میراث مکتوب – سیساله بودم که به پیشنهاد دوستی، همکاری با مرکز تحقیقات فرهنگی وزارت ارشاد را برای پیگیری طرح انتشار بزرگترین کتابهای تمدن اسلامی پذیرفتم.
وقتی آن طرح ناکام ماند، بنده طرح احیای میراث مکتوب را پیشنهاد کردم و پذیرفته شد، که تاکنون رهایم نکرده است. به یاد دارم برخی از بزرگان ــ که خدایشان بیامرزادــ تصویری از مدیر میراث مکتوب در ذهن خود داشتند که مغایر واقعیت بود: جوانی که کارپیران میکند. با وجود مشقّات و ناهمواریِ راه، و نیز فرصتهای خوب و وسوسهانگیزی که در سمتهای دیگر پیشنهاد میشد، آنچه نگذاشت دست از هدفی بردارم که باجان و دل در پیش گرفته بودم، تشویقهای بزرگانی همچون مرحومان شیخ عبدالله نورانی، ایرج افشار، محمدتقی دانشپژوه، آقا سید عبدالعزیز طباطبایی بود. به تعبیر حافظ: «… از جان دوستتر دارند جوانان سعادتمند پند پیر دانا را».
گویی همین دیشب بود که مرحوم افشار تلفن کرد و فرمود:«کم پیدایید. چرا نمیآیید تا شما را ببینم؟» و احساس خودباوری و اعتماد به نفس مرا دوچندان کرد. طبعاً ادای دین من به این بزرگان این بود که همان شیوه و شیمه و طریق را دنبال کنم و دستِ هر شیفته و علاقهمند مستعدی را بگیرم و او و خودم را بالا بکشم. همان سالها، از دوستی شنیدم که مرحوم سید حسن تقیزاده، در سالهای 25-1328، روزی در کتابخانه مجلس سنای وقت درپی نسخهای بوده و آن را نمییافته است. به او میگویند شخصی به نام عباس خویی اینجا هست و گویا از نسخه اطلاعی دارد. مرحوم زریاب خویی بخشهایی از نسخه را، که یکبار خوانده بوده، از حفظ برای تقیزاده میخواند و همین سبب میشود تا تقیزاده او را برای تدریس به دانشکده معقول و منقول دعوت کند. بعدها، بورس مطالعاتیِ هومبولت، با معرفی تقیزاده، نصیب زریاب شد و او برای تحصیل به آلمان رفت و حدود پنج سال در رشتههای تاریخ، علوم و معارف اسلامی، فلسفه، و فرهنگ تطبیقی به مطالعه و تحصیل پرداخت و با مدرک دکترا به وطن بازگشت.
چندسال پیش از آن، علامه محمد قزوینی با تقیزاده و فروغی مکاتباتی داشته که بسیار خواندنی است. محمدعلی فروغی مبلغی بهعنوان حقالزحمه تحقیقات برای قزوینی به لندن و پاریس و برلین میفرستاده است تا او بتواند به تحقیقات خود ادامه دهد. علامه قزوینی، به پیشنهاد ادوارد براون، تاریخ جهانگشای جوینی را تصحیح کرد. طبعاً اگر نبود قدرشناسی فروغی و حمایتهای مادی و معنوی او، علامه قزوینی نمیتوانست با خیال راحت به همه تحقیق و مطالعه بپردازد. البته خود مرحوم قزوینی شرح سختیهای زندگی و معیشت و دوران دشوار اقامت خود در پاریس را در نامههایی برای فروغی نوشته است که بسیار خواندنی و عبرتآموز است.
علی اکبر سیاسی، در جلد اول کتاب خاطرات خود، از کوششهایش برای گذراندن قانونی جهت استخدام علامه قزوینی در دانشگاه تهران سخن گفته تا وی، که در آن روزگار مدرک دانشگاهی نداشته است، بتواند تدریس کند و علاقهمندان به تحقیق و کسب فضایل از خرمن پرفیض آن وجود نازنین بهرهمند شوند. گویا یکی دیگر از مشاهیر نیز متوجه ماجرا میشود و اعلام میکند که از آن علامه جلیلالقدرکمتر نیست و او هم شایستگی استخدام را دارد. این مسأله موجب میشود مرحوم قزوینی از این کار انصراف دهد و دانشگاه برای همیشه از وجود آن دانشیمرد بیبدیل محروم بماند.
