میراث مکتوب- کتاب «سرودههای رودکی»، به کوشش دکتر علی رواقی، به تازگی از سوی فرهنگستان زبان و ادب فارسی منتشر شده و در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است. این اثر ماحصل سالها مطالعه و تأمل دکتر رواقی بر سرودههای رودکی است. دکتر محمدجعفر یاحقی، عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی در وصف اهمیت و کیفیت این اثر یادداشتی نگاشته که آن را در ادامه میخوانید.
زبان دری سدۀ چهارم هجری که در کالبد کتابهای منثور و شعر دورۀ سامانی ظاهر شده است زبان رنگارنگ کمالیافتهای است که گویی قرنها در بوتۀ تجربه و تکرار صیقل یافته و پس از عبور از مسیرهای ناهموارِ بداوت، نیرومندی لازم را به دست آورده و سرفرازانه برای حمل مفاهیم و دانشهای گوناگون آماده میشده است. این زبان که در روزگار آشفتۀ پس از فروپاشی ساسانی آواره و بلاتکلیف و از نظر رسمیت سیاسی، معطل مانده بود، با ورود به دوران آرامش و رفاهیت فرهنگی، که امرای سامانی در ورارود و خراسان آن روز فراهم آورده بودند، سر برآورد و با اطمینان در عرصۀ شعر و ادب و دانشهای گوناگون آن عصر ظاهر شد و توانست بهعنوان کالبد فرهنگ و تمدّنی درخشان، که آن هم بر خاکستر تمدّنهای پیشین آریایی فراهم میآمد، بهخوبی ایفای وظیفه کند. در همان دوران بحران هم، زبان فارسی از کارکرد مقاومتی خود غافل نبود و دائم میتوانست در برابر زبان قوم غالب خودنمایی کند. کاری که موسی بن سیار اسواری میکرد و ایرانیان را بر دست چپ و تازیان را بر دست راست مینشاند و برای هر کدام با فصاحت تمام به نوعی سخن میگفت که معلوم نبود زبان مادری او کدام است (رک: محمدی ملایری، ۱۳۸۰: ۲۶) در واقع حکایت همین تنازع زبانی و فرهنگی در روزگار سکوت تواند بود.
زبان گفتاری در عصرهای نخستین اسلامی بههیچروی زبانی یکپارچه و با ساختار واژگانی واحد نبوده است. شمار زیادی از واژههای گویشی که در متنهای اولیۀ فارسی دیده میشود از حضور گونههای محلّی در این زبان حکایت دارد. محقّقان این گونههای محلّی را در دو گروه عمده، یعنی گروه شمال شرقی، خراسان، ورارود و افغانستان کنونی و دیگری گونۀ جنوب، یعنی سیستان و خوزستان تقسیمبندی کردهاند (لازار، ۱۳۸۴: ۲۰۱). شاعران و نویسندگان وقتی در دیگر نواحی ایران به کار شعر و نویسندگی روی آوردند از پیشگامان خود در قرنهای چهارم و پنجم، که عمدتاً در شرق و شمال شرق بودند، الهام گرفتند و با تغییر واژهها و زدودن نشانههای ویژۀ محلّی، با حفظ همان ساختار و ابزارهای زبانی، آثار خود را نزدیکتر به فهم عموم پدید آوردند؛ تا آنجا که میتوان گفت زبان آثار کهن فارسی بر گویش شمال شرقی ایران، که زبان رودکی و بلعمی و پردازندگان ترجمۀ تفسیر طبری، یعنی زبان مورد حمایت سامانیان باشد، تکیه دارد و تقریباً بر تأثیر گویش مردم بلخ بر این زبان، اتفاقنظر است (صادقی، ۱۳۵۷: ۲۱)، اما زبانی که در سدههای نخستین اسلامی در فرارود جریان داشت و در بحبوحۀ هجوم تازیان بهمثابۀ نمادی فرهنگی در برابر زبان عربی ــ که زبان قوم غالب بود ــ به کار گرفته شد، در واقع زبانی بود که واژهها و ساختارِ زبان دیرینهسالِ سُغدی، بهعنوان زبان بخشهای مهمی از این منطقه، در آن غلبه داشت و با اقتباس خط و برخی واژههای عربی به هویتی مستقل دست یافت که در اصطلاح «گونۀ فارسی فرارودی» نامیده شده است (رواقی، ۱۳۹۲: نوزده). همین زبان است که در شعر رودکی و بسیاری از شاعران همعصر او در روزگار سامانیان به طور مشخص به کار گرفته شده و با تغییرات و صیقلخوردگی اندکی بهعنوان زبان دری در همه جای ایرانِ فرهنگی رواج یافته است.
