پرداخته، در این فصل دوباره به قزلباش اشاره می‌شود و چگونگی رابطۀ آنان با گورکانیان بیان می‌شود. زمانی که تیموریان بر سلطان بایزید عثمانی غلبه می‌کنند و با جمع کثیری از اسرا به اردبیل می‌رسند، شیخ خواجه علی شیخ خانقاه از او آزادی اسرا را می‌طلبد. این کار سبب می‌شود که ترکان آزاد‌شده چندین نسل خود را مدیون شیخ صفوی دانسته و چون مریدانی جان‌برف، چندی بعد واحد اجتماعی نظامی قزلباش را تشکیل می‌دهند.

فصل هشتم: در این فصل نویسنده به این پرداخته که چگونه و تحت چه شرایطی مرشدان روحانی گوشه‌گیر و فقیرمشرب، به دنبال رسیدن به قدرت می‌افتند و سازمان سیاسی نظامی تشکیل می‌دهند که با روحیه پر از شور و جذبه آغاز به کار می‌کنند. اشاره به بدگویی درباره صوفیان و شیوخ و دو دولت همزمان با صفویه، گورکانیان هند و ازبکان از دیگر مباحث این فصل است.

به نسبت فصول دیگر و حتی فصل دوم که به طور مشخص به قزلباشان پرداخته، در این فصل بهتر می‌توان رگه و نشانه‌های تاریخی قزلباش‌ها و پیدایی‌شان را در صحنۀ سیاسی اجتماعی تاریخ خراسان بزرگ پیگیری و ردیابی کرد. قزلباشان را که منشاء ترکی دارند، برخی کرد، برخی آذربایجانی و غالباً غز می‌دانند که توانسته‌اند سه بار در گذشته دولت تشکیل دهند، مانند سلجوقی‌ها، اتحادیه آق قوینلو و قره قوینلو و صفوی‌ها.

قبایل متعدد قزلباش، مریدان سخت پیران طریقت در قرن نهم به فرقه‌های روحانی و شوالیه‌ای بدل گشتند و در اوایل قرن ده زمینه‌های روی کارآمدن سلسله صفویه  را فراهم کردند. نخستین نشانه‌های حضور و صحنه‌آفرینی قزلباشان در بخش‌هایی از خراسان بزرگ را که بعدها افغانستان نامیده شد، در آغازین روزهای کار بابر مشاهده می‌کنیم. قزلباشانی که برای اولین بار به کمک بابر آمده بودند، از چند شهر خراسان و غیر آن انتخاب و بعد از انجام مأموریت، تعداد زیادشان در دیار کابل ماندگار شدند. اینان در ادوار بعدی با داشتن وظایف نظامی و کشوری، پیوسته و گروه‌گروه می‌آمدند و در مراکز مأموریت خود مسکن و ماوا می‌گرفتند.

فصل نهم: در این فصل از قندهار، پیشینه، نام‌ها و تاریخی که بر آن رفته صحبت شده است و  به دو قبیله مهم غلجایی و درانی، وضعیت قندهار در دوره بابر، صفویه و شیبانیان و چگونگی داستان هوتکیان و دربار صفوی پرداخته شده است. نکته مهم اینکه نویسنده اقدامات میرویس  و محمود  هوتکی را شورشی داخلی و نه حملۀ بیگانگان همچون مغولان به ایران می‌داند. نیز ناکارآمدی دربار صفوی را باعث رویداد این شورش داخلی می‌داند و اینکهحمله اشرف هوتکی، حمله بیگانگان نامیده می‌شود را نقد می‌کند. آنچه که به هدف کتاب در ارتباط با سیر تاریخی قزلباشان مربوط می‌شود، ورود دسته‌های مختلف اقوام ایرانی همراه با سپاهیان نادر در حملۀ به هند و ماندگاری بخش بزرگی از آنان در نقاط مختلف سرزمینی است که بعدها افغانستان نام گرفت.  نیروهایی که در شهرهایی چون کابل، قندهار، هرات و برخی نقاط مرکزی افغانستان برای پاسداری از دست‌آوردهای صفویه و نادر در قلعه‌های نظامی‌بازن و اولاد خویش ماندند و در درازمدت بامردمان بومی‌ و محلی آمیزش کرده و جزئی از مردمان این سرزمین شدند و هویت قومی جدیدی به نام قزلباش را در افغانستان به وجود آوردند.

