میراث مکتوب- اخیرا در گروه واتساپی مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب بحث کوتاهی دربارۀ زادگاه ابونصر فارابی جریان داشت. در ادامه گزارش این بحث را میتوانید بخوانید.
در آغاز این بحث دکتر اکبر ایرانی، در پاسخ به یکی از اعضا (بابک) که در کامنتی نوشته بودند «فارابی ظاهراً ترکنژاد بوده است»، نوشتند: «فارابی در خراسان بزرگ بالیده و در آن منطقه هیچ اثر ترکی مکتوب نبوده. البته بعدها که تقسیمات جغرافیایی شد محل ولادت ایشان به دست ترکان افتاد. توصیف تنبور خراسانی و بغدادی و پردهبندی آنها در کتاب الموسیقی الکبیر که هر دو در قلمرو ایران فرهنگی بودند نشان میدهد او خود را متعلق و دلبسته فرهنگ ایران بزرگ میداند».
گویندۀ نخست (بابک) سپس اظهار کرد: [نام فارابی] ابونصر محمد بن محمد بن طرخان بن اوزلغ [بوده است]. پدرش ظاهرا از نظامیان ترک بوده.
دکتر ایرانی گفت: از لحاظ نژادی ممکن است اما از لحاط فرهنگی و علمی، در تمدن ایران دوره اسلامی بالیده، البته در طول تاریخ ایران اغلب در سلطه ترکتازان بوده.
بابک نوشت: آن فاراب که فارابی منسوب به آنجاست امروزه در قزاقستان است و خارج از خراسان بزرگ. اینکه فارابی از تنبور خراسانی و بغدادی نام برده دلیل بر خراسانی یا بغدادی بودن او نیست.
همچنانکه ما به ایرانی نژاد بودن ابنسینا و دیگران تأکید داریم، نباید، مانند بعضی همسایگان، نژاد دیگر دانشمندان را منکر شویم و آنان را به خود نسبت دهیم. گفتنی است اینجانب خود اهل شمال فارس هستم و نسبتی با پانترکها ندارم.
مسعود میرشاهی نوشت: در قزاقستان دانشگاهى به نام فارابى، نخستين دانشگاه اين كشور، در سال ١٩٣٣ تاسيس يافته است. فارابى در دهى نزديك فاراب در افغانستان به دنيا آمده است ولى روسها كه در پى نامى براى دانشگاه قزاقستان بودند ترجيح دادند كه دانشگاه را به اين نام نامند، دانشگاه پزشگى تاجيكستان را نيز ابن سينا ناميدند.
در سالهاى اخير كه آذربايجان (اران) آغاز به جعل نامهاى بزرگان ايرانى نمود، قراقستانى ها نيز به اين روال و خيال گفتند كه در قزاقستان نيز ده فاراب شايد بوده است و …! ترك نژادى اين بزرگمرد نيز در همين راستا میباشد. همانند نظامى گنجوى، كه در ازبكستان همايشى درباره مينياتورهاى خمسه نظامى برگزار كردند ولى زبان و دبيره فارسى در برنامه نبود. دوستى كه اين همايش را دنبال كرده بود ميگفت: عجيب بود، هيچ كس از جوانها نمیتوانست از نوشته ها در مينياتورها سر درآورد! به او گفتم كه در استانبول بودم و راهنماى كنگره كه ما را به تماشاى كاخ هاى عثمانى برده بود نميتوانست شعرهاى فارسی را که در كاخهای شاهان عثمانى روى سنگ مرمر حك كرده بودند، بخواند. شركت كنندگان همراه چندين بار از وى پرسيدند و همچنان پاسخ نيافتند. به آنها گفتم كه من ميتوانم اينها را بخوانم و به زبانى ديگر نيز برگردانش را بگويم. همه ميپرسيدند كه مگر تركى ميدانم. گفتم كه اينها به زبان فارسى سروده شده است. از راهنما پرسيدند كه شما فارسى ميدانيد. گفت خير ولى كسى به ما نگفته بود كه اين شعرها به فارسى نوشته شده است و براى نخستين بار است كه من هم آموختم.
