میراث مکتوب – این روزها فرصتی دست داد کتاب استاد شفیعی کدکنی با عنوان زبان شعر در نثر صوفیه را می خواندم. کتابی است بسیار خواندنی و مفید.
بی گمان در عرصه مطالعات عرفانی کسی به اندازه دکتر شفیعی کدکنی با میراث تصوف خراسان آشنا نیست و او این آشنایی را توأم کرده است با دقتی مثال زدنی در بحث های تاریخی مرتبط با متون صوفیانه و عرفانی پهنه خراسان بزرگ. این کتاب را می توان مطالعه ای در فلسفه تصوف خواند و به نظر من خواندنش بر هر دلبسته و شیفته تصوف لازم و بایسته است. کتاب بر پایه این دیدگاه نوشته شده است که عرفان و تصوف نگاه جمال شناسانه و هنری است به الاهیات. استاد شفیعی این دیدگاه که البته ابتکار نظری خود حضرت استادی است را با تطبیق دادن بر متون و ژانرهای مختلف صوفیانه و مرتبط با سنتهای صوفیانه به نیکی در کتاب نشان داده اند. استاد شفیعی در همین چارچوب، عناصر این نگاه و تلقی هنری را در این متنها به بحث گذاشته و مسائل مشترک دیدگاه هنری اعم از عاطفه و تخیل و چند معنایی بودن و رمز را در متنهای مورد گفتگو بررسی کرده اند. این جنبه های هنری البته در زبان عرفانی مکتب ابن عربی به نظرم کارایی بسیاری دارد و این چیزی است که استاد در ارائه آن توفیق داشته اند. با این وصف جنبه های فلسفی مکتب عرفانی ابن عربی را نمی دانم چگونه می توان تنها در سطح نگاهی هنری به الهیات فروکاست. بی تردید زبان عرفانی تنها جلوه بیانی تفکر عرفانی است و تحلیل بنیادهای فکری و فلسفی الهیات عرفانی نیاز به تحلیل های مستقل دارد. به هرحال امیدوارم که استاد شفیعی در اثری دیگر به این جنبه های فلسفی و فکری و در واقع جنبه های دکترینال تصوف هم بپردازند و تحلیل خود را ارائه دهند.
در مورد تصوف خراسانی البته اشاراتی در کتاب هست که مکتب اشعری را زمینه آن تصوف دانسته اند. تردیدی نیست که مکتب اشعری در رشد و بالندگی تصوف خراسانی سهم اساسی داشته است و حتی اسلاف سلمی و قشیری نیز که پیش از ابوالحسن اشعری می زیسته اند تحت تأثیر اسلاف اشعری بوده اند که جای بحث آن اینجا نیست. با این وصف حنبلیان و از دیگر سو حنفیان خراسان هم که ارتباطی مستقیم با تفکر و سنت اشعریان نداشته اند در رشد تصوف سهیم بوده اند. باید دید تمایز میان نمایندگان حنفی و شافعی تصوف خراسان در چه جزئیاتی نمود می یافته است؛ فی المثل تفاوت کلاباذی و قشیری. یا فی المثل تمایز ابو منصور اصفهانی حنبلی ضد اشعری و همچنین خواجه ابو اسماعیل عبدالله انصاری حنبلی با نمایندگان اشعری در سنت تصوف خراسان؛ در این زمینه ها ما هنوز پژوهشی جدی در اختیار نداریم. از موارد مهمی که درباره سهم کلام اشعری در تصوف خراسان و نگاه هنری به الهیات می توانست مورد اشاره استاد قرار گیرد منظر اشعریان درباره حقیقت وحی است که در مقاله ای در کتاب بررسیهای تاریخی بدان پرداخته ام. به نظر من تفسیری که آنان از حقیقت وحی و بحث از کلام نفسی قدیم و حکایتگری قرآن از کلام نفسی داشته اند می تواند کلید مهمی باشد برای درک منظر عرفانی و هنری آنان به زبان قرآن. استاد البته در مقابل به نکته ای دیگر پرداخته اند تا تأثیر تفکرات کلامی را بر تصوف نشان دهند و آن توجه به نظریه ادراک بی چگونه حق تعالی است که آن را تا گفتاری از مالک بن انس، پیشوای مالکیان به عقب برده اند. در اینجا البته روشن است که نظریه مالک بن انس در چارچوبی تشبیهی بیان شده بوده است و نه تنزیهی. در واقع او نظریه اش تشبیه بلا ادراک بوده است و نه ادراک تنزیهی بلا کیف و میان این دو نظر تفاوت بسیار است. در واقع اینجا اشعریان تا اندازه زیادی از حنبلیان (و نظریه مالک بن انس و اصحاب حدیث) فاصله می گرفته اند. از آن مواردی که می شد در بحث نسبت میان تصوف و کلام در این کتاب به بحث گذاشت بحث از ارتباط دیدگاه تشبیهی حنبلیان و اصحاب حدیث است با نظریه عشق از دیدگاه صوفیه. تصویری که حنبلیان از خداوند می ساخته اند حتی اگر بلا ادراک هم فرض می شد (که البته همه جا هم این طور نبود و حنبلیانی بودند که نقاشی تمام عیاری از خدا به دست می داده اند) می توانست در شکل گیری نظریه عشق به خدا در مقام ظهور اتم و اکمل زیبایی مؤثر بوده باشد (و نگاهی استعلایی به عشق زمینی به زیبارویان). در این مورد هنوز پژوهشی جدی صورت نگرفته است.