فصل دهم: فصل دهم داستان نادر افشار و چگونگی فراز و فرود اوست. اینکه نادر با فتح سیستان و مشهد و فروکشیدن اشرف هوتکی از سریر قدرت، با ترک‌های عثمانی دست‌وپنجه نرم می‌کند. همچنین داستان به سلطنت‌رسیدن نادر در دشت مغان، شکست شاه حسین هوتکی در قندهار و سربرآوردن نادر از هندوستان، حرص و ثروت اندوزی و عاقبت نافرجام نادر در خبوشان قوچان از دیگر مباحث این فصل است.

آنچه در این فصل مهم است و به نوعی می‌تواند با عنوان کتاب و تاریخ افغانستان ارتباط داشته باشد، سربازگیری نادر از پشتون‌ها، اجازۀ بازگشت به ابدالی‌ها به زادگاهشان و مورد توجه قرارگرفتن برخی بزرگان ابدالی، همچون احمد خان ابدالی و نزدیکی‌شان به نادر است. نادر هم‌چنین برای ادامۀ تسلط و حاکمیت خویش برافغانستان، از گروه‌های نظامی مختلط از اقوام ایرانی که قزلباش نامیده می‌شدند سود می‌برده است.

فصل‌های یازده، دوازده و سیزده: این فصول به نوعی بیان تاریخ معاصر افغانستان است که در آن ضمن اشاره به رویدادها و حوادث افغانستان و سرگذشت حاکمان سدوزایی و بارکزایی، به نقش و موقعیت قزلباشان در این جریانات هم اشاره می‌شود. این بخش از کتاب با سرگذشت احمدخان ابدالی آغاز می‌شود. صاحب منصبی در قشون نادر که موفق به ایجاد ساختار سیاسی و حکومتی در بخشی از خراسان که امروزه افغانستان نامیده می‌شد. در این فصول می‌توان نقش‌آفرینی قزلباشان را در تحولات سیاسی ـ اجتماعی افغانستان پی‌گیری نمود. اینکه قزلباشان کادر نظامی و دیوانی احمدشاه را تشکیل می‌دهند و اینکه تیمورشاه در سیاست ایجاد دولت مرکزی و دوری از روش قبیله‌سالاری بر عناصر غیر پشتون، همانند قزلباشان تکیه می‌کند و زمان شاه نیز که با کمک همین عناصر بر اریکه قدرت می‌نشیند. نقش قزلباشان در مقابله با افغان‌های غلجایی که بر محمود درانی شوریده بودند نیز صحنه دیگری از بازی سیاسی ـ اجتماعی آنان است.

فصل چهاردهم: در بیست‌ویک فصل کتاب، این فصل با عنوان جایگزینی و رویدادهای قزلباش، به گونه‌ای مستقیم به قزلباشان پرداخته است. در ابتدا بر این نکته تأکید شده که پیشینه  قزلباشان در افغانستان بسیار پیشتر از زمان افشاریه است و نویسنده برای گفته خود شواهدی آورده است و نخستین نشانه‌های قزلباشان را با ورود بابر به کابل همزمان می‌داند که پس از آن و به مرور ایام و در دوره‌های حاکمیت سلسله‌های صفوی و افشاری، به صورت گروه‌های نظامی و یا کوچ‌های دسته‌جمعی در مکان‌های مختلفی، همچون بلخ، کابل، هرات، غزنه، قندهار و فراه جایگزین شده‌اند.

همچنین نویسنده بر این نکته تأکید کرده است که در دوره‌های زمانی مورد بحث به ویِژه از دوره احمدشاه ابدالی  تا زمان شیرعلی‌خان، قزلباشان یک گروه اکثریت و کارآمد به لحاظ نظامی و دیوانی بوده‌اند و برای اثبات این نکته شواهدی را بیان می‌کند.

