کد خبر:23769
پ
دربارۀ اندیشه‌های شیخ الرئیس در گفت‌وگو با محمدعلی دیباجی

دربارۀ اندیشه‌های شیخ الرئیس در گفت‌وگو با محمدعلی دیباجی

میراث مکتوب- همزمان با فررسیدنِ یکم شهریورماه، روز بزرگداشت حکیم ابوعلی سینا، پزشک و فیلسوف سرشناس ایرانی که البته شهرتی جهانی نیز دارد، بحث و مناظرات مختلفی با محوریت آثار، اندیشه‌ها و به طور کلی حیات علمی این متفکر بزرگ ایران زمین انجام می‌شود. در این راستا هر کدام از تحلیلگران و اندیشمندان، از چشم‌اندازی […]

میراث مکتوب- همزمان با فررسیدنِ یکم شهریورماه، روز بزرگداشت حکیم ابوعلی سینا، پزشک و فیلسوف سرشناس ایرانی که البته شهرتی جهانی نیز دارد، بحث و مناظرات مختلفی با محوریت آثار، اندیشه‌ها و به طور کلی حیات علمی این متفکر بزرگ ایران زمین انجام می‌شود. در این راستا هر کدام از تحلیلگران و اندیشمندان، از چشم‌اندازی خاص به بررسی ابعاد گوناگون حیات علمی و اندیشه‌های «شیخ الرئیس» می‌پردازند و سعی دارند به جنبه‌ای خاص که شاید تاکنون کمتر به آن پرداخته شده، اشاره کنند.

دربارۀ اندیشه‌های شیخ الرئیس در گفت‌وگو با محمدعلی دیباجی

در این راستا، در گفتگویی با سیدمحمدعلی دیباجی (دانشیار فلسفه دانشگاه تهران) سعی شده تا حدی به برخی از پرسش‌ها و شبهاتی که در مورد ابوعلی سینا و نظام فکری و اندیشه‌ای وی مطرح شود، بپردازد. مشروح گفتگو با دیباجی را در ادامه می‌خوانید:

برخی بر این باورند که ابن سینا شارحِ آثار ارسطو بوده است. تا چه اندازه این گزاره را معتبر می‌دانید؟

با توجه به آثار ابن سینا و بررسی آن‌ها و همچنین نظر خودِ وی می‌توان پاسخی را به این سوال ارائه کرد. در واقع می‌توان سه نوع پاسخ را به این سوال ارائه کرد. یکی بیانِ خود ابن سینا است که هم در کتاب سیره او آمده و هم در لابلای برخی از مباحثش مثل کتاب المباحثات و همچنین مقدمه‌ای که در بخش منطقِ شفا و برخی دیگر آثار است. پاسخ دوم رجوع کردن به آثار ابن سینا است و پاسخ سوم بررسی آن‌ها است.

از چشم‌انداز نخست، ابن سینا در پاسخ به سوالی از جانب ابوعبید جوزجانی در مورد شرح نوشتن بر آثار ارسطو به گونه‌ای بیان می‌کند که‌ شان وی بالاتر از آن است که صرفا شرح‌نویس باشد و اساسا فرصت این کار را ندارد. در این چهارچوب می‌بینیم که ابن سینا خود را برتر از صرفِ یک شرح‌نویس قلمداد می‌کند. ضمن اینکه در بعضی از آثار او نظیر مقدمه منطق مشرقیین که موجود است، ابن سینا نکاتی را در نقد و بررسی شارحان ارسطو نیز بیان کرده و آن‌ها را مورد انتقاد قرار داده است.

پاسخ دوم به سوال شما را باید با رجوع به آثار ابن سینا جست. آثار ابن سینا طبق کتاب‌شناسی‌هایی که از مرحوم دکتر مهدوی و همچنین محقق مصری با نام جرج قنواتی و دیگر کتاب‌شناسی‌هایی که از سوی محققانی نظیر مرحوم ذبیح الله صفا ارائه شده، حداقل ۱۸۶ اثر است (آثاری که به طور قطعی از ابن سینا برجا مانده) و بیش از نیمی از آن‌ها نیز فلسفی است. وقتی به بررسی آن‌ها بپردازیم، می‌بینیم که شرح بر ارسطو وجود ندارد. مگر یکی از آثار او که شرحی انتقادی است و آن شرح انتقادی نیز بخش حداقلی از آن باقی مانده که عبدالرحمان بدوی در مصر آن را چاپ کرده است (با عنوان شرح کتاب الام). اما وقتی همان را نیز بررسی کنیم، می‌بینیم که ابن سینا نوعی داوری میان شارحان غربی و شرقی ارسطو انجام می‌دهد و نظر خود را ارائه می‌کند. از این رو، بررسی آثار ابن سینا نیز به ما نشان نمی‌دهد که ایشان شرحی بر آثار ارسطو نوشته باشد. البته بعضی‌ها به طور مطلق می‌گویند که کتاب شفای ابن سینا مثل کتابِ متافیزیک ارسطو هست و گویی شرحی بر آن نوشته شده است. با این حال این یک حرف غیرتحقیقی است و نمی‌شود به آن اعتنا کرد.

و اما پاسخ سوم، بررسی آثار ابن سینا در تمایز و یا مقایسه با آثار ارسطو است. بنده این موضوع را در یک مقاله‌ای با عنوان تمایز فلسفه ابن سینا و ارسطو به روایت کتاب تهافت ابن رشد به طور دقیق و مستند بررسی کرده‌ام (مقاله مذکور در مجله حکمت سینوی در سال ۱۳۹۶ چاپ شده است). در این مقاله من نشان داده‌ام که ابن رشد در کتاب تهافت خود نزدیک به ۱۰۰ بار از ابن سینا نام می‌برد و در حدود نیمی از این میزان، یعنی ۵۰ مورد، تمایزات وی با ارسطو را مورد اشاره قرار می‌دهد. در واقع ابن رشد به عنوان یکی از بزرگترین شارحان ارسطو، فلسفه ابن سینا را متمایز از فلسفه ارسطو می‌داند و در این رابطه دست کم ۵۰ مورد و حوزه را نیز ذکر می‌کند. البته تفاوت‌ها خیلی بیشتر است اما این میزان صرفا محدود به همان کتاب تهافت التهافت ابن رشد است که در پاسخ به غزالی آمده و به ابن سینا نیز در آن اشاره شده است. از این منظر، بر اساس این سه پاسخ می‌توان به صورت قاطع گفت که ابن سینا شارح ارسطو نیست اگرچه مقام ارسطو را بسیار تکریم می‌کند و او را فیلسوفی بزرگ می‌داند با این حال این بدان معناست که در همه چیز تابع وی باشد.

بسیاری این نکته را مطرح می‌سازند که ابن سینا فیلسوفی عقل گراست. آیا این مساله در نوع خود مانع از آن شده که وی به اندیشه‌های وحیانی و عرفانی بی‌توجه باشد؟

در مورد این مساله که گفته می‌شود ابن سینا یک فیلسوف عقل گرا است باید توجه داشته باشیم که مفهوم عقل‌گرایی، مفهومی وسیعی است. شاید در قدیم این مفهوم در برابرِ نقل گرایی مطرح بوده و در دوره جدید در برابر تجربه گرایی، ولی به هر حال عقل گرایی هم به فلاسفه و هم به معتزله منتسب بوده و البته عقل گرایی فلسفی، غیر از عقل گرایی معتزلی است. با این حال کلمه مشایی بودن بیش از همه در برخی از متون تاریخ فلسفه به ابن سینا و پیروان وی نسبت داده شده است (مشایی بودن، به معنایِ ارسطویی بودن و یا نهله‌ای که به ارسطو منتسب هستند). تحلیل این موضوع یک تحقیق مبسوط را می‌طلبد. در این راستا من در مقاله‌ای با عنوان نسبت ابن سینا و فلسفه مشا این مساله را تا اندازه‌ای بررسی کرده ام. در قالب این مقاله من این نکته را مورد اشاره قرار داده‌ام که مشائی بودن اگر به معنای عقل گرایی و استدلالی باشد، یک نسخه و روایتش در باب ابن سینا درست است و آن «مشاییِ اصلاح شده» می‌باشد. در واقع استدلالی که خودِ او، هم در منطق و هم فلسفه‌اش از استدلالی بودن و عقل گرا بودن مطرح می‌کند.

اما در مورد این مساله که آیا این عقل گرایی مانع از توجه وی به اندیشه‌های وحیانی و عرفانی شده یا خیر؟ باید بگویم که به همان دلیل که می‌گوییم ابن سینا یک فیلسوف مشایی به معنای اصلاح شده آن است، در شخصیت ابن سینا جنبه مهم دیگری با عنوان جنبه مشرقی نیز می‌بینیم کما اینکه کتابی نیز با همین نام با عنوان حکمت مشرقیین در دسترس است (منطق و بخشی از این کتاب باقی مانده اما متاسفانه بخش اعظم کتاب از دست رفته است). در این باره نیز اهل نظر صحبت کرده‌اند و مراد از مشرقی بودن را توضیح داده اند. اجمالا می‌توانیم بگوییم که حکمت مشرقی یکی از جنبه‌هایش توجه به وجود در کانون مباحث فلسفی است و البته نوعی از عرفان‌پژوهشی نیز در آن وجود دارد و در حقیقت شاید بتوان ابن سینا را نخستین عرفان‌پژوه در تاریخ فلسفه ارزیابی کرد. در واقع اولین فلیسوفی که به عرفان یک توجه فلسفی دارد و آن را مورد پژوهش قرار داده است. از این رو، به هیچ وجه عقل گراییِ ابن سینا مانع از توجه وی به اندیشه‌های عرفانی و وحیانی نشده بلکه اساسا تلفیقی از این دو در حکمت سینوی قابل مشاهده و بررسی است.

یکی از نوآوری‌های ابن سینا در الهیات، برهان امکان و وجوب است که او برای اثبات وجود خدا آورده است. تاثیر این مساله را در چهارچوب فلسفه اسلامی چطور ارزیابی می‌کنید؟

قطعا برهان وجوب و امکان از ابداعات ابن سینا است. البته مایه‌های آن در فلسفه فارابی گاهی با اصطلاحات واجب و ممکن و گاهی با برهان اسد و اخصر وجود داشته با این حال این برهان ابداعش مربوط به این سینا است و وی در آثار اولیه‌اش مثل مبدا و معاد و همچنین آثار متاخرش نظیر اشارات به این برهان پرداخته است. با این همه روایت پیشرفته‌تری از برهان وجوب و امکان تحت عنوان برهان صدیقین از سوی ابن سینا مطرح است که بیشتر از هر جا در کتاب اشارات این مساله بیان شده است.

ابن سینا کلمه صدیقین را با الهام از قرآن کریم که این کلمه دو مرتبه به صورت صدیقین در سوره نسا آیه ۶۹ و صدیقون در سوره حدید آیه ۱۹ آمده مورد استفاده قرار داده است و مرادش از صدیقین و یا صدیقون کسانی هستند که در حقیقت برای فهم و درک خدا نیاز به چیزی غیر از خود خدا و وجودش ندارند. در این زمینه بحث‌های فراوانی شده است. مرحوم میرزا مهدی آشتیانی در شرح غرر الفرائد ودر شرح منظومه حکمت سبزواری حدودا ۱۹ تقریر از برهان صدیقین را مطرح کرده که از زمان ابن سینا تا زمان ایشان که اواخر دوره مکتب فلسفی تهران است، وجود داشته است. شاید با در نظر گرفتن دوران متاخر این عدد از ۲۵ مورد نیز فراتر رود.

به هر حال در برهان صدیقین نوآوری ابن سینا این است که از موجودیت ممکن (وجود جهان خارج) به وجود پی می‌برد. در واقع وی از وجود به وجود پی می‌برد. در صورتی که در برهان وجوب و امکان، بحث از تصور موجود شروع شده بود. از این رو به همین دلیل است که گفته می‌شود برهان صدیقین روایت پیشرفته‌تری از برهان وجوب و امکان است. با این حال و در هر صورت هر دو برهان چه روایت اولیه که وجوب و امکان است چه روایت پیشرفته‌اش که صدیقین است، بحثی است نو در فلسفه و در فلسفه‌های قبل از آن یعنی فسلفه‌های ارسطویی و افلاطونی و نوافلاطونی وجود نداشته مگر از اصلاحات و جنبه‌های دیگر که به صورت تخصصی به بحث وجود نپرداخته‌اند. تنها پیشینه‌ای که از این برهان می‌توان دید در آثار فارابی است که به آن پیشتر اشاره کردم.

ویژگی عمده و محوری را که ابن سینا را از دیگر فلیسوفان جدا می‌کند چه می‌دانید؟

کسی که به پیکره فلسفه اسلامی توجه کند مشاهده خواهد کرد که ابن سینا در همه تاریخ فلسفه ما پس از خودش به نحوی حضور دارد و اندیشه‌های او مورد بسط و شرح و بازخوانی قرار گرفته است. از این رو نمی‌توانیم به نوعی استدلال کنیم که مثلا وی را از دیگران جدا کنیم، با این حال او ممتاز می‌شود زیرا وی به نوعی بنیانگذار بسیاری از مباحث فلسفی است واگر بگوییم تاسیس اولیه فلسفه اسلامی توسط کندی و فارابی انجام شده، با این حال، ابن سینا در قله فلسفه اسلامی قرار دارد و مباحث اوست که بسط و گسترش پیدا کرده است.

گاه این گسترش با نگاه انتقادی نیز انجام گرفته است. چنانکه در سهروردی و ملاصدرا نگاه‌های انتقادی زیادی را نسبت به ابن سینا می‌بینیم و البته این به معنای طرد نیست بلکه بیش از همه به رشد و توسعه این اندیشه اشاره دارد. از ین رو، ابن سینا موقعیتی ممتاز دارد زیرا بسیاری از اندیشه‌های فلسفی را بنیانگذاری می‌کند. با این حال این مساله در کانون فلسفه‌های متاثر از ان سینا در غرب نیز قابل مشاهده است. این بدان معناست که اندیشه‌های فیلسوفان قرون وسطایی و حتی در عصر جدید را شاهدیم که تحت تاثیر ابن سینا هستند (چه به صورت مستقیم و چه غیرمستقیم).

ابن سینا در عصر جدی توسط دکارت و دکارتیان و حتی در دوره مدرن خوانده شده و مخصوصا در نگره‌های انتقادی پسا کانتی، خوانش‌هایی از ابن سینا وجود دارد. در این مجال نمی‌توان چندان به این مباحث به صورت مستدل اشاره کرد. با این حالا دلایل و سندهای علمی این بحث وجود دارند. با این همه، در فلسفه ارسطویی غربی، بدون شک وجود و اهمیت ابن سینا را می‌توان مشاهده کرد و این توسط فیلسوفان نوتوماسی نظیر ژیلسون و دیگران مورد اشاره قرار گرفته و در این رابطه بحث‌های فراوانی وجود دارد. از این رو در مجموع می‌توان گفت که ابن سینا را باید فیلسوفی دانست که هم در جهان اسلام اثرگذار بوده (این تاثیرگذاری بر متکلمان بزرگ اهل تسنن نظیر غزالی و فخر رازی، و متکلمان بزرگ شیعه نظیر خواجه نصیر الدین طوسی و علامه حلی نیز قابل مشاهده است و آن‌ها بر ایده‌های ابن سینا شرح و بسط نوشته‌اند) و هم در جهان غرب اثرگذاری‌های خاص خود را داشته است.

به نظر شما اندیشه و فلسفه ابن سینا در دوران معاصر تا چه حد به خوبی بررسی و نقد می‌شود؟

مساله ابن سیناپژوهی یکی از مباحث و محورهای مهم در مطالعات فلسفی غرب است و حتی در دانشگاه‌های غربی رشته‌ای با عنوان مطالعات اسلامی وجود دارد که البته شاخه‌های مختلفی دارد و یکی از شاخه‌های آن مرتبط با فیلسوفان اسلامی است. در این رشته، تخصصی تعریف شده با عنوان «ابن سینا» شناسی وجود دارد. از قدیم متفکرانی در این زمینه تحقیق می‌کرده‌اند و امروز نیز شاهد این افراد این هستیم که از جمله آن‌ها می‌توان به نیکلاس رشر که در مورد منطق ابن سینا بحث کرده و یا ویلفرد هاجز که وی نیز در مورد نوآوری‌های منطقی ابن سینا بحث کرده اشاره نمود. افراد دیگری نظیر دیمیتری گوتاس نیز در مورد فلسفه ابن سینا و مقایسه‌اش با ارسطو کارکرده اند.

در کشور خودمان و در جهان اسلام متاسفانه ابن سیناپژوهی خارج از سویه‌های انتقادی نابجا و در حقیقت نگرش‌های متاثر از بعضی از مطالعات اسلامی غربی نیست به عبارتی دیگر ابن سیناپژوهی خودمان دچار خدشه است و کار جدی در مورد فلسفه وی به معنای مقایسه و مطالعات تطبیقی کمتر انجام می‌شود. البته ما چه در زمان حاضر و چه در گذشته افراد سرشناسی را در مورد فلسفه ابن سینا داشته و داریم و این در جای خود بسیار ارزشمند است با این حال در مقایسه و تطبیق کمتر کار کرده ایم.

در زمین مطالعات محض فلسفی نیز شاید ما هنوز جای خالی زیادی در حوزه ابن سیناشناسی و در قالب فلسفه و اندیشه اسلامی خودمان داریم. در عین حال سوتعبیرهایی که برخی گروه‌ها و اندیشمندان بعضا از سر دلسوزی نیز ابراز می‌کنند عملا به نقایص مرتبط با حوزه ابن سیناپژوهی می‌افزاید و این حوزه را به نحو قابل توجهی آزار می‌دهد.

منبع: ایلنا

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612