کد خبر:43389
پ
معصومی همدانی

برای خدمت علم به صلح باید «آگاهی اخلاقی» در دانشمند ایجاد شود

حسین معصومی همدانی معتقد است علم در خدمت صلح و توسعه ممکن نخواهد بود اگر «آگاهی اخلاقی»‌ در دانشمند ایجاد و به طور مدام تقویت نشود.

میراث مکتوب- روز جهانی علم در خدمت صلح و توسعه ( World Science Day for Peace and Development) از سوی سازمان فرهنگی، علمی، آموزشی ملل متحد «یونسکو» و شورای بین‌المللی علوم در سال ۲۰۰۱ پایه‌گذاری و ۱۰ نوامبر به این مناسبت نامگذاری شد. در اهداف این نامگذاری؛ تأکید بر اهمیت به‌کارگیری علوم در فرایند توسعه کشورها و نیز کاهش شکاف میان علم و جامعه، کوشش در جهت جلب توجه مردم نسبت به اهمیت نقش علم در راستای پیشرفت جهان و بهره‌مندی آحاد مردم، بنا به تخصص و مهارت خود، از این روز به روشنی آمده است.

نگاهی مختصر به این نام و اهداف نامگذاری آن در یونسکو در کنار وضعیت کنونی علم و گسترش همه‌جانبه تکنولوژی از سویی و از دیگر سو خدمت به صلح و توسعه، انسان معاصر را دچار تناقض، تضاد و احوالی دگرگون می‌کند. جهانی که علم را با سرعتی برق‌آسا تولید می‌کند و بی‌ منطقی درست از آن می‌گذرد و باز هم تولید می‌کند و این فرایند را با اشتهایی فزاینده و بی‌وصف انجام می‌دهد. همچنین عالمانی که گاه و بی‌گاه از صدا و بازتاب سخن علمِ خود در جهانی که «انسان» در غربت کامل به سر می‌برد، ناآگاهند. علم که بنا بود سنگ بنای آسایش بشر باشد و به نوعی راهنمای او در دنیای همه و هیچ، حالا راهش به کشتار جمعی، جنگ‌افزارهای هسته‌ای و شیمیایی، سلاح اتمی، سلاح بیولوژیک، بمب خوشه‌ای و هزار عنوان ترسناک، دلخراش و غیرانسانی دیگر باز شده است. گویی ما در دنیای علم،‌ توسعه و خدمت آن به جنگ‌افروزی زندگی می‌کنیم. دنیایی که اخبار ناگوار هر بام دست ما را از جهان نیمه‌آرامی که به هزار جهد برای خویش، خانواده و پیرامون خود ساخته‌ایم، می‌گیرد و به دنیای خون، جنایت و برنامه‌ریزی دائمی برای آن می‌برد، همان‌جا گم می‌شویم و در این گمشدگی تا شام پی صلح، پی آرامش، پی کودکانی که برق شادی در چشمانشان مواج است و همچنین مادرانی که فرزندان خود را زیر سقفی حقیقی و پناهی امن تربیت می‌کنند، می‌گردیم و گِرد این چراغِ تاریک، هر دم جان می‌دهیم و با چشمانی نگران زیر لب می‌پرسیم «تکلیف صلح چه می‌شود؟»

آری! جهان امروز ما بیش از آزمایشگاه‌های تولید بمب و سلاح کشتار جمعی به کارخانه‌های انسان‌سازی و خدمت به انسان و زندگی انسانی محتاج است.

از خود می‌پرسیم،‌ پرسش‌های پی در پی درباره این چرایی را پای سخن کدام یک از اهالی علم باید پاسخ گفت؟ به دیگر سخن کدام یک از عالمان روزگار ما در حوزه‌های مختلف علم صاحب‌نظر،‌ ایده و اندیشه است و این پرسش‌های تشنه، نزد کدام مرد شریف از اهالی دانش سیراب می‌شود؟ قطاری پر صدا از بار پرسش در ذهن متوقف می‌شود و ما را به بلند نامی از اهالی اندیشه می‌رساند. «حسین معصومی همدانی» برای ایرانیان نامی پر غرور و افتخار است. مردی از خاندان علم و ادب که زاده دومین روز از آذر ۱۳۲۷ در همدان است. این استاد دانشگاه در درس‌هایی چون ادبیات فارسی، تاریخ ریاضیات، تاریخ فلسفه، تاریخ علم، شاگردان بزرگی را برای خدمت فرهنگی و علمی به ایران عزیزمان تربیت کرده است. او که دانش‌‎آموخته مهندسی برق دانشگاه صنعتی شریف در سال ۱۳۵۱ است سال‌ها بعد، تاریخ علم را در دانشگاه پاریس پی گرفت. از این استاد پیشکسوت و عضو فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی که فرزند ملاعلی معصومی همدانی معروف به «آقای آخوند» مجتهد، فقیه و عارف بزرگ است، آثار متعددی در زمینه تاریخ علم، تاریخ بشر، فلسفه و علوم طبیعی، مردم‌شناسی و هنر و .. در مقام محقق و همچنین مترجم به زیور طبع آراسته شده است.

