میراث مکتوب- آنچه در طیّ قرون متمادی ایران را از سایر کشورهای جهان متمایز کرده، ادبیّات غنی و پربار آن است. چهرههای شاخصی چون: فردوسی، خیّام، سعدی و حافظ به عنوان مشاهیر ادبی جهان مورد توجّه دوستداران ادب و فرهنگ قرار دارند. یک انگلیسی به همان اندازه که از شکسپیر آشنایی دارد از حافظ نیز دارد و بر همین سیاق است شناخت از گوته در آلمان، هومر در یونان، دانته در ایتالیا، پوشکین و تولستوی در شوروی، تاگور در هند، اقبال در پاکستان و الخ.
اگر حمل بر گزافهگویی نشود، بهترین متون تاریخ ادبیّات فارسی، نگارش یافتۀ ایرانشناسانی است که با عشق و علاقه و پیگیری، جنبههای گوناگون شعر و نثر ادب فارسی را در نظر گرفته و پیرامون آن به تحقیق و بررسی دست زده اند، و چنان به شیفتگی رسیده که گاه ادبیّات فارسی را برتر از ادبیّات کشور خود (علیرغم عرق ناسیونالیستی که در طبیعت و سرشت هرکس است) دانستهاند، «نور و ظلمت در ادبیّات ایران» (میخائیل ای زند) «تاریخ ادبیّات ایران» (میخائیل یوگنی برتلس)، «تاریخ ادبی ایران» (ادوارد جی براون)، «تاریخ ادبیّات ایران» (یان ریپکا)، «مقالات تحقیقی» (ولادیمیر بارتولد)، «مقدّمه فقه اللغه ایرانی» (ای .م. اوارنسکی) و دهها کتاب نگارش یافته و ترجمه نشده، جزء گنجینۀ پربار تاریخ ادبیّات ایران است که بوسیلۀ غیر ایرانیان نگارش یافته است.
با این همه علاقهمندی که در اثر گسترش ارتباطات و نزدیک شدن مردم جهان به یکدیگر، بر دامنۀ آن روز به روز افزودهتر میشود و کشورهای جدیدی هر ساله به جرگۀ ادب دوستان زبان فارسی میپیوندند و با لطایف الحیل سعی میکنند، کرسی زبان فارسی را در دانشگاههای معتبر خود برپای دارند (چین جدیدترین کشور است که با دعوت از استادان زبان وادبیّات فارسی ایران به برپایی کرسی زبان در دانشگاهای شانگهای و پکن مبادرت کرده و اکنون با کمک ایرانیها در کار چاپ فرهنگ دوزبانۀ چینی و فارسی هستند)، از انصاف بدور خواهد بود که ما وارثان این ادبیّات چند هزارسالۀ تاریخ ایران با بیمهری با آن برخورد کنیم.
نمونۀ بارز این بی توجّهی را در نظام آموزشی کشور میبینیم که تعداد دبیرستانهای دارای رشتۀ علوم انسانی، سال به سال کمتر میشود و تازه این دبیرستانها محلّ تبعید و تنبیه و آخرین پناهگاه دانشآموزان تنبل و درسنخوان شده است. در بخشهای استخدامی صحبت از دیپلمههای ادبی ( یا به اصطلاح علوم انسانی) نیست. دیپلمههای فنّی و تجربی و ریاضی در اولویّت کار قرار دارند. این است که میبینیم در اثر بها ندادن به ادبیّات و نگارش و دستور زبان فارسی، یک پزشک یا یک مهندس از نوشتن یک مقالۀ کوتاه پیرامون رشتۀ کاری و مورد علاقۀ خود عاجز است و چنان جملات را در کنار هم قرار میدهد که جز خندیدن بر آن نمیتوان کاری کرد. بگذریم از اینکه برخی فارغ التحصیلان فوق لیسانس و دکترای رشته ادبیّات فارسی نیز بواسطۀ افت آموزش سالهای اخیر به اندازۀ یک دیپلمۀ عادی سالهای گذشته معلومات ندارند و آنچه مینویسند انشای سادهای بیش نیست که چند واژۀ قلمبه سلمبۀ عربی را در خود جای داده است.
آنچه در این سالهای اخیر نمود بیشتری یافته، رشد مدرکگرایی در ایران و بها دادن عناصر دستاندر کار این گونه مسائل به این قبیل مدارک است. دانشگاههای بی صلاحیّت هر روز مثل قارچ سبز میشوند. در این دانشگاهها یک دبیر دارای مدرک فوق دیپلم یا لیسانس، دروس مقطع فوق لیسانس یا دکترا را تدریس میکند و سالانه چند هزار نفر فوق لیسانس و چند صد نفر دکتر محصول تولیدی این شرکتهای مقاطعهکاری و مضاربهای است.
