میراث مکتوب – فرصتی شد که دوباره مقاله دوست دانشمند جناب آقای اکبر ایرانی را بخوانم.
باز قصه «فراماسون» بودن ایرج افشار و نفی این نسبت و اتهام از سوی ایشان. عموما دوستان افشار و از جمله جناب ایرانی بیشتر به یادداشتی استناد می کنند که ایشان در آخرین «تازه ها و پاره های ایرانشناسی»( بخارا، ش 80، فروردین- اردیبهشت 1390،صص 184-185) نوشته بود و این نوشته پس از درگذشتشان منتشر شد. اما من با دو گوش خودم از همکاری بد دل شنیدم که می گفت آن نوشته بخارا نشانه زیرکی افشار بود و او خواسته بود در روزهای آخر عمرش مظلوم نمایی کند و چون دید پایان عمرش نزدیک است رد این اتهام را مصادف کرد با ایام مرگ وبیماری خودش تا … پاسخی به آن دوست ندادم اما بی مناسبت نیست به بهانه یادداشت جناب آقای ایرانی نکاتی را مطرح کنم. تفصیل این مطلب را جای دیگری خواهم نوشت.
واقعیت این است که افشار پیش از سال 1390 این اتهام را صریحا رد کرده بود.
می دانیم و خود ایشان نیز نوشته که « طبعا احترام خاصی که هماره برای تقی زاده قائل بودم و عنایتی که ایشان نسبت به من داشت این شبهات را در میان دوستانم رواج داد.» ( بخارا، همان،185) افشار پس از مرگ تقی زاده در راهنمای کتاب برای او سنگ تمام گذاشت. مقاله ای ماندگار هم نوشت با عنوان« مرگ تقی زاده نه کاری است خرد» که در نادره کاران هم نقل شد و بیشتر دوستان استاد به این مقاله از طریق این دو مأخذ مراجعه داشتند و دارند.
این مقاله در(يادنامة تقيزاده به مناسبت سالروز درگذشت آن شادروان،به اهتمام حبیب یغمایی،تهران، انجمن آثار ملی، 1349) نیز باز نشر شد. این بازنشر مزیت بارزی داشت و آن نامه ای از افشار به یغمایی است که در این نامه مکارم و محبتها و« الطاف بی دریغ» تقی زاده را در حق خودش برشمرده است( همان، صص 140-142)…
در ابتدای این نامه می نویسد: « می خواستم یک یک مواردی را که تقی زاده نسبت به من عنایت داشته بشمارم تا نشان دهم که توجه و لطف تقی زاده به من که نه خویش او بودم و نه بسته بدو و نه پیرو او و نه هم مشرب او ، ناشی از روش و اعتقاد و طرز تفکر وسیع و قابل تحسین او بود . کما اینکه در مورد عباس اقبال و مجتبی مینوی و عده کثیر دیگر همین رفتار را کرده بود تا معلوم شود اینکه معاندین او می گفتند و هنوز می گویند که تقی زاده « اطرافیان» و « هم مشربان » خود را تقویت می کرد و دست آنها را می گرفت ، بکلی خلاف است»( همان، ص 140).
ملاحظه می فرمایید که در مطلب بخارا عنایت تقی زاده و ارادت خودش را دلیل رواج شبهه فراماسون بودن خود دانسته و در یادنامه تقی زاده و چهل سال قبل از مطلب مندرج در بخار مصرحا نوشت که نه پیرو او بوده و نه هم مشرب او.
در سال 1357 هم استاد در دو مطلب تلویحا و تصریحا بیان می کند که « فراماسون نبوده ام». پس اتهام فراماسون بودن را افشار در پیش از انقلاب رد کرده است نه روزهای آخر عمرش .
یادش به خیر که یگانه روزگار بود و با فقدانش دوستان و شاگردانش را بی پناه و تنها رها کرد و رفت و از دست اتهام زنان رست.