معرفی محله‌های شیعی‌نشین کابل همچون چنداول، مرادخانی، بالاحصار و اینکه برخی از این محلات، نظیر چنداول از چنان وسعت و جمعیتی برخوردار بوده که از آن با عنوان نصف کابل یاد می‌ شده است، دیگر مطالب این فصل است. در ادامه به مشترکات قزلباشان کابل با دیگر مردمان این شهر اشاره شده و نویسنده تأکید دارد که قزلباش‌ها و کابلی‌ها جز در برخی مسائل اعتقادی در تمام خوی و بوی، عادات، اطوار و رسم و رواج‌ها با هم یکسان‌اند.  ذیل همین عنوان به مسائل فرهنگی قزلباش‌ها اشاره می‌شود و از مساجد، تکیه‌خانه‌ها، چگونگی برگزاری نمازهای یومیه، قرائت قرآن، مکتب‌خانه‌ها و چگونگی عزاداری‌های دهۀ محرم، سقاخانه‌ها و زیارتگاه‌های ایشان یاد می‌شود.

فصل‌های پانزدهم و شانزدهم: در این فصل‌ها چگونگی انتقال قدرت از سدوزاییان به بارکزاییان و جدایی بخش‌هایی از قلمرو احمدشاهی، محاصره هرات از طرف قاجار و روی‌گردانی دوست محمدخان از انگلیس و حمله انگلیس به افغانستان و سرکار آورده‌شدن شجاع به کمک انگلیسی‌ها توضیح داده شده است. هم‌چنین از معاهده سه جانبۀ لاهور و و اگذاری متصرفات افغانی، سرخوردگی و نفرت مردم و قیام همه‌جانبۀ مردم یاد شده است

این فصل و فصل‌های بعدی را می‌توان بیان تاریخ معاصر افغانستان نامید. البته هدف اصلی را  که کاویدن و جستجوی رد پاهای حضور قزلباشان در تاریخ افغانستان است، به‌وضوح نمی‌توان در این فصول پیگیری کرد. اگر نویسنده محترم ضمن  بیان حوادث هر از گاهی از اقدام یکی از سران قزلباش و نیروهایش  علیه یا له یکی از طرف‌های درگیر یاد می‌کند، نمی‌توان آن را پرداختن صریح و نقش مؤثرداشتن دیگر قومیت‌ها، مثل هزاره‌ها، ازبک ها و یا تاجیک ها داشت.

فصل هفدهم: در این فصل از قیام مردم کابل در برابر سپاه انگلیس سخن گفته شده است. همچنین دو کتاب در ارتباط با این موضوع به نقد کشیده شده است. یک کتاب شبیخون افغان نوشتۀ خانمی انگلیسی به نام لیدی سیل که از شاهدان و گروگان‌های این قیام بوده است. دیگر کتاب افغاستان در قرن نزدهم از سیدقاسم رشتیا که از نگاه مؤلف در جوی فاشیستی و متکی بر روایات کتاب حیات امیر دوست‌محمدخان نوشتۀ جاسوسی انگلیسی بنام موهن لال است. این توجه، نکتۀ قوت این فصل  بوده و در راستای هدف کتاب نیز است؛ چرا که در بررسی سرگذشت و تاریخ قزلباشان، هم تأکید  بر نقش فعال و مثبت آنان در جریان قیام مردمی علیه انگلیسی‌های اشغالگر دارد و هم اتهامات وارد بر قزلباش‌ها را از سوی دشمن و قلم‌های غرض‌آلود به‌خوبی پاسخ گفته و رد کرده است.

فصل‌های هجده، نوزده و بیستم: این فصل‌ها نیز بیان تحولات تاریخ معاصر افغانستان است که در آن تحولات سیاسی اففانستان در دوره‌های حکومت دوست محمد خان و امیر شیرعلی خان تا سرکارآمدن حکومت عبدالرحمن بررسی می‌شود. نویسنده ضمن بیان این حوادث گاه و بیگاه به نقش سران و قوم قزلباش در این تحولات هم اشاره دارد.

