میراث مکتوب- گفته میشود پس از فروپاشی پادشاهی ساسانیان، زبان فارسی كمكم رو به فراموشی میرفت و زبان رسمی كشور عربی شده بود. یعقوب لیث صفاری را اولین پادشاه میدانند كه زبان پارسی را ۲۰۰ سال پس از ورود اسلام به ایران به عنوان زبان رسمی ایران اعلام كرد؛ یعنی پس از اینكه در نبرد با خوارج پیروز شد. شاعری بنا بر رسم زمان، قصیدهای به عربی در مدح او سرود، وی او را ملامت كرد كه: «چیزی كه من اندر نیابم، چرا باید گفت». حال پس از قرنها و به همین بهانه، بعدازظهر سهشنبه (10دی ماه) بنیاد فرهود و خانۀ اندیشمندان علوم انسانی با همكاری انجمنهای همسو، مراسم بزرگداشت یعقوب لیث صفاری و آغاز رستاخیز زبان پارسی را با عنوان «پارسیزبان» و با حضور و سخنرانی جلال خالقیمطلق شاهنامهشناس برجسته، اصغر دادبه استاد فلسفه، محمد بقایی(ماكان) پژوهشگر تاریخ و زبان فارسی و محمدتقی رخشانی پژوهشگر در خانۀ اندیشمندان علوم انسانی برگزار كردند كه گزارش برخی از این سخنرانیها از نظر خوانندگان میگذرد.
نقش بیمانند یعقوب لیث در زنده كردنزبان فارسی
شروع این مراسم با سخنرانی داوود دشتبانی، سردبیر نشریه «وطنیولی» و دبیر نشست بود كه در سخنانی گفت: این مراسم، بزرگداشت یك شخصیت برجسته تاریخ ایران و یك قهرمان ملی است كه علاوه بر اینكه یكی از پیشگامان زنده كردن استقلال سیاسی ایران پس از تازش تازیان بوده، نقش بیمانندی را در زنده كردن دوباره زبان فارسی ایفا كرده و با یك خودآگاهی ملی، رستاخیزی را در تاریخ ایران رقم زده است.دشتبانی ضمن بیان اینكه همه اندیشمندان و ایرانشناسان بزرگ بر این نكته كه زبان فارسی ركن اصلی هویت ایرانی است، اتفاق دارند؛ اضافه كرد: این زبان علاوه بر اینكه به عنوان یك عنصر وحدتبخش تیرههای ایرانی را حول یك محور جمع میكند با غنا و عمقی كه دارد، انتقالدهنده فرهنگ و تمدن ایرانی بوده و اندیشه ایرانی در بستر و ظرف زبان فارسی، استمرار و انتقال پیدا كرده و ما امروز مفتخر یم یكی از ملتهایی هستیم كه بر زبانی تكیه زدهایم كه یكی از زبانهای تاریخی و باستانی دنیاست و قادر به خواندن متون بیش از هزار سال پیش خود هستیم كه در كمتر زبانی این امكان وجود دارد. دبیر نشست ضمن اشاره به واكنش یعقوب لیث صفاری به آن سروده عربی عنوان كرد: یعقوب با آگاهی بیان میكند كه چرا باید با زبانی ستایش شوم كه آن را به درستی درك نمیكنم. هر چند برخی مورخین در این مورد تردید كردهاند كه یعقوب عربی میدانسته و با این وجود بر استفاده از زبان فارسی تاكید دارد كه این تاكید نشانه از یك خودآگاهی بزرگ است. آنچه آن روز یعقوب را واداشت كه آن رفتار را انجام دهد، امروز هم ملت ایران را دور هم جمع میكند، كنار هم نگه میدارد و وامیدارد كه از هویت ملی و اشتركات خودش با قدرت دفاع كند.
اگر شاهنامه نبود، زبان فارسی از دست میرفت؟
جلال خالقیمطلق، مصحح نامدار شاهنامه در شروع سخنان خود گفت: در آلمان یك روز یك دانشجوی آلمانی از من پرسید آیا این راست است كه اگر شاهنامه نبود، زبان فارسی از دست رفته بود؟ پاسخی كه من به آلمانی دادم «یین» بود كه آمیختهای از «یا» به معنی بله و «ناین» به معنی نه بود. گرچه من همه عمرم را با شاهنامه گذراندهام ولی واقعیت این است كه ما نباید هیچوقت در هیچ زمینهای غُلو كنیم چون غلو در یك زمینه باعث بیانصافی در مورد دیگران میشود.
او ادامه داد: به تصور من، خیلی كسانی پیش و پس از فردوسی بودند كه برای استمرار و پایداری زبان فارسی كوشش كردند اما شاهنامه و فردوسی نقطه اوج قرار گرفت. افرادی كه ما امروز نام خیلی از آنها را نمیدانیم چون آثاری كه از قرن سوم، چهارم و پنجم به دست ما رسیده، بسیار اندك است و در نتیجه ما خیلی مطالب را نمیدانیم و چه بسا اشخاصی كه درباره زبان فارسی و هویت ملی ما بسیار كوشش كردهاند ولی گمناماند. در نتیجه ما فقط چند تن در این حوزه میشناسیم و از آنها یاد و سپاسگزاری میكنیم. بنابراین شاید قبل از یعقوب هم كسانی بودهاند ولی نخستین كسی كه ما در این زمینه میشناسیم، یعقوب لیث صفاری با آن جمله معروف «چیزی كه من اندر نیابم، چرا باید گفت» در برابر قصیده شاعری است كه او را با زبان عربی مدح گفته بود. البته ما امروز متوجه اهمیت این جمله هستیم ولی گمان نمیكنم آن طور كه باید و شاید اهمیت آن را در ظرف زمان خودش متوجه باشیم.
شاعران و بزرگان را نباید كوچك یا نادیده گرفت
این مصحح نامی شاهنامه در ادامه گفت: وقتی شاعرانی به زبان عربی شعر میگویند به این معناست كه تسلط آنها به زبان عربی خیلی زیاد است. دانشمندان هم در آن دوره آثار خود را به زبان عربی مینوشتند و این خطر بسیار بزرگی بود كه زبان فارسی از دست برود. البته در زمانه ما گفته میشود این مردم هستند كه این زبان را حفظ كردهاند كه این جمله خیلی هم برای ما خوشامد است اما خیلی حقیقت در آن نیست. یعنی در این زمینه نباید نقش برخی فرمانروایانی كه واقعا میهنشان را دوست داشتند، شاعران و بزرگان را نباید كوچك یا نادیده گرفت؛ چون اینها هستند كه مردم را به پایداری از زبان تشویق میكنند. بدون این تشویق، مردم كمكم زبان و فرهنگ خود را از دست میدهند. خالقیمطلق ضمن اشاره مجدد به جمله یعقوب لیث در واكنش مدح او به زبان عربی عنوان كرد: این جمله یعقوب لیث بدین معنا بود كه شاعران پولی از زبان عربی به دست نمیآورند و پس از آن یعقوب را به زبان فارسی مدح كردند. در اینجا یعقوب لیس، زبان فارسی را رسمیت بخشید كه این خیلی مهم است. اگر به اشعار فارسی كه از زمان یعقوب لیث باقی مانده، توجه كنید، میبینید واژههای عربی آن به نسبت بیشتر از دوره سامانی است چراكه زبان شاعران این دوره واقعا عربی شده بود و نمیتوانستند بدون واژههای عربی، شعر فارسی بگویند. بنابراین این جمله یعقوب لیث به زبان فارسی رسمیت میبخشد.