میراث مکتوب- مراسم بزرگداشت مقام علمی و فرهنگی دکتر اصغر دادبه ادیبِ فلسفهدان و چهره ماندگار ادبیات عرفانی و فلسفه اسلامی به همت انجمن آثار و مفاخر فرهنگی شنبه اول مردادماه ۱۴۰۱ در تالار اجتماعات شهید مطهری انجمن برگزار شد.
در این آئین نکوداشت، حسن بلخاری رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، مهدی محقق رئیس هیأت مدیره انجمن، فتح الله مجتبایی عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی، سید محمد کاظم موسوی بجنوردی رئیس مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، نصرالله پورجوادی فیلسوف و استاد بازنشسته دانشگاه تهران، سیروس شمیسا چهره ماندگار زبان و ادبیات فارسی، محمود رضا اسفندیار دانشیار گروه ادیان و عرفان دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرری، فریبا افکاری رئیس کتابخانه دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران و علی عبدالکریمی از شاگردان دکتر دادبه به ایراد سخن پرداختند.
تألیف شعر و فلسفه
حسن بلخاری رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در ابتدای این برنامه گفت: ارسطو در باب نهم پوئیتیکا یا بوطیقای خود (به عنوان انجیل فلسفه هنر)، بحثی با عنوان تاریخ و فلسفه دارد. وی در این بحث به بررسی تطبیقی و نیز ارزش و اهمیّت شعر و فلسفه میپردازد. روح کلام او این است که شعر از تاریخ فلسفیتر است. وی با تأکید بر اینکه شاعر نباید امور را آنچنانکه در واقع روی داده است بیان و نقل کند بلکه «کار او این است که امور را به آن نهج که ممکن هست اتفاق افتاده باشد نقل و روایت کند» میان شاعر و مورخ تفاوت قائل میشود.
استاد دانشگاه تهران افزود: از دیدگاه او، تفاوت میان شاعر و مورخ در اصل این نیست که یکی روایت خود را در قالب نظم درمیآورد و دیگری در قالب نثر، بلکه تفاوت شعر و تاریخ در این است که مورخ در بیان حوادث از وقایعی سخن میگوید که در واقع روی داده و تمام شده است (همان معنای دقیق تاریخ: عبور از حوادث) در حالیکه شاعر سخنش در باب حوادث و وقایعی است که ممکن است روی بدهد: «از این روست که شعر فلسفیتر از تاریخ و مقامش بالاتر از آن است.» (همان) ارسطو در باب این معنا که به نظم در آوردن مطالب الزاما خلق شعر نیست، به بیان مثالی در باب تاریخ هرودت میپردازد: «ممکن هست که تاریخ هرودت به رشته نظم درآید و لکن با این همه آن کتاب، همچنان تاریخ خواهد بود خواه نظم باشد و خواه نثر.»
او ادامه داد: حال سؤال این است چرا شعر (و در اینجا ادبیات) فلسفیتر از تاریخ است؟ به تعبیر ارسطو زیرا شعر از امر کلی حکایت میکند درحالیکه تاریخ، بیانگر امر جزئی است و طبیعتا شعر به عنوان قائل امر کلی، به فلسفه که علم تأمل و تحقیق در باب کلیات است نزدیکتر است. اما امرکلی چیست؟ ارسطو امر کلی را چنین تعریف میکند: «مقصود از امر کلی در این مقام این است که شخصی چنین و چنان فلان کار یا فلان کار دیگر را به حکم احتمال و یا به حسب ضرورت انجام میدهد و در شعر، سخن از همینگونه است هرچند برای اشخاص داستان هم اسمهایی [در شعر] ذکر میشود. اما امر جزئی مثلا عبارت است از کاری که [شخص معینی، فیالمثل] آلکبیادس کرده است یا ماجرایی که برای او اتفاق افتاده است».
بلخاری تصریح کرد:بنابراین ارسطو میان امر جزئیِ واقع که تاریخ بیانگر آن است با امر کلی فلسفی که شعر قائل آن است تفاوت قائل میشود در شعر و بهویژه نمایش، شاعر و نمایشنامهنویس مطالب را به گونهای بیان میکند که هم محتملالوقوع است، هم از یک قاعده پیروی میکند اما تاریخ بیان این نوع روایت نیست. بل بیان چیزی است که اتفاق افتاده و تمام شده است.
رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی گفت: چرا ارسطو چنین حکمی صادر میکند؟ زیرا فقط از این طریق است که شعر، وظیفه فلسفی خود در تهذیب اخلاقی شهروندان یا مخاطبان را انجام داده است. اگر روایت به گونه تاریخی ارائه شود هیچ کاتارسیسی را برنمیانگیزد و صفاتی چون ترس و شفقت را از نفس انسان نمیزداید (بگذریم از اینکه برخی کاتارسیس ارسطویی را تخلیه و برخی تجلیه تفسیر کردهاند.