او اهل گفت‌وگو به معنای مألوف رسانه‌ای نیست برعکس از این رسم دور است؛ همچنین باید گفت در حقیقت یکی از بزرگان اهلِ گفت‌وگو به معنای انسانی کلمه است و به تعبیر روشن‌تر برای مقام سخن و همچنین شنونده آن سخن و از آن دو مهم‌تر آثار آن سخن بر مخاطب ارزش بسیاری قائل است. این ویژگی انسانی را باید پای سخن او نشست تا فهم کرد و این نشستن و این فهم به لطف حق و مهر استاد معصومی همدانی در یکی از روزهای پاییزی،‌ در مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران برای ایکنا حاصل شد. با ما همراه باشید:

 در آغاز سخن و به عنوان یکی از اهالی علم که نسبت به تاریخ علم و فلسفه آن دانایید؛ لطفا درباره چگونگی «علم در خدمت صلح و توسعه»‌ در جهانی که صدای جنگ، تخریب، درگیری، کشتار بی‌پایان انسان در جهان،‌ بلندترین صداهاست و صلح در انزوا به سر می‌برد، بفرمایید.

برای آنکه بتوانم به پرسش شما پاسخ دهم باید یک توضیحی در مورد مفهوم «علم» و اینکه امروز این لغت را به چه معنی به کار می‌بریم، مطرح کنم و در ادامه به آن مسئله که علم چگونه می‌تواند در خدمت صلح و توسعه قرار گیرد، برسیم. لغت «علم» لغت خیلی رایجی است، به خصوص در سنت و فرهنگ ایرانیان این لغت جایگاه ممتازی دارد. یک خاورشناس اروپایی کتابی نوشته و در آنجا می‌گوید لغت کلیدی تمدن اسلامی «علم» است. لغت علم و مشتقات آن چندین بار در قرآن آمده است ولی گستردگی و پر کاربرد بودن این واژه و تحولاتی که در طول تاریخ پیدا کرده است، خیلی اوقات باعث می‌شود که ما، بین معانی تاریخی این واژه و معنایی که امروزه از آن می‌فهمیم خلط کنیم و به این دلیل، درست به آن مفهومی از علم که برای انتخاب روزی به عنوان علم در خدمت توسعه و صلح در نظر یونسکو بوده، توجه نکنیم.

یک معنی خیلی متعارف علم، هر نوع معرفتی است، بنابراین هرچه آدمی بداند جزء علم به حساب می‌آید. یک معنی دیگر آن و به اصطلاح معنی عرفانی یا معنوی از علم است که در عبارت «علم» نوری است که خدا در دل هرکس که بخواهد می‌اندازد. «أَلْعِلْمُ نُورٌ یقْذِفُهُ الله‏ُ فِی قَلْبِ مَنْ یشآءُ؛ علم، نوری است که خداوند به قلب هرکس که بخواهد می‌افکند» و در این مفهوم منشأیی فراطبیعی برای علم تصور می‌شود. وقتی ما از علما صحبت می‌کنیم به عنوان یک گروه اجتماعی، خیلی وقت‌ها ذهن ما به طرف علمای دین یعنی کسانی که در فقه، اصول، تفسیر قرآن، حدیث و.. تبحر دارند، معطوف می‌شود و این معنی قرن‌ها درباره این واژه وجود داشته است. اما امروز ما بیشتر لغت علم را در برابر واژه «ساینس انگلیسی» یا «سیانس فرانسه» به کار می‌بریم و منظورمان هر نوع معرفتی نیست، حتی مقصود آن معرفتی که منشأ الهی دارد هم نیست. بلکه مراد آن مجموعه‌ای از دانستنی‌ها و آگاهی‌هایی که به خصوص در سه – چهار قرن اخیر بسیار گسترش پیدا کرده است و عمدتا به آن معطوف است و یا به شناخت جهان طبیعی یا به شناخت جامعه و انسان منتها تقریبا با همان روش‌هایی که در شناخت جهان طبیعی به کار می‌رود. یعنی وقتی در یونسکو درباره علم صحبت می‌کنند و برای موضوع «علم» در خدمت «صلح و توسعه» روزی را تعیین می‌کنند منظورشان «ساینس» است. ساینس ویژگی‌هایی دارد که در آن مفهوم کلی علم یا در معانی جزئی‌تری که در گذشته داشت، نمی‌گنجد. خیلی وقت‌ها توجه نکردن به این ویژگی‌ها باعث می‌شود که ما نقش اجتماعی و فرهنگی علم و همچنین نقشی که علم در اجتماع امروز ایفا می‌کند یا در فرهنگ امروز دارد را با نقش آن در گذشته اشتباه کنیم.