کوشش افرادی چون تقیزاده و فروغی و سیاسی، برای حمایت از بزرگان دانش و تقویت بنیه علمی آنها و پیشرفت و تعالی معنوی جامعه، ستودنی است. البته، در آن دوران مدرکگرایی همچون امروز رواج نیافته بود و دانشگاه تهران مفتخر بود به وجود نخبگانی چون علامه فروزانفر، جلالالدین همایی، سعید نفیسی و دهها دانشمندی که کمیت و کیفیت آثار و باقیات صالحات علمی آنان بهترین گواه برای صلاحیت علمیشان بود.
افسوس که مدرکگرایی جای شایستهسالاری و دانشمحوری را گرفت و هرکس، به هر طریق، توانست مدرکی بگیرد و «استاد» شود. نه ارزشی برای استادی ماند و نه مدرک داشتن دیگر نشانه دانایی و محقق بودن است. «پایههای علمی» هم با مقالات دواسمی و سهاسمی تعیین شد و اعضای هیأت علمی دانشگاهها، نه از باب پختهخواری که لابد برای ترویج دانش، با تشبث به مقالات دانشجویان خود، یکییکی پله های «ارتقا» به سوی را طی میکنند، دانشجویانی که کاش تمامشان زحمت نوشتن مقالات را کشیده باشند و از آن گروه نباشند که مبلغی برای خریدن مقاله و پایاننامه خرج میکنند و با نمرۀ عالی از آن دفاع میکنند و میشوند عضو هیأت علمی دانشگاه، تا آمار مقالات «علمی ـ پژوهشی» این دیار از بسیاری از کشورها بالاتر برود و ستایش مسئولان را برانگیزد که علم روزبهروز در این مملکت رو به ترقی است و زود باشد که کره مریخ، و بعدش کرات دیگر، را هم فتح کنیم.
این جاست که یاد بزرگانی چون علامه قزوینی به ما قوت قلب می دهد که آنچه برای انسان می ماند نام نیک است و کارهای نیکو. کاش جامعه به سمتی حرکت می کرد که مدرک افراد کارهای جدّی و علمی آنها بود نه داشتن توانمندی در حل تستهای کنکور و راه یافتن به دانشگاه از هر طریقی.
بنده بارها افتخار کردهام که با انتشار آثار نخبگانِ بیمدرک، باعث تشویق و ارتقای فکر و رشد استعدادهای آنان بودهام. همیشه باب مؤسسه برای اهل تحقیق مفتوح بوده و میراث مکتوب هیچگاه از کمک به افرادعلاقهمند دریغ نکرده و کوشیده است کارنامۀ علمی خود را با انتشار و عرضه آثار ارزنده و تحسینبرانگیز محققان شایسته ولی دانشگاهنرفتهای همچون جویا جهانبخش و علی صفری آققلعه و… پربار و درخشان نگه دارد. میراث مکتوب شاید از مراکزی باشد که بیشترین نقدها و مقالات مربوط به آسیبشناسی وضع موجود تحقیقات دانشگاهی و تقبیح کتابسازی و انتحال را، چه در پایگاه اینترنتی و چه در مجلاتش، منتشر کرده و برای اصلاح امور مربوط به حوزۀ تخصصی خود قلم زده و قدم برداشته است، به امید بهبود شرایط علمی و تحقیقی کشور.
توفیقات همکاران ما در مؤسسه میراث مکتوب افتخار و آبرویی برای ماست. این کامیابیهای علمی، علاوهبر خوشنامی میراث مکتوب، مسئولیت ما را دوچندان میکند تا، بیش از گذشته، برای بالا بردن سطح علمی فعالیتهای خود بکوشیم.
