- مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب - https://mirasmaktoob.com -

مهدوی دامغانی، پرچم‌دار تشیع در غرب

میراث مکتوب- دکتر احمد مهدوی دامغانی پس از اتمام مقدمات و دروس فقه و اصول و فلسفه نزد استادان مبرَّز حوزۀ علمیه مشهد، عازم تهران شد. از همان زمان در مشهد هم، به کار سردفتری علاقه‌مند بود و مدتی به عنوان دفتریار بدین شغل اشتغال داشت. به تهران که آمد تحصیلات خود را در دانشکده معقول و منقول که بعدها به دانشکدۀ الهیات تغییرنام داد، ادامه داد. سال 42 مدرک دکتری خود را از دانشکده ادبیات دانشگاه تهران زیر نظر استاد مدرس رضوی اخذ کرد. تصحیح کشف الحقایق نَسَفی موضوع رساله دکتریش بود. در این سالها از خرمن پرفیض استادانی چون بدیع الزمان فروزانفر، امیری فیروزکوهی، عبدالحمید بدیع الزمانی و بسیاری دیگر خوشه چید. همزمان که به تدریس در دانشگاه مشغول بود، دفترخانه 25، که محل کار او بود، محل تشکیل جلسات خصوصی تدریس او هم بود. در بعضی از ایام هفته هم در همین دفترخانه، برخی کتابها را نزد اهل فن می‌آموخت. چنانکه آثار الباقیه و التفهیم ابوریحان را نزد اکبر داناسرشت (صیرفی) فرا گرفت. صبح‌های جمعه منزل مرحوم علامه قزوینی با جمعی از بزرگان وقت حاضر می‌شد و از محضر پرفیضش بهره‌ها می‌برد. به لحاظ تسلطی که بر علم حدیث و روایت یافته بود، از شیخ محمدباقر مازندرانی، علامه حائری سمنانی و آیت‌الله مرعشی نجفی اجازه روایت دریافت کرد.

اوایل سال 60 به اوین رفت. در شش ماهی که آنجا روزگار می‌گذراند، به احسان نراقی و علینقی منزوی و … فرانسه یاد داد و در ضمن بخش‌هایی از تفسیر کشف الاسرار را غلط‌گیری کرد که بعدها در میراث مکتوب کل ده جلد این تفسیر ویرایش شد و صوابنامۀ ده جلد را به عنوان ضمیمۀ آینۀ میراث در حدود 200 صفحه منتشر کردیم. پس از تبرئه، دوسه سالی ایران ماند، اما دیگر دل از ایران کَنده بود و عزم خود را برای مهاجرت جزم کرده بود. بیش از 35 سال در تهران تدریس کرده و خواست که مابقی عمر را به ترویج معارف اسلامی در بلاد غرب صرف کند.

در روزهای اول در کتابخانه نیویورک با نسخه خطی المَجدی فی انساب الطالبیین ابن ابی‌الغنائم که معاصر سید رضی بوده، آشنا شد. مرحوم آیت‌الله مرعشی نجفی ضمن تشویق ایشان به این کار دو نسخه دیگر برایشان ‌فرستاد و کتاب با مقدمۀ مفصلی از مرحوم مرعشی توسط انتشارات آن کتابخانه چاپ شد. نسخه‌ای را برای آیت‌الله خویی در نجف فرستاد. ایشان در نامه‌ای استاد مهدوی را «ثقة‌الاسلام» خطاب ‌کرد، لقبی که پیشتر برای شیخ کلینی بکار رفته بود. دو دانشگاه معتبر هاروارد و پنسیلوانیا در امریکا از ایشان برای تدریس دعوت کردند. در این سالها با همه مراکز علمی داخل و خارج کشور ارتباط داشت. برای یادنامه‌ها و جشن‌نامه‌های بسیاری مقاله می‌نوشت. دست هر جوان علاقه‌مندی را می‌گرفت و به نوشته‌ها و سؤالات آنها با خط زیبای خود جواب می‌داد. در مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب، هر متن کهن عربی که به دست می‌آ‌مد، اول نام دکتر مهدوی دامغانی به ذهن متبادر می‌شد. وحشیات ابی‌تمام طائی، تصحیح دیوان خازن، مقدمه بر رسائل از جمله ادب الصغیر ابن مقفع، مقدمه بر صحیفۀ سجادیه از جمله یادگارهای استاد مهدوی بر آثار و منشورات مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب است. تصحیح نسمة‌السحر بذکر من تشیّع و شعر را تصحیح کرد، اما از چاپش راضی نبود. جلد اول مشحون از اغلاط بدون نظارت او چاپ شد. مقام معظم رهبری که این چاپ را می‌بینند، تعجب می‌کنند و می‌فرمایند: «این چاپ کار مهدوی نیست». بعد کتاب را می‌دهند خمیر کنند. خوشبختانه چاپ دوم کتاب زیر نظر استاد مهدوی دامغانی به نحو شایسته‌ای چاپ می‌شود.