در این نقش‌هایی که برشمردید جایگاه دانشمند و فاعل عمل علمی کجاست؟

وقتی از عالم یا دانشمند صحبت می‌کنیم غالبا یک شخص را در نظر می‌گیریم که مثلا گوشه کتابخانه‌اش نشسته است، یک مقداری کتاب‌ اطرافش است یا یک شخصی را در نظر می‌گیریم که در آزمایشگاهی مشغول به کار آزمایشگاهی است و یا در طبیعت دنبال یک گونه جانوری یا گیاهی است. درباره دانشمندان به خصوص از راه زندگی‌نامه‌هایی که از دانشمندان بزرگ می‌خوانیم (و معمولاً این زندگی‌نامه‌ها خیلی وقت‌ها ممکن است با اغراق همراه باشد) تصورمان این است که او آدمی است که با بقیه آدم‌ها تفاوت دارد. هوش سرشار، نبوغ بی‌نظیر و پشتکار فراوانی دارد. کلماتی که در توصیف دانشمند به کار می‌گیریم اینگونه است. شاید این مفهوم علم و این تصور از علم و دانشمند در گذشته هم خیلی اعتبار نداشته ولی به هر حال چرا این تصور آنقدر رایج است دلایل مختلفی دارد که این مجال محل بحث آن نیست.

امروزه وقتی از علم، عالم و فعالیت علمی صحبت می‌کنیم، علم را بیشتر به عنوان یک نهاد اجتماعی در نظر می‌گیریم نه به عنوان یک فعالیت فردی. عالم و دانشمند کسی است که به یک جمع علمی تعلق دارد و کسانی که با او کارهای تقریباً مشابهی انجام می‌دهند و خیلی وقت‌ها این جمع‌های علمی به اصطلاح فراسرزمینی است، یعنی یک فیزیک‌دان ایرانی قاعدتاً با یک فیزیک‌دان استرالیایی باید در تماس باشد و ممکن است در پروژه‌ها و مسائل مشترکی کار کنند و این جمع علمی، همگی نابغه و موجودات عجیب و غریبی نیستند! در این جمع تعداد بسیاری آدم‌هایی هستند که در این مجال کارهایی می‌کنند که به ظاهر کارهای کوچک و خردی است ولی اگر این کارها انجام نشود، فعالیت علمی هم انجام نمی‌شود. یک مسئله همین است، یعنی جامعه علمی یا جمع علمی که امروز در این علمی که در اینگونه کاربردها مثل مفهوم «علم در خدمت توسعه و صلح» می‌آید مراد و مفهوم مرکزی است و یکی دیگر اینکه ما علم را به عنوان یک نوع فعالیت بدون غرض، بدون توقع سود و فایده مادی برای شناخت طبیعت،‌ برای شناخت جامعه یا برای شناختن انسان و… در نظر می‌گیریم، این تصور اگر در گذشته اعتبار داشته است، امروز خیلی اعتبار ندارد. امروزه ممکن است یک دانشمندی شخصا فکر کند یک فعالیتی انجام می‌دهد که این فعالیت برای شناخت در زمینه‌ای لازم است، اما باید توجه داشت، این دانشمند از یک نهادی پول می‌گیرد، یعنی یا دولت‌ها یا کمپانی‌های بزرگ حامی انجام این پروژه هستند که معمولاً در کشورهای پیشرفته بخش‌های تحقیقاتی دارند، پول می‌گیرند و آن کمپانی‌ها و آن دولت‌ها مجموعه‌ای از هدف‌های خاصی را از این شناخت دنبال می‌کنند و به همین دلیل برای انجام هر تحقیقی پول نمی‌دهند و این هدف‌ها ممکن است برای کمک به «صلح» باشد و همچنین ممکن است برای کمک به «جنگ» باشد.

