کد خبر:42068
پ
دماوند
به مناسبت سالروز ثبت شهر دماوند در فهرست آثار ملی

دماوند؛ کوهی کم‌نظیر برای روایت‌های اساطیری

سرزمین دماوند تاریخی کهن دارد و آثار و کتاب‌های به یادگار مانده از سده‌های گذشته در دلشان، روایت‌گر جایگاه تاریخی این سرزمین هستند.

میراث مکتوب- میثم غلامپور، مولف کتاب «دماوند» از مجموعه «از ایران چه می‌دانم»: سرزمین دماوند تاریخی کهن دارد و آثار و کتاب‌های به یادگار مانده از سده‌های گذشته در دلشان، روایت‌گر جایگاه تاریخی این سرزمین هستند. منابع تاریخی و جغرافیایی کهن درباره قله و شهر دماوند که با هم پیوندی تاریخی دارند، حکایت‌ها دارند. شواهد مختلفی این دیرینه‌گی تاریخی را نشان می‌دهند و ازجمله آنها حضور هم قله و هم شهر دماوند در روایت‌های اساطیری است. نگاهی به کتاب‌های کهنی که بازتاب‌دهنده روایت‌های اساطیری ایران‌زمین هستند، چنین ادعایی را تائید می‌کند.

برای نمونه در روایت‌های اساطیری، از کیومرث به عنوان «اولین کسی که بنای شهر نهاد» یاد کرده‌اند و در توضیحِ اینکه این نخستین سازنده شهر، چه شهرهایی را بنیان گذاشته، بنای دماوند و اصطخر فارس و بلخ را به او نسبت داده‌اند. حتی برخی منابع کهن، دماوند را، به شکل تک‌وتنها و بدون اینکه شهر دیگری را با آن شریک کنند، نخستین شهری خوانده‌اند که به دست کیومرث ساخته شده است. در کتاب تاریخ کامل ابن‌اثیر آمده: «هوشنگ شهر ری را ساخت و گفته‌اند پس از شهری که کیومرث در دماوند برای سکونت خود ساخت، ری نخستین شهری بود که ساخته شد.» بر پایه برخی روایات اساطیری در منابعی مثل تاریخ طبری و تاریخ کامل ابن‌اثیر، زادگاه منوچهر هم یکی از دو شهر دماوند یا ری بوده است.

کوهی کم‌نظیر برای روایت‌های اساطیری

به نظر می‌رسد بخشی از باورهایی که دربارۀ قله دماوند شکل و پر و بال گرفته، ناشی از خصوصیات خاص این کوه باشد. آتشفشانی بودن دماوند و بخارها و صداهایی که به همین علت از آن بلند می‌شوند، در کنار هم این کوه را اسرارآمیز جلوه می‌دهند. به اینها باید ارتفاع بلند، شکوه و هیبت این قله و دشوار بودن فتح آن را نیز اضافه کرد که آن را به‌خصوص در گذشته دست‌نیافتنی جلوه می‌داد. به تعبیر دمورگان فرانسوی، با دیدن سترگی این قله از برخی نقاط اطراف، نقش افسانه‌ای که این کوه در روحیه بومیان بازی کرده را درک می‌کنیم.

همچنین آب‌های معدنی جوشان از دماوند هم که موجب علاج برخی از بیماری‌های مردم در روزگاران گذشته بود، در نوع نگاه به این کوه بی‌تأثیر نبوده است. بر همین اساس، اینکه ماکسیم سیروی فرانسوی در جایی نوشته معالجات این آب‌ها سبب شده کوه دماوند، جنبه تقدس پیدا کند، سخن بیهوده‌ای نیست. با چنین وصفی، قله دماوند محلی مساعد برای بارور شدن روایات اساطیری در اندیشه ایرانیان کهن بوده و شاید برای همین است که این کوه در اساطیر ایران‌زمین جایگاهی پررنگ و برجسته داشته است.

پیوند با دماوند؛ از نوروز تا آرش

در روایات اساطیری، محل اقامت کیومرث را کوه دماوند دانسته‌اند و نوشته‌اند ملک آنجا اصلاً دست او بوده است. دماوند با نوروز هم پیوندی اسطوره‌ای دارد. در تاریخ طبری آمده که جمشید از شهر خودش یعنی دماوند، سوار بر «چرخی از آبگینه» در یک روز از دماوند تا بابل رفت و نوروز از آنجا شکل گرفت: «آن روز هرمز روز فروردین ماه بود و مردم از این شگفتی که دیدند، نوروز گرفتند و بگفت تا این روز و پنج روز دنبال آن را عید گیرند و شادی و خوشی کنند…». از دیگر شخصیت‌های اساطیری که با دماوند پیوند پیدا کرده‌اند، می‌توان از شخصیت فریدون یاد کرد. در بعضی از روایات، از این منطقه به عنوان محل تولد فریدون نام برده شده است. حتی موطن ضحاک و اجدادش را هم دماوند ذکر کرده‌اند.