صمدی نوشت: دکتر داوری اردکانی در صفحۀ 2 کتاب “فارابی، مؤسس فلسفۀ اسلامی” [موسسۀ مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران 1362] مینویسد «گفتهاند که او در وسیج از قراﺀ شهر فاراب به دنیا آمده و با پدر خود که در زمرۀ لشگریان بوده به بغداد رفته و در آنجا در محضر استادان بزرگ زمان، علوم ادبی و منطق و ریاضیات و فلسفه آموخته است».
پس برای این که بدانیم خاستگاه فارابی “فاراب” یا “فاریاب” [در خراسان یا ماوراﺀ النهر] بوده باید ببینیم روستای “وسیج” به کدام یک از فاراب یا فاریاب وابسته بوده؟!
نکتۀ دیگر “مذهب” فارابی است که برخی او را اسماعیلی مذهب دانستهاند. ولی از آن جا که در کتاب “فصوص الحکم” در سخن از “تقدم به شرف” تقدم ابوبکر بر عُمَر را مثال میآورد، این نکته نیز گمان پیروی وی از “تسنن” را بیشتر میکند.
به هر روی “مذهب” مردم دیه “وسیج” در زمان پدر فارابی میتواند راهنمایی برای دستیابی به زادگاه وی باشد. همچنین اندیشههای وی… .
همچنین جدا از بغداد و عراق، فاراب و فاریاب و آموزههای خاندان فارابی در حوزۀ فرهنگی ایران بزرگ بوده.
بابک نوشت: من فقط درباره نژاد او صحبت کردم. فارابی درباره فلسفه یونانی و ایقاعات عربی هم صحبت کرده. او دلبسته دانش بوده و هرجا آن را یافته، کوشیده که بیاموزد.
البته اثری از او به فارسی هم نیافتیم جز دو رباعی که انتسابش بسیار محل تردید است.
فاراب و فاریاب اسم عام هستند. دهها محل به این نام هست؛ ازجمله در استان کرمان. آن محلی که نزدیک سیحون است اکنون در قزاقستان قرار دارد.
حاضر نیستم مثل جاعلان رفتار کنم. هر قومی مفاخری دارد. البته به سهم فرهنگ موسیقایی ایرانی (احتمالا ساسانی) در موسیقی کبیر آشنا هستم. چنانکه سهم دیگر اقوام.
در ادامه دکتر ایرانی یادآور شد: نژاد ترک داشتن و در فرهنگ دیگری بالیدن دو حقیقت روشن است. بحث بنده تعلق فرهنگی است نه نژادی. توجه به موسیقی و سخن گفتن درباره سازهای رایج در حوزه فرهنگ ایرانی، نشان از حضور پررنگ این هنر در آن دوره تاریخی است. فارابی اگر نیای ترک داشته مانند امیرعلیشیرنوایی و فضولی و … اما همچون آنان در ایران فرهنگی زیسته و به فرهنگ ایران خدمت کرده و به زبان فارسی آشنا بوده است. این افراد متعلق به تمدن اسلامی هستند که در قلمرو ایران فرهنگی زیستهاند. در واقع اینان در حال حاضر میراث مشترک ایران با کشورهای همجوار هستند. اگر زبان علمی در قرن سوم و چهارم عربی نبود، حتما فارابی هم به فارسی مینوشت.
در بخشی از این بحث یکی دیگر از اعضای گروه، سعید فتحعلیزاده، با اشاره به سخنرانی حسن انصاری با عنوان «رياست و مدينه فاضله از ديدگاه فارابی و شيعه امامی: آيا فارابی امامی مذهب بود؟»، پیامی از کانال سخنران (https://t.me/azbarresihayetarikhi) را در گروه ارسال کرد.
