میراث مکتوب – نوشتاری که در ادامه می خوانید به قلم فرهاد طاهری در بخش «یاد درگذشتگان» نخستین شمارۀ نشریۀ ایرانشهر امروز (سال اول، شمارۀ اول: فروردین، اردیبهشت، خرداد 1395) منتشر شده است.
نخستین بار در آیین بزرگداشت حامیان نسخ خطی در کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی بود که از زبان استاد ایرج افشارشنیدم که لقب «ابن ندیم» را در توصیف مقام شامخ علمی استاد احمد منزوی به کاربرد . معمولاً بسیاراتفاق می افتد که در مراسم بزرگداشت مشاهیر فرهنگ وتاریخ وادب ، یا در مقالاتی که به یاد آنان نوشته می شود. سخنرانان و نویسندگان چنان محافل و مقالات ، دربیان مراتب عظیم الشأن علمی و اخلاقی و یادکردآثارِبه جای ماندۀ آن بزرگان ونقش بسته برصفحات ِ پرشمار ، گونه های صورخیال در ادب فارسی را ( چون تشبیه ، استعاره، مجاز، اغراق ) به خدمت می گیرند . درموقعی هم البته مخاطبان چنین گفته ها و نوشته های ستایشگرانه نیک متوجه خیلی قضایا می شوند که درستی و نادرستی ها وانگیزۀ اصلی ابرازچنین حرف هایی از چه زمینه هایی نشئت می گیرد . بی تردید درچنین نوع «سخن گفتن هاوبرقلم آوردن ها» هر مقداربتوان «انصاف وحقیقت » را پیش چشم آورد و اجازه نداد تا تعلقاتِ خاطر عاطفی و دوستانه ، پردۀ سایه افکنی برچهرۀ واقعی آن «بزرگ » بیفکَنَد درتحقق راستین انگیزۀ خلق آن «خطابه یا مقاله»سعی وافی شده است . در تعبیر استاد ایرج افشار نیز کمترین نشانه ای از صورخیال که منتج به دورافتادن از«انصاف وحقیقت » باشد جلب نظرنمی کرد . حتی به نظر دربزرگداشت «استاد احمد منزوی » صرفاً تعبیر «ابن ندیم » را به کاربردن ، آن هم ازنظرکسانی که از نزدیک با آثارپرهمت وشخصیت درویش مسلک و آزادگی وفرهیختگی او آشناهستند، شاید همۀ حکایت ِپر ماجرای دفترحیات استاد منزوی و بعضی خصائص اخلاقی او را (که بی تردید درمیان هم روزگاران و هم نسلانش بسیارنادرافتاده است ) چندان روایتگر نباشد ؛ ازسویی دیگر «ابن ندیم» ، ازاستادمنزوی در نزدکسانی که اورا چندان نمی شناسند تصویری ترسیم می کند که او را فقط اززمرۀانگشت شمار فهرست نگاران و کتاب شناسان و نسخه شناسان بزرگ ایران بدانند و دیگر از او هیچ جزاین ندانند . «منزوی بودن » استاد منزوی گاه به حدی بوده است که طایفۀ بسیاری از اهل علم و دانشگاهیان حتی نامی از او نشنیده یا گاه «او» را با « حسین منزوی » ( شاعر بزرگ غزلسرای معاصر ایران ) اشتباه گرفته اند . استاد منزوی به معنی واقعی کلمه در این روزگار «منزوی » بود . «انزوایی» که البته او را پیوسته در «دیده ها» و«دل های » دانشمندان و پژوهشگرانی نیز «عزیز و بزرگ و کم نظیر» داشته بود. کسانی که همواره دغدغۀ ماندگاری وجاودانگی میراث فرهنگ وتمدن وشکوه ایران را داشته اند و دارند همواره نیز یاد استاد منزوی با آنان بود و خواهد بود . اهمیت آثار استاد منزوی وآن همه نسخه ها وکتاب هایی که برکاویده و چندین هزار صفحه فهرست ها وکتاب شناسی هایی که نوشته