استاد مهدوی در امریکا در جلسات متعدد دینی و علمی و کنفرانسها شرکت می‌کند. از تدریس گرفته تا روضه‌خوانی در مجالس امام حسین (علیه السلام) و از خطبه عقد ازدواج خواندن تا ادای نماز میت. او در همه امور خیر به مردم کمک می‌کرد، در عین حال می‌گفت: سی سال در تهران و سی سال در هاروارد و پنسیلوانیا تدریس کردم، اما افتخارم این است که نوکری امام حسین را می‌کنم. در چندین خیریه فعالیت داشت و به مستمندان کمک می‌کرد. مرتب از طریق دوستان برای عده‌ای کمکهای مالی می‌فرستاد و از هیچ مساعدتی دریغ نمی‌ورزید.

موسیقی، رمان و سینما

دنیای دکتر مهدوی با اقران و یارانش متفاوت بود. از تقیدات و التزاماتش به ختم قرآن در هر هفته گرفته تا خواندن زیارت جامعه و زیارت عاشورا. خانم دکتر فریده مهدوی می‌گفت: پدرم رمان‌خوان حرفه‌ای بود. عاشق تولستوی بود و آثار بالزاک، دیکنز، الکساندر دوما، اومبرتو اکو، هوگو، لامارتین و … را خوانده بود و آثار برجسته سینمای هالیوود را هم دیده بود و زنگ تفریح او به حساب می‌آمد. او در سال 49 که به مکه و مدینه مشرف شده بود، در خاطراتش، داستانی از خوانندگی ام کلثوم را نقل می‌کند. «شب مبعث بود. از مسجدالنبی به هتل بازگشتم. در بالکن هتل نشسته بودم و تلویزیون روشن بود. یک مرتبه تلویزیون برنامه‌اش را قطع کرد و گفت می‌خواهیم از قاهره برنامه مدیحه‌خوانی ام کلثوم را پخش کنیم. نمی‌دانم شما سه قصیده‌ای را که ام کلثوم در مدح نبیّ مکرّم اسلام خوانده شنیده‌اید یا نه؟ یکی از قصیده‌ها، سرودۀ احمد شوقی است که امیرالشعرای مصر بود. پرده کنار رفت و امّ کلثوم روی سن آمد و شروع کرد به خواندن قصیدۀ بائیه بوصیری در مدح پیامبر(ص):

سلوا قلبی غداةَ سلا و ثابا     لعلَّ علی الجمال له عتابا …

خدا رحمت کند این امّ کلثوم را. وقتی سیّده امّ کلثوم این قصیده را با آن خلوصی که داشت، می‌خواند که الان یادم می‌آید منقلب می‌شوم و من در آن روز هم نزدیک بود ضعف کنم. آن قدر آن شب برایش طلا و گردن‌بند نثار کردند که جمال عبدالناصر گفت همه را صرف ارتش کنند…» (آیینه ص 215-216)