قله دماوند در ماجرای نبرد اسطوره‌ای منوچهر و افراسیاب هم نقشی پررنگ دارد. بر اساس روایات، این دو نفر با هم صلح و قرار کردند که مرزی برای قلمرو ایران و توران تعیین کنند و هر دو طرف آن را به رسمیت بشناسند؛ به این معنا که هر سرزمینی در آن طرف مرز قرار گرفت، از آن توران و افراسیاب باشد و در این طرف، از آن ایران و منوچهر. قرار شد برای تعیین این مرز، تیراندازی ماهر، تیری از داخل ایران‌زمین پرتاب کند و آن تیر هرجا که افتاد، همان‌جا خط مرزی دو قدرت باشد. این تیرانداز، آرش کمانگیر بود و نقطه‌ای که تیر از روی آن پرتاب شد، قله دماوند.

دربند شدن ضحاک؛ پرتکرارترین روایت اساطیری

اما یکی از روایت‌های اساطیری که در منابع مختلف و متعدد بارها به آن اشاره شده، شاید بیشتر از هر روایت دیگری که مرتبط با دماوند باشد، ماجرای نبرد فریدون و ضحاک است؛ نبردی که به پیروزی فریدون و دربند شدن ضحاک ختم شد. ارتباط این روایت با دماوند در اینجاست که بر اساس آن، فریدون، ضحاک را در دماوند زندانی کرده است. در رساله پهلوی بُندَهِش در جایی که به نام کوه دماوند اشاره شده، در توصیف این کوه از آن به عنوان کوهی یاد شده که ضحاک در آن به بند کشیده شده است. طبری این واقعه را این‌طور وصف می‌کند: «افریدون بر او تاخت و به بند کرد و به کوهستان دنباوند برد و به پندار عجمان تاکنون آنجا در بند آهنین است و شکنجه می‏بیند.»

دماوند در روایت به بند کشیده شدن ضحاک با جشنی دیگر هم، یعنی جشن مهرگان، پیوند پیدا کرده و مناسبتش همین پیروزی فریدون و شکست ضحاک و در اصل پیروزی نیکی بر بدی بوده است؛ در تاریخ طبری در این‌باره آمده: «آنگاه افریذون او را به کوهستان دنباوند برد و فرمان داد تا کسان مهر روز مهر ماه را که مهرگان بود و روز بند کشیدن بیوراسب بود عید کنند و افریذون به تخت نشست.» جالب است که برخی از سیاحان مثل اورسل بلژیکی در دوره متأخری مثل دوره قاجار هم از برپایی این جشن به شکل سالانه در نزدیکی‌های دماوند خبر داده‌اند.

در بعضی از روایات اساطیری به خوابی اشاره شده که ضحاک پیش از رویارویی با فریدون دیده بود. ضحاک خواب دیده بود که او را دربند کرده و به طرف دماوند می‌دوانند و با دیدن این خواب فریادی می‌زند، از خواب بیدار می‌شود و سراغ تعبیرش را می‌گیرد. خواندمیر در تاریخ حبیب‌السیر تعبیر این خواب را همان شکست ضحاک از فریدون دانسته است.

واکنش به اسطوره ضحاک و دماوند؛ از مأمون تا فردوسی!

در مجمل‌التواریخ و القصص نقل شده که مأمون عباسی، در زمان خلافتش، فردی را به نام ارفع به کوه دماوند فرستاد تا درباره صحت و سقم روایت‌ها درباره در بند بودن ضحاک در آنجا تحقیق و بررسی کند. از دیده‌ها و شنیده‌های فرستاده مأمون حکایت‌هایی افسانه‌مانند نقل کرده‌اند که در برخی از کتاب‌ها مثل عجایب‌المخلوقات و غرائب‌الموجودات قزوینی می‌توان سراغشان را گرفت.

ابودُلَف سفرنامه‌نویس عرب، در سده چهارم هجری قمری با اشاره به این باور عوام که دودهای بلندشده از دماوند، نفس ضحاک و آتش چشم او و صداهایی که از آن شنیده می‌شود، صدای خرخر و نفیر اوست، برای راستی‌آزمایی این باورها اقدام به بالا رفتن از کوه می‌کند. او با دیده‌هایش به این نتیجه می‌رسد که آن صداها، ماحصل بادهای مخالفی بود که به مجرای آبی در زیر کوه می‌وزید و آن دودها، بخار حاصل از چشمه گوگرد بود و درنهایت به اینجا می‌رسد: «این وضع به شکلی که گفته شد، طوری است که این‌گونه عقاید را در مردم تولید می‌نماید.»