پس اگر رودکی را پدر شعر فارسی میدانیم باید آشکارا از تأثیر سخن و زبان او در شعر و زبان فارسی نیز یاد کنیم. اگر امروز به نسبت فردوسی و سعدی و حتی سنائی کمتر از تأثیر رودکی بر شاعران پارسیگو، سخن به میان میآید بیشتر ازآنروست که عمدۀ شعر رودکی، که همیشه به پرشماری زبانزد بوده است (نفیسی، ۱۳۳۶: ۴۲۰ به جلو)، در همان سدههای گذشته از میان رفته و بسیاری از امکانات مقایسۀ کامل و یافتن همۀ نشانههای تأثیر بر شاعران پس از وی را از میان برده است. و به پیشبینی خود او، خیلی زودتر از آنچه فکرش را میکردیم: «شد آن زمانه که شعرش همه جهان بنوشت/ شد آن زمانه که او شاعر خراسان بود».
آنچه از شعر رودکی بر جای مانده ــ و همین مقدار هم مغتنم است ــ بیشتر از رهگذر تواریخ و کتب لغت به دست ما رسیده و به همین جهت جز چند قصیده و قطعه و غزل، بیشتر تکبیتهایی است که در قوامیس و کتب لغت، عمدتاً برای واژههای نامأنوس و کهن، به استشهاد گرفته شده است. همین واژهها و پیدا کردن ریشه و زاد و رود آنها و یافتن شواهد دیگر برای هر کدام و بسیاری زمینههای دیگر سبکشناختی و گونهشناختی، بخشی از وظیفهای است که کتاب حاضر بهخوبی از عهدۀ آن برآمده است.
در این مقدمۀ کوتاه نه به پیشنیۀ زبان دری و سیر تکامل و تحول آن قرار است بپردازیم و نه به معرّفی شعر رودکی و جایگاه او در زبان و فرهنگ فارسی. پرداختن به کتاب به تمام و کمال و نشان دادن اهمیت کاری هم که مؤلّف انجام داده، از میدان و توان این مقدمه بیرون است. فقط اشاره میکنم که عنوان کتاب، یعنی «سرودههای رودکی»، بههیچوجه گویای همۀ مندرجات آن نیست، بهخصوص که تا کنون چندین محقق در ایران و تاجیکستان و اتحاد شوروی سابق، از روزگار سعید نفیسی تا امروز، افزون از بیست مورد برای به دست دادن مجموعه یا بخشها و گزیدههایی از اشعار رودکی بذلِ جهد کرده و هر کدام هم در روزگار خود به توفیقهایی اندک و بسیار نایل آمدهاند. راست است که تدوین حاضر هم به لحاظ محتوا بر همۀ اشعار مسلّمالانتسابِ رودکی و هم به لحاظ پیدا کردن صورت درست ابیات و بهخصوص ضبط صحیح واژههای سُغدی شعر رودکی، یگانه و بیمثال است، با اینحال به نظر من، اهمیت کتاب بیش از آنکه به این امتیازات بازبسته باشد، به جهد فراوانی مربوط میشود که محقّقِ بنام حوزۀ لغت و گونهشناسی زبان فارسی، دکتر علی رواقی، برای گردآوری شواهد فراوان و نقد دواوین پیشین و منابع شعر رودکی از خود نشان داده است. ۷۵۴ صفحه کتاب حاضر با پنجاه و هشت صفحه مقدمۀ جانانه در مورد زبان و گویش فرارورد و معرفی و نقد موشکافانۀ چاپها و پژوهشهای پیشین، عنوان سرودههای رودکی را برای این کتاب ناگنجا و کمتوان نشان میدهد.