انصاری در این پیام یادآور شده که در جلسه مذکور مختصرا بر اساس مدارک مختلف نشان داده که فارابی تباری ايرانی داشته و زبان اصلیاش هم فارسی بوده است. او نيز همچون ابن سينا به فارسی میانديشيده و به عربی مینوشته است.
او سپس توجه مخاطبان را به چند یادداشت خود در آن کانال در همین موضوع جلب کرده است که آنها را در ادامه میخوانید.
دلالت کتاب الحروف بر تبار فارابی
مهمترين اثر فلسفی فارابی در حوزه ما بعد الطبيعه همين کتاب الحروف است که در واقع الگوی نوشتاری اش مابعد الطبيعه ارسطو بوده و در حقيقت شرح گونه ای است بر اين اثر ارسطو. ابن سينا در زندگينامه خودنوشتش می گويد چهل بار مابعد الطبيعه ارسطو را خواند و حتی آن را در حافظه خود داشت اما به درستی اغراض آن را نمی فهميد تا اينکه با خواندن اثر فارابی در اغراض مابعد الطبيعه متوجه مطالب کتاب ارسطو شد. مقصود او از کتاب اغراض مابعد الطبيعه همين کتاب الحروف فاربی است و نه اثری ديگر که بدين نام مشهور است. در اين اثر فارابی به ويژه در مباحث مقولات و وجود ميان زبان های عربی و فارسی و سغدی و يونانی از نقطه نظر مفاهيم فلسفی مقايسه می کند. او از سريانی و حتی حبشی هم ياد می کند اما از زبان ترکی يادی نمی کند. آشکارا معلوم است که فارابی برخلاف سخنان بی پايه ابن خلکان ترکی نمی دانسته است. او در محيطی فارسی زبان و از تباری ايرانی به دنيا آمد و آنگاه در بغداد عربی را به نيکی آموخت.
زبان مردم فاراب
با وجود اينکه اسحاق بن ابراهيم فارابی و خواهر زاده اش جوهری معروف بنا بر گفته ياقوت حموی در معجم البلدان هر دو از فاراب بوده اند و اضافه کرده که “ولاية وراء نهر سيحون في تخوم بلاد الترك، وهي أبعد من الشاش قريبة من بلاساغون” اما با اين وصف با يک استثناء در کتاب صحاح هيچ گاه اين دو نويسنده اشاره ای به کلمات ترکی نکرده اند. در مقابل مکرر در اين دو کتاب به لغات فارسی و معانی آنها توجه داده شده است. اين باز نشان مهمی است که حتی در فاراب هم و در عصر فارابی فيلسوف زبان عمومی و فرهنگی مردم زبان پارسی بوده.
باز هم درباره موطن فارابی
با وجود اينکه عنوان فارابی نسبت به فاراب دارد و نه فارياب اما می دانيم که ابن نديم در الفهرست فاربی را چنين توصيف کرده: الفارابي. أبو نصر محمد بن محمد بن محمد بن طرخان . أصله من الفارياب من ارض خراسان ، من المتقدمين في
صناعة المنطق والعلوم القديمة …” (نک: فهرست ابن النديم، ص 321). اينجا آشکارا ابن نديم او را از فارياب می داند و نه فاراب و خاصه اينکه اضافه می کند که فارياب از ارض خراسان است و بدين ترتيب بعيد است در گفتار او تحريفی صورت گرفته باشد. چرا که فاراب را عموما از ارض خراسان به حساب نمی آورده اند بلکه از بلاد ماوراء النهر و از بخش ترکستان آن بوده است (“ولاية وراء نهر سيحون في تخوم بلاد الترك، وهي أبعد من الشاش قريبة من بلاساغون”). آيا احتمال دارد که نسبت فارابی عنوانی بوده است منتسب به هر دوی فاراب و فارياب؟ اين را برخی مطرح کرده اند اما اين سخن نادرست می نمايد. فارابی منتسب به فاراب بوده و نه فارياب. آنچه ابن نديم را به خطا انداخته آن بوده که به قطع می دانسته فارابی اصل خراسانی دارد و اين مطلب با آنچه ابن ابی اصيبعه تأکيد کرده راست می آيد. ابن ابی اصيبعه نيز بر اين نکته تأکيد کرده که تبار فارابی ايرانی بوده. احتمالا نيای او از خراسان به سمت فاراب کوچ کرده بود. هر چه هست حتی فاراب هم از نقطه نظر فرهنگی در آن زمان محيطی ايرانی داشته و اين از نوشته های جوهری و اسحاق فارابی هم که بدانجا منسوبند بر می آيد. ابن نديم درست است که خودش فارابی را درک نکرده بود اما به احتمال زياد از پيوستگان به محضر يحيی بن عدي و به طور قطع مرتبط با شماری از شاگردان يحيی بود که خود شاگرد مستقيم فارابی در بغداد بود. بنابراين اطلاع او بسيار مهم است.