ومنتشرکرده بی نیاز به هرستایش و تحلیل است . آثار او مانند بعضی بناهایی تاریخی و باستانی با عظمت ایران وجهان ، باگذشت زمان ، از حوادث دوران بی گزند خواهد ماند. این احساسی است که نویسنده همواره به عظمت شخصیت استاد احمد منزوی نیزداشته است. هربار که آن تن وقامتِ بسیار نحیف وخمیده را می دیدم که چگونه ناچاربودبه یاری کسان دیگر، راه پشت میز کار خود یا تا جایگاه خطابه و سخنرانی را بپیماید شکوه آثاری چون تخت جمشید یا کوه بیستون یا تاج محل درذهن ام تداعی می شد . آثاراو که بهترین شاهدی است برماندگاری آن و همچنین گویای خستگی ناپذیری وهمت بلند نویسنده اش ، درطی تاریخ در دسترس محققان خواهد بود وزمینه و مستندات قضاوت نیز درخصوص این آثار پیوسته برای همگان مهیاست . اما بی تردید نمی توان به بعضی جنبه های اخلاقی و منش ستایش انگیز ِشخصیت استاد احمد منزوی در خلال این آثارش پی برد .کما اینکه از آثارِدیگرِ محققان و دانشمندان نیز نمی توان به بعضی صفات نکوهیده یا پسندیدۀ آنان پی برد . بنابراین اهل فضل و پژوهشگرانی که در تحلیل آثار و بررسی شخصیت و افکار دانشمندان دست به قلم می برند باید تا آنجا که ممکن است متذکر نکته هایی شوند که شواهد آن نکته ها و بحث ها در اختیارخوانندگان آثارآن دانشمندان نیست واگر«آن نکته ها» به قلم نیاید هیچ گاه مجال بروز نخواهد یافت . نوشتن چنین مطالبی در تحلیل روان شناسی واجتماعی شخصیت دانشمندان ونویسندگان و در نهایت شناخت دقیق تر و همه جانبه تر آنان و نیز درپی بردن به بعضی مسائل تاریخی و اجتماعی دورانی که در آن می زیسته اند بسیار راهگشا و مهم است . اولین ویژگی روحیۀ فرهنگی استاد احمد منزوی ، عشق بی پایان او به «زبان فارسی» است. زمینه ها و انگیزه های این عشق را شاید بتوان بازتابی دانست از محیط روزگار پرتعصب کودکی و نوع تربیت خانوادگی او و چه بسا هم از حرفه و دغدغه ای که سراسر عمربا آن زیست . (چنان که استاد هم در«حسب حال » خود به این نکته اشاره کرده است .نک : «حسب حال » ، حدیث عشق ، به کوشش نادر مطلبی کاشانی و سید محمد حسین مرعشی ، کتابخانه ، موزه و مرکزاسناد مجلس شورای اسلامی ، تهران ،1382، ص 26- 29) . ماجرای این «عشق » ودلدادگی های استاد به آن ، تاحدی بود که یک بار شاهد بودم وقتی خواست در یکی از خطابه هایش گلایه ای کند که چرا به زبان فارسی بی مهرهایی شده یا به تعبیراو «زبان فارسی غریب افتاده است» بغض راه گفتارش را بست و سخن را به پایان نرسانده ، باچشمانی« تر»کرسی خطابه را ترک کرد . بی اغراق نیست اگر گفته شود درمیان استادان زبان وادبیات فارسی ، بسیاربندرت استادی چون او «عاشق زبان فارسی» باشد . او همواره سرشاراز شیفتگی به «زبان فارسی» و «هویت ایرانی » بود . صراحت وشجاعت در بیان و به قلم آوردن حقیقت ها ( دربرابر ودربارۀ هرکس ) وحق را فدای مصلحت ها نکردن و پرهیزاز هرگونه تملق گویی و خوشایند دیگران گفتن ، صفت ممتازی است که استاد از آن بهره هایی