او افزود: بعد از یعقوب هم كسان دیگری بودند كه این راه را ادامه دادند و اگر آنها هم نبودند، این راه كور و بسته میشد. این كار را سامانیان كه از علمای ماوراءالنهر فتوا گرفتند كه میتوان قرآن را به زبان فارسی ترجمه و تفسیر كرد، اهمیتی نظیر همان كار یعقوب لیث صفاری دارد. چون اعراب معتقد بودند كه امكان ترجمه كلامالله وجود ندارد ولی سامانیان فتوا گرفتند و قرآن را ترجمه كردند. نظیر این كار را 500 سال بعد، لوتر در آلمان كرد و كتاب انجیل و تورات را به زبان آلمانی ترجمه كرد و از همین زمان است كه زبان آلمانی رسمیت یافت. بنابراین ما 500 سال پیش از لوتر چنین جراتی كردیم و علمای سامانی، تفسیر طبری را به زبان فارسی روان و ساده از قرآن ارایه دادند. این مصحح شاهنامه در ادامه گفت: بعد از آن هم كسان دیگری آمدند كه پشتیبان زبان فارسی بودند. مثلا ابوالعباس اسفراینی كه فردوسی هم در شاهنامه او را مدح كرده، دستور داد نامههای خلیفه به زبان فارسی ترجمه شود و نامههایی هم كه خودشان مینویسند به زبان فارسی باشد. بنابراین او هم در زمان وزارت خودش، بزرگترین كار را برای زبان فارسی كرده است. بنابراین ما اشخاص بسیار زیادی در پاسداشت زبان فارسی داشتهایم كه نام چند تن از آنها را میدانیم كه اینها برای پایداری زبان فارسی واقعا كوشش كردهاند و ما امروز باید قدر همه آنها را بدانیم. تا آنجا كه ما امروز اطلاع داریم، نخستین آنها یعقوب لیث صفاری است و با فردوسی و شاهنامه این كوشش به اوج خود میرسد.
نه علی (ع) را شناساندیم و نه رستم را
اصغر دادبه دیگر سخنران این نشست، بحث خود را با گلایه از بیانگیزگی جوانان امروز شروع كرد و گفت: نه علی(ع) را شناساندیم و نه رستم را. یعنی با وجود شعاری كه همه بزرگان ما به ما یاد دادهاند از جمله آن سخن مولوی كه « شیر خدا و رستم دستانم آرزوست» یعنی نگاه به هر دو سوی فرهنگ ایران و غفلت نكردن از هیچ سو، امروز میبینیم كار به اینجا رسیده كه متاسفانه همه بیخبرند. نا امید نیستم چراكه همیشه در ایران بار سنگین را عده معدود و محدودی به دوش كشیدهاند و بردهاند همین ما را امیدوار میكند و فعلا به همین خشنودیم و خرسند. دادبه ضمن اشاره به این سخن یعقوب لیث صفاری «چیزی كه من اندر نیابم، چرا باید گفت» كه خیلیها معتقدند، سخن و شعر پارسی آغاز شد؛ عنوان كرد: اولا این بدیهی است كه با سخن یك فرد تحولی رخ نمیدهد. یعنی ممكن است تاثیری داشته باشد اما نه چنین تحولی. معنی آن این است كه جامعه ایران در دوران بعد از اسلام به جایی رسیده بود كه چنین چیزی را میطلبید و یعقوب نماینده ملت ایران بود؛ به نمایندگی از ملت ایران این سخن را گفت و به همین جهت تاثیر كرد و كاروان شعر فارسی به راه افتاد. فردوسی بزرگ هم چنین نمایندگی داشت اگر جز این بود، امكان آن تحول نبود. او ادامه داد: اینكه میگویند در آن دوره همه به عربی صحبت میكردند چنین چیزی نیست. یعنی فقط یكسری افراد بودند كه آنها عربی صحبت میكردند چون اگر قرار بود همه مردم عربی صحبت كنند، دیگر زبان فارسی بازنمیگشت. گرچه برخی از محققان عجیب و غریب ما نوشتهاند كه یعقوب لیث صفاری هم عربی صحبت میكرد و به عربی علاقهمند بود اما عقل سلیم میگوید، یعقوب صفاری كه كارگری میكرد و جان میكند، كجا عربی یاد گرفته است.
اولین بار چه كسی به زبان فارسی شعر سروده؟
او در ادامه ضمن تاكید بر اینكه حساب دین و مذهب جداست و جایگاه خود را دارد، گفت: مردم هیچوقت مهاجم را دوست نداشتهاند و هرگز نسبت به آنچه مال خودشان بوده، غفلت نكردهاند بنابراین مردم ایران هیچگاه به زبان عربی سخن نگفتهاند. اینكه اولین بار چه كسی به زبان فارسی شعر سروده، ابتدا ندارد و به آن سوی تاریخ ما برمیگردد اما تا زمان یعقوب لیث چون ما حكومت ملی نداشتیم و به تبع آن زبان ملی انتخاب نشده بود در نتیجه این سرودهها ثبت نشد. وقتی هم كه حكومت ملی تشكیل شد، زمینه برای پدید آمدن و شكلگیری و انتخاب زبان ملی فراهم شد. بنابراین زمانی كه یعقوب لیث آن سخن تاریخی را بیان كرد در واقع زمان انتخاب زبان ملی فرا رسیده بود و انتخاب هم شد.
زبان و ادب؛ اولین و مهمترین ضلع مثلث هویت ملی
او ضمن تشریح مثلث هویت ملی كه نخستین و مهمترین ضلع آن زبان و ادب ملی است، ضلع دوم آن را تاریخ و اساطیر ملی و ضلع سوم حكمت ملی دانست كه دین هم ذیل این ضلع قرار میگیرد و بیان كرد: زمینه آن چیزی كه در قرن چهارم با فردوسی بزرگ تشخص پیدا كرد- چون در شاهنامه هر 3 ضلع هویت ملی احیا شده است- در زمان صفاریان چیده شد و یعقوب لیث سنگ بنای آن را گذاشت. دادبه در بخش پایانی سخنان خود گفت: در یك كلام هویت ملی یعنی زبان ملی. اگر زبان ملی را برگیرید، هویتی باقی نمیماند. مشكلاتی كه امروز در بحثهای تجزیه طلبی در ایران داریم، همه ناشی از همین نادیده گرفتن زبان ملی است. هیچكس با زبان مادری كسی دشمنی ندارد، زبان مادری به جای خود، آنچه مهم است، هویت ملی است. زبان ملی یك شبه خلق نمیشود. غیر از آن سوی تاریخ فقط 1400 سال است كه این شكل از زبان، زبان ملی ایران بوده است. تمام حقیقت و هویت ملی، زبان ملی است. گلستان و بوستان سعدی آغاز راه است كه هر ایرانی باید آن را بخواند و به شاهنامه برگردد، این راه نجات ماست.
جلوی اهانت به زبان فارسی را بگیریم
محمد بقایی(ماكان) پژوهشگر تاریخ و زبان فارسی دیگر سخنران این نشست بود كه پس از اجرای گروه موسیقی آیینی سنتی سیستان و گروه موسیقی سنتی هامون به ایراد سخنرانی پرداخت و گفت: ما غالبا به 5 یا 6 چهره بزرگ شعر فارسی میپردازیم و تقریبا بقیه اختران آسمانی فرهنگمان را فراموش میكنیم. من به رغم آشنایی كه به شعر فارسی داریم هر چه در ذهن خودم گشتم كه بیتی از سخنوران كهن در مورد یعقوب لیث صفاری پیدا كنم، چیزی به ذهنم نرسید. او ادامه داد: این مشكل را حتی در نامگذاری كوچهها و خیابانها و میادین هم داریم كه فقط به آن بخش برجسته این فرهنگ همیشه توجه داریم و به بقیه توجه نكنیم یعنی در همین شهر تهران كه بدایت و نهایت آن مشخص نیست، كوچه كه هیچ حتی یك پسكوچه هم به نام یعقوب لیث پیدا نمیكنید و فكر نكنم در خود زاهدان هم جای معتبری به نام یعقوب باشد ولی تا بخواهید نامهای تكراری است. یعنی نام این 5 یا 6 شاعر تراز اول زبان فارسی در تمام شهرها حتی روستاها تكرار شده است. بقاییماكان در بخش دیگری از سخنان خود گفت: یعقوب لیث حق داشت برای زبان فارسی وااسفاها بزند. این وااسفاهای او خیلی كارساز بود. نباید از گفته مهم او كه «چیزی كه من اندر نیابم، چرا باید گفت» به راحتی گذشت و فقط به رویه آن نگاه كرد. این سخن عمیقی است كه دود دل یعقوب بوده كه بیرون آمده است و معناهای زیادی دارد در واقع مفتاحی برای ورود به انبان و گنجینه یعقوب است. این گفته او بسیار پرمعناست و باید بر سردر فرهنگستان زبان فارسی نوشته شود. اصولا هر متفكر یا اندیشمند یك اصطلاح و جمله كلیدی دارد كه با آن شناخته میشود و جمله كلیدی یعقوب لیث همین جمله است كه اشاره شد.این نویسنده و پژوهشگر ادبی هم ضمن رد اینكه اولین شعر زبان فارسی در زمان یعقوب لیث سروده شده و برشمردن شاعرانی كه پیش از این شعر فارسی گفتهاند، عنوان كرد: زمانی كه یعقوب لیث به محمد وصیف میگوید چرا به زبان فارسی شعر نمیگویی؛ معنی آن این است كه فارسی از قبل وجود داشته و قبلا به فارسی شعر گفته شده است. او در ادامه گفت: وااسفاهایی كه یعقوب لیث برای زبان فارسی سر داده بود، امروز دوباره قابل تكرار است. البته این كار را كسانی كه شیفته و شیدای زبان فارسی هستند، انجام میدهند ولی ما هم به سهم خود باید كاری انجام دهیم. متاسفانه زبان فارسی امروز مانند طفل بیسرپرستی شده كه از هر طرف شقاوت و نامهربانی میبیند و تحكم میكشد و مورد تحقیر و تخفیف قرار میگیرد. چنانكه حتی در صدا و سیمای ملی و كتابهایی كه وزارت ارشاد به آنها اجازه نشر میدهد به زبان فارسی اهانت میشود.
صدا و سیما برای حفظ زبان و هویت ملی وارد عمل شود
بقاییماكان در بخش پایانی سخنان خود ضمن گلایه از عملكرد صداوسیما در حمایت از زبان فارسی و هویت ملی گفت: صداوسیما میتواند با تدوین و ساخت برنامههای مستند، پیشینه و هویت اصلی مردم را با زبانی نرم و همراه ملاطفت به آنها نشان دهد و با دعوت از كارشناسان حقیقی و دلسوز زبان، حقیقت زبان و هویت ملی را برای مردم تبیین كند. این برنامهها میتواند جواب صحیحی برای تجزیهطلبیهای امروز باشد. وقتی اینها گفته نمیشود، یك عده آدم خالیالذهن كه از رسانههای خارجی تغذیه میشوند در خیابان راه میافتند و حرفهایی میزنند كه واقعا جای تاسف دارد.
عدهای دوست نادان هویت زدایی كردند
در پایان این مراسم داریوش فرهود، پدر علم ژنتیك كه میزبان برگزاری این مراسم بود، گفت: یكی از اتفاقاتی كه در چند دهه اخیر در ایران افتاده، این است كه عدهای دوست نادان هویتزدایی كردند و هویت ملی را از بین بردند چون فكر میكردند اگر هویت از بین برود، مردم آزادتر و راحتتر زندگی میكنند در صورتی كه اگر هویت از بین برود، خردههویتها شروع به رشد میكنند؛ نتیجهاش میشود همین تجزیهطلبیها كه الان شاهد آن هستیم. وقتی هویت ملی نباشد برای فرد، كار كردن، اقتصاد ملی، محیط زیست و… اهمیت ندارد چون آنها را مال خود نمیداند. فرهود در ادامه گفت: من نمیدانم كه در این چند دهه هیچ كدام از ما این كلام حضرت رسول(ص) را كه:«حب الوطن، من الایمان» را نشنیدهایم. مساله وطن و میهن یك مساله القایی نیست بلكه یك مساله غریزی است حتی حیوانات هم از قلمرو خود دفاع میكنند اما وقتی هویت از كسی گرفته شود، وطن را خانه و قلمرو خود نمیداند كه بخواهد از آن دفاع كند. باید بدانیم كه هویت ملی یعنی وحدت ملی. بنده بر آنم تا هر زمان كه نفس در سینه دارم هر جا چنین مجلسی فرهنگی برپا شود به شوق ایران و وطن خدمتگزاری كنم.
منبع: روزنامه اعتماد