درباره دربند بودن ضحاک در دماوند، شرق‌شناسی آمریکایی به نام آبراهام ویلیامز جکسن که این کوه را از نزدیک دیده، تعبیر ظریفی دارد. او با اشاره به چهره اخم‌کرده قله دماوند می‌نویسد که از این چهره عبوس و اخم‌کرده نباید تعجب کرد و دلیلش را این‌طور توصیف می‌کند: «[دماوند] بنا بر افسانه‌ها وظیفه سنگینی برعهده دارد و باید در زیر قامت جسیم و گران خود قرن‌ها ضحاک یا اژی‌دهاک، آن هیولای غول‌پیکر، را بر هم بفشارد تا مبادا از زنجیر اسارت بگریزد و دنیا را از ظلم و ستم بیاکند…»

ماجرای نبرد فریدون و ضحاک و دربند شدن ضحاک در دماوند دستمایه طبع‌آزمایی‌های شاعران زیادی هم شده است. از میان آنها می‌توان به فردوسی اشاره کرد. شاعر توس که چند جایی از شاهنامه‌اش از کوه دماوند نام برده، در جایی در بیان ماجرای نبرد فریدون با ضحاک، به دربند شدن ضحاک در کوه دماوند می‌پردازد: «همانگه بیامد خجسته سروش / به چربی یکی راز گفتش به گوش / که این بسته را تا دماوند کوه / ببر همچنین تازنان [تازیان] بی گروه / بیاورد ضحاک را چون نوند / به کوه دماوند کردش به بند / …»

اختلاط اسطوره‌ها و باورها در ماجرای ضحاک

روایت‌های اساطیری، مدت در بند بودن ضحاک را البته تا ابد ندانسته و نوشته‌اند که او بالاخره روزی از بند رها می‌شود. در این زمینه در روایات زردشتی آمده که ضحاک در هزاره هوشیدرماه (دومین موعود زردشتیان)، از بند کوه دماوند رها می‌شود و یک‌سوم مردم و چهارپایان و سایر مخلوقات را از بین می‌برد و درنهایت اهورامزدا، گرشاسب را مأمور نابودی او می‌کند. در رساله پهلوی بُندَهِش هم آمده هنگامی که ضحاک رها می‌شود، سام برمی‌خیزد و او را با گرز می‌زند و از بین می‌برد. ضحاک را در کتاب‌ها دجال آخرالزمان هم دانسته‌اند که هنوز زنده است و در آخر زمان که بیرون می‌آید، عیسی (ع) از آسمان به زمین می‌آید و او را هلاک می‌کند.

این نکته را هم نباید از قلم انداخت که در برخی از منابع، به جای فریدون از شخصیت نمرود نام برده‌اند و او را شکست‌دهنده ضحاک خوانده‌اند. چنین نکته‌ای می‌تواند حکایت از اختلاط اسطوره‌ها و باورهای اقوام و تمدن‌های مختلف داشته باشد. دینوری در سده سوم هجری قمری در اخبارالطوال، اشاره مستقیمی به این نکته دارد و پس از ذکر ماجرای نبرد نمرود و ضحاک می‌نویسد: «نمرود همان کسی است که ایرانیان او را فریدون می‌نامند.»

وزیر ضحاک و جشن سده

در منابع تاریخی و ادبی، بیشتر به همین داستان شکست ضحاک از فریدون و دربند شدنش در دماوند اشاره شده اما حکایتی دیگر هم مرتبط با ماجرای این روایت هست که در تعداد محدودتری از منابع آمده است؛ این روایت، قصه ارمائیل، وزیر درستکار ضحاک است که البته او را آشپز ضحاک هم خوانده‌اند. در روایات اساطیری آمده که وقتی ضحاک برای غذای مارهای روی دوشش، دستور کشتن روزانه دو مرد را داده بود، ارمائیل، هر روز، دور از چشم ضحاک، یکی از آنها را فراری و نجات می‌داد. این فراریان در کوه دماوند پنهان می‌شدند. پس از پیروزی فریدون بر ضحاک، ارمائیل برای اینکه چنین ماجرایی را به فریدون ثابت کند، از فراریان کوه خواست که هر کدام آتشی روشن کنند. نوشته‌اند صد آتش روشن شد و با روشن شدنشان فریدون به درستی ادعای ارمائیل پی برد و به پاداش درستکاری‌اش حکومت ولایت دماوند را به او سپرد. برخی روایات اساطیری در منابعی مثل زین‌الاخبار گردیزی، روشن کردن آتش برای جشن سده را هم به همین ماجرا ارتباط داده و آن را در سالروز و به یاد آن ماجرا دانسته‌اند.

در پاره‌ای از روایات اساطیری، قوم کرد را با افرادی که به کمک ارمائیل از دست ضحاک نجات پیدا کردند، مرتبط دانسته‌اند. بر پایه این روایات، این افراد در همان کوهستان ازدواج کردند و کردها از نسل آنها هستند. البته بر پایه روایتی دیگر پس از پیروزی فریدون بر ضحاک، مردم نجات‌یافته، به تندی از کوه دماوند پایین آمدند و برای خودشان سرزمین‌هایی برگزیدند و نام کُرد که به معنی تند راه رفتن است، بعد از این ماجرا بر این مردم باقی ماند.

در مجموع به نظر می‌رسد سده‌ها و شاید هزاره‌هاست که جلوه اسرارآمیز کوه دماوند در چشم ایرانیان، زمینه‌ساز پدید آمدن روایت‌هایی اساطیری درباره این کوه شده است؛ روایت‌هایی که بازتاب آنها را در کتاب‌های کهن می‌توان یافت و حکایت از جایگاه و اهمیت این منطقه در اندیشه پیشینیان دارند و در این نوشتار بر برخی از آنها مروری داشتیم.

منبع: ایبنا

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612