میراث مکتوب- دکتر مجدالدین کیوانی، عضو شورای عالی علمی مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی و سردبیر نشریۀ آینۀ میراث در یادداشتی که روز یکشنبه 11 اسفندماه در روزنامه ایران به چاپ رسیده، به جایگاه استاد محمدرضا شجریان و ویژگیهای ممتازکنندۀ وی پرداخته است که این یادداشت را در ادامه میخوانید:
صبر بسیار بباید پدرِ پیر فلک را تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید
به دوستداران محمدرضا شجریان
دو سه روزی است که شایعۀ درگذشت استاد محمدرضا شجریان سر خط خبرهای لجام گسیختۀ مطبوعات مجازی و نُقل محافل خصوصی این و آن بوده است. گزارشهای مستند و غیرمستند فراوان است. کسی هم نه جلودار امکانات اینترنتی است و نه مانع اظهار نظرهای بیپایه و حدس و گمانهای صواب و ناصواب. گروهی میگویند استاد هنوز در قید حیات است و جماعتی فریاد میزنند که دو سه روز از درگذشت ایشان گذشته است و ادعا میکنند خانوادۀ استاد زیر فشارند که خبر را افشا نکنند.
چرا چنین است؟ غم و اندوه دوستداران استاد بر اثر بیماری او در چهار پنج سال اخیر، از سویی و بیمهریها به این هنرمند بیبدیل، از دیگر سو، بس نبود، حالا با این حرف و نقلهای چه دلسوزانه چه غرضورزانه نمک بر زخم دل دردمند یاران و طرفداران استاد میپاشند. همیشه در سرزمینهای دیگر و در زمانهای دیگر، چهرههای سرشناس، محبوب یا مطرود، درگذشتهاند و مردم هر گونه که خواستهاند به طور طبیعی و به مراد دل و به اقتضای احساس باطنی خود نسبت به فقدان آن چهرهها واکنش نشان دادهاند. پاسخ این پرسش که چرا زنده بودن یا نبودن استاد شجریان این اندازه با حرف و نقلهای ضد و نقیض همراه است، باید در پایگاه هنری و منزلت اجتماعی او، جستوجو شود. در باب پایگاه هنری استاد سخن بسیار گفته شده و نیازی به تکرار آن نیست. به ظن قریب به یقین، هیچ اهل هنری در پنجاه سال اخیر نبوده که به نبوغ و قابلیتهای شجریان در موسیقی ایرانی، چه در نظر چه در عمل، اذعان نکرده باشد: قولی است که جملگی بر آنند. او تا قادر به خوانندگی بود، فقط آواز نمیخواند بلکه آواز را میشناخت و در آن صاحبنظری خبره شده بود. تنوع و گونهگونی او در این هنر استثنایی بود. او ـ البته به یاری تنی چند از استادان نوازنده ـ به طرز بدیع و مبتکرانهای موسیقی صد سال پیش را به موسیقی عصر حاضر پیوند داد و نغمات امثال شیدا، عارف قزوینی، رضاقلی ظلی، جلال تاج، حسین طاهرزاده، عبدالله دوامی، اسماعیل ادیب خوانساری و غلامحسین بنان را در فضای سینۀ امروزیان طنینانداز کرد. احیای ساختههای رو به فراموشی استادان قدیم موسیقی بیشتر به برکت صدای او و معرفت و توان موسیقایی او بود؛ و از این لحاظ، ما ایرانیان بسیار به او مدیونیم.