فصل بیست‌ و‌یکم: در این فصل خلاصه‌ای از تاریخ سیستان از ابتدای گسترش اسلام و حاکمیت سلسله‌های مستقل یا نیمه مستقل خراسانی و شخصیت‌های برازنده آن و داستان ازدست‌رفتن آن بازگو شده است. هم‌چنین ادعای گولد اسمیت انگلیسی مبنی بر جزئی از ایران‌بودن سیستان رد شده است. ایران به مفهوم عام شامل تمام سرزمین‌های خراسان شرقی و غربی و ایالت‌های دیگر است و سیستان جزئی از خراسان بزرگ بوده که افغانستان امروزی بخش اعظم آن را شکل می‌داده است.

نقد

پس از بررسی اجمالی محتوای فصل‌های کتاب، اینک به اختصار ابتدا به نقد صوری و سپس به نقد محتوایی کتاب پرداخته می‌شود.

نقد صوری کتاب

1.صفحه عنوان: کتاب دارای صفحه عنوان بوده و این عنوان با صفحات پیش از متن همخوانی دارد که این از نکات مثبت کتاب است.

2.کتاب همچنین از صفحه حقوق برخوردار و دارای مشخصات اعم از نام کامل نویسنده، ویرایشگر، نوبت چاپ و محل نشر به فارسی و لاتین است.

3.داشتن فهرست مندرجات در ابتدای کتاب از دیگر مزیت‌های کتاب است که همانند یک نقشۀ کار خواننده را در رسیدن به مطلب مورد نظر و دریافت اطلاعات اجمالی از محتوای کتاب آسان می‌نماید.

برخورداری از پیشگفتار و مقدمه، مزیت دیگر کتاب است که هر دو خواننده را کمک می‌کنند تا هم در جریان مسائل جنبی، نظیر نحوه و چگونگی شرایط تدوین کتاب قرار گرفته و هم با طرح اولیه و هدف و محتوای کتاب به اجمال آشنا شود.

به لحاظ روش ومنطق تدوین به طور کلی می‌توان گفت که کتاب نسبتاً خوش‌تدوین است. خواننده نیز باید حوصله به خرج دهدتا به پیام نهایی نویسنده برسد و ارتباط بین فصل‌ها را برقرار کند. نثر کتاب در کل نثری سالم و روان است و از عهدۀ روایت تاریخی بر می‌آمده است. نویسنده در سرتاسر کتاب تلاش کرده است تا یکدستی نحوه نگارش را حفظ کند. البته گاه در میان جملات از واژگانی استفاده شده که نزدیک به محاوره کابلی می‌نماید، مانند چاپیدن، قاپیدن و گّدُو وّد که در بیشتر موارد به دلیل رعایت تناسب و تعادل در جمله خوش نشسته است.

از دیگر مواردی که در نثر کتاب چشمگیر است، استفاده نویسنده از واژگان عربی و انگلیسی در متن است که در بعضی موارد با وجود معادل فارسی برای آن، مناسب نمی‌نماید. در مورد واژگان انگلیسی باید گفت از آنجا که در دوره‌هایی ازتاریخ افغانستان، حضور انگلیسی‌ها در سیاست و به تبع آن در فرهنگ کشور پر رنگ بوده، اصطلاحات و واژگان بسیاری از انگلیسی وارد زبان فارسی افغانستان شده که تا کنون به دلیل نبود فرهنگستان زبان فارسی، پالایشی صورت نگرفته است. موازی این مسئله در ایران، تأثیر زبان فرانسه در فارسی ایرانی است که البته فرهنگستان زبان ایران بخش اعظمی از این تاثیرات را زدوده است. واژگان و اصطلاحات عربی گرچه از دیرباز در زبان فارسی وجود داشته و به غنای آن نیز افزوده، اما باید توجه کرد که از عربی‌گرایی افراطی به دلیل تفاخر و تفاضل ادبی پرهیز کرد. این نکته را نباید فراموش کرد که نخستین وظیفه زبان  تفهیم و تفاهم است. زبان میراث مشترکی است که همه اهل زبان و  قلم در حفظ و انتقال آن مسئولیت مشترک دارند و تصرفات بدون توجیه در زبان روا نبوده و نباید خوانندگان را در فهم مطالب کتابی دچار مشکل نماید.

فارغ از این مسائل، چنان‌که پیش‌تر گفته شد، نثر کتاب در کل نثری روان، سالم و سرزنده و از لحنی مناسب و متعادل برای روایت تاریخی برخوردار است، اما با این حال از ویرایش بی نیاز نیست.