هر سازمان و اداره و وزارتخانهای برای خود دانشگاه دارد و مدرک میدهد. در حالی که یک دانشجوی دانشگاه معماری تهران با سالها رنج، مرارت و تحقیق، سفر و گردش در ایران، ترسیم صدها نقشه و پلان در عرض 4 الی 6 سال، دارندۀ مدرک لیسانس میشود، یک دانشجوی دانشکدۀ معماری فلان جا، با دو سال تحصیل زیر نظر مهندسان ساختمان ( نه مدرّسان رشتۀ معماری) به آسانی و بدون کمترین زحمتی مدرک لیسانس میگیرد و آنگاه میبینیم از لحاظ ارزش مادّی هر دو یکسان ارزیابی میشوند. اینجاست که میبینیم یک پذیرفته شدۀ دانشگاه ترجیح میدهد، از دانشگاه انصراف داده و در کلاسهای آموزشی ضمن خدمت شرکت کند، زیرا که هم راحتتر است، هم مدّت کمتری طول میکشد (در چند تابستان) و هم میتواند بواسطۀ دوستی و رفاقت با فلان دبیر، به راحتی نمره بگیرد و در پایان با دریافت مدرک لیسانس موفّق به دریافت ماهیانه مبلغی اضافه حقوق شود. به اصطلاح خودشان مگر مرض دارند، 4 سال درس بخوانند و کتابهای مختلف را زیر و رو کنند و آن همه تکلیف و تحقیق و امتحان پس دهند. فقط کافی است که با دبیر مربوطه که اتفاقاً با هم دبیر شدهاند و در یک مدرسه درس میدهند آشنا باشند.
حال در نظر بگیریم رشتۀ ادبیّات فارسی برای آنهایی که به ناچار دبیر ادبیّات شدهاند و هیچ علاقهای بدان ندارند، چگونه چیزی است! آنها تنها در سر کلاس درس، دبیر ادبیّات هستند، پس ناچارند برای دریافت حقوق بیشتر و گذراندن بهتر زندگی، دست به کار تهیّۀ مدرک شوند. از بخت خوش50 درصد سهمیّۀ دانشگاه پیام نور از آن کارمندان دولت و در مرتبۀ اولی دبیران و آموزگاران آموزش و پرورش است. کافی است یک معلّم ادبیّات فقط در دانشگاه پیام نور ثبت نام کند، دیگر او مطمئن خواهد بود که در اوّلین ترم سر کلاس درس است. نه رقابت علمی در پیش رو دارد، نه سنجش علمی. حتی گاه از سهمیه نیز کمتر وارد این دانشگاهها میشوند. او سر کلاس درس زجر میکشد. نه به مطالب اهمیّت میدهد و نه به استاد. در فکر 4 سال دیگر است که با گرفتن مدرک حقوقش اضافه میشود. درسها را طوطیوار حفظ میکند و در سر امتحانات پس میدهد و چند روز بعد نیز تمامی از یادش رفته است. اینجاست که به علاقهمندان واقعی ادبیّات فارسی ظلم میشود. آنان که سعی در بالا بردن دانش و بینش و آگاهی خود دارند، ناچارند تابستانهای متمادی کتابهای درسی خود را مرور کنند. حتّی گاه دیده شده، سالهای چندی را پشت کنکور میمانند، چرا که بخت یارشان نشده و شامل انواع سهمیهها نشدهاند. برخی پس از چندبار شکست در کنکور سرخورده شده و وارد بازار کار و کاسبی و بعضاً شغلهای انگل میشوند و به کل یادشان میرود که زمانی با شوق و ذوق مایل به رفتن به دانشگاه و تحصیل در رشتۀ ادبیّات فارسی بودهاند.
کلاسهای دانشگاههای مختلف یکدست نیست. آنهایی که با استفاده از سهمیههای گوناگون به دانشگاه راه یافتهاند، در مرتبۀ پایینتری از بقیّۀ شاگردانی که در اثر یک رقابت فشرده و سخت علمی به دانشگاه راه یافتهاند، قرار دارند. این امر بالطبع در کیفیّت آموزشی برجستگان نیز تأثیرگذار خواهد بود؛ چون استاد ناچار است طوری درس بدهد که این طفلیها هم بفهمند. در نتیجه کلاس برای برجستگان چیز تازه ندارد. شاید زمانی که این سهمیّهها و پالایشگاهها برداشته شوند، بتوان امیدوار بود که آموزش ما کیفیّت مطلوب خود را بیابد؛ البته به شرط آنکه آن زمان این طفلیها در مقام استاد دانشگاه نباشند.
برگردیم بر سر سخن اصلی خودمان که اگر علاقهمند به حفظ میراث گرانقدر ادبیات فارسی هستیم، بایستی علیرغم دشواریهای موجود از قبیل گرانی کتاب، لوازم التحریر و غیره، با جان سختی پاسدار این میراث گرانقدر باشیم؛ کوششی در حدّ از خودگذشتگی.
حسین مسرت
منبع: روزنامه اطلاعات، پیوست فرهنگی