رودکیشناسی با کار کممانند سعید نفیسی، در روزگار خود، فزون از نود سال پیش آغاز شد و اینک انتشار پژوهش حاضر، دستکم در زمینۀ زبان و واژگان شعر رودکی تا سالها و دههها، حرف آخر باقی خواهد ماند.
بنیاد فرهنگی ـ هنری رودکی، خرسند است که بهمناسبت بزرگداشتی که با همکاری مؤسسۀ فرهنگی ـ هنری خردسرای فردوسی برای رودکی و سرفرازی زبان و فرهنگ پارسی در روزگار سامانیان تدارک میبیند، این پژوهش زبانی کمنظیر را به دست محققان، استادان، دانشجویان و عموم خواستاران و دوستداران زبان شیرین و ادب پارسی ـ تاجیکی ـ دری میرساند و بر آن است که به این وسیله هم، اندکی از دین خود را به شاعر نامآور و توانا، استاد ابوعبدالله رودکی سمرقندی، پدر راستین شعر پارسی ـ تاجیکی ـ دری به ادا برساند و هم زمینه را برای گفتوگوی بیشتر میان محققان چهار کشور ذینفع، یعنی ایران و تاجیکستان و ازبکستان و افغانستان فراهم آورد. رودکی در زمین ادبخیز سمرقند، واقع درناحیۀ سُغد، که بخشهایی از آن اینک به تاجیکستان و بخشهایی هم به ازبکستان تعلق دارد، میزیسته و برای هر چهار ملت سزاوار احترام است. پس اگر رودکی را فصل مشترک و پیونددهندۀ چهار ملّت بزرگ و با فرهنگ ایران و تاجیکستان و ازبکستان و افغانستان به نظر بیاوریم به بیراه نرفتهایم. بنیاد رودکی و خردسرای فردوسی امیدوارند که این پویش فرهنگی سرآغاز یک رشته همکاریهای علمی مشترک میان کشورهای منطقه باشد و راه را برای همدلیهای فرهنگی و تعاملات اقتصادی و سیاسی در قلمرو فرهنگ بزرگ آریایی، که میراث مشترک نیاکان همگی ماست، هموار کند. رودکی با شاعری خود و صیانت از کیان فرهنگ و زبان مادری راهی را آغاز کرد که پس از او فرزند راستین این فرهنگ، استاد طوس، حکیم ابوالقاسم فردوسی، با قدرت و توان و امکانات بیشتر ادامه داد و سبب شد که ملتهای آریایی در جهان امروز بتوانند به میراث گرانسنگ و دیرینهسال خود ببالند. رودکی در سال ۳۲۹ هجری قمری/ ۹۴۰ میلادی با زندگی بدرود گفت و بار سنگین رسالت فرهنگی خود را بر دوش فردوسی نهاد که درست در همان سال، دیده به جهان گشود و این تجانس و تقارن تقویمی بهصورت نمادین رقم خورد. ما امیدواریم تقارن این بزرگداشت و حرکت فرهنگی با آغاز پانزدهمین سدۀ خورشیدی نیز تقارنی فرخنده و رو به جلو باشد و بتواند تیرگیهای تاریخ را بزداید و راه روشنی پیش پای کوشندگان زبان و هویت آریایی بگذارد؛ که ایدون باد!
کتابنامه
رواقی، علی (۱۳۹۲)، زبان فارسی افغانستان [دری]، با همکاری زهرا اصلانی، تهران، فرهنگستان زبان و ادب فارسی.
صادقی، علیاشرف (۱۳۵۷)، تکوین زبان فارسی، تهران، دانشگاه آزاد ایران.
لازار، ژیلبر (۱۳۸۴)، شکلگیری زبان فارسی، ترجمۀ مهستی بحرینی، هرمس.
محمدی ملایری، محمد (۱۳۸۰)، تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی، جلد چهارم، تهران، توس.
نفیسی، سعید (۱۳۳۶)، محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی، تهران، امیرکبیر.
منبع: پایگاه اطلاعرسانی فرهنگستان زبان و ادب فارسی