او اضافه کرد: در معنای اول، آن دو صفت از نفس زدوده میشوند و در معنای دوم نفس به آنها آراسته میشود) اما اگر به نحو امکانی روایت شود مخاطب با همذاتپنداری با شخصیتهای مطرح در شعر و نمایش و با قرار دادن خود در جایگاه آنان سعی میکند به گونهای عمل کند که خطاهای آنان را در حیات خویش تکرار نکند. همچون کاتارسیسی که از خوانش یا نظاره نمایشنامه اتللو در نفس انسان ایجاد میشود. کاتارسیسی که انسان را از هرگونه شتاب در تصمیم بازمیدارد. همان گناه بزرگ اتللو در کشتن عجولانه و بیمنطق محبوب خویش دزدمونا.
استاد دانشگاه تهران اظهار کرد: فقط در صورتی این کاتارسیس یا عبرت از شعر و نمایش ایجاد میشود که نوع روایت، بیان کلیت زندگی انسانی باشد و به یک عبارت تمامی انسانها را در بر گیرد، نه زندگی یک شخص خاص را.
او تأکید کرد: نتیجه اینکه از دیدگاه ارسطو، شعر جزئی از فلسفه است نه بنا به غلط رایج، نقطه مقابل آن. همان تقابلی که مثلا تولستوی در نقد افلاطون به آن اشاره میکند. تولستوی معتقد است افلاطون هنر شاعری خود را در پای فلسفه قربانی کرد؛ شاید از این رو که تصور میکرد در فلسفه به چیزی بزرگتر از آن میرسد. یا مثلا ساموئل تیلور کالریج انگلیسی که متهم بود با فلسفه، ذوق شاعری خود را بیرحمانه سرکوب کرده است. این نکته بیانگر آن است که معمولاً در برخی اندیشهها و فرهنگها شعر و فلسفه مقابل هم قلمداد شدهاند، بهویژه با اتکای به این معنا که شعر ریشه در ذوق دارد و فلسفه در عقل.
بلخاری در پایان سخنان خود گفت: دکتر اصغر دادبه از جمله کسانی است که حیات علمیاش به کمال بیانگر تألیف شعر و فلسفه در جان و جهان اوست. توفیقات روزافزون این اندیشمند فرزانه معاصر نیز ریشه در این مؤانست و تألیف دارد. او نمیتواند متهم شود ادیبی خود را در پای فلسفه قربانی کرده یا فلسفهاش را در پای فرزانگیاش در ادبیات. حیات علمی این فیلسوف ادیب، تفسیر و تعبیر این معناست. نگاهی به تألیفات و مقالات او مؤید این مدعاست.
استاد برجسته زبان و ادبیات فارسیِ ایران
درادامه مهدی محقق رئیس هیأت مدیره انجمن طی سخنان کوتاهی گفت: آقای دکتر دادبه از استادان برجستۀ کشور در زمینۀ زبان و ادبیات فارسی هستند. ایشان نهتنها به زبان و ادبیات فارسی تسلط دارند بلکه آگاهی فراوانی نسبت به مسائل فلسفی و کلامی نیز دارند و به همین لحاظ به عنوان یک «استاد ادبیات جامع» شناخته میشوند.
او تأکید کرد: ایشان در زبان و ادبیات فارسی استادی توانا اند و بخش زبان و ادبیات فارسی در «مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی» هم زیر نظر ایشان است و هر گونه تجلیل و تکریمی از ایشان شایسته مقام ایشان هست؛ این گونه مجالس باید در تمام نقاط ممکلت وجود داشته باشد تا نسل جوان هم الگو بگیرند و از این اسطورهها بیاموزند و راهشان را ادامه بدهند تا بعد از این جای اینگونه استادان خالی نباشد که خدای نکرده بگوییم فلان استاد رفت و دیگر جانشینی ندارد، بلکه باید استادان، افرادی باشند که نسل جوان را تربیت و تشویق کنند و دانشگاهها خود باید عهدهدار این تربیت و تشویق باشند تا به وسیله همین تجلیل و تکریمها نسل آینده ما آنها را الگو و چراغ راه خود قرار دهند.
