میراث مکتوب – تمهید القواعد اثر صائن الدین ابن ترکه کتابی است شناخته شده در حوزه تصوف نظری و مکتب شارحان ابن عربی. کتاب در بخش اعظم آن بحث از وجود است و به طور خاص اثبات وجود مطلق، بنا بر دیدگاه این مکتب.
از قدیم این کتاب به عنوان اثری که در آن بحث نظری ساختارمندی در رابطه با مبحث وجود طرح و بحث شده مورد عنایت شارحان ابن عربی و همچنین بعدها ملا صدرا و مکتب او قرار گرفت. به ویژه در اصفهان و بعد به طور خاص در مکتب تهران این کتاب در شمار کتابهای درسی بود و چند تنی از نمایندگان این مکتب در تهران آن را تدریس می کردند و حواشی مهمی هم بر آن نوشتند که می دانیم بخشی از آنها در چاپی که مرحوم آقا جلال آشتیانی از این کتاب به دست داده منتشر شده است. در سالهای اخیر هم این کتاب یکی از متون درسی در حوزه های علمی شیعی و به ویژه قم بوده و تاکنون چندین شرح فارسی و عربی بر آن منتشر شده است. کتاب تمهید در واقع شرحی است بر متن قواعد التوحید نیای شارح یعنی صدر الدین ابو حامد اصفهانی مشهور به ترکه، از عالمان مهم آغاز سده هشتم قمری که معاصر رشید الدین فضل الله وزیر بوده است. از احوالات او چندان چیز زیادی دانسته نیست و حتی آن تعداد کتابی هم که از او در منابع یادی از آنها شده و یا نواده اش صائن الدین از آنها در کتابش نام می برد عمدتاً تاکنون چیزی دانسته نبود. خوشبختانه صائن الدین متن کامل قواعد التوحید را در کتابش نقل کرده است. از رهگذر آنچه او از کتاب نیایش در تمهید القواعد نقل کرده است، می توان به نکاتی مهم درباره شیوه فکری ابو حامد اصفهانی پی برد. برخلاف آنچه تاکنون از ابو حامد اصفهانی بیان می شد و تفکر او در سنت شارحان ابن عربی خوانده و تفسیر می شد باید گفت که در خود متن منقول از قواعد التوحید هیچ نشانه ای از تأثیر پذیری کلی و همه جانبه ابو حامد ترکه اصفهانی از ابن عربی دیده نمی شود. او در سرتاسر کتاب قواعد از ابن عربی یادی نمی کند و به گفته های او استنادی ندارد. متن کتاب قواعد البته متن بسیار پخته و در عین حال موجز، پیچیده و پر معنایی است و در آن از زیاده گویی اجتناب شده است، این در واقع انگیزه ای بود برای صائن الدین تا آن را در شرح خود مورد تفسیر و توضیح قرار دهد. به هرحال این ویژگی شاید سبب آن بوده که ابو حامد خود هیچگاه در کتابش به گفتار پیشینیان و از جمله ابن عربی استنادی نکند. با این وصف اگر متن کتاب قواعد التوحید بدون متن شرح آن خوانده شود روشن می شود که ابو حامد مطلقاً در چارچوب مکتب نظری ابن عربی سخن خود را بیان نکرده است و اندیشه او درباره وجود مطلق هم باید در چارچوب متفاوتی تفسیر و مورد مطالعه قرار گیرد. در واقع او کتابش را در چارچوب سنت فلسفه مشایی نوشته است، به اختلافات مشائیان در تفسیر کلمات ابن سینا در زمینه مبحث وجود و ماهیت توجه دارد و با شروح مختلف مکتب ابن سینا آشناست. بدین ترتیب او با تفاسیر فخر رازی و خواجه طوسی از اقوال ابن سینا آشنایی دارد و همچنین نقد شیخ اشراق بر شماری از مشائیان در زمینه مبحث وجود و ماهیت را می شناسد. ابو حامد اصفهانی در واقع در کتاب قواعد التوحید در چنین پیش زمینه ای نظرات ابتکاری خود را درباره وجود مطلق و عینیت آن مطرح کرده است. بعدها کتاب قواعد و شرح آن تمهید در مکتب فلسفی ملا صدرا در چارچوب نظریه اصالت وجود فهمیده شد، در حالی که اگر حتی بپذیریم که شرح صائن الدین