نشست «ترجمه قرآن به فارسی از روزگاران کهن تا امروز»، دوشنبه 30 اردیبهشتماه با سخنرانی آذرتاش آذرنوش و سید محمد عمادی حائری در سرای اهل قلم برگزار شد.
آذرنوش در این نشست با بیان اینکه دربارۀ تاریخچۀ ترجمۀ قرآن به فارسی هنوز اطلاعات ناقص است، چون برخی اطلاعات هنوز دستهبندی نشده، گفت: اگر بخواهیم دربارۀ تاریخ ترجمۀ قرآن بحث کنیم، با یک تاریخ 1500 ساله روبهرو هستیم. از زمان نزول وحی، ترجمههایی از متن قرآن پدیدار شده است. سکهای پیدا شده که یک طرف آن «بسم الله الَّرحمن الرَّحیم» به خط عربی و یک سمت آن ترجمۀ پهلوی آن است. کسی که این کشف را کرده، این تعبیر را بهکار برده که «بسم الله الَّرحمن الرَّحیم» برای مسلمانان یک گرتهبرداری از یزدان پاک است، اما من معتقدم که برعکس، متن پهلوی از متن عربی اخذ شده است. در كتاب «دينكرد»، به چند نمونه که جملههای قرآنی به زبان پهلوی ترجمه شده، اشاره میشود.
وی ادامه داد: چند افسانه نیز دربارۀ تاریخ ترجمۀ قرآن به زبان فارسی وجود دارد که یکی از آنها ماجرای سلمان فارسی است. براساس یک روایت، سلمان سورۀ «فاتحه» را ترجمه و به پیامبر(ص) تقدیم کرده و پس از تأیید ایشان، آنرا در اختیار ایرانیان قرار داده است. اما سلمان تا این حد عربی بلد نبوده است. مواردی اینچنین، قصههای عامیانهای است که به کتابهای ادبیات راه پیدا کرده و وجود خارجی نداشته است. سؤالی که دربارۀ قصه سلمان پیش میآید این است که آن زمان هنوز ایرانیان مسلمان نشده بودند، پس سلمان قرآن را برای کدام ایرانیان ترجمه کرده است؟ هیچکس به این سؤال جوابی نداده، بهجز یک نفر که نوشته منظور شاهزادگان ایرانی در یمن بودند که این نیز نادرست است.
مدیر بخش ادبیات عربِ دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، بیان کرد: براستی هیچگونه ترجمهای از قرآن از آن دوران در دسترس نداریم، مگر ترجمههای شفاهی که نمیدانیم کجاست. برخی ایرانیان برای کسب آگاهی از دین اسلام، عبارات و آیههای قرآن را به فارسی تفسیر کردهاند. تا حدود 350 سال هیچ اطلاعی از ترجمۀ قرآن نداریم. پس باید تاریخ ترجمه را از قرن چهارم درنظر بگیریم. پیدا شدن «تاریخ بلعمی» که به غلط عنوان شده ترجمۀ «تاریخ طبری» است، جنگ شدیدی بین فارسی و عربی ایجاد کرد و این کشاکش بین دو زبان بقدری تند است که مجبور شدم نام کتابم را «چالش میان فارسی و عربی (سدههای نخست)» بگذارم. زبان فارسی آنقدر پویا و نیرومند بود که خود را به جامعه اسلامی تحمیل کرد و عربها شروع به ساختن احادیثی در مذمت زبان ایرانی کردند. ایرانیها هم در پاسخ حدیث «اگر علم در ثریا باشد، مردانی از قوم فارس به آن دست مییابند» را ساختند که اعتبار زیادی پیدا کرد و در منابع بسیاری ذکر شد. هرچند بهنظر من این حدیث صد در صد جعلی است.