حُسن رفتار دادبه در تدریس
فتح الله مجتبایی عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی نیز در این نشست به ایراد سخن پرداخت و گفت:خوشحالم که در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی حضور دارم. این انجمن یکی از ریشه دارترین انجمن هایی است که در ایران تشکیل شده و از پیش از انقلاب تا کنون خدمات قابل توجهی را در راستای پاسداشت مفاخر فرهنگی ایران انجام داده است. این خدمات در دوران مدیریت دکتر مهدی محقق آغاز شد و با مدیریت دکتر حسن بلخاری ادامه پیدا کرد و با یاری خداوند تا امروز هم ادامه دارد. امیداورم اقدامات انجمن باعث شود که نسل جوان بیشتر از گذشته با چهرههای تابناک عرصه علم و فرهنگ آشنا شوند.
او در بخش دیگری از سخنان خود گفت: دکتر اصغر دادبه از شخصیت های فرهنگی با ارزش و با غیرت است. بیشتر آثار ایشان به صورت مقاله است و البته تألیفاتی هم دارند که مهمترین آن ها کتابی است که درباره فخر رازی نوشته اند.دکتر دادبه در این کتاب از «خن» گفته و تأکید کرده اند که این «شک» مادر علم است، از این رو تا کسی شک نکند به دنبال علم نخواهد رفت.
مجتبایی اضافه کرد: دکتر دادبه از نزدیکان دکتر امیر حسین یزدگردی بود. دکتر یزدگردی چهره درخشان ادبیات فارسی اما گمنام بود و البته آثار بی نظیری داشت. بنده دکتر دادبه را از همان زمان که با مرحوم دکتر یزدگردی همکاری می کرد، می شناسم. دکتر فروزانفر، دکتر محمدی، مرحوم حکیم شیرازی و مرحوم مصلح از استادان دکتر دادبه در دانشکده الهیات بودند که خوشبختانه در این جلسه از آنان یاد شد.
عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی تأکید کرد: وقتی دکتر دادبه وارد مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی شدند، بخش ادبیات فارسی این مرکز شکلی نو به خود گرفت و مقالات خوبی نوشته شد. من ۸۰ سال معلمی کرده ام و کمتر دیده ام کسی در امر معلمی و از نظر شیوه تدریس و حسن رفتار به پای دکتر دادبه برسد.
دادبه؛ ادیب، متکلم و مسلط بر عرفان
سید محمد کاظم موسوی بجنوردی رئیس مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی دیگر سخنران این برنامه بود. او گفت: دکتر اصغر دادبه بیش از ۲۸ سال است که همکاری تنگاتنگی با دائره المعارف بزرگ اسلامی دارند. ایشان ادیب، متکلم و حافظ شناس برجسته ای هستند و ما از وجودشان خیلی بهره ها برده ایم و هنوز هم می بریم. اولین مقاله ای که ایشان برای ما نوشتند تحت عنوان «ادراک» بود، سپس مقالاتی در زمینه کلام، ادبیات، عرفان و … نیز تألیف کردند.
او در ادامه گفت: دکتر دادبه یک فرد استثنایی هستند زیرا یک ادیب، اگر به عرفان و کلام تسلطی نداشته باشد نمی تواند در این حوزه تأثیرگذار باشد؛ زیرا ادب ما، مشحون از عرفان و کلام است و این ها جدا از هم نیستند. ما چگونه می توانیم شعر و اندیشه «حافظ» را بدون آگاهی از عرفان درست فهم کنیم. از اینرو من کمتر شخصیتی مثل آقای دکتر دادبه را دیده ام که اینقدر زیبا حافظ را تفسیر کند؛ چرا که ایشان هم متکلم اند و هم تسلط بالایی به دانش عرفان و فلسفه دارند.
بجنوردی تصریح کرد: از ۲۸ سال سابقه ارتباط دکتر دادبه با مجموعه دائره المعارف، ایشان حدود ۲۲ سال در مقام ریاست بخش ادبیات، متقبل خدمات فراوانی بوده اند؛ حدود هفتاد مقاله تألیف کرده و حدود ۴۰۰ مقاله را ویرایش کرده اند. نحوه ویرایش و نگارش ایشان بی بدیل است.
رئیس مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی تأکید کرد: همواره وجود دکتر دادبه در شورای عالی دائره المعارف بزرگ اسلامی ذی قیمت است و ما همیشه از محضر ایشان بهره های فراوان می بریم. با توجه به تنوعی که در مقالات ادبی وجود دارد؛ ایشان که متخصص در ادبیات، کلام و عرفان اند بسیاری از مشکلات مجموعه ما را حل کرده اند.
او درپایان گفت: مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی به وسیله بزرگان و مشایخی که با آن همکاری میکنند توانسته است در سطح جهان حرفی برای گفتن داشته باشد و امروز هم این دائره المعارف به سه زبان فارسی، عربی و انگلیسی منتشر میشود. این موفقیت ها بدون وجود فرزانگانی چون دکتر اصغر دادبه به دست نمی آید.