از دیگر مزیت‌های کتاب برخورداری از فهرست‌ها و ضمایم اشخاص، اقوام، فرقه‌ها و محل‌ها در پایان کتاب است. فهرست منابع مزیت دیگری است که در پایان ذکر شده است، اگرچه اصول و شیوه منبع‌نویسی  که ذکر پنج مورد مؤلف، نام کتاب، ناشر، مکان و سال نشر است، رعایت نشده است. در کل کتاب در شیوه ارجاع‌دهی و پانویس‌ها از اصول و روش جاری پیروی نکرده است؛ برای مثال معمولاً اولین ارجاع کامل می‌آید و در موارد بعدی به اختصار بیان می‌شود، که در این کتاب این نکته رعایت نشده است.

کم‌بودن اغلاط و اشکالات تایپی از دیگر مزیت‌های کتاب است. کتاب در کل  از چاپ، کاغذ و طراحی جلد خوبی برخوردار است. برای چاپ‌های بعدی استفاده از خط مناسب از نظر نوع و اندازه، کتاب را مطلوب‌تر و خواندن آن را سهل‌تر می‌سازد. این نکته را نباید از نظر دور داشت که کتاب در آلمان به چاپ رسیده است و نویسنده از امکانات چاپ کتاب در کشوری فارس زبان، مانند افغانستان یا ایران برخوردار نبوده است، از این‌رو وجود برخی اغلاط و مشکلات  نوع خط و اندازه آن تا حدی قابل پذیرش است.

نقد محتوایی

کتاب قزلباش و هزاره در  لابلای تاریخ افغانستان چنان که از عنوان آن برمی‌آید یکی از مهم‌ترین موضوعات قومی، اجتماعی و مذهبی را در گستره تاریخ به بحث گرفته است و مطالعه آن نشان می‌دهد که کتاب دارای منطق، متن و روش نسبتاً سازمان‌یافته و ساده‌فهم است. دیدگاه‌های نویسنده هم نسبتاً دقیق است و با پیش‌فرض‌های وی هماهنگی دارد.

پرداختن به پیشینه قومی یک قوم و ردگیری و ردیابی نشانه‌ها و سیر تاریخی آن کاری‌ست نکو و در خور تحسین. هم از این بابت که پرده‌های غبار و تاریکی را کنار زده و هویت و سرگذشت و گذشته قومی را تا حد زیادی روشن می‌کند و هم از این بابت که به نوبه خود و در یک نگاه کلان تاریخی، درک و برداشت جدید و نزدیک به واقع‌تری را از تاریخ یک ملتِ متشکل از گروه‌های قومی متعدد و نحوۀ تعاملاتشان با هم ارائه می‌دهد.

روش و نگاه نویسنده در تدوین این کتاب می‌تواند هم الگو برای کارهایی از این دست و هم فتح بابی در این حوزه باشد. پرداختن به گروه‌های قومی در گذشته تاریخ ما نمونه‌های بسیار دارد. فضایل شهرها می‌توانند نمونه‌هایی از این دست باشند، اما قزلباش و هزاره در لابلای تاریخ از نگاه و رویکرد فخرطلبانه قومی به دور بوده و روح  و فرهنگ تفاهم بین قومی و احترام مذهبی و محکومیت برتری‌جویی را در تمام سطور آن می‌توان به‌خوبی احساس کرد.

با آنکه عنوان کتاب چنین برداشتی را در ذهن خواننده ایجاد می‌کند که کتاب به طور مشخص و یا با تمرکز بیشتری به هزاره‌ها و قزلباش‌ها بپردازد، اما پس از مطالعه کتاب مخاطب در می‌یابد که کتاب در کل از دو بخش تشکیل یافته است. اگر به عنوان کتاب توجه نگردد، می‌توان کتاب را نوعی تاریخ عمومی افغانستان دانست که به گونه‌ای پرداختن به سلسله‌های اسلامی تاریخ دورۀ اسلامی کشور را تا دورۀ معاصر روایت کرده است. از سویی با توجه به عنوان کتاب و هدفی که نویسنده در دیباچه کتاب بیان کرده، با نوعی خاص از تاریخ هم روبرو می‌‌شویم که در تاریخ‌نگاری از آن با نام تاریخ‌نگاری محلی یا دودمانی یاد می‌شود، اما از لحاظ حجمی که از مجموع صفحات به این دو گروه قومی اختصاص یافته، کتاب بیشتر تاریخ عمومی می‌نماید که در ضمن آن به این دو گروه قومی هم پرداخته شده است.