در یک مورد البته استاد شفیعی بحثی کلامی را در تفسیر خود از نگاه هنری به الهیات در میان صوفیان اشعری به بحث گذارده اند که نیاز به توضیحی دارد: استاد شفیعی از اجتماع نقیضین نزد اشعریان بحث کرده اند و آن را در زمینه مسأله صفات زائد بر ذات از دیدگاه آنان به بحث گذارده و این همه را در چارچوب نظریه خود درباره نگاه هنری به الهیات مورد توجه قرار داده اند. البته اینکه این نظر که صفات خداوند نه عین ذات اوست و نه غیر ذات او در تفسیر اهل کلام، اجتماع نقیضین تفسیر نمی شده و برای آن تفاسیر کلامی قابل فهمی ارائه می شده است. این بحث به مفهومی باز می گشته که اشعریان از صفت داشته اند که بعدها موجب ارائه نظریات مهمی هم در دانش کلام شد. به نظر نمی رسد آن دیدگاه کلامی را بتوان به عنوان نظریه ای در باب اجتماع نقیضین معنا کرد و از آن در چارچوب نگاه هنری به الهیات بحث نمود. اما در این میان استاد از نظریه ابن کلاب که در واقع از اسلاف اصلی ابوالحسن اشعری است بحث کرده اند و این نظر او را نقل کرده اند که «زعم أنه موجود لا بوجود…». روشن است که اینجا نمونه ای از آن اجتماع نقیضین که مورد نظر استاد است نیست. استاد این نظریه را به معنی آن دانسته اند که از دیدگاه ابن کلاب، خداوند ورای وجود و عدم است و دنباله این نظریه را در آرای اسماعیلیان نشان داده اند. آشکار است که اینجا مقصود ابن کلاب چیز دیگری است. او در واقع وجود را به عنوان عرض و یا «معنی» با اصطلاحی که نزد متکلمان مطرح بوده از خداوند نفی می کند به این معنی که خداوند موجود است اما نه بدین معنا که موجودیت خداوند به عرض و «معنا»ی وجود باشد و اتصاف بدان (و قائمیت آن به ذات باری). این بحث چنانکه می دانیم بحث بسیار مهمی در میان معتزلیان و اشاعره بوده و بعدها هم فلاسفه و از جمله ابن سینا در این زمینه بحث کردند. این مطالب خود بحث درباره نظریه احوال و نیز تمایز وجود و ماهیت و بحث مشتق و مبدأ اشتقاق و بسیاری مسائل دیگر را بعدها دامن زد. بنابراین در اینجا مقصود این نیست که خداوند ورای وجود و عدم است و یا اینکه مانند اسماعیلیان خداوند را نتوان موجود خواند و یا ذاتش ورای وجود است.
به هرحال این کتاب اثر بسیار ارزشمندی است در راستای ارائه تحلیلی از ماهیت تصوف و نگاه صوفیانه به دین به ویژه از نقطه نظر زبان به کار گرفته شده در ادبیات صوفیه. امیدواریم استاد در اثری دیگر بنیادهای الهیاتی صوفیان را در نسبت با نظریه خود در زمینه نگاه جمالشناختی به الهیات با تفصیل بیشتری به بحث گذارند، به ویژه در مواردی مانند نظریه ولایت که در واقع قلب تفکر صوفیانه است و یا برخی نظرات مکتب ابن عربی مانند نظریه وحدت وجود و اعیان ثابته و مباحث اسماء و صفات.
حسن انصاری
منبع: بررسی های تاریخی