باید در این چارچوب فهمیده و تفسیر شود (که البته این هم سخنی است غیر دقیق) باید بگویم که متن ابو حامد به هیچ وجه نمی تواند نه در چارچوب مکتب ابن عربی فهمیده شود و نه در چارچوب مکتب ملا صدرا. در واقع به دلیل آنکه تمهید القواعد شرحی است بر قواعد و به دلیل آنکه در تمهید صائن الدین مطالب شرح را بر اساس مکتب شارحان ابن عربی توضیح و تشریح کرده بعداً مطالب کتاب قواعد و همچنین کتاب تمهید مورد استقبال مکتب ملا صدرا قرار گرفت. این در حالی است که نه تنها مطالب و ابتکارات ابو حامد اصفهانی را نمی توان در این چارچوبها فهمید بلکه چنانکه گفتم شرح صائن الدین هم ارتباطی با نظریه اصالت وجود ملا صدرا ندارد و تنها در چارچوب مکتب ابن عربی باید فهمیده شود. در حقیقت به نظر من مشکل از خود شرح صائن الدین است. او احتمالاً با قصد و آگاهانه خواسته است مطالب نیایش را در چارچوب نظریه مکتب شارحان ابن عربی و در رابطه با نظریه وحدت وجود تفسیر و توضیح دهد. او در سرتاسر شرحش به اقوال ابن عربی و شارحان او استناد می کند در حالی که خود ابو حامد ترکه چنین نکرده است. درست است که ابو حامد در کتابش در نهایت از نظریه ابتکاری خود در خصوص عینیت و خارجیت وجود مطلق بهره می گیرد و بحثهایی مشابه با مکتب عرفان نظری ابن عربی و پیوسته بدان طرح می کند اما به نظر می رسد او آگاهانه قصد داشته نظریه خود را بی ارتباط مستقیم با آرای ابن عربی در خدمت ارائه دیدگاه و بیانی نظری از عرفان و بحث انسان کامل ارائه دهد. دیدگاه او درباره وجود مبتنی است بر طرح مسئله در چارچوب سنت مشایی و به ویژه نقد دیدگاه های شیخ اشراق درباره اصالت ماهیت و اعتباریت وجود و نه بر اساس مکتب ابن عربی و به همین دلیل با وجود شباهتهایی میان نظریه او در رابطه با وجود مطلق با نظر شارحان ابن عربی فی المثل داود قیصری اما در نهایت چنانکه خواهیم گفت تمایزهای روشنی میان این دو نظریه وجود دارد. با این وصف چنانکه می دانیم ابتکارات او در زمینه بحث از وجود مطلق بعداً مورد استفاده شارحان ابن عربی قرار گرفت.
نظریه وحدت وجود ابن عربی و شارحانش هم آن طور که در تمهید القواعد مورد شرح قرار گرفته نیز از دیگر سو با قرائتهای مرسوم از نظریه ابتکاری ملا صدرا متفاوت است و با آن تمایزی روشن دارد. نظریه اصالت وجود ملا صدرا با نظریه تشکیک خاصی در پیوند است و بدون قبول کردن نظریه تشکیک خاصی طرح مسئله اصالت وجود با مشکل روبروست. این در حالی است که اساساً برای مکتب شارحان ابن عربی، نظریه تشکیک خاصی وجود قابل قبول نیست. اگر نظریه وحدت وجود را قبول کنید ناچاراً باید به تجلی وجود اطلاقی در مظاهر وجود اعتقاد داشته باشید و نه تشکیک وجود در مراتب مختلف و مشکک مصادیق آن. پس بنابراین نظریه شارحان مکتب ابن عربی درباره وجود مطلق و عینیت آن با نظریه اصالت وجود ملا صدرا با تقریرهای اصلی آن که تاکنون از آن به دست داده شده سازگار نیست، گرچه چنانکه می دانیم و به ویژه در مکتبهای اصفهان و تهران به دلیل دلبستگی برخی از شارحان ملا صدرا به مکتب عرفان نظری ابن عربی تلاش شد که قرائتی متناسب با ابن عربی از اصالت وجود ملا صدرا ارائه گردد. نظریه ابو حامد هم گرچه به نظریه اصالت وجود ملا صدرا شباهتهایی دارد اما دست کم با تقریرهای رسمی از آن سازگار نیست، گرچه می دانیم تفسیر نظریه اصلی ملا صدرا در این زمینه هم خود مناقشاتی را برانگیخته است.