اما با وجود اهمیت یگانگی و شاخصیت شجریان در هنر خوانندگی، تنها این نبود که او را به مقامی رساند که رساند. هنر آواز بود و هنرهای دیگر هم
هزار نکته باریکتر ز مو اینجاست نه هر که سر بتراشد قلندری داند
ایران در 60-50 سال اخیر خواننده شایسته و در خور ستایش کم به خود ندیده است؛ اما آنان دیگر بودند و شجریان دیگر. او از مقام هنر صرف فراتر رفت و به یمن آمادگیهای ذاتی، تربیت خانوادگی و ایمان به اخلاق و پاکیزگی محیط زندگی، توانست هم از خرمن هنر بزرگتران خود خوشهچینی کند و هم از خُلق و خوی مثبت هر یک از آنها و نیز گفتار و کردار مطلوب آزادگان و الگوهای محبوب جامعۀ خود حتی المقدور بهره گیرد و نصب العین زندگی خود و خانواده خود سازد. او به علت و باعث خوشنامی خوانندگان و نوازندگان پیشین خویش نیک پی برده و دریافته بود که آواز صرف نمیتواند خواننده را محبوب دلها کند؛ اگر هم کرد، آن محبوبیت دیری نمیپاید و جامعه از هنرمند بیاخلاق و ناهماهنگ با ملاک و معیارهای فکری و رفتاری تودهها، دیر یا زود روی بر میگرداند:
باز ار چه گاه گاهی بر سر نهد کلاهی مرغان قاف دانند آیین پادشاهی
بهزعم اینجانب بهعنوان «نابلدی» در دانش موسیقی ولی دوستدار موسیقی، آنچه شجریان را، در کنار هنر آواز، شجریان کرد اینهاست:
1. سختکوشی و تلاش مستمر در راه کمال. او با اینکه، به گفتۀ خودش، در موسیقی استاد خاصی نداشت، همیشه بهطور مستقیم و غیر مستقیم و به طور پراکنده و غیر رسمی، از محضر هر استاد و دانایی که سراغ میکرد، بهره میگرفت و بر گنجینۀ دانش هنری خود میافزود. «تمتع به هر گوشهای» و «ز هر خرمنی خوشهای» یافت: رسم و روشی که این روزها، بسیاری از هنرمندان به آن تمایلی ندارند، همچنان که بسیاری دانشجویان و طالبان علم و حتی غالب کسانی که بر کرسیهای تدریس دانشگاه تکیه زدهاند، اهل این جور حرفها نیستند. سبب وجود تازگی و تنوع در کیفیت و کمیت آوازها و ترانههای شجریان و عاری بودن آنها از تکرار، یکنواختی و ملال همین اشراف وی بر گوشهها و ظرایف گونهگون و متعددی است که طی سالهای سال از حنجرههای هنرمندان خوشخوان بیرون آمده و او شنیده و به ذهن موسیقایی خود سپرده است.
2. حفظ حریم خانواده و دور نگاه داشتن آنها از خبرسازیهایی که عموماً در اطراف هنرمندان، بخصوص سرشناسان آنها، میشود و خیلیها مشتاق شنیدن آن هستند بیآنکه به صحت و سقم آن اخبار فکر کنند. استاد شجریان، هیچگاه اجازه نداد خانوادهاش موضوع مصاحبه و صفحات هنری روزنامهها قرار گیرند. بهنظر میرسد او سخت به تربیت فرزندان و نگه داشتن آنها در چارچوبی معین، که به حریم خصوصی آنان آسیبی نرساند، پایبند بود. وقار و ادب همایون و مژگان که بموقع و با اجازه پدر عملاً به صحنه هنر خود پا نهادند، شاهد این مدعاست. این نقطه مقابل شماری از هنرمندان است که اجازه دادند خلوت خانوادگی ایشان به روی اجتماع باز شود.
3. به چند وجهی گراییدن. شجریان خوشبختانه به این قابلیت خود پی برده بود که میتواند در چند فن و هنر دیگر نیز دستی پیدا کند. او به آواز اکتفا نکرد، طرز نواختن ساز را نیز آموخت. در خوش خطی به درجات عالی رسید؛ به هنر تخیل پرور نجاری روی آورد و مخصوصاً، در ساختنآلات موسیقی مهارت یافت و با استمداد از دو هنر موسیقی و نجاری به اختراع و ساختن چند ساز جدید توفیق یافت. به علاوه، با عشقی که طبعاً به طبیعت داشت به پرورش گل و گیاه و کشاورزی همت گمارد. این هر سه هنر به ایجاد آرامش و فراغت بالی که استاد برای پیشبرد هنر آواز نیاز داشت، سخت کمک کرد و اجازه نداد که او برای پر کردن اوقات بیحوصلگی برای پرداختن به موسیقی، به کارهای بیهوده و احیاناً، نامطلوب و زیانبخش، کشانده شود. داشتن مهارت در چند رشته کار همه کس نیست؛ اینها فضایلی بود که در ممتاز کردن شجریان بسیار مؤثر بود:
حُسن یوسف، دم عیسی، ید بیضاداری آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری
4. قدرشناسی از دیگر استادان موسیقی و احترام به اهل ادب و فرهنگ. شجریان با اینکه در شهرت و محبوبیت، شاید از تمامی استادان سلف و معاصر خود فراتر شده بود، هیچ گاه به خود نمیگرفت و پیوسته در مقابل آنان خضوع میکرد. به دستبوسی آنان میرفت و در تبجیل و بزرگداشت آنان سخنرانی میفرمود. تصاویر لحظاتی که او پیش پای جلیل شهناز زانو زد و دست او را بوسید، یا مجلسی که در آن شاگردوار بر دستان نحیف عبدالوهاب شهیدی بوسه زد، موجود و حاکی از فروتنی افتخارآمیز اوست.