آذرنوش با طرح این پرسش که آیا «ترجمه تفسیر طبری»، ترجمۀ کتاب «تفسیر طبری» است؟، ادامه داد: در مقالهای که در یادنامه مرحوم زریاب خویی نوشتهام، این موضوع را شرح دادهام که کتاب «ترجمه تفسیر طبری» ترجمۀ این تفسیر نیست. بارها صفحات هر دو را مقابله و مقایسه کردم و ندیدم جملات همخوانی داشته باشند. به هرحال این کتاب که بهنظر من باید نام «ترجمه و تفسیر رسمی» بر آن نهاد، ترجمه میشود. ماجرای خلق این کتاب این است که امیر سامانی از تعدادی از علمای دینی ماوراءالنهر دعوت کرد که قرآن را بخوانند و ترجمۀ فارسی و تفسیر را ببینند که این افراد فتوا دادند که میشود قرآن را به زبان دیگری ترجمه کرد و اینکار را صحیح دانستند. این یک گام بسیار اساسی در تاریخ ادبیات فارسی بود. اگر کتابهای مانند این و بلعمی و … نبود، شاید شاهنامه به تنهایی توان آنرا نداشت که زبان فارسی را حفظ کند.
این استاد دانشگاه تهران، در ادامۀ بحث گفت: در ترجمۀ قرآنِ حبیب یغمائی، بخشی متعلق به نسخه پاریسی و برخی متعلق به نسخۀ مسجد یا توپکاپی است. یک مفهوم بسیار اساسی در این کتاب وجود دارد که علمای ما هزار سال متوجه آن نبودند. در این کتاب به هیچوجه کلمۀ «ترجمه» به معنای «ترجمه» نیست، بلکه به معنای «تفسیر» است. وقتی ترجمه را دیدم، این قطعۀ کوچک مقدمه برایم روشن شد. آنجاهایی که گفته ترجمه، تفسیر است و آنجاهایی که گفته تفسیر، ترجمه است. برای تکمیل اطلاعاتم به چندین کتاب دیگر نیز مراجعه کردم و تمام بخش ابن ندیم را هم خواندم، کوششها ثابت کرد که تفسیر به معنای ترجمه است و بالعکس.
وی با گریزی به موضوع دشواریهای کار ترجمه در قرون اولیه، افزود: چون اجازۀ ترجمه صادر نمیشده و علمای دین در همه مذاهب اسلامی بهجز ابوحنیفه، همه با ترجمۀ قرآن مخالفت میکردند، کسی جرأت ترجمه نداشت. دردسر ما این است که در ترجمهها با دو زبان مواجه هستیم: یک دسته، زبان ترجمۀ قرآن کریم و دیگر متن غیرقرآنی که اینجا اختلاف سطح زبان از نظر ساختاری و معنایی آشکار میشود. ابتدا طبیعتا مترجمان موقع ترجمۀ قرآن خودشان را آزاد احساس نمیکردند، چون میدیدند کوچکترین خدشه به یک کلمه ممکن است در اعتقادات مسلمانان خلأ ایجاد کند. در ادامه مترجمان آزادانهتر به ترجمۀ قرآن پرداختند که عمدتا نثر و متن قابل فهم است.
مدیر بخش ادبیات عربِ دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، در پایان سخنانش اظهار کرد: ما حدود 850 ترجمۀ قرآنی بهدست آمده داریم که گاهی شاهکارهای ادبی هستند. بسیاری از نسخههایی که اکنون در دست داریم، رونویس همان ترجمۀ طبری هستند.
کهنگرایی، قدمت متن را به مخاطب خود القاء میکند
سید محمد عمادی حائری؛ دیگر سخنران این نشست نیز گفت: درک این موضوع که یک ترجمۀ رسمی و معیار وجود داشت که ایرانیان در طول تاریخ آنرا همانند قرآن میدانستند، برای محققان سخت بود. وقتی سال 1385 کتاب «قرآن کهن» را نوشتم، خواستم این نظریه را به آزمون بگذارم. دو کتاب «پلی میان شعر هجایی و عروضی فارسی» که ترجمهای آهنگین از قرآن به تصحیح احمدعلی رجایی و یک «ترجمۀ قرآن قدس» را بررسی کردم. روی جلد «قرآن قدس» نوشته شده که کهنترین ترجمۀ قرآن به فارسی متعلق به قرن دوم هجری است. این قرآن در سال ۱۳۶۴ به همت علی رواقی در دو جلد بزرگ چاپ شد. اندکی از آغاز این ترجمه (از ابتدای قرآن تا آیه ۲۱۳ سوره بقره) و اندکی از انتهای آن (تعدادی از سورههای کوچک قرآن)، در دست نیست. این قرآن به قرآن سیستانی هم شهرت دارد.