شما احیانا فیلم «اوپنهایمر» که این اواخر ساخته شده را دیده‌اید. پروژه «لوس آلاموس» پروژه‌‎ای که آمریکایی‌ها برای بمب اتمی درست کردند، یک فیزیکدان برجسته به اسم اوپنهایمر در رأس آن بود و بسیاری فیزیکدان‌های بزرگ که برخی از آنها برنده جایزه نوبل شده‌اند در آن طرح مشارکت داشتند. بنابراین کل این پروژه برای ساختن یک سلاح بود و نه برای حل یک مشکل! آن سلاح هم دولت آمریکا یا متفقین در جنگ دوم تصورشان این بود که اگر نسازند، آلمان‌ها می‌سازند و آنها برنده می‌شوند و می‌دانید یکی از عواملی که دولت آمریکا را تشویق کرد به اینکه این پروژه را راه‌اندازی کند و اولین نتیجه آن دو بمبی بود که روی هیروشیما و ناکازاکی در ژاپن زدند، نامه‌ای بود که «اینشتین» معروف و یک دانشمند دیگر به نام «زیلارد» به رئیس جمهور وقت آمریکا نوشتند و در آن نامه ابراز نگرانی کردند که ما خبر داریم آلمان‌ها دنبال ساختن چنین بمبی هستند و اگر ما نسازیم، آنها می‌سازند و برنده جنگ می‌شوند، بنابراین بخشی از علمی که ما امروز داریم مستقیماً در خدمت جنگ است! در دنیایی که تخاصم و نزاع‌هایی همواره در حال وقوع است، کشورها احساس می‌‎کنند باید خود را به آخرین سلاح‌ها مسلح کنند.

با این توصیف برنامه‌ریزی برای جنگ‌افروزی وارد سیاست‌گذاری‌های علمی شده است؟

یک بخش دیگر علم و جایی که دولت‌ها مستقیماً دخالت نمی‌کنند در خدمت «منافع اقتصادی» است. هر اختراع جدیدی به یک نوآوری علمی نیاز دارد و برای اینکه رقیبان را از میدان به در کرد باید دست به دامن علم شد. امروز اگر شما گوشی اپل را به دیگر گوشی‌ها ترجیح می‌دهید به دلیل توانایی‌های خاصی است که این گوشی دارد که همه گوشی‌ها ندارند و پشت این توانایی‌ها مقدار زیادی فعالیت علمی نهفته است، این شرکت‌ها تعداد زیادی عالم در استخدام خود دارند. بنابراین این تصور که عالم یک آدمی است که فقط در خلوت خود در حال تحقیق و پژوهش است، تصوری است که امروز خیلی اعتبار ندارد.

نکته دیگر اینکه کار علمی در حال حاضر، روز به روز پیچیده‌تر و تخصصی‌تر می‌شود. اگر در گذشته کار علمی برای گروه وسیعی از مردم قابل فهم بود، امروزه کارهایی که به اصطلاح در نوک پیکان علم انجام می‌شود و آن تحقیقاتی که مرز علم را دائم جلو می‌برد، مخاطبان بسیار محدودی دارد. وقتی اینگونه است ما از کجا بفهمیم این جمع بسیار محدود که فقط خودشان زبان خودشان را می‌فهمند، نتیجه کار آنها به نفع «صلح» یا به نفع «جنگ» است؟! و حتی بدتر از این، خیلی اوقات ممکن است یک فعالیت علمی اصلاً به قصد استفاده نظامی شروع نشود، همچنانکه فیزیک اتمی وقتی در نیمه اول قرن بیستم یک تحول خیلی بنیادی در آن پیدا شد، کسی فکر نمی‌کرد که از درون آن «بمب اتمی» درآید! حتی خیلی از افرادی که در رأس این فعالیت‌ها بودند، فکر نمی‌کردند که از آن کاربردهای صلح‌آمیز اتمی هم به وجود آید! بیشتر تصورشان این بود که معرفتشان از طبیعت و جهان را افزایش می‌دهند ولی ما می‌دانیم که انرژی هسته‌ای کاربردهای صلح‌آمیز و همچنین کاربردهای نظامی دارد و این کاربردها هر دو با هم هستند و امکان تفکیک ندارند. مسئله این است که اگر ما فرض کنیم، یکی از وظایف علم این است که به توسعه و گسترش صلح کمک کند، از کجا مطمئن شویم که دانشمندان در حال انجام این کار هستند؟ این پرسش دقیقا مسئله اصلی ما با «علم» است و پاسخ به آن خیلی خیلی دشوار است.