در روایت و تحلیل وقایع تاریخی، به ویژه تاریخ معاصر کشور، روی مسائل حساس به‌درستی دست گذاشته و نکات مهمی را برجسته نموده است و بر آن تأکید می‌کند. برای مثال به خوبی به دست پنهان و آشکار بیگانه و استعمار در ایجاد تنش‌های مذهبی، قومی و لسانی در کشور اشاره می‌کند و توجه به مذهب را از سوی قدرتمندان و قدرت‌طلبان داخلی در جنگ‌های قدرت، نوعی سوء‌استفاده از مذهب یا استفاده ابزاری از آن برای نیل به مقاصد قدرت‌طلبانه قلمداد می‌کند؛ در همین راستاست تحلیلی که از حمله ی افغان های هوتکی به مرکز دربار صفوی ارائه می‌دهد. به نظر نویسنده حملات افغان‌های هوتکی را نباید همچون حمله بیگانگان به ایران نگریست، بلکه این اقدام را باید نوعی شورشی داخلی به حساب آورد که اگر دربار صفوی به‌خوبی به شکایت هوتکی‌ها رسیدگی و آن را به درستی مدیریت می‌کرد و پاسخ و راه‌حل‌های مناسب به اعتراضات افغان‌های هوتکی می‌داد، بی‌تردید این حملات صورت نمی‌گرفت و حکومت سلطان حسین صفوی هم سرنگون نمی‌شد.

البته گاه نکات مورد تأملی هم در کتاب وجود دارد. برای مثال در صفحه ی 262 در مورد تیمور آمده است که چون ولیعهد بود، از جانب مردم تأیید شد. این گزاره بی‌تردید درست نیست، چرا که در تاریخ کشور و در دوره‌های حاکمیت حاکمان مختلف تا زمان انتخابات ریاست جمهوری کرزی، هیچ‌گاه حاکمی منتخب مردم نداشته و اصولاً مردم چنین جایگاه و حقی نداشته‌اند. گرچه به نظر می‌رسد که این مطلب نقل قول است و نه نظر نویسنده، اما به گونه‌ای تلویحی برمی‌آید که چنین قولی را پذیرفته‌اند.

به نظر می‌رسد نویسنده محترم در تأیید دیدگاه و در راستای هدف خود که بررسی پیشینه قزلباشان است تا حد زیادی توانسته شواهدی ارائه کند. هرچند که در مطالعه فصل‌های مختلف کتاب، گاه یافتن رابطه بین عنوان فصل و هدف کتاب کمی مشکل و یا حداقل این رابطه روشن و واضح نشده است.

عنوان کتاب با متن آن چندان هماهنگ نیست. خواننده با دیدن عنوان انتظار دارد که به هر دو قومیت در متن کتاب یکسان پرداخته شود یا حداقل کمی‌ با هم از لحاظ حجم و تعداد صفحات تفاوت داشته باشند، اما با مطالعه کتاب با این پرسش روبرو می‌شود که نیاوردن هزاره‌ها در عنوان کتاب چه مشکلی ایجاد می‌کرد؟ پرداختن به فرهنگ و تاریخ اقوام و ارائه آگاهی‌ها و اطلاعاتی در مورد پیشینۀ آنان امری است دشوار که نیازمند تتبع و حوصله کافی است. از این‌رو نوشتن در مورد هویت و فرهنگ یک قوم با دو گونه برخورد، واکنش و نقد روبرو خواهد بود: اول نقد درونی که مردمان وابسته به آن قوم در مورد مطالب و محتوای چنین نوشته‌هایی، واکنش مثبت یا منفی از خود نشان خواهند داد. دوم نقدی بیرونی که در واقع واکنش دگر گروه‌های قومی مرتبط با قوم مورد بحث است؛ زیرا در چنین تحقیقات و بررسی‌هایی خواه ناخواه ممکن است تعریضی به دیگر گروه‌های قومی صورت گیرد یا چنین تعریضی از سوی دیگرگروه‌های قومی به نوعی برداشت شود. از این‌رو به نظر می‌رسد پرداختن به دو گروه  قومی در یک کتاب، دست کم کاری است سخت و دشوار و افزون بر آن، یک کتاب به تنهایی مجال پرداختن تام و تمام به چنین بحثی را نخواهد داشت. از سویی خواننده مشتاق نیز در پیگیری مباحث دچار سختی  خواهد شد، چرا که همزمان باید دو خط سیر قومی و گروهی را با توجه به پیچیدگی‌ها و حرف و حدیث‌های آن پیگیری کند و  به نتیجه‌ای برساند. اگر نویسنده ی محترم جداگانه به هریک از این اقوام مورد بحث می‌پرداخت، هم  سختی کار خوانندگان کمتر می‌شد و هم مجال پرداختن و شرح و توضیح بیشتری برای نویسنده فراهم می‌گردید.