فراوان داشت . همۀ کسانی که سال ها افتخار همکاری ومصاحبت با استاد منزوی را داشته اند ازاین ویژگی اخلاقی او خاطره های بسیاری دارند . ای کاش همۀ این خاطرات روزی نوشته و منتشرشود . بی تردید درس عبرتی برای آیندگان ونیزملاکی ارزشمند در شناخت بهتر هم نسلان و هم روزگاران استادمنزوی خواهد بود . همچنین دیگر خصلت ِبسیار بارز استاد منزوی تواضع اخلاقی و علمی و فرهنگی او بود . تواضع او کاملا حقیقی و به دور از هرتصنع و مردم فریبی بود . مطلقاً هم رنگ تواضع های جلالت مآبی که گوی سبقت را از هرتکبری می ربایند نداشت و بوی انگیزه های مرید پروری را هم نمی شد ازآن استشمام کرد . هرکس با او وبا آن پیکرنحیف درویشانه که یادآور حال و هوا وشمایل بعضی عارفان وصف شده در تذکره الاولیای عطار است اگرحتی یک بارمواجه و به فیض مصاحبت نائل می شد پی بدین تواضع می برد . همین تواضع استاد منزوی مهمترین انگیزۀ تنیده شدن رشته های ارادت نویسنده به او بود . ماجرا هم برسرِ ویرایش نوشته ای ازاستاد با عنوان « کتابفروشی های سیاروقیصریه علی آقا درنجف » شروع شد . ( زمانی که سرگرم ویرایش مجموعه مقالات کتاب کتابفروشی بودم) . به هنگام ویرایش این مقالۀ استاد منزوی ، متوجه یک تناقض محتوایی شدم . من البته وظیفۀ ویرایش محتوایی آن نوشته را نداشتم اما دریغ ام آمد مطلب را با نویسنده اش درمیان نگذارم . سراغ استاد منزوی را از همکاران او در مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی گرفتم و یک روز پیش از ظهر به خدمتش رفتم . وقتی قضیه را توضیح دادم مقاله را ازمن گرفت و با نهایت دقت چندبار مطلب را دقیق خواند . بعد سر را برداشت و لبخندی زد و دو کف دست خود را به هم چسباند ومقابل صورتش گرفت و سر را به حالت تعظیم فرود آورد ( همان احترام به شیوه هندی ها) وگفت کاملاً حق باشماست …
مشاهدۀ روی خوش صاحبان اثر وقتی آنان رامتوجه بعضی خطاها و سهوالقلم هایشان می کنند تجربه اش برای بسیاری ازویراستاران اتفاق افتاده است اما اگردر حالات وسخنان همان صاحبان اثر(درهمان حالی که ازویراستاراثرخود سپاسگزاری می کنند) کمی دقیق تر و عمیق تر تأمل شود در بیشتر مواقع می توان به دلخوری یا بی اعتنایی بسیارشان پی برد . بندرت می توان نویسنده ای را یافت درچنین مواقعی از صمیم قلب خوشحال شود وازویراستار نوشته اش صمیمانه سپاس بگذارد و خود پای دوستی ور فاقت متواضعانه پیش گذارد . استاد منزوی اززمرۀ چنین صاحب اثران بود . ….
استاد احمد منزوی همیشه باعظمت وشایستۀ احترامِ بسیاردر نظرها می آمد . شاید بخش اعظم این عظمت و احترامی که برای او قائل می شدند مدیون رفتارها و گفتارهایی ازاو بود که ناخودآگاه موجب می شد تاکسان دیگری از قبیلۀ عالمان وقلم به دستان «حقیر» جلوه کنند . کسانی که البته ازهرنظر زمینه ها و موقعیت این را دارند تا درچشم اهل علم ، عزیز وگرامی باشند .اما افسوس که گرفتار جاه طلبی ها وزیاده خواهی ها، وغرورهای عالمانۀ خود شده اند ….