نثر و قلم دکتر مهدوی

نثر فارسی استاد مهدوی همچون نثر فارسی استادانش علامه قزوینی و فروزانفر، نثر پخته و سخته و دلچسب بود و گویی کلمات مفاهیم را دنبال خود می‌کشد. هم شیوا و دلنشین می‌نوشتند و هم به دلیل آنکه گاه آمیخته با کلمات عربی بود که خاص نثر برخی فضلای حوزوی است، مضامینی را تکرار می‌کردند. این نثر استاد بیشتر در سوگ‌نامه نویسی‌ها دیده می‌شد که عواطف و احساسات انسانی در آنها موج می‌زد، تا در جشن‌نامه‌هایی که می‌نوشتند. تعبیرِ از «سخن، سخن خیزد» در نوشته‌های استاد بسیار دیده می‌شود و عبارات داخل پرانتری که وسط نوشتار یادشان می‌آمد، طبعاً به ملاحت و کشش بحث او کمک می‌کرد. اما نثر گفتاری ایشان که کتابی مفصل از سرگذشت‌نامۀ او شده، در کتابی با عنوان «آیینه در برابر خورشید» به‌روشنی متفاوت از نثر نوشتاری اوست و نثری بسیار روایی و خواندنی است. همت بلند جناب حسینی نورزاد را قدر می‌دانیم که قدر زر را خوب شناخت و طی چند سال حضور در فلادلفیا در منزل استاد، تاریخ شفاهی بی‌نظیری را فراهم آورد که از سوی انتشارات نشر نی منتشر شده است.

علاقه استاد به ادبیات عرب زبانزد است. او با چه شعَفی از کتاب الاغانی ابوالفرج اصفهانی تعریف می‌کند. در مقاله‌ای که برای جشن‌نامه دکتر جلال متینی می‌فرستد دربارۀ اغانی می‌نویسد: «این کتاب یکی از مهمترین مواریث فرهنگی نه تنها عالم اسلام بلکه جامعۀ بشریت است که توسط یک اصفهانی شیعی مذهب تألیف شده… سپس به داستان کتابخانه صاحب بن عَبّاد اشاره می‌کند که در سفرها 40 شتر بار کتاب با خود به همراه می‌برد و بعد از آن که اغانی به دستش رسید، آن را با خود همراه می‌کرد. بنده هم اغلب تحقیقات خود را در باب تاریخ موسیقی که در کتاب «موسیقی‌شناخت» گردآوری کرده‌ام، از همین کتاب نفیس الاغانی بسیار استفاده کرده‌ام. این کتاب از نظر تاریخ شیعه و شیعه‌شناسی هم بسیار اهمیت دارد و شایسته است اینجا به این خاطره اشاره کنم که آقای دکتر آذرشب، استاد نحو عربی ما در دانشگاه، از قول مقام معظم رهبری نقل می‌کردند که ایشان درباره اغانی می‌فرمودند که «آن روی دیگر سکۀ تاریخ تشیع در کتاب اغانی مستتر است و باید بازشناسی شود».

رجال‌شناسی

بی‌شک مرحوم مهدوی یکی از بزرگترین رجال‌شناسان معاصر بودند که هم طبقه اجداد افراد حوزوی و هم بسیاری از بزرگان دانشگاهی را با ذکر جزئیات خوب در یاد داشتند. بیشتر مقالات ایشان چه آنها که با عنوان جشن‌نامه تقدیم می‌کردند و چه مطالبی که به عنوان سوگ‌نامه و یادنامه می‌نوشتند، مشحون از اطلاعات رجالی افراد صاحب‌نام است. این اطلاعات ناشی از حافظۀ سرشار و ذهن وقّاد آن استاد عدیم النظیر بود. برای همین با بسیاری از بزرگان عصر مکاتبه داشت و چند جا نوشته که «المکاتبه نصف الملاقاة». کاش زمانی این دستنوشته‌ها جمع‌آوری و چاپ شود که خود نمونه‌ای اعلا از مکاتبات اهل علم در سدۀ اخیر است.

ادبیات فارسی و عشق به فردوسی

استاد مهدوی سال‌ها در دانشگاه تهران و هاروارد متون نظم و نثر فارسی تدریس کردند. اما عشق و علاقۀ او به فردوسی از لون دیگری بود. مقالاتی در اثبات تشیع فردوسی نوشت و او را حکیمی دانشمند می‌دانست. در یک سخنرانی که در هاروارد درباره محیط زیست در اسلام ایراد کرد، از احترام اسلام به حیوانات سخن گفت. او اضافه کرد: «من علاوه بر آنکه مسلمانم این افتخار را دارم که ایرانی‌ام. در شعر شاعران ایرانی که مایۀ افتخار بشریت‌اند، آن‌قدر توصیه و سفارش به رعایت زمین و درخت و جانوران شده … و اما فردوسی شاعر ملی بزرگ ما که چندین سال پیش آکادمی فرانسه کتاب شاهنامه را یکی از مهمترین کتابهایی دانست که بشریت تألیف کرده، این گفته فردوسی بسیار ستودنی است که «میازار موری که دانه کش است….» (یاد یاران ص170)