تعليقات فارابی؛ کتابی که از او نيست
کتابی که از خيلی قديم در سنت فلسفی خراسان به نام فارابی رقم خورده و با نام التعليقات فارابی شناخته می شود و چند بار تاکنون منتشر شده از فارابی نيست. اين کتاب نماينده سنت سينوی خراسان است و تحولاتی در انديشه فلسفی را نشان می دهد که ارتباطی با فلسفه فارابی ندارد. در خراسان سده ششم قمری چندين نمونه می شناسيم که کسانی آثاری با صبغه فلسفی سينوی را به فارابی نسبت داده اند. قبلا در سايت کاتبان نمونه هایی از اين متن ها را معرفی کرده ام. گاهی حتی تکه هایی از آثار ابن سينا تحت عنوان اثری از فارابی شناسایی می شده و يا مانند کتاب فصوص اثری ترکيبی از آثار ابن سينا و برخی شارحانش تحت عنوان فارابی منتشر می شد. سبب آن را اين می دانم که در سنت خراسان سده ششم قمری کسانی به اين گرايش داشتند تا سنتی ترکيبی از فارابی/ ابن سينا به دست بدهند. به تعبير ديگر فارابی را به عنوان سلف همان مکتب بعدی ابن سينا قلم ببرند. اين در مقابل مکتبی بود که از قديم و در سده چهارم در بغداد شکل گرفت که در واقع سنت شاگردان بغدادی فارابی بودند و انديشه فلسفی آنان با ابن سينا مخالف بود. در اندلس هم بعدا در سده های پنجم و ششم فارابی را فيلسوفی مستقل از ابن سينا و متفاوت با او می شناختند. اما در خراسان شماری از پيروان مکتب ابن سينا بودند که سعی در تلفيق دو مکتب فارابی و ابن سينا داشتند (در اين مورد بعدا بيشتر خواهم نوشت). امروزه روشن شده که برخی از مهمترين آثار فارابی در اختيار ابن سينا نبوده و مهمترين آرای فلسفی ابن سينا در تمايز با مکتب فارابی و بيشتر تحت تأثير مکتبی کلامی/فلسفی در خراسان شکل گرفته بود.
آنچه امروز به نام تعليقات فارابی می شناسيم در واقع برگزيده هایی است از يکی از هيئت های تعليقات منسوب به ابن سينا. در واقع تعليقات منسوب به فارابی را بايد تحت عنوان يکی از هيئت های روايت کتاب منسوب به ابن سينا منتشر کرد.
در فواصل این بحث برخی دیگر از اعضا نیز یادداشتها و مقالاتی را به اشتراک گذاشتند که میتوانید آنها را از طریق لینکهای زیر بخوانید.
زندگینامه و شخصیّت فلسفی فارابی / غلامرضا جمشیدنژاد اول