5. فروتنی و احتراز از وسوسه خودبینی و رعونت. مکر الهی گاه راه را پیش پای بنده میگشاید و تسهیلاتی برای او فراهم میکند تا معلوم دارد که او تا چه حد «جنبه دارد» و آن همه موفقیت را منحصراً و مغرورانه به حساب قابلیتهای خود نمیگذارد. خوشبختانه از رفتار و گفتار شجریان برنمیآمد که در چنین حدی از بیخبری مانده باشد. هیچ گاه نشنیدم که او، با آن همه سرمایۀ سرشار هنری و داشتن اهلیت در ابراز نظر دربارۀ کار دیگران، به تحقیر سخن گفته و خود را برتر از دیگران وانمود کرده باشد. اگر هم به ندرت از خود و امتیازات هنری خود میگفت، مبالغهآمیز و به وجه خودستایی نبود. همگان آنچه را میگفت میپذیرفتند. او نیاز به خودستایی نداشت. دیگران صد چندان آنچه را او از خود میگفت ـ بدون آنکه اجبار داشته باشند ـ در حق او میگفتند. او هیچ گاه «فروشنده» متاع هنر خویش به ضرب و زور و بزرگنمایی خود و به قیمت کوچک کردن دیگران، نبود. امروزه بعضی از هنرمندان و اصحاب قلم را میبینیم که حرف اصلی آنها تحتالشعاع تفاخرهای آنان و عیبجوییهایشان از کار دیگران قرار میگیرد. جوان تازه «سر از تخم درآوردهای» که هنوز ابجدخوان مکتب هنر موسیقی است، چنان از «جملههای» غلط فلان تارنواز کهنهکار و انحرافات آوازی بهمان خواننده میگوید که پنداری همه چیز را خود «فوت آب است»، ولی نمیداند:
در محفلی که خورشید اندر شمار ذره است خود را بزرگ دیدن شرط ادب نباشد
شجریان چون به هنر خود و پایگاه علمی و عملی خود در این عرصه اتکا داشت، محتاج آن نبود که خود در سُرنای خویش بدمد و به این و آن رو بزند یا واسطه برانگیزد که برای او تبلیغ کنند. هنرمند و دانشمند حقیقی کسی است که دیگران به سراغ او بیایند، نه آنکه به لطایف الحیل خود را تحمیل دیگران کند. شجریان نه فقط هیچ گاه به مردم فخر نفروخت، بلکه پیوسته خود را خاک پای آنان شمرد و به خاطر آنها خواند.
6. محروم کردن خود از فرصتهایی بیرون از آنچه ملت ایران به او میداد. این خصیصه که، به نوعی، دنباله و ثمرۀ همان صفت فروتنی اوست، به وی حکم میکرد که سر فرو بردن در برابر ارباب زر و زور و تن دادن به منویات اغلب ناروای آنان دیگر نامش «فروتنی» نیست، مخصوصاً اگر این سر فرو بردن تأیید اکثریت تودههای مردمی را با خود نداشته باشد. شجریان که همیشه با مردم و حامی آنان بود در قلب آنان جای داشت و این او را از صاحبان قدرت و مکنت بینیاز میکرد. بیهنران زورمند و مدیران ناهمراه با ملت دیر یا زود میروند، آنچه میماند ملت است؛ و از آنجا که استاد به یدُالله معَ الجماعَه اعتقاد داشت، بدرستی تشخیص داده بود که باید رعایت حال و دل جماعت را کرد. حال اگر مشتی هنر ناشناس آشکار و پنهان با استاد سر ناسازگاری گذاشتند و مانع پخش صدای او از رسانههای عمومی شدند و در برگزاری کنسرتهایش مانع تراشی کردند، در اعتقاد شجریان بدرستی راهی که اختیار کرده بود، تزلزلی ایجاد نکرد. او تا نفس داشت برای ملتش خواند و وقتی هم که از نفَس آوازخوانی افتاد به ملتش میاندیشید. افزون بر این، استاد هرچه در توان داشت و تا حدی که فرزندان این ملت قابلیت و استعداد نشان میدادند، هنر خود را بیهیچ تنگ نظری و ضنتی به آنان آموخت. آری، اینهاست علل آن همه اضطراب، نگرانی و حُزنی که در سالهای اخیر بابت تندرستی استاد در میان مردم موج میزد و همگان دست به سوی آسمان میبردند و از سُوَیدای دل برای اعاده سلامت او دعا میکردند.
به هر حال، چه شجریان رفته باشد چه مانده، این روزهای دردناک و پُر دلهره وقت انتشار خبرهای درست و نادرست نیست. چیزی که بیش از همه خانوادۀ ارجمند استاد به آن نیاز دارند و بیگمان خواستۀ خود او هم هست، محیط آرام، ساکت و خالی از تشنج و التهاب است. خبردهی و خبرسازی مخل این آرامش است و بر التهاب محیط زندگی ایشان میافزاید. زیباترین واکنشی که از طرف شیفتگان شجریان میشد تصور کرد همان گروهخوانی چند روز پیش آنان در مقابل بیمارستانی بود که استاد در آن بستری بود. دست در دست هم، کاری کنیم که او عاشقش بود و عمر عزیز بر سر آن گذاشت.
امریکا، ایالت نیویورک، آبشار نیاگارا/ پنجم اسفند ۱۳۹۸