میتوان در مثنوی شریف بر بلاغت شگفتآور مولانا آفرین گفت که چگونه فضای داستان را میآراید. از عطار و ابوسعید ابوالخیر که بگذریم، سومین حوزه پژوهشی محمدرضا شفیعی کدکنی را میتوان «مثنوی» و بیش از آن «غزلیات شمس» و در یک کلام، منظومه شخصیت و اندیشه مردی به نام مولانا دانست. دکتر شفیعی کدکنی به یک اعتبار مولانا را بزرگترین چهره تاریخ و فرهنگ اسلام و ایران میداند.
تقویم ما – ایرانیان – خوش وقت است که بر پیشانی آن نام بزرگانی به منظور تکریم و بازخوانی آرا و نظراتشان حک شده است، این خوش وقتی در دومین هفته مهرماه با نام فرخنده مولانا گره خورده است. نامی بلند که اندیشههایش بند به بند با کلام خدا مرتبط است و این ارتباط انسان را به معنایی خوش و حالی خوشتر میرساند. به این انگیزه نگاهی مختصر بر ابعاد مولویپژوهی استاد محمدرضا شفیعی کدکنی، استاد دانشگاه و پژوهشگر نامی کشورمان داریم. با ما همراه باشید.
آنسان که از لحن شفیعی کدکنی پیداست، مولانا جلالالدین محمد بلخی از نظر او چیزی است جاری که هنوز ادامه دارد. او این دیدگاه را شاید بیشتر با نظر به «مثنوی» اظهار کرده باشد. کتابی که از همان روزگار سرایش و به هنگامی که هنوز به پایان نرسیده بود در محیط فرهنگی عصر حضور خود را اعلام کرد و مانند صخره بزرگی که آن را از آسمان در وسط اقیانوسی رها کنند، همچنان امواجش روی در ساحل اقیانوس دارند و روزبهروز بر دامنه این امواج افزوده میشود.
از این رو هر کتابی که در حوزه معارف عقلی و یا عرفانی و اخلاقی پس از مولانا در زبان فارسی نوشته شده است، بیش و کم مزین است به ابیاتی از مثنوی.
جالب است که از نظر این استاد، برخلاف همه دیدگاهها، مولانا فراز و فرود و قطب مثبت و منفی ندارد، بلکه همه آن را اعمّ از فراز و فرود و مثبت و منفی باید پذیرفت. در واقع، به عقیده شفیعی کدکنی، مولانا همه مولاناست نه بخشی از آن که مورد پسند ما باشد و بخشی دیگر مورد پسندمان نباشد. تا آنجا که تاریخ نوشتههای استاد نشان میدهد، این ایده از دههها پیش از دیدگاههای ثابت اوست و پیوسته بیان و تبیین شده است.
جالبتر اینکه موضوع شفیعی کدکنی در قبال آنچه تعابیر و عبارات مستهجن مولوی است و همواره مورد نقد بوده، از محمدتقی جعفری تا زرینکوب به جای نفی و سلب و نقد، «ضرورت» است.
بر این پایه و با این چشمانداز، دکتر شفیعی کدکنی در باب مجموعه مولانا اندیشیده و کار کرده و تحقیق به عمل است. در این حوزه، او در اصل بیش از دو کار ارائه نکرده است؛ «گزیده غزلیات شمس» در سال ۱۳۵۲ و «غزلیات شمس تبریز» در سال ۸۷ که به گفته خودش تکمیل کار قبلی است، با این تفاوت که در تدوین کتاب نخست تنها چند ماه وقت صرف کرده بود، ولی در این کتاب با «دلیری و خاطری جمع» مدعی است که حدود سی و پنج سال از عمر خویش را به تفاریق هزینه کرده است و در هر گوشه ادب و فرهنگ ایرانی و اسلامی نکتهای دیده که میتوانسته است در فهم سخن مولانا یاریدهنده باشد، آن را در تفسیر و شرح غزلها و رباعیها آورده است.
برای مشاهده این امر، کافی است چند تعلیقه را برای نمونه با تعلیقههای کتاب نخستین مقایسه کنیم تا میزان تفاوت آشکار شود. تا آنجا که این نگارنده میداند، دکتر شفیعی در هیچ یک از آثار خویش سخنی مشعر بر چگونگی آثارش و ستایش و حتی بیان خصوصیات آنها بر زبان نیاورده است، جز در دیباچه «قلندریه در تاریخ» که در باب آن به این موضوع اشارتی خاص خواهیم داشت.
باری، حفظ شدن اصول کار نخست مولانا در کار دوم، نشان از آن دارد که شفیعی کدکنی جز در موردی مثل تأثیرپذیری مولانا از ابن عربی یا تقارن و هماهنگی میان این دو فکر، که آن را تلاش بیهوده آن دورانها میخواند، در واقع در طول این سالها مطالعات خویش را در زمینه مولانا تکمیل کرده است. نهایت این تکمی شدگی را میتوان در دیباچه «غزلیات شمس تبریز» و مباحثی چون در «قلمرو عاطفه و اندیشهها»، «زبان شعر»، «شکل غزل» و غیر آن مورد ملاحظه قرار داد. ایشان در پایان کاوشی کالبدشکافانه، در باب جهانبینی مولانا میگوید که غرضش فقط نشان دادن خطوط عمومی فکر او در باب «جهان» و «جان جهان» و «انسان» بوده است وگرنه رسیدگی به مجموع اندیشهها و لحظههای ذهنی وی مجالی گسترده میطلبد و روزی باید به تحلیل دقیق و جامع نظریات او در زمینههای مختلف براساس «غزلیات شمس» و«مثنوی» و دیگر آثارش پرداخت و در عبارتی جامع اظهار میدارد که مقصود ما ایجاد روزنهای خرد بود بر جهانی بزرگ.
در آثار پیشین دکتر شفیعی کدکنی از جمله «صور خیال در شعر فارسی» و «موسیقی شعر» از کتابی با عنوان «روزنهای خرد بر جهانی بزرگ» سخن به میان آمده است که در عین حال، عنوان مقالهای است نشریافته در شمار ۳ و ۴ مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران به تاریخ ۱۳۵۳.
یادکرد این موضوع ما را به یادکرد آن بخش از آثار استاد شفیعی کدکنی الزام میکند که میان طرح و بسط و انتشار آنها بیش از ۳۰ سال سابقه افتاده است که نمونه مشخص آن «زبان عرفان در نثر صوفیه» است. همچنین، در برخی از پانوشتهای آثاری قدیم و جدید استاد همچون «قلندریه در تاریخ»، از کتابهای با وصف «در دست انتشار» یاد شده است و از برخی از آنها با قید «زیر چاپ». ما در این زمینه در بخش نخست «هزار سال انسان» به گونهای مشبع سخن گفتهایم. حاصل اینکه مولانا و منظومه فکری و زبانی وی را میتوان حوزهای دیگر از حوزههای اندیشه و تحقیق بیش از ۴۰ ساله محمدرضا شفیعی کدکنی به شمار آورد که دربردارنده دریافتهایی خاص و استثنایی است و براساس آنها میتوان ایشان را در زمره یکی از شاخصترین مولاناشناسان این روزگار به شمار آورد که موفق به نفوذ در آن بخش از زبان و ذهن و هویت تاریخی مولانا شده که معمولاً از دیدها پنهان است. شاید اشاره به اندکی از آنچه شفیعی کدکنی در این خصوص برای اولین بار مبادرت به بیان آنها کرده است خالی از فایده نباشد:
- جلالالدین مولوی محصول دوران شکفتگی یک تمدن است. او در تمام جهان عصر خودش بیهمتا بود. شما اگر متفکرین قرن سیزدهم میلادی را در سراسر جهان بررسی کنید، سهم مولانا در استاندارد بینالمللی عصر خودش سهم گستردهای است.
- جلالالدین مولوی روی بام زبان ایستاده است. مولانا از منظر معرفتشناسی و ادراک فلسفی روی بام زبان ایستاده است. در چشمانداز هنری هم این اقتدار را دارد که روی دیوار دستور زبان راه برود و سقوط نکند.
- هر کس با مولوی آشنا باشد میداند که پشتوانه فرهنگی شعر او عالیترین مرحله فرهنگ بشری در دنیای قدیم بوده است. خواندن «غزلیات شمس» شما را به این موضوع راهنمایی میکند.
- همه شاعران در آن میکوشند که حق از دست رفته شعر را بازستانند و به او بازگردانند و در میان شاعران جهان، شاید جلالالدین مولوی بیشتر از همگان در اعاده حقوق شعر توفیق و توانایی داشته باشد.
- در میان شاعران بزرگ ما آنکه شعرش از یک «من برتر و متعالیتر» سرچشمه میگیرد، جلالالدین مولوی است. آفاق عاطفی او به گستردگی ازل و ابد و اقالیم اندیشه او به فراخنای وجود است.
- در میان شاعران گذشته ایران، شاعری که بیش از هر کس دیگر موسیقی شعر و رابطه این دو با یکدیگر را دریافته، جلالالدین مولوی است، در «غزلیات شمس» با خواندن این دیوان، هر کس احساس خواهد کرد که مولوی بیشتر از تمام شاعران به نقش موسیقایی قافیهها توجه کرده است؛ خداوندگار موسیقی شعر در تاریخ ادبیات جهان.
- یکی از ویژگیهای سبک و بلاغت مولانا- که بسامد چشمگیری در هنر شاعری او دارد- تلقی وصفی او از اعلام است که اسامی خاص را از علمیت خارج میکند و بدانها جنبه عام و وصفی میدهد و با آنها رفتار کلمات عادی زبان را میکند. به همین دلیل «رستم» را به صورت جمع درمیآورد و میگوید: «رستمان» و «یوسف» را با عدد به شمار درمیآورد و هزاران یوسف میگوید.
- به لحاظ هنری و بلاغی، مولانا کاری شگفت انجام داده و آن تشبیه یک چیز است به خودش و این در بلاغت متداول در ادب فارسی تقریباً بیسابقه است. صبحدمی همچو صبح.
- شاید بتوانیم در تاریخ شعر فارسی، مولانا و زبان شعر مولانا را «مدرن»ترین یا پیشرفتهترین زبان شعر درتاریخ ادبیات فارسی به حساب آوریم. هیچ کس مانند مولانا در این راه آزاد و بیپروا نبوده است.
- غزلیات مولانا گریزی است از همه نظامها و عرفها و عادتها برای پیوستن به نظام موسیقایی کیهان و آفریدن این منظومه شمسی.
- اگر روزی بخواهیم دایرهالمعارفی را در حوزه اندیشه عرفانی در فرهنگ ایرانی و اسلامی پدید آوریم، باید آثار مولانا را در متن قرار داد و میراث دیگران را در حاشیه آن افزود و بر تکمله آن تلقی کرد. از منظر تحلیل تماتیک عرفان ایرانی و اسلامی، آثار مولانا به ویژه «مثنوی» و «دیوان شمس» در صدر ادبیات خلاق جهان اسلام قرار میگیرد.
برگرفته از کتاب «صدها سال تنهایی» نوشته کریم فیضی
منبع: ایکنا