مروری برزندگی و آثاراستاد احمد منزوی
احمد منزوی در خانواده ای متدین وعالم به دنیاآمد . پدرش ، حاج شیخ آقا بزرگ تهرانی ، نویسندۀ دانشنامه های بزرگ کتاب شناسی شیعه الذریعه الی تصانیف شیعه وطبقات أعلام الشیعه ومادر او مریم بیگم ، دخترآقاسیداحمدزواره ای دماوندی ازروحانیان آن روزگار، بود. دوران کودکی را درشهرهای سامره ونجف وبا تلخی مکتبخانۀ «ملامحمودمتعصب چوب فلک به دست» گذراند وکلاس ششم ابتدایی را درگروه داوطلبان مدرسۀ علوی ایران در نجف سپری کرد . در 1324 ش به تهران برگشت ودیپلم ششم ادبی را ازمدرسۀ دارالفنون گرفت و دوران تحصیلات دانشگاهی خود را دردانشکده معقول ومنقول دانشگاه تهران ( الهیات ومعارف اسلامی) آغازکرد و در1327ش فارغ التحصیل شد . از 1327تا 1329 ش دردبیرستان های پسرانۀ فردوسی و دخترانه شاهدختِ بندانزلی دبیرادبیات فارسی و عربی بود . ادامۀ خدمت رسمی استادمنزوی دروزارت آموزش وپرورش وتا بازنشستگی (1355 ش )درتهران سپری شد. او همچنین در طی این سال ها ( 1329- 1355ش ) با مؤسسه علوم اجتماعی ( وابسته به دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران ) ، کتابخانۀ مجلس شورای ملی ، کتابخانۀ آستان قدس رضوی ، کتابخانۀ ملک ، فرهنگستان ایران ، کتابخانۀ مرکزی ومرکزاسناد دانشگاه تهران درمقام پژوهشگر وویراستار وفهرست نویس ونسخه شناس همکاری مجدانه داشت. استاد احمد منزوی از 1356 تا 1369 در مرکزتحقیقات فارسی ایران و پاکستان ( درکشور پاکستان ) ومرکزتحقیقات فارسی رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی دردهلی به عنوان پژوهشگر وفهرست نگارنسخ خطی فارسی روزهای پرثمر وپردستاوردی را برای فرهنگ ایران واسلام سپری کرد . پیوستن به مرکزدایره المعارف بزرگ اسلامی به منظورتدوین فهرست نسخه های خطی وعکسی این مرکز وتدوین فهرستوارۀ کتاب های فارسی ، مشاورت علمی دانشنامۀ زبان وادب فارسی در شبه قاره ( درفرهنگستان زبان وادب فارسی ) ، وعضویت درشورای مشاوران علمی مجله نامه بهارستان ( مجلۀ مطالعات وتحقیقات نسخه های خطی ، وابسته به کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی ) مشغله ها و دغدغه های سال های پایانی حیات پربار استاد احمد منزوی بوده است .
گزیدۀ آثار
- فهرستوارۀ کتابهای فارسی ، 9 جلد ، تهران ، مرکزدایره المعارف بزرگ اسلامی ، 1382-1383.
- فهرست نسخه خطی کتابخانۀ مجلس شورای ملی ، جلد 11 تا16 ، تهران 1345- 1348
- فهرست نسخه های فارسی ، 6جلد ،تهران ، انتشارات مؤسسه فرهنگی منطقه ای ( R.C.D) ، 1348-1353
- فهرست نسخه های خطی کتابخانه وموزه ملی ملک ، 9جلد ، تهران 1352- 1371
- فهرست نسخه های خطی کتابخانۀ گنج بخش ، 4جلد ، پاکستان ، مرکز تحقیقات فارسی ایران وپاکستان ، 1361- 1375.
- فهرست مشترک نسخه های خطی پاکستان ، 13 جلد، پاکستان ، مرکز تحقیقات فارسی ایران وپاکستان ، 1362- 1370
- فهرست نسخه های خطی فارسی مرکزدایره المعارف بزرگ اسلامی ، مجلد یکم : گنجینۀ اهدایی خاندان سلطانعلی سلطانی ، تهران ، 1377.
همچنین برای اطلاع دقیق از زندگانی وفهرست کامل کتابها ومقالات استاد منزوی نک : حدیث عشق ، احمد منزوی ( زندگینامۀ خودنوشت ، گزیدۀ مقالات ونامه ها ) ، به کوشش نادرمطلبی کاشانی وسید محمدحسین مرعشی ، تهران ، کتابخانه ، موزه و مرکزاسناد مجلس شورای اسلامی ، 1382، ص 15- 65.