برخلاف صائن الدین، ابو حامد ترکه خود چنانکه گفتیم در چارچوبی مشایی به بحث از وجود پرداخته گرچه در نهایت تلاش کرده تا از نظریه خود در راستای رویکردی عرفانی بهره گیرد، با این وصف آنچه او در رابطه با عینیت وجود مطلق بحث کرده به دلیل همین چارچوب مشایی آن و در ارتباط اصلی آن با موضوع زیادت وجود بر ماهیت نه تنها با نظریه وحدت وجود با قرائت شارحان ابن عربی هماهنگ نیست بلکه اصلاً از کلمات او پیداست که با آن مخالف است. او در حقیقت اگر به دقت متن کتاب قواعد التوحید خوانده شود، اصلاً در چارچوب مسئله زیادت وجود بر ماهیت و مسئله اشتراک معنوی وجود و همچنین طرح مسئله نسبت وجود واجب تعالی با ماهیت و یا طبیعت واجبی است که نظریه خود را در رابطه با وجود مطلق و عینیت آن طرح کرده است. می دانیم این بحثها در میان مشائیان و گرایشهای مختلف آنان در مکتب سینوی مطرح بود و به ویژه فخر رازی درباره این مباحث مناقشات مختلفی را به بحث گذاشت، مباحثی که در اوساط مکتب ابن سینا در خراسان در سده های پنجم و ششم قمری مورد بحث بوده و تعدادی از مخالفان اشعری مسلک ابن سینا مناقشاتی در این زمینه داشته اند و در نهایت خواجه طوسی در آثارش به دقت در این زمینه ها و ناظر به همان مشکلات بحث کرده است. بعدها نیز هم در نظریه اصالت وجود به آنچه در این میان بحث شد توجه شد و هم در نظریه ذوق التأله ملا جلال (به ویژه در رسالة الزوراء او). ما در شماره های بعدی این مقاله نسبت اندیشه ابو حامد را با این دو نظریه به طور روشن انشاء الله بحث خواهیم کرد. ابو حامد اصفهانی در چارچوب آن بحثها، به زیادت وجود بر ماهیت در اعیان علاوه بر اذهان باور داشته و برای آن استدلال کرده است. این آن چیزی است که ما در کتاب مهم دیگر او با عنوان الحکمة الرشیدیة في تحصيل الأصول الطبيعية والإلهية من العلوم الحقيقية (يا/ في الحكمة الفلسفية) که آن را به خدمت رشید الدین فضل الله تقدیم داشته به تفصیل می بینیم. بی تردید این کتاب می تواند ما را در درک کتاب قواعد التوحید کمک کند. از این کتاب، صائن الدین در تمهید القواعد خود یاد کرده و از آن بهره برده است منتهی به نظر می رسد که بهره وری او از این کتاب در سیاق و در پیش زمینه دیدگاه کلی ابو حامد نیست و او در واقع به صورت گزینشی از آن استفاده کرده است. در واقع صائن الدین چنانکه گذشت تفسیری مبتنی بر دیدگاه ابن عربی از گفتار و اندیشه و آثار نیایش به دست می دهد که با اندیشه ابو حامد چندان سازگار نیست. این کتاب ابو حامد تاکنون در پژوهشهایی که درباره او صورت گرفته مفقود فرض می شد اما نویسنده این سطور نسخه ای از آن را در ترکیه دیده است که همان را دستمایه پژوهش حاضر که در شماره های آینده این یادداشت هم پی گرفته خواهد شد و در آینده انشاء الله بناست مجموعاً در شمایل مقدمه چاپ عکسی این نسخه (چاپ تهران، نشر کتاب رایزن) منتشر گردد قرار داده است. در این کتاب نویسنده علاوه بر طبیعیات به امور عامه و همچنین الهیات به معنی اخص پرداخته است. کتاب البته کاملاً در چارچوب حکمت مشایی نوشته شده و بی نهایت نه تنها در فهم ما از متن قواعد التوحید او می تواند کمک کند بلکه در کتاب ابتکارات و بحثهایی مطرح شده که به نظر من بی اندازه در فهم پاره ای از مباحث و اختلافات میان حکمای مشایی اهمیت دارد. نسخه ای که من از این کتاب دارم در ۱۶۰ برگ است و تاریخ آن شعبان ۷۵۳ ق است. از نکات جالب در این کتاب این است که نویسنده به کتاب دیگرش الحکمة المتقنة و با همین نام ارجاع می دهد، در حالی که عموماً این کتاب و ازجمله در چاپ آقا جلال آشتیانی با عنوان الحكمة المنيعة نامیده و معروف شده است که البته ناشی از غلط نسخه ای است. همینجا بد نیست اشاره کنم که ابو حامد خود در کتاب قواعد التوحید دائماً به آثار حکمی خود ارجاع می دهد و به طور خاص به الحكمة المنيعة، همان کتابی که در الحکمة الرشیدیة هم بدان ارجاع می دهد. از همینجا معلوم می شود که نظریه او در کتاب قواعد کاملاً در همان چارچوبی است که اجمال آن در الحکمة الرشیدیة مطرح شده و البته برخی استلزامات آن در کتاب قواعد مورد بحث قرار گرفته است.
حال که سخن از آثار ابو حامد اصفهانی به میان آمد مناسب است اشاره کنم که نویسنده این سطور به نسخه کتاب دیگری از او دست یافته که بسیار جالب توجه و شایسته تصحیح و انتشار است. نام کتاب التدبيرات العقلية في السياسات المدنية است. اين كتاب كه در حكمت عملي است را نيز ابو حامد به رشيد الدين فضل الله تقديم داشته است. عكس نسخه كهنسالي از اين كتاب همينك مورد استفاده نويسنده اين سطور قرار دارد.
در دنباله اين يادداشتها درباره كتابهاي ابو حامد اصفهاني بيشتر خواهیم گفت، انشاء الله…
حسن انصاری
منبع: بررسی های تاریخی