دفاع از ایرانیت و زبان پارسی
نصرالله پورجوادی فیلسوف و استاد بازنشسته دانشگاه تهران پنجمین سخنران این برنامه بود. او طی سخنانی گفت: دکتر اصغر دادبه یکی از «وطندوستان» و به معنای قدیم لفظ «وطنپرستان» روزگار ماست و هر جا فرصت پیدا کرده از ایرانیت و زبان پارسی دفاع کرده و علیه ایده «جهانوطنی» سخن گفته است.
او دربخش دیگری از سخنان خود گفت: ارسطو در کتاب اخلاق نیکوماخس میگوید بهترین دوستی میان دو نفر دوستی نیست که برای منفعت یا برای کسب لذت نفسانی باشد. بهترین و کاملترین دوستی میان دو دوست رابطهای است که بر اساس همفرهنگی و امور معنوی و فضایل انسانی برقرار شده باشد، یعنی همان چیزی که ما «وطن فرهنگی» مینامیم. مشترکات فرهنگی است که دو نفر را هموطن میسازد و آنها میتوانند با هم دوست باشند.
پورجوادی ادامه داد: ما بهترین دوستی را با کسانی میتوانیم داشته باشیم که سنخیت فرهنگی میانمان وجود داشته باشد. همین سنخیت فرهنگی است که حس هموطنی را در ما ایجاد میکند و برای خود من، یکی از معدود کسانی که وقتی با او هستم دقیقا این احساس هموطنی یا سنخیت فرهنگی را در خود حس میکنم اصغر دادبه است. با دادبه میتوانم یکی دو ساعت شاهنامه بخوانم و درباره معانی ابیات و ظرایف و اهمیت آنها با هم حرف بزنیم. میتوانیم با هم دینکرت یا حافظ بخوانیم و درباره فلسفه اخلاق در ایران باستان و عرفان حافظ بحث کنیم.
او تصریح کرد: با دادبه من هیچگاه همکلاسی نبودهام ولی استادان مشترک داشتهایم و یکی از ایشان مرحوم جواد مصلح بود که فلسفه ملاصدرا و منظومه حاج ملاهادی سبزواری را در دانشگاه تهران تدریس میکرد. دوستان فاضل مشترک هم داشتهایم و به نظرم یکی از چیزهایی که دوستی میان من و دادبه را غنیتر کرده است وجود همین دوستان فاضل بوده است. مهمترین خصلتی که من و دوستان دیگر در دادبه دیدهایم علاقه و مهری است که او به فرهنگ ایران و زبان فارسی داشته است. موضوعی که وی در اغلب سخنرانیهای عمومی خود نیز درخصوص آن داد سخن داده است.
دادبه؛ مدیر و مدبر
سیروس شمیسا چهره ماندگار زبان و ادبیات فارسی نیز در برنامه گفت: دکتر دادبه دارای خصوصیات ویژه علمی و شخصیتی هستند. به لحاظ علمی باید توجه داشت که ایشان با آنکه فلسفه خواندهاند در تمام طول دوران معلمی خود بیش از فلسفه به کار تدریس و تحقیق در زمینه ادبیات فارسی اشتغال داشتند.
او افزود: تربیت فلسفی ایشان باعث شد که روشمند و روشن و قاطع بیندیشند و بنویسند، چنانکه مشکلترین مباحث را ردهبندی و تقسیم میکنند و لب و لباب مطلب را بیان میدارند. جز این، فلسفه باعث شده است که بسیاری از مطالب عقلی که در مطاوی کتابهای ادبی مندرج است و معمولا جلب توجه محققان ادبی را نمیکند، از نظر ایشان پوشیده نماند.
چهره ماندگار زبان و ادبیات فارسی تصریح کرد: گاهی ممکن است برای کسانی که از دور، دستی بر آتش دارند چنین به نظر آید که استاد با آن همه فضل و هنر چرا کم مینویسد و مثلا جز دو، سه کتاب بیشتر منتشر نکرده است. حقیقت برعکس این است، دکتر دادبه بسیار پرکار است و علاوه بر مقالات متعدد، کثری از مقالات دایرهالمعارف (دانشنامه ایران) را به تحقیق و تفصیل نوشته است و مینویسد. دیگر از خصوصیات بارز دکتر دادبه فصاحت، بلاغت و شیرینسخنی اوست که مسلما خوانندگان در تلویزیون یا مجالس علمی دیدهاند و شنیدهاند. حافظه بسیار قوی او باعث شده است که نقاوهای از اشعار نغز فارسی را به خاطر داشته باشند و در خطابههای خود بجا و بسزا از آنها استفاده کنند.
