میراث مکتوب- دکتر اکبر ایرانی، مدیرعامل مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب، در پی درگذشت دکتر غلامرضا جمشیدنژاد اول، در یادداشتی به زندگی، برخی خدمات، ویژگیهای شخصیتی و همراهیهای وی با مؤسسۀ میراث مکتوب پرداخته که آن را در ادامه میخوانید.
هفته پیش تلفن کرد و گفت کرونا گرفتم، چیزی نیست. امروز که احوالش را از آناهیتا دخترش و همکارمان در مؤسسه جویا شدم، گفت خوب نیستند و حال مادر نیز. هفتۀ پیش هر دو در یک بیمارستان بستری شدند. ساعتی نگذشت که هقهق کنان خبر جانکاه درگذشت پدر را داد. آیا در دنیا تلختر از این متصور است که دختر خبر مرگ پدر را بدهد؟ اشک امانم نداد و مبهوت ماندم و حیرتزده. دنیا باید زیبایی خود را وامدار بودن چنین مردانی بداند و پوچی و بیارزشی خود را با رفتن اینان نشان میدهد. صد حیف و صد دریغ.
جمشیدنژاد اول برای همۀ ما در میراث مکتوب حکم پدر را داشت. پدری همیشه خنده بر لب، شاداب و زنده و سرشار از امید به زندگی. در عمرم چنین آدمی را ندیده بودم که هرگز از چیزی و کسی شکایت یا غیبت کند و یا غمی در دل نشان دهد. از معدود افرادی بود که در کلام و بیان و نیز در عمل و رفتار، طنزی ملیح و دلنشین و منحصر بفرد داشت. بی آنکه بخندد میخنداند. اعتماد به نفس بالا، مناعت طبع، استغنای روحی، فروتنی و مهربانی، خوشرویی و شیرینزبانی، خونسردی و خودساختگی و … از خصوصیات و صفات این انسان وارستۀ کممانند بود.
از سال 72 که طرح میراث مکتوب را پیریزی کردم، توفیق آشنایی با ایشان و یار دیرینش مرحوم شیخ عبدالله نورانی را یافتم. با دکتر ابوالقاسم امامی (که خدایش حفظ کناد) و آیتالله نورانی (که رحمت خدا بر او باد)، با فاصلۀ چند سال، هر سه در مشهد شاگرد ادیب نیشابوری بودند و هر سه در هوش و استعداد و توانایی در خطابه کممانند. دکتر امامی در سرهنویسی گوی سبقت را از اقران خود ربود، شیخ عبدالله نورانی در خطابه و صراحت لهجه و جمشیدنژاد در عربیت و خطابه و حضور ذهن.
مرحوم غلامرضا جمشیدنژاد اول در سال 1324 خورشیدی در کاشمر زاده شد. دروس قدیم حوزوی را به خوبی در حوزۀ علمیۀ مشهد مقدس گذراند. حافظه، هوش و استعداد سرشار و مثالزدنی داشت. در سال 1342 به تهران عزیمت کرد و در مدرسه شهید مطهری کنونی از محضر استادانی مانند سید محمدکاظم عصار، شیخ حسینعلی راشد، آقا سید رضی شیرازی و … بهره برد. در همین مقطع اجازۀ روایت حدیث را از آیتالله شیخ عبدالحسین ابنالدین کسب کرد. وی در سال 1347 به نجف اشرف رفت و در محضر آیتالله سید محسن حکیم مباحث مرتبط با خارج فقه را آموخت و از محضر آيتالله محمد صالح حائرى، به تعبیر خودش «علامه سمنانى»، به اخذ اجازۀ حديث نايل آمد و سپس در دانشكده الهيات و معارف اسلامى دانشگاه تهران، گرايش فرهنگ عربى و علوم قرآنى در دورۀ کارشناسی و کارشناسی ارشد و گرايش تاريخ و تمدن ملل اسلامى در دورۀ دكترا تحصیلات خود را ادامه داد و به اخذ درجۀ علمى دكترا نائل شد.
پس از تحصیلات حوزوی به دلایل سیاسی لباس روحانیت را کنار گذاشت. عکس او را با لباس روحانیت که دربارۀ دین اسلام و زرتشت سخنرانی میکرد دیده بودم. او ابتدا به دبيرى ادبيات فارسى در وزارت آموزش و پرورش روی آورد. سپس به تدریس در دانشگاههاى آزاد اسلامى، دانشگاه تهران، دانشگاه الزهراء(ع)، دانشگاه علامه طباطبائى، مركز آموزش مديريت دولتى و… مشغول شد و به علت ارائۀ روشهاى ابتكارى و نو در امر تعليم و تربيت، در سال تحصيلى 1376 به احراز مقام والاى «معلم نمونه» مفتخر گشت. سالها در مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی حضور داشت و مقالات ارزشمندی نوشت. پشتکار غریبی داشت و به هر جا که برای تدریس دعوت میشد لبیک میگفت. عاشق تدریس و شاگردپروری بود. در موضوعات مختلفی تدریس میکرد. از ادبیات عرب و متون کهن ادب عربی گرفته تا متون نظم و نثر فارسی. فقه و اصول و فلسفه و تاریخ تمدن تدریس میکرد و در هر زمینهای کتاب و مقاله داشت. دوسه سال پیش با اتوبوس ساعت 4 صبح برای تدریس به دانشگاه آزاد تاکستان میرفت و عصر برمیگشت و میدانم که دوسال گذشته بود که حقالتدریسش را نداده بودند که البته مبلغی ناچیز بود و میگفت دانشجوها از شهرستان میآیند و علاقهمند به درس ایشانند.
کتاب التعریف بطبقات الامم قاضی ساعد اندلسی رسالۀ دکتری او بود که در میراث مکتوب آن را منتشر کردیم. در تحقیق این کتاب بسیار زحمت کشید. نمونۀ اعلای تصحیح و تحقیق بود. بعد آن را ترجمه و منتشر کرد. ترجمۀ کتاب اندیشههای خواجه نصیر طوسی را به مناسبت برگزاری همایش بینالمللی میراث علمی و فرهنگی خواجه نصیر طوسی در میراث مکتوب چاپ و منتشر نمودیم. امسال با همکاری دکتر محمدابراهیم ذاکر کتاب پزشکی اوجاع المفاصل زکریای رازی را ترجمه و تصحیح و تحقیق کرد. مقالات متعددی در آینۀ میراث و گزارش میراث به قلم ایشان مجال نشر یافت. در همایشها و کنفرانسها همواره یار و یاور و مشاوری امین برای میراث مکتوب بود. با دوستان قدیم خود چون دکتر امامی، دکتر مهدی محقق، جمشید کیانفر، سیدعلی آلداوود، علیرضا بهرامیان و آسید هادی و … در محفل انس بیبدیل چهارشنبههای آخرماه میراث مکتوب به گفتوگو مینشست و از خاطرات شیرین گذشته میگفت.
ذهن مهندسی خارقالعادهای داشت. برایم تعریف میکرد زمانی در تهران در کنار کار معلمی کارهای فنی مانند تعمیر تلویزیون و ماشین خودروی سواری و … انجام میداد. در گیاهشناسی شناخت و تبحری عجیب داشت. در سفری که سالها پیش با دوستانی چون دکتر امامی، جویا جهانبخش و آقای ارومیهچی و… به شمال داشتیم معلوم شد انواع گیاهان را میشناسد و بعضاً از خواص آنها میگفت. بسیار کتاب خوانده بود و البته بسیار عمیق و همراه با نقد و تحلیلهایی که در ذهن داشت. همچون دانشنامهای سیار عمل میکرد و گاهی اوقات در سخنرانیها به ذهن و داشتهها و محفوظات بسنده میکرد. الگویی رفت و جای او پر نخواهد شد و دریغ از جمشیدنژاد و دریغ از او.
بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد
داند که سخت باشد قطع امیدواران
با ساربان بگویید احوال آب چشمم
تا بر شتر نبندد محمل به روز باران
بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت
گریان چو در قیامت چشم گناهکاران
ای صبح شبنشینان جانم به طاقت آمد
از بس که دیر ماندی چون شام روزهداران
چندین که برشمردم از ماجرای عشقت
اندوه دل نگفتم الا یک از هزاران
سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل
بیرون نمیتوان کرد الا به روزگاران
چندت کنم حکایت شرح این قدر کفایت
باقی نمیتوان گفت الا به غمگساران