نقد معاصران

در مقاله‌ای که پس از درگذشت مرحوم سیدجلال آشتیانی نوشت، در آن مقاله یادی از بزرگمرد دانش و فلسفه مرحوم عبدالجواد فلاطوری کرد که به دلیل ارادتی که به آن مرحوم داشت، نتوانست از حادثه‌ای که در مجلس بزرگداشت آن مرحوم پیش آمد، بگذرد. او می‌نویسد که دکتر فردید جلسۀ معارفۀ دکتر فلاطوری را به جلسۀ معارضه تبدیل کرد و او را رنجیده خاطر ساخت. بعد اضافه می‌کند: همان فردید سابق الذکر با چه خیمه‌شب بازی و سفسطه‌سازی از خوف آن‌که مبادا دکتر فلاطوری آنچه را جناب فردید با ابهام، رشته بود پنبه کند، مرتکب چنان جسارتهایی به آن مرد عفیف دانشمند شد. (یاد یاران ص 187)

 یادی از مرحوم محمدامین ریاحی و مرحوم مینوی

حسّ وطن‌دوستی ریاحی که دانشجوی ادب فارسی و از معاصران دکتر مهدوی بود، برای استاد مهدوی ستایش برانگیز بود. ایشان می‌گوید: سال 1324 زمانی که دکتر ریاحی دانشجوی دانشکده ادبیات بود، شهرهای آذربایجان توسط حزب دمکرات ایران به سرکردگی جعفر پیشه‌وری اشغال شده بود. حزب وحدت ایران برای نجات آذربایجان تشکیل شد و ما هم در آن شرکت می‌کردیم. دکتر ریاحی در نطق آتشین خود که با سروده‌ای میهن‌دوستانه از خود به پایان برد، اعلام کرد: فردا صبح یک اتوبوس با خرج خودم تهیه می‌کنم و هرکس بخواهد می‌تواند با من همراه شود تا برای آزادسازی شهر زنجان عازم شویم. فردا صبح اتوبوس عازم زنجان شد، اما ارتش زودتر اقدام به آزادسازی شهر کرده بود و از دانشجویان خواست به دانشگاه بازگردند. (یاد یاران ص 207)

همچنین دربارۀ ارادت خود به مرحوم دکتر مجتبی مینوی چنین گفته است: «من به سفارش استاد فروزانفر درباره ابیات عربی کلیله و دمنه در یغما می‌نوشتم و مشخص می‌کردم که شاعرش کیست و از چه قرنی است و تا مدتی از چاپ کلیله و دمنه تصحیح استاد مینوی خبر نداشتم.

روزی دیدم استاد مینوی در مجله یغما با اسم مستعار بر من تاخته که بعضی جوانان حدّ خود را نمی‌شناسند و … . من هم که می‌دانستم استاد زود قضاوت کرده‌اند، جواب مؤدبانه‌ای نوشتم که «جز عذرخواهی و فروتنی جواب دیگری ندارم». (آیینه ص 175)

مهدوی و دعایی، مردان وفاق و دوستی

دو یار قدیمی که سالها با هم مکاتبه داشتند. اولین کسی که مقالات دکتر مهدوی را چاپ کرد، مرحوم دعایی در روزنامه اطلاعات بود. بعدها سه کتاب از مجموعه مقالات استاد به لطف جناب دعایی در روزنامه اطلاعات چاپ شد. مرحوم دعایی سیاستمداری صبور و متخلق بود و با هر اهل فکر و اندیشه‌ای به دور از نوع جناح و منش و دین و آیین، اهل مجالست و گفت‌وگو بود. اهل مدارا و صلح و دوستی بود و از کسی کینه‌ای به دل نداشت و با همه افراد با مهربانی رفتار می‌کرد. دکتر مهدوی دامغانی هم در این سالهای دور از وطن با همه افراد ارتباط داشت و مکاتبه. تلفنی با مراجع عظام قم و نجف گرفته تا برخی اصحاب ادیان و کشیشهای