او درپایان سخنان خود گفت: دادبه، مردی است مدیر و مدبر که میتواند برنامهریزی داشته باشد و گروهی را رهبری کند. به قول سعدی «فرّ فرماندهی» دارد. اگر کاری را از او بخواهند تا جایی که بتواند از نفوذ خود در یاران استفاده کرده و آن را به سامان میرساند.
وارث حکیمانِ سلف
محمود رضا اسفندیار دانشیار گروه ادیان و عرفان دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرری نیز در نشست سخنرانی کرد و گفت: تسلّط استاد دادبه بر گستره فلسفه، کلام و عرفان و ادب فارسی تحسین برانگیز است. استاد دادبه را بهحق از این حیث باید از وارثان حکیمان سلف برشمرد. به گمان من یکی از ممیزات بینش و روش علمی استاد دادبه، تأکید او بر فهم روشمند عرفان، فلسفه و کلام اسلامی است. او در کتابها و مقالات مختلفی که در این باب نگاشته، بهخوبی تسلط و چیرگی خود را بر فهم و درک منظم و سامانمند در حوزه مطالعات اسلامی اثبات کرده است. چه آنگاه که اللّمع فی التصوّف را از این منظر کاویده و چه آنجا که از روش عرفانی عطار سخن به میان آورده است.
او در بخش دیگری از سخنان خود گفت: استاد دادبه را باید یکی از ایراندوستترین فرهیختگان معاصر دانست. ایراندوستی او از نوع شوونیستی و پانایرانیستی نیست، بلکه او با درک عمیقی که از ارزشهای ایران فرهنگی دارد، به این سرزمین که عمری به بلندای تاریخ و سهم مهمی در پیشبرد و اعتلای فرهنگ و تمدن بشری دارد، مهر میورزد.
اسفندیار تأکید کرد: او برای ایران با همه تنوع فرهنگی و ادوار مختلفش از پیش از اسلام گرفته تا دوره اسلامی هویتی یکپارچه قایل است و بهدرستی بر این انسجام و پیوستگی و وحدت در عین گونهگونی و کثرت تأکید میکند. یکی از دلایل دلبستگی او به فردوسی و نظامی را باید در میهندوستی خردمندانه او جستوجو کرد. او وقتی درباره نظامی با عنوان «نظامی جامع دینداری و وطنپرستی» سخن میگوید عمق واقعبینی و درک صحیحش از ایران فرهنگی و فرهنگ ایرانی با همه مختصاتش، را به رخ میکشد.
در ادامه این نشست، فریبا افکاری رئیس کتابخانه دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران و علی عبدالکریمی از شاگردان دکتر دادبه درباره فضائل اخلاقی و ویژگی های او در تدریس و پژوهش سخنرانی کردند.
زبان فارسی هویت ملی ماست
در پایان این آئین نیز اصغر دادبه طی سخنان کوتاهی گفت: من از کودکی دوست داشتم معلم شوم زیرا معلمان بزرگی داشتم که در آن روزگار به ما درس می دادند. اگر من از زبان و ادب فارسی سخن می گویم معنی اش آن نیست که زبان های دیگر را ارج نمی نهم، چرا که زبان فارسی هویت ملی ماست.
اوتأکید کرد: هویت ملی، مانند هیولی ارسطویی امری مهم است. چه چیزی به این ماده مبهم، تشخص می دهد؟ صورت! به همین ترتیب، زبان ملی به هویت ملی تشخص و تعین می دهد. چون این زبان را ما یک شبه نساخته ایم. زبان فارسی هزاران سال پیشینه دارد و این همه فرهنگ و ادب در قالب این زبان پدید آمده است. بسیاری چیزها که در متون فلسفی نمی یابیم، در ادب ما وجود دارند. همچنین شعر فارسی نیز بیانگر تمامی دانش و حکمت ماست.
او درپایان گفت:اگر امروز از من معلم تجلیل و اجلال می شود از آن روست که هنوز هم افراد و نهادهایی هستند که به هویت ملی ما ایرانیان ارج می نهند و به بنده نیز لطف دارند و آگاه اند که من همواره تلاش کرده ام هویت ایران و ایرانی حفظ گردد.
در پایان این برنامه، لوح زرین انجمن آثار و مفاخر فرهنگی با حضور رئیس انجمن و جمعی از استادان حاضر در برنامه به دکتر اصغر دادبه چهره ماندگار زبان و ادبیات فارسی اهدا گردید.
منبع: پایگاه اطلاعرسانی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی