میراث مکتوب- زندهیاد احسان اشراقی، مصصح، مؤلف، پژوهشگر تاریخ و استاد دانشگاه تهران بود. وی در سال 1307 در قزوین به دنیا آمد و دورۀ كارشناسی رشتۀ تاریخ و جغرافیا را در سال 1328، دورۀ كارشناسی ارشد را در رشته تاریخ و علوم اجتماعی در سال 1341 و دورۀ دكترای رشته تاریخ را در سال 1348 در دانشگاه تهران گذراند. وی به مدت 50 سال در مراكز دانشگاهی و مؤسسههای آموزش عالی به تدریس و پژوهش پرداخت و در این مدت 20 سال مدیریت گروه آموزشی تاریخ دانشگاه تهران را به عهده داشت. از زندهیاد اشراقی که عضو پیوسته فرهنگستان علوم بود آثاری مانند «بیهقی تصویرگر زمان»، «تاریخ جهانآرای عباسی»، «خلاصهالتواریخ» و بیش از 50 مقاله و چندین ترجمه از زبانهای انگلیسی و فرانسوی از این استاد تاریخ به جای مانده است. آخرین اثر وی تصحیح «افضل التواریخ» با همکاری قدرتالله پیشنماززاده بود که به تازگی از سوی مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب منتشر شده است. با پیشنماززاده گفتوگویی انجام شده که آن را در ادامه میخوانید:
با زندهیاد اشراقی از چه زمانی آشنا شدید؟ از ویژگیهای اخلاقی این استاد تاریخ بگویید.
دکتر احسان اشراقی، استاد من در دوره لیسانس در دهه 60 بود، زمانی که در دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران رشته تاریخ میخواندم، اشراقی رئیس گروه تاریخ بود و ارتباط وی با دانشجویانش بسیار صمیمی بود. او بسیار اخلاقگرا بود و با دانشجویانش بسیار رابطه خوبی داشت. محفل وی همواره گرم بود و دانشجویان و اهالی تحقیق را بسیار دوست داشت و میدید که دانشجویی اهل تحقیق است، نگاه نمیکرد که چه شرایطی دارد بیشتر مشوق او میشد که بتواند مراتب بالاتری را کسب کند. به همین دلیل شاگردان بسیار زیادی داشت و اساتید گروههای تاریخ دانشکدههای ایران اکثرا شاگردان اشراقی هستند و هر کسی دوره دکترا را در دانشکده تهران گذرانده باشد از وی خاطرات بسیاری دارد که نویسندگان معروفی هم بین آنها هست.
چه شد که با استاد اشراقی صمیمیتر شدید؟
در دهه 60 اشراقی خدمت محمدتقی دانشپژوه، استاد دانشگاه تهران و نسخهشناس پیشکسوت بود. هر زمان که میخواست نزد دانشپژوه برود من هم به نزد آنها میرفتم. اشراقی تدریس متون تاریخی را بر عهده داشت و همچنین تاریخ صفویه نیز درس میداد. برای اشراقی در دوره دکترا و فوقلیسانس در همان دهه 60 تدریس تاریخ فلسفه گذاشته بودند و هفتهای یکروز میرفت و تدریس میکرد من نیز از همان طریق با وی آشنا شدم و بعد از آن ارتباطم با استاد خصوصیتر شد. تا جایی که من کتابدار اشراقی در طبقه پایین منزلش بودم و بعد از آن کتابخانه سترگش را به کتابخانه مینوی اهدا کرد.
اشراقی در آن زمان روی «کتیبههای مسجد جامع قزوین» کار میکرد و بخشهایی را برای استاد دانشپژوه میخواند و کپی از آن تصویر برمیداشت و به دانشپژوه نشان میداد. هربار با یک موضوعی نزد دانشپژوه میآمد که بیشتر میراثهای ایران بود. در همین مسیر بود که با اشراقی صمیمیتر شدم.
اشراقی شاگرد کدام اساتید تاریخ بود؟
اشراقی و دیگر اساتید همنسلش از اساتید دهه 40 و 50 بودند. او از شاگردان اقبال آشتیانی، سعید نفیسی، محمدتقی دانشپژوه، تقیزاده، باستانیپاریزی، زریاب خویی و… بود. وی از شاگردان ممتاز اقبال آشتیانی بود و شخصیت کمی نداشت. این اساتید دارای روحیه خاصی بودند و ارتباط ویژهای نیز با مستشرقان داشتند. آنها نسلهایی بودند که تنها تاریخ نمیدانستند بلکه با همه علوم آشنایی داشتند. به عنوان نمونه زریابخویی بهترین ترجمههای آثار فلسفی را دارد، در حالی که آموزگار تاریخ است و کارهای ویل دورانت با ترجمه زریاب بسیار خواندنی است و هنگامی که تاریخ فلسفه زریابخویی را میخوانید، حاشیه و زیرنویس آن تفسیر فلسفی دارد و حتی یک استاد فلسفه هم اطلاعات فلسفی وی را نداشت زیرا تسلط بر منطق و اصطلاحات فلسفی وی بسیار بالا و ارزشمند بود.
دکتر اشراقی نیز وقتی متن میخواند ادبیات فارسی را خیلی خوب مسلط بود و اشعار را خوب تلفظ میکرد. خط بسیار خوشی داشت و با دقت و با لذت متن فارسی را مینوشت و وقتی میخواست یک نامه بنویسد و یا یک پاراگراف، گویی میخواهد خط نستعلیق را با قلم بنویسد. بسیار رسا و قشنگ مینوشت و این مشخصه اشراقی بود. بر ادبیات فارسی بسیار مسلط بود. جغرافیای تاریخی ایران خوانده بود و فوق لیسانس داشت و با جامعهشناسی نیز کاملا آشنا بود. اشراقی شاگرد دکتر غلامحسین صدیقی بود، وقتی اصطلاحی جامعهشناسی گفته میشد کاملا بر آن مسلط بود.
از پژوهشهای اشراقی درباره قزوین بگویید؟ آیا تنها به واسطه این که در قزوین زاده شده بود به این شهر دلبستگی داشت؟
اشراقی بر جغرافیای تاریخی ایران مسلط بود و وابستگی عجیبی به دارالسلطنه قزوین داشت و بسیار این اثر تاریخی را دوست داشت و وقتی در این باره برایش میخواندم افتخار خاصی میکرد و اندکی مکث میکرد و استناد میکرد به دیگر منابع که درباره قزوین بود. در زمان صفوی به دلیل پایتخت بودن قزوین لقب دارالسلطنه به این شهر داده شده و این لقب تا عصر قاجاریه هم ادامه داشت و در اکثر فرمانهای پادشاهان قاجار این عنوان دیده میشود. اشراقی از زمان شاه طهماسب که با بایزید عثمانی آمده بود و به این شهر پناه گرفته بود میگفت و بسیار زیبا تفسیر میکرد. برایش قزوین بسیار مهم بود. وقتی از خمارتاش قزوینی میپرسیدم شاید نیم ساعت درباره این شخصیت و مسجد جامع عتیق قزوین برایم سخن میگفت.
زندهیاد اشراقی چه آثاری درباره قزوین نوشته است؟
اشراقی مقالههای بسیاری درباره قزوین و قزوینشناسی دارد که میتواند مبنای یک کتاب جامع و کامل درباره این شهر باشد. پسرش امین اشراقی که دانشجوی دکتری است مقالات پدر را جمعآوری کرده و قرار است در بنیاد پژوهشی قزوین این مقالهها چاپ شود.
از «افضلالتواریخ» آخرین کتابی بگویید که با وی کار کردهاید؟
افضلالتواریخ دربردارنده روزگار و زندگی شاه طهماسب اول صفوی از سال ۹۳۱ ه.ق تا سال ٩٨٤ ه.ق است. فضلی خوزانیاصفهانی مؤلف این اثر به غیر از ماده تاریخ، از سیاق نیز بیبهره نبوده است و از استاد المحاسبین روزگارش نیز یاد کرده است و در برگهای پایانی جدولی از اولاد شاه تهماسب و امرا و افسران قبایل قلمرو صفویه را آورده است. مصححان بر این باورند که از افضلالتواریخ به عنوان یکی از سرچشمههای خطی معتبر یاد میکنند. عنوانگذاری و تقسیم مطالب کتاب از اول تا پایان سلطنت شاه طهماسب اول به صورت گاهشماری سالهای پادشاهی و ذکر سال و عنوان وقایع که به همراه نام سال ترکی مطابق آن، با ثبت تاریخ هجری قمری میآید، هر سال با قشلاق پایان یافته و با وصف بهار به نظم و نثر و برپایی جشن نوروز و شادمانی ایرانیان و کارسازی خلاقی و دادرسی از مظلومان آغاز میشود. «افضلالتواریخ» نسخهای است که از روزگار صفویه به دست ما رسیده است.
این نسخه خطی از کجا به دست شما رسید؟
زندهیاد دکتر شهریار عدل، نسخه افضلالتواریخ را دهه 60 برای استاد دانشپژوه آورد و با اشراقی نیز بسیار صمیمی بود و هر بار که به ایران میآمد نزد دانشپژوه میرفت. من نیز با شهریار عدل آشنا شدم و با هم به کتابخانه ملک میرفتیم. عدل بر نقشه ایوانی مسجد جامع و نقوش آن کار میکرد. شهریار عدل وقتی ایران میآمد بر موضوعهای ایرانشناسی استانهای ایران تحقیق میکرد، وی استانهای خراسان و آثار بسیار دورافتاده و معرفی نشده را بررسی میکرد.
چه شد که این اثر را با استاد اشراقی تصحیح کردید؟
دانشپژوه افضلالتواریخ را برای تصحیح به من داد که آن را استنساخ کنم و چند جلسه نزد ایرج افشار رفتم و زندهیاد افشار مرا به بنیاد موقوفات افشار معرفی کرد و گفتم اگر بخواهم این کار را بپذیرم فقط با استاد اشراقی این کار را شروع میکنم. من خدمت اشراقی رسیدم چون با هم خیلی صمیمی شده بودیم و موضوع را مطرح کردم و او هم پذیرفت و از آن استقبال کرد. ایشان هم نسخهای از این کتاب تهیه کرده بود و داد به من که هر دو را با هم تطبیق دهم و استنساخ کنم بعد از آن کتاب حروفچینی شد.
افضلالتواریخ را شهریار عدل دهه 60 به دانشپژوه داد چرا اینقدر کار تصحیح به درازا کشید؟
یک دهه متن افضلالتواریخ را با هم خواندیم، این مساله به دهه 70 برمیگردد. دوبار در هفته خدمت ایشان در منزل میرسیدم و متن را میخواندم و ایشان در این باره نظر میداد و کتاب را یک دوره کامل خواندیم و به پیشنهاد ایرج افشار به مرکز پژوهشی میراث مکتوب برای چاپ سپردیم بردیم نمونهخوانیها انجام شد و دکتر ایرانی نیز شرایط چاپ این کتاب را فراهم آورد. اشراقی جزو آخرین بازماندههای مصصحان نسخههای خطی بود و ایرج افشار ارادت زیادی به وی داشت.
چرا باوجود اینکه از دهه 70 کار تصحیح را آغاز کردید و 10 سال نیز به درازا کشید اما چاپ و انتشار این کتاب اینقدر زمان برده است؟
کتاب سه سال پیش برای چاپ آماده بود اما اشراقی رضایت نمیداد که چاپ شود و علت آن هم این بود که نامهای در این کتاب بود که پادشاه عثمانی در این نامه به عثمانیها توهین میکند و این توهین ممکن است برای مردم ترکیه خوشایند نباشد. دکتر نوایی در اسناد دوره صفویه عین این نامه را چاپ کرده بود اما اشراقی قبول نمیکرد و میگفت چون به عثمانیها دشمنی نشان داده است مخالف این هستم که عین نامه چاپ شود. اشراقی کتابی درباره آناتولی چاپ کرده بود و با اساتید ترکیه و با دانشگاههای آنکارا ارتباط داشت. اشراقی بر این باور بود که ترکها را در سرزمینهای عربی نیز میشناسند و ممکن است همزمان بهانهای کنند زیرا اوضاع خراب است و جریانات سیاسی در منطقه و بین عربها و سنیها وجود دارد. البته آن بخشها را با نظر استاد حذف کردیم و سپس برای چاپ آماده شد.
چرا استاد اشراقی روی حذف بخشهایی از این نامه اصرار میکرد؟
اشراقی استاد و معلم دانشگاه و با مرام و معرفت بود و این مسایل را رعایت میکرد و میگفت اگر این نامه را شخصی اهل ترکیه بخواند و به ملیت و فرهنگ خود گرایش خاص داشته باشد نباید این دسته از افراد را نگران کرد. بسیار اخلاقگرا بود و کمتر کسی را دیده بودم که همه جوانب موضوع را بسنجد این هم برای روحیه آموزگاری وی بود که تاریخ درس میداد و سعی میکرد به شاگردان یاد دهد که منظور و هدف ما این است که اگر میخواهیم کتابی، مقالهای و یا مطلبی را چاپ کنیم نباید باعث آزار ملتهای همسایه باشیم که با ما همزمان بودند و آن تاریخ نباید باعث توهین به فرهنگ و ملیت باشد. از نظر اخلاق و مربیگری ارتباط بسیارخوبی داشت و من کمتر کسی را مانند او دیدم که از این نظر ممتاز بود.
از استاد اشراقی خاطره خاصی دارید که در ذهنتان ماندگار شده باشد؟
در این پنج سال اخیر قرار ما در خانه ایشان بود و همواره زنگ میزد و ساعت قرار را هماهنگ میکرد و این برای من بسیار جالب بود، نیم ساعت قبل از همان ساعتی که وقت قرارمان بود زنگ میزد و زمان قرار را یادآوری میکرد. اشراقی شخصیتی با یک موقعیت ویژه بود که هم از نظر علمی و مالی امکاناتش فراهم بود و هم از نظر اجتماعی شخصیت بزرگی بود اما وقتشناسی وی بسیار جالب بود که نیم ساعت قبل زنگ میزد و قرار را یادآوری میکرد و برای من ارزش و احترام بسیار زیادی قائل بود. خود را برای من که میهمانش بودم آماده میکرد و بسیار با محبت و احترام رفتار میکرد گویی یک میهمان رسمی از جای مهمی آمده است. تا چهار ماه پیش با اینکه خیلی رنجور بود اما حافظهاش خیلی مستعد و به هوش بود با این ناراحتی و کسالتی که داشت اما تمرکزش خوب بود و هیچ مشکلی نداشت. حتی زمانی که در حالت بیماری بود بلند میشد و من همیشه از این موضوع ناراحت میشدم و میگفت اجازه بده که تو را بدرقه کنم. این رعایت اخلاق اجتماعی فوقالعاده بود و از لحاظ اخلاقی آموزگاری شایسته بود و از همان زمان که 20 سال رئیس گروه تاریخ بود بهترین شاگردها را تحویل جامعه داد. رفتار و اخلاق امتیاز بزرگی است برای پرورش و تربیت شاگردان و این مساله همیشه در ذهن من مانده است.
منبع: ایبنا