 در این میان چه راهی پیش‌روی دانشمندان است که متوجه آثار جهانی علمی که در حال تولد و تولید است، باشند؟

دو راه داریم؛ دو ایده می‌توان تصور کرد که در واقع به نوعی حرکت علم به سمتی باشد که به نفع مجموعه انسان‌ها باشد. (چه در یک کشور خاص و چه در مقیاس جهانی) اول اینکه نوعی آگاهی اخلاقی در دانشمند تولید شود و شخصی که کار علمی می‌کند، به طور دائم به اینکه کاری که من در حال انجام آن هستم چه پیامدها و نتایجی در پی دارد، بیندیشد و اگر واقعا ببیند نتایج کار ممکن است فاجعه‌بار باشد از آن کار علمی بگذرد.

مصادیق این قضیه حداقل در تاریخ علم جدید، خیلی زیاد نیستند، یعنی ما آدم‌هایی نداشتیم که فعالیت علمی خود را رها کنند به قیمت اینکه احساس کردند، فعالیتشان منجر به کاربردها یا استفاده‌هایی می‌شود که به ضرر آدم‌ها یا حداقل گروه‌های بزرگی از آدم‌ها است، چون خیلی اوقات خود دانشمند نمی‌داند و نمی‌تواند پیش‌بینی کند که نتایج کارها چه خواهد شد! این یکی از خصوصیات همه فعالیت‌های بشری از جمله فعالیت علمی است. در فعالیت علمی ما همه نتایج فعالیتمان را نمی‌توانیم پیش‌بینی کنیم. یک کسی کار ریاضی محض می‌کند که به نظر می‌آید فایده عملی ندارد ولی این کار ریاضی به دست فیزیک‌دانی می‌رسد و از آن برای حل یک مسئله فیزیکی استفاده می‌کنند. حل آن مسئله فیزیکی ممکن است دست اصحاب صنایع و دولت‌ها بیفتد و برای ساختن یک دستگاه مفید یا مضری از کار اولیه آن ریاضی‌دان استفاده کنند. بنابراین پیش‌بینی‌ناپذیری علم و میزان محدودیت ما در پیش‌بینی یکی از مشکلات بزرگ در فعالیت علمی است.

 ‌ راه‌حل این مسئله چیست؟

یک راهِ حل این موضوع آن است که حس پیش‌بینی یا پیشگیری در شخصِ دانشمند فعال و تقویت شود. درس‌هایی در دانشگاه داریم به اسم «اخلاق پژوهش» یا «روش تحقیق» و… ولی در این دروس راجع به اخلاق پژوهش به معنی رفرنس‌دهی، ذکر منبع و یا به طور مثال سرقت علمی در انجام پژوهش، نقل قول‌ها و … اینگونه مسائل صحبت می‌کنیم. ولی این وجه که انسان بکوشد هر کاری که می‌کند از جمله در فعالیت علمی سعی کند تا آنجا که در حد توان بشری است، عواقب کار خود را پیش‌بینی کند و این ازخودگذشتگی را نیز داشته باشد که اگر یک جایی دید عواقب کار او ناگوار است و با این دو هدف اصلی خدمت علم در «صلح و توسعه» نمی‌خواند، کنار بکشد، متأسفانه خیلی کم، پیش می‌آید و نه فقط کم پیش می‌آید بلکه آمادگی برای این مسئله که مسئولیت اخلاقی دانشمند در کجاست؟ نیز مطرح نمی‌شود!

یکی دیگر از راه‌هایی که ما بتوانیم از عوارض ناخواسته یا خواسته فعالیت علمی ناگوار برای جامعه جلوگیری کنیم، این است که یک نوع نظارت اجتماعی بر فعالیت علمی برقرار کنیم؛ این نظارت اجتماعی همه جا تقریبا وجود دارد، چون فعالیت علمی دیگر از صورت یک فعالیت فردی و کم خرج درآمده و به یک فعالیت جمعی که عموما بودجه می‌خواهد و در مواردی بودجه‌های هنگفت می‌طلبد،‌ تبدیل شده است. طبعا اگر این فعالیت را دولت بخواهد عهده‌دار شود باید مجلس این طرح را تصویب کند که به فلان پروژه علمی آنقدر بودجه اختصاص یابد. امروز در آمریکا یکی از مخارجی که در هر پروژه علمی پیش‌بینی می‌شود هزینه‌ای است که پیشنهاددهندگان آن پروژه باید به اصطلاح برای لابی کردن در مجلس آماده کنند و نمایندگان را قانع کنند که این پروژه به سود است و باید به آن رأی مثبت داد و درصدی از پول پروژه خرج این کار می‌شود. خیلی اوقات ممکن است که این پول را شرکت‌ها بدهند و فقط دنبال سود اقتصادی باشند و آن افراد هم بدشان نمی‌آید که پولی دریافت کنند! ولی اینکه چقدر این پروژه با اهداف کلی اجتماعی می‌خواند یا نمی‌خواند و چقدر به صلح کمک می‌کند مسئله‌ای است که خیلی بدان توجه نمی‌شود.

 چگونه باید این توجه را به صورت عمومی تبدیل به دغدغه اجتماعی کرد؟

باید یک نوع آگاهی عمومی ایجاد شود، درست است که علم خیلی تخصصی شده است و این روند رو به افزایش است و معمولاً در هر شاخه علمی شما از یک جایی که جلوتر بروید دیگر نمی‌فهمید که ادامه چیست. به طور مثال،‌ من در جلسات دفاع پایان‌نامه‌هایی شرکت داشته‌ام که بعد از اینکه نویسنده پایان‌نامه پنج – شش دقیقه حرف می‌زند حتی اعضای هیئت داوران هم دیگر درست نمی‌دانند که سخن محقق چیست! برای اینکه فرض اصلی برای نوشتن پایان‌نامه باید کاری باشد که قبلا نشده است و آن داوران کارهایی را که شده است، می‌شناسند ولی این کار نشده را که نمی‌شناسند! بنابراین واقعاً داوران بعد از یک جایی دیگر تقریبا فقط کلیات قضیه را می‌فهمند.

گمان می‌کنم یکی از کارهایی که می‌توان کرد و متأسفانه در جامعه ما و شاید در کل جهان خیلی به آن توجه نمی‌شود، این است که در آن حدی که می‌شود یک مطلب علمی را فهمید، یعنی فهمیدن آن به تخصص خیلی زیادی نیاز ندارد، انسان باید آموزش علمی ببیند. مثلاً امروز در نظام آموزشی کشور یک تقسیم‌بندی رشته‌های تحصیلی داریم. معمولاً افرادی که ریاضی _ فیزیک می‌خوانند توجه زیادی به ادبیات ندارند و آنان که رشته علوم انسانی می‌خوانند تقریباً چیز زیادی از علوم نمی‌خوانند در حالی که یک مقداری سر در آوردن از علم برای زندگی روزمره همه ما لازم است و برای اینکه یک شهروند بتواند راجع به آینده خود و خانواده‌اش نظر بدهد و تصمیم بگیرد، باید نسبت به مطالعه علوم حساس باشد.

به طور مثال در کنار یک مقاله اقتصادی که در روزنامه‌ای منتشر می‌شود، یک نمودار و جدول آماری نیز رسم شده است. به نظر شما اکنون چند درصد از مردم می‌توانند این جدول ساده را بخوانند؟ باید بپرسیم ما چقدر در مدارس به دانش‌آموزان آموزش می‌دهیم که این امور ساده و غیرپیچیده را بفهمند؟ آموزش علمی سبب می‌شود که شهروندِ معمولی نسبت به ادعاهایی که به اسم علم صورت می‌گیرد، حساسیت پیدا کند. اگر چنین آگاهی‌هایی ایجاد شود، نظارت بیشتری هم بر فعالیت دولت‌ها خواهیم داشت و همچنین این نظارت در فعالیت صنایع و بخش خصوصی نیز موجب می‌شود ملاک‌ها و ارکان علمی را در انجام کار در نظر گیرند.

 با این وصف نقش کنترل اجتماعی بر فعالیت علمی نقش تعیین کننده‌ای است؟

بی‌تردید اینگونه است؛‌ دانشمند ممکن است تمایل داشته باشد که منابع تولید علم را به سمت و سویی مشخص بکشد و اگر نظارت اجتماعی نباشد و به دانشمند به عنوان یک انسان بی‌خطا نظر شود (وقتی می‌گوییم دانشمند یعنی فردی که اهل علم است، امروزه یک عده در ایران می‌گویند نباید کلمه دانشمند را به کار ببریم، بلکه باید بگوییم «دانشگر و دانشکار»، چون همین که از واژه دانشمند استفاده می‌کنیم یک هاله تقدسِ عجیب و غریبی دور سر این آدم قرار می‌گیرد و تصور می‌کنیم او هرگز خطا نمی‌کند!) در نتیجه بهتر است بگوییم دانشکار یا دانشگر و کسی که اهل علم است، باید تحت کنترل اجتماعی باشد و این کنترل اجتماعی هم فقط نمی‌تواند از بالا باشد، یعنی کنترل باید همه جانبه باشد، باید آگاهی در مردم پیدا شود و اگر این آگاهی در سطح ملی به وجود آید، می‌توان توقع داشت در حوزه مدیریت منابع ملی و عمومی، شاهد توزیع عادلانه‌تری از امکانات در بخش‌هایی که با ابتداییات زندگی مردم سر و کار دارد، باشیم، نه با مجموعه لوکسی که ممکن است برای دانشمندان خیلی جالب باشد ولی با زندگی متعارف مردم ربط پیدا نکند.