نزدیک ده سال پیش با آقای علی صفری از طریق استاد روشن در منزل زنده یاد ایرج افشار آشنا شدم. برای چاپ کتاب تحفة العراقین او اعلام آمادگی کردم. استاد شفیعی کدکنی تقریظ مشفقانه و مشوّقانه ای بر کتاب او نوشتند که در صفحات نخستین کتاب قرار گرفت. در باریک بینی و نکته سنجی و نسخه شناسی بزرگ مرد کوچکی است. به سنّ و سالش نمی خورد که چندهزار نسخه خطی را زیر و کرده باشد و کتابی مفید و باارزش و کم مانند در موضوع نسخه شناسی بنویسد. کمتر پیش می آید از نسخه ای در هر موضوعی سخنی برود و او چیزکی نگوید که راهگشا نباشد. میراث مکتوب مجال کار را برای او مهیا کرده و در هرچه بخواهد می کاود و می یابد و تمام وقت می کوشد و زحمت می کشد. برای میراث مکتوب افتخاری بزرگ است که چنین محققق کوشا و پویا و دلسوزی مراتب علمی را بخوبی طی نموده و در این چند سال جوایز متعددی دریافت کرده و بر اعتبار مؤسسه ای که در آن به کار مشغول است افزوده است. تحفة العراقین او با قریب 1000 صفحه با تعلیقات فراوان منتشر شد و در سال 87 شایسته تقدیر کتاب سال جمهوری اسلامی ایران گردید.
سپس در بخش جوان جشنواره فارابی افتخار کسب کرد. در نهمین دورۀ همایش حامیان نسخ خطّی در سال 1388 مجدداً برنده جایزه شد. در همایش نسخه شناسی فارسی در اتریش که با حضور زنده یاد استاد افشار و جمعی از نسخه پژوهان ایرانی برپا شد مقاله ای محققانه باعنوان: «راهکارهای پیشنهادی برای طبقهبندی قلمهای اسلامی با معرّفی دو نمونه از قلمهای مورداستفاده در نسخههای خطّی فارسی»، ارائه کرد. در سال 90 کارپژوهش و نگارش نسخهشناخت (پژوهشنامه نسخهشناسی نسخ خطّی فارسی)، به زیور نشر از سوی مرکز پژوهشی میراث مکتوب، آراسته شد. پس از آن بر نسخۀ گیهانشناخت، حسن بن علی بن محمّد قطّان مروزی مقدمه ای مفصل و ارزشمند نوشت و کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی آن را به چاپ رساند. رساله جلدسازی (طیّاری جلد)، سروده سیّدیوسف حسین، را در سال 90 تصحیح و به نشر آن همت گماردیم. نیز مقدمه ای خوب بر نسخه ای نفیس از کلمات قصار حضرت امیرالمؤمنین نوشت .
علی صفری جوانی محجوب، آرام و بی هیاهو، کم حرف و بی ادعاست. از یاری رساندن به احدی ضنّت و دریغ ندارد. هر کس از افاضل و اهل تحقیق، اگر نسخه ای از او بخواهد، بی درنگ یک کپی از آن را در اختیارش می گذارد. اهل سخنرانی نیست اما خوب می نویسد و درست می فهمد و نسخۀ ناخوانا را می خواند و رمزگشایی می کند. خدای را سپاس می گوییم که چنین همکاران بافضل و سخت کوش و بااستعدادی را نصیب میراث مکتوب کرده و به ما توفیق فراهم کردن مجال رشد و بالندگی را به امثال حضرت صفری عطا فرموده است.
در پایان انتخاب این جوان بسیار علاقه مند و خستگی ناپذیر را که درحوزۀ پژوهش نسخهشناحتی و تحقیق متون فارسی، در دومین دوره جایزه «سعی مشکور» حائز چنین افتخار بزرگ و ارزشمندی شدند، تبریک میگویم و کوششهای خالصانهاش را ارج مینهم و از خداوند متعال برایش توفیقات بسیار خواستارم.