میراث مکتوب- دکتر مجدالدین کیوانی، استاد بازنشسته دانشگاه خوارزمی و سردبیر دوفصلنامۀ علمی ـ پژوهشی آینۀ میراث، در یادداشتی که در اختیار پایگاه اطلاعرسانی مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب قرار داده است، به یادداشت دکتر اکبر ایرانی، دربارۀ رسالت و جایگاه این مؤسسه، و نیز شرایط کاری و دشواریهای پیش روی آن واکنش نشان داده و فرهنگدوستان را به حمایت از مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب فرا خوانده است. متن یادداشت دکتر کیوانی را در ادامه میخوانید.
تعریفِ نان برای کسی نان نمیشود ایـنها برای فاطمه تنبان نمیشود
یک حبّه قند حل کُن و در حلق من بریز وصف دوای خوب که درمان نمیشود!
بیمایه، گفتهاند فطیر است، ای رفیق از بَه بَهِ تو کـــار بسامان نمیشود
شرح تلخ و شیرین دکتر اکبر ایرانی و اظهارنظرهای آشنایان مرکز میراث مکتوب را دربارۀ آن خواندم. همین قدر که عزیزانی وقت کرده و، در این دوران بیحوصلگی و دلمشغولیهای رنگارنگ، صبوری به خرج دادهاند و آن نوشته را خوانده و طیّ عباراتی از دو کلمه گرفته تا چهار پنج سطر، واکنشی نشان دادهاند، خود جای تشکر دارد. مع ذلک، همگان (بجز یک نفر که او هم به دردی مشابه دچار است) رهآوردها و توفیقات شیرین مرکز میراث مکتوب را ستودهاند، اما از مضایق و مشکلات تلخِ آن بیاعتنا گذشتهاند.
تعریف و تمجیدهای سروران من، مرا به یاد حکایتی از باب دوم بوستان سعدی انداخت. شیخ نقل میکند که با گروهی سیاح/سالوکِ صحرا نورد «در اقصای روم» به سراغ نیکمرد عارف، متعبّد و (ضمناً) صاحب مال و منالی میروند که در حرفْ مهربان ولی در مروّت چون درخت بی بر بود. زبانی گرم و دیگدانی سرد. سعدی و همراهانش شام را در سرای او به بام میرسانند. آن شب نه «مرد پاکیزه بوم» از زیادیِ «تسبیح و تهلیل» قرار و آرام دارد نه سعدی و یارانش از شدت گرسنگی. سحرگاهان که میزبان شب زندهدار باز با میهمانان گرسنه «خوش و بِش» میکند، یکی از همسفرهای شیرین سخن و خوش طبع (که در واقع کسی جز خود شیخ نمیتواند باشد)، در پاسخ:
مرا بوسه گفتا به تصحیف ده که درویش را توشه از بوسه به
به خدمت منه دست بر کفشِ من مرا نان ده و کفش بر سر بزن
کرامت جوانمردی و ناندهی است مقالات بیهوده طبل تهی است
به معنی توان کرد دعوی درست دمِ بیقدم تکیهگاهی است سست
مدیر عامل مرکز فقط از شمار افتخارآمیز منشوراتش نگفته بود، از کم و کمبودهای مالی و گرفتاریهایی که برای تأمین هزینههای تولید چنین منشوراتی تحمل میکند، نیز شکوههایی کرده بود. او از ناکام ماندنِ تلاشهایش برای تأسیس موقوفهای هم سخن به میان آورده بود. با وجود این، تقربباً تمامی عزیزان ترجیح دادهاند که در این مورد «بی طرفی» اعلام کنند و مطلبی در این باب بر زبان نیاورند. حتی راههای بیرون شدی از تنگناهای مالی پیشنهاد نکنند. درست است که اهل قلم و «طالب علمان» را از مال دنیا چندان بهرهای نیست، و به قول سیف فرغانی:
قوتِ شبانه نیافت هر که کُتب خواند مُلکِ سلاطین گرفت هر که عوان بود
ولی همیشه میتوانند نمکی به آشی بریزند. توقّع این حقیر آن بود که یکی از جمع سر برآورد و بگوید، برای شروع کار:
«چراغ اول را من روشن میکنم» و دیگرانی نیز به او تأسّی کنند. برای انجام کارهای علمی ـ فرهنگی، دیگر نه میتوان به مصادر امور کشور چندان چشم امید دوخت نه به مرفّهینی که دستشان راحت به دهانشان میرسد ولی بیشترین آنها قدر و منزلتی برای علم و عالم قائل نیستند؛ اصلاً خرشان به این گِلها ننشسته است. حفظ و حراست دانش و دانشپژوهی و تداوم آن خواهی نخواهی بر عهدۀ اهالی دانش است. چنانچه همین دستهای تا حدّی بسته به هم پیوست، هر گرهای گشودنی میشود. یدُ اللهِ معَ الجَماعة.
حذر کنید ز باران دیدۀ سعدی که قطره سیل شود چون به یکدگر پیوست
هر کاری در آغاز کند است، ولی چون تداوم یافت شتاب میگیرد. نومیدیها به امید و رخوتها و بیتفاوتی ها به حرکت و اشتیاق بدل میشود.
تا مبادا کسی بگوید که این جانب واعظی غیر متّعظم، عزیزی اعلام کند که او چراغ دوم را روشن خواهد کرد، تعهد میکنم که چراغ اول را ـ هر چند کم سو و بی رمق ـ روشن خواهم کرد.
دست حق نگاهدارتان باد
مجدالدین کیوانی
بیست و سوم تیرماه ۱۴۰۰
یادداشت دکتر اکبر ایرانی: رسالت میراث مکتوب، همراهیها و همکاریها