نکته دیگرنحوه و چگونگی پرداختن به قزلباش‌ها و هزاره‌هاست. از مجموع 503 صفحه، حدود 200 صفحه به این دو اختصاص یافته است که از این مقدار 89 صفحۀ آن مربوط به هزاره و بقیه مربوط به قزلباش‌هاست. این نشان دهنده این است که ذهن نویسنده بیشتر معطوف به پیشینه قزلباش‌ها بوده است. البته در مورد قزلباش‌ها به جنبه‌های متعدد، نظیر جغرافیا، فرهنگ و آداب و رسوم توجه داشته است که به‌گونه ای به غنای مطالب در مورد این قوم افزوده است. استفاده و یادآوری پراکنده خاطرات شخصی نویسنده هم از نکات قابل توجه و به نحوی مزیت کتاب است.

حرف آخر اینکه گرچه نویسنده تا جایی که برایش مقدور بوده، تلاش کرده منابع متعددی را ببیند، اما با این وجود برای پیگیری بهتر و عمیق‌تر پیشینه قزلباشان، می‌توانست  به برخی تحقیقات و نوشته‌های جدید در این مورد  مراجعه کند. برای نمونه می‌توان به برخی از این تحقیقات اشاره نمود:

تاریخ قزلباشان از روی نسخه منحصر به فرد کتابخانه ملک؛ به تصحیح میرهاشم محدث؛ تهران: نشر امیرکبیر، 1363.

قزلباشان در ایران؛ امیرحسین خنجی؛ تهران: نشر پارس بوک.

عرفی‌شدن قدرت سیاسی مذهبی در ایران دوره صفوی، حذف قزلباشان از ساختار قدرت؛ کیومرث قرلو؛ تهران: (پایان نامه دکترا)، دانشکده ادبیات دانشگاه شهیدبهشتی، 1385.

نقش قبایل قزلباش در اوضاع سیاسی نظامی عصر شاه طهماسب اول؛ پروین نادر؛ قزوین: دانشگاه بین المللی امام خمینی، 1384. (پایان‌نامۀ ارشد)

چنان‌که گفته شد برای نقد یک کتاب، مطالعه‌ای عمیق و با تأمل لازم است تا حق آن چنان‌که شاید و باید ادا شود. در این نوشتار کوتاه تلاش شد تا در حد توان و وقتی که نگارنده داشت، معرفی‌ای از کتاب ارائه و به اجمال نقد صوری و محتوایی صورت گیرد، اما این به معنای حرف آخر دربارۀ این کتاب نیست و اگر تأملی در کتاب شده، هیچ‌گاه از اهمیت و قدر کتاب و نویسنده نمی‌کاهد.

قزلباش و هزاره در لابلای تاریخ افغانستان
نویسنده: احمدعلی محبی
تاریخ چاپ: 2011 م
مکان چاپ: آلمان

——————————————————————————–

[1]. تیمور خانوف؛ تاریخ ملی هزاره؛ ترجمه، مؤسسه اسماعیلیان، بهار 1372.

سید جمال موسوی

منبع: مجله آینه پژوهش، ش 144

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612