وی ادامه داد: نخستین گام این بود که ببینم این متون از ترجمۀ طبری قدیمیتر هستند یا نه؟ زبان گویش متن «قرآن قدس» طبعا شباهتهایی به فارسی میانه پیش از اسلام داشت. این قدمت ظاهری زبان، نباید ما را فریب دهد که آنرا به قدمت قرآن تعمیم دهیم. با ترجمۀ این متون با ترجمۀ رسمی (طبری)، مشخص شد که «قرآن قدس» تحریر گویشی ترجمۀ آیات قرآن در کتاب موسوم به تفسیر قرآن طبری است. کتاب «پلی میان شعر هجایی و عروضی فارسی» نیز نمیتواند زودتر از قرن پنجم نوشته شده باشد. بررسی نشان میدهد که وقتی در قرون اولیه برای ترجمۀ تحتاللفظی آیات به فتوا نیاز بوده، پس ترجمۀ شعرگونه نمیتوانسته در آن دوره بوجود بیاید. در کنار اینها، قرآن متأخری نیز در مصر پیدا شده بود که تحریر دیگری از ترجمۀ آیات تفسیر طبری است که از قرن 10 یا 11 قدیمیتر نیست.
این نویسنده و پژوهشگر بیان کرد: بخشی از ترجمههای قرآن، مستقل اما با تفسیر همراه هستند، مانند تفسیر ابوالفتوح رازی. یک سری تفاسیر نیز ترجمههای پاره پاره دارند، مانند ترجمۀ ابونصر حدادی. یا همچون تفسیر سورآبادی که قدری آزادانهتر از ترجمۀ رسمی هستند، به اینصورت که تکهتکه آیات را ترجمه و وارد تفسیر میشوند. اسفراینی نیز کسی است که میگوید در «تاج التراجم»، نخستین ترجمۀ اجتهادی را ارائه کرده است. اما تاثیر ترجمۀ رسمی را در این اثر هم میبینیم.
عمادی حائری همچنین افزود: دسته دیگر متون، لغتنامههای قرآنی مثل «لسان التنزیل» یا «مفردات قرآنی» هستند. برخی معتقدند «لسان التنزیل» متعلق به قرن چهارم است. شواهد و بررسیها نشان میدهد که این متون نه تنها از قرنهای 5 و 6 قدیمیتر نیستند، بلکه همین متون هم تحتتاثیر ترجمۀ رسمی هستند. به مرور زمان، زبان ترجمۀ رسمی بهروز شده تا برای مخاطبان هر عصر، مفهومتر باشد.
وی تصریح کرد: ما در فارسی گنجینۀ لغاتی داریم که در مقابل واژگان قرآنی نهاده شده است. امروز هم میتوانیم از این برابرگذاریها استفاده کنیم. یک نمونه از برابرگذاریها، در ارتباط با واژۀ «شهید» است. امروز این واژه معنای رایجی دارد، اما در قرآن هیچجا شهید برای کسی که در راه خدا کشته شده، نیامده بلکه از ریشه «قتل» استفاده شده است. شهید از قرن دوم به کسی که در راه خدا کشته شده، اطلاق شد، ولی در قرآن به معنای آگاهی است. در ترجمههای کهن فارسی، آنرا به «گواه» ترجمۀ کردهاند. کهنگرایی، خواننده را به 1400 سال پیش میبرد و قدمت متن را به مخاطب خود القاء میکند. دکتر امامی با همین رویکرد، ترجمۀ «گواه» را آورده و برخی مانند بهاءالدین خرمشاهی، از «شاهد» استفاده کردهاند.
منبع: ایبنا