 استاد گرامی با این وصف مقدمات اصلی به کار گرفتن «علم» در خدمت صلح و توسعه چیست و رسانه‌ها توانایی بازی چه نقشی را دارند؟

گمان می‌کنم اینکه علم بخواهد در خدمت صلح و توسعه قرار گیرد به دو مقدمه نیازمند است؛ اول ایجاد آگاهی و دوم تشدید آگاهی و البته این دو مهم در سطح کشور ما باید به وجود آید و در سطح بین‌المللی و میان کشورها قضیه خیلی خیلی پیچیده‌تره است. همچنین باید جامعه علمی از کل جامعه جدا نشود و همیشه سایه نظارت اجتماعی را بر کار خود ببیند، این سایه ممکن است از طریق مجلس، مطبوعات و یا از طریق شهروندان عادی واقع شود.

همه ما شاهد انجام پروژه‌های کلان در سطح کشور بوده‌ایم که به نوعی با مسائل اصلی و اساسی زندگی مردم مرتبط نبوده است و شاید از ضروریات زندگی مردم ایران نبوده است و در این میان انرژی و منابع به هدر رفته است. مواردی هم بوده است که احیاناً کسانی به موقع تذکر داده‌اند و مانع ادامه این هدر رفت‌ها شده‌اند. باید مطبوعات و فضای مجازی در جهت ایجاد آگاهی عمومی کمک کنند و ان‌شاءالله مسئولان امور هم به این ندای عمومی گوش می‌دهند.

همچنین،‌ در فعالیت علمی در کنار نظارت اجتماعی باید حس اخلاقی در تک‌تک آدم‌‎هایی که کار علمی می‌کنند ایجاد شود و آنجایی که می‌توانند پیش‌بینی کنند، به احتمال خیلی بالا یا با یقین که از نتیجه کار علمی آنان در جهت ضد و غیربشری استفاده می‌شود، آن کار را رها کنند و به دیگران هم خبر دهند که این کار چنین آثاری خواهد داشت.

به هر حال تا وقتی وضع جهان این است که شما خود در اول سخن گفتید، همه این مسائل در چارچوب‌های ملی تا حدودی قابل انجام است. امروز در جهان کشورهایی وجود دارند که از لحاظ توجه به این مسائل خیلی از (کشورهای شمال اروپا) خیلی خیلی پیشرفته هستند و هر پروژه‌ علمی و تکنولوژیکی که بخواهد انجام شود، آن را به محک اجتماعی می‌گذارند و بررسی می‌کنند که این کار به طور مثال چقدر با «توسعه پایدار» سازگار است ولی همین کشورها تولیدکنندگان بزرگ تسلیحات در جهان و فروشندگان بزرگ سلاح در جهان هستند! یعنی یک نقش در درون کشورشان دارند و یک نقش دیگر در بیرون کشور خود ایفا می‌کنند که به کلی با آن نقش انسانی اولی خودشان متعارض است!

 توصیه فردی شما به عنوان یکی از اهالی نامی علم به مردم ایران برای ارتقای دانایی چیست؟

معتقدم آدم‌ها نه به عنوان اینکه بخواهند دانشمند شوند بلکه فقط از این جهت که نسبت به پیامدهای کار علمی، حساسیت پیدا کنند، لازم است دانش علمی خود را بالا ببرند، حتی شخصی که کار اصلی‌ او ادبیات، حقوق، مردم‌شناسی، عطاری،‌ خدمات عمومی و… هرچیز دیگری است. باید همه ما یک مقداری دانش علمی خود را ارتقا دهیم، به این دلیل که علم مقوله خنثایی نیست و آثار و تبعات اجتماعی فراوان بر زندگی مردم دارد.

 نقش «دین» در کنترل و مهار سرکشی‌های انسان امروز و برای تقویت صلح‌جویی اجتماعی چیست؟

در قالب جوامع «دین و اخلاق» از هم جدا نبوده است، یعنی تقریباً در بخش بزرگی از تاریخ بشر تا یکی دو قرن اخیر، می‌توان گفت منشأ «اخلاق عملی» یعنی آن «خوب و بدی» که مردم رعایت می‌کنند عموماً یا دین است یا عرف و سنت. اکنون نیز در خیلی مواقع همین‌طور است و حتی در مواردی که مردم فکر می‌کنند اینگونه نیست، باز ممکن است آن عادت‌ها و آموزه‌های دینی که در کودکی آموخته‌اند روی رفتار عملی آنها مؤثر افتد. حتی ممکن است فردی بی‌دین شده باشد ولی شاید به این دلیل یک مجموعه‌ای از کارهای ناشایست را انجام نمی‌دهد که یک سری آموزه‌های دینی را در کودکی به درستی آموخته است و این آموزه‌ها در او تبدیل به عادت و در وجودش ملکه شده است. آدم می‌تواند عقاید خود را عوض کند ولی تغییر عادات بسیار دشوار است. بنابراین اگر یک آدابی به صورت عادت درآید خیلی بعید است که انسان به مرور و در پی تغییرات اجتماعی و اعتقادی نسبت به آن تغییر موضع دهد. برای مثال انسانی که در کودکی آموخته، دزدی عمل غیراخلاقی است، ممکن است به مرور زمان به نفسِ مالکیت ایراد داشته باشد ولی همچنان نسبت به مال غیر، حساسیت دارد. ممکن است در جامعه ما و دیگر جوامع افراد به ظاهر دیندار اعمال غیراخلاقی را مرتکب شوند و این در ایران و همه جای جهان موجب ناراحتی است ولی این اعمال و این افراد ملاک مشخص قضاوت ما درباره دین نیستند.

برای مثال یک زمانی در خارج از کشور و در مواجهه با افرادی که درباره دین و دیندار این مسائل را مطرح می‌کردند این سؤال را داشتم که خیلی از شما فکر می‌کنید که هر بلا و اتفاق بدی که واقع می‌شود، زیر سر دین است! می‌توانیم به این موضوع به گونه دیگری هم نظر کنیم،‌ خیلی آدم‌ها به این دلیل دزدی نمی‌کنند که دیندار هستند. چون همه فکر می‌کنند اشخاص فقط از دین این استفاده را می‌کنند که یک جوری دزدی‌های خود را توجیه کنند! در واقع اینطور نیست! ممکن است خیلی آدم‌ها دزدی نکنند چون باور دینی به آنها می‌گوید دزدی نکن!

برای مثال در فعالیت‌های عام‌المنفعه مانند مدرسه‌سازی، بیمارستان‌سازی و.. شاهد این اتفاق هستیم. آمار دقیقی ندارم ولی گمان می‌کنم درباره کارهای نیکی که در جهت تسکین نابرابری‌ها و نابسامانی‌های اجتماعی صورت می‌گیرد، به واسطه افرادی شکل می‌گیرد که مجموعه‌ای از اعتقادات و باورهای دینی دارند و گویی ریشه‌های اخلاق و باور دینی که از کودکی از طریق منابع دینی و توصیه‌های اخلاقی به آنها رسیده است در بزرگسالی آنان را به انجام نقش‌های انسانی و اخلاقی رسانده است و این موضوع غیرقابل انکار است.

از سوی دیگر ممکن است دین محملی برای انجام کارهای نادرست و جنگ‌جویی شود و این مسائل منحصر به یک دین خاص نیست و در همه ادیان ممکن است شاهد این رویه‌های نادرست باشیم. برای مثال تصور ما این است که مذهب هندو صلح‌طلب هستند و این جماعت حتی گاو را اذیت نمی‌کنند ولی در حقیقت هندوها در طول تاریخشان و همچنین در دوره اخیر که ناسیونالیست هندو در هند خیلی قوت گرفته است فجایع خیلی بزرگی را مرتکب شده‌اند. همچنین پادشاهان بودایی در طول تاریخ جنگ‌ها کرده‌اند. دلیل هم آن است که برای اینکه جنگ کنیم باید توجیه ایدئولوژیکی پیدا کنیم و ممکن است این توجیه را به اسم دین و یا به اسم گسترش تمدن پیدا کنیم. اروپایی‌ها وقتی می‌رفتند که شمال آفریقا را بگیرند می‌گفتند، ما می‌خواهیم تمدن را گسترش دهیم! آیا امروز که ما آثار کارهای آنان را می‌بینیم، اینگونه فکر می‌کنیم؟ ولی این توجیهات برای آسوده کردن وجدان آنان بوده است و بسیاری اوقات افراد برای توجیه اعمال خلاف خود از دین استفاده می‌کنند و از دیگر سو خیلی اوقات ریشه کارهای خوب و نیک انسان در تربیت و آموزش دینی اوست و حتی در شرایطی که او اعتقادات دینی نداشته باشد ولی این موارد خیلی دیرپاست. یک نوع اخلاق فلسفی برای عموم مردم قابل دسترس نیست و تقید به آن برای همگان،‌ کار دشواری است.

 ادامه دارد…

معصومه صبور و محسن مسجدجامعی

منبع: ایکنا

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612