ابوالفضل بیهقی، از تبار دبیران و خردمندان بود و از همان آغاز، تاریخ را ابزاری برای عبرت و اصلاح میدید. او باور داشت که حکومت بدون تدبیر و اخلاق، نه تنها ناپایدار، بلکه سرچشمه رنج مردم است. شاید اگر امروز از«گفتمان کاهش رنج مردم» سخن میگوییم، در عمق تاریخ فرهنگیمان، پژواکی از صدای بیهقی را میشنویم…
نگاهی اخلاقی به تاریخ در قرن پنجم هجری
در تاریخ ادبیات و اندیشه ایرانی، کمتر نویسندهای به اندازه «ابوالفضل بیهقی» توانسته است تاریخ را از اسطوره قدرت به واقعیت انسان نزدیک کند. او در قرن پنجم هجری قمری، در دربار غزنویان ــ جایی میان تجمل و خشونت ــ زیست و نوشت، اما برخلاف مورخان زمان خود، نگاهش به مردم بود، نه به شاهان. بیهقی در «تاریخ بیهقی»، بیش از آنکه وقایع را ثبت کند، رنج را روایت میکند؛ رنج انسانهایی که در حاشیه تصمیمهای شاهان زندگی میکردند و هزینه بیتدبیری آنان را میپرداختند.
بیهقی از تبار دبیران و خردمندان بود و از همان آغاز، تاریخ را ابزاری برای عبرت و اصلاح میدید. او باور داشت که حکومت بدون تدبیر و اخلاق، نه تنها ناپایدار، بلکه سرچشمه رنج مردم است. شاید اگر امروز از«گفتمان کاهش رنج مردم» سخن میگوییم، در عمق تاریخ فرهنگیمان، پژواکی از صدای بیهقی را میشنویم.
نگاهی انسانی در دل سیاست
بیهقی در میان مورخان دوره اسلامی، جایگاهی استثنایی دارد. زیرا در کنار ثبت حوادث، به نیتها، ضعفها و احساسات انسانها هم توجه میکند. در روایت او، سلطان و وزیر فقط چهرههای سیاسی نیستند، بلکه انسانهاییاند با ترس، طمع و اشتباه. همین نگاه انسانی است که تاریخ او را از یک دفتر وقایعنگارانه به اثری زنده و تأملبرانگیز بدل کرده است.
وقتی «خواجه احمد حسن میمندی» را میستاید که برای جلوگیری از جنگ با ترکمانان تلاش میکند، در واقع از خردی سخن میگوید که در پی حفظ جان مردم است. او صراحتاً مینویسد: «تا شمشیر در نیام شود و خونهای ناحق ریخته نیاید و رعیت ایمن گردد». در این نگاه، صلح نه یک تاکتیک سیاسی، بلکه یک ضرورت اخلاقی است. هدف، آسایش بندگان خداست ــ همان چیزی که قرنها بعد، جوهر گفتمانهای انسانی و اجتماعی شد.
اخلاق، خرد و عدالت؛ سه ستون اندیشه بیهقی
در سراسر تاریخ بیهقی، سه مفهوم پیوسته تکرار میشوند: خرد، عدالت و پرهیز از خودکامگی. او بارها نشان میدهد که بیتدبیری سلطان مسعود، چگونه به شکستها، ناامنی و فقر انجامید. بیهقی در توصیف لشکرکشیهای بیبرنامه او، از مردمانی میگوید که در بیابانها از تشنگی و گرسنگی جان میسپارند، ستوران از فرط خستگی فرو میافتند و «گرمایی سخت و تنگی نفقه» همه را میفرساید. در پس این سطرها، نویسندهای ایستاده است که به جای تمجید از فتوحات، به انسانهای فراموششده تاریخ میاندیشد.
برای بیهقی، حکومت خردمند، حکومتی است که بتواند رنج را کم کند، نه رنج بیافریند. او با زبانی بیپرخاش اما تیزبین، بارها نشان میدهد که چگونه غرور سلطان، جای تدبیر را گرفته و چگونه درباریان چاپلوس، مایه سقوط اند. در میان خطوط تاریخ او نوعی آگاهی اجتماعی نهفته است: اینکه درد مردم، نتیجه ساختار قدرت است، نه تقدیر الهی.
صدای مردم در تاریخ قدرت
بیهقی، دبیر دربار است، اما دل در گرو رعیت دارد. در کنار داستان پادشاهان، گاه ناگهان به زندگی روزمره مردم اشاره میکند؛ از فقر، ناامنی، مالیاتهای سنگین، و رنج کشاورزان. حتی در روایت ماجرای «حسنک وزیر»، آنچه ماندگار میشود، صحنه انسانی مرگ است، نه سیاست دربار. او مرگ حسنک را چنان مینویسد که از دل تاریخ، فریادی اخلاقی برمیخیزد: فریاد مظلومی که قربانی قدرت شده است.
اینگونه است که تاریخ بیهقی، نه مدح قدرت بلکه نقد قدرت است. نویسنده با شجاعتی نادر، فساد مأموران را بازگو میکند، از تملقگویی و رشوهخواری در دستگاه دیوانی مینالد، و بدون داوری صریح، با روایت دقیق، خواننده را به قضاوت اخلاقی فرا میخواند. در واقع، تاریخ او خود نوعی مقاومت در برابر فراموشی است؛ تلاشی برای ثبت رنجها تا شاید آیندگان تکرارشان نکنند.
از قرن پنجم تا امروز؛ میراث بیهقی
امروزه خواندن تاریخ بیهقی فقط بازگشت به گذشته نیست، بلکه تماشای تصویری آشنا از جامعه انسانی است. هنوز هم دغدغههای او ـ تدبیر، عدالت، و پرهیز از خودکامگی ــ در متن جامعه ما جاری است. او بهجای نوشتن تاریخ شاهان، تاریخ انسان را نوشت؛ انسانی که میخواهد در جهانی پر از جنگ و بیخردی، اندکی آرامش بیابد.
در جهانی که گاه ادبیات و رسانه از واقعیت درد مردم فاصله میگیرد، بیهقی الگویی است برای نوشتن صادقانه، تحلیل منصفانه، و همدلی با انسان. در میان انبوه نثرهای رسمی و تاریخی، نثر او گرم و زنده است؛ پر از طنز پنهان، اندوه آرام و نکتههای اخلاقی که به کار امروز هم میآیند.
بیهقی به ما یاد میدهد که تاریخ فقط با ثبت پیروزیها نوشته نمیشود. تاریخ واقعی، ثبت کوششهایی است برای کاستن از رنج انسانها. واگر امروز از «گفتمانِ کاهشِ رنجِ مردم» سخن به میان میآوریم، شاید باید سفری به گذشته کنیم و در کنار ابوالفضل بیهقی بنشینیم؛ همانگاه که در میان انبوه دفترها و فرمانها، آرام و اندیشمندانه مینوشت:
«چنان کنم که بندگان خدا از این تاختوتازها و جنگها بیاسایند.»
زهرا شهرام بخت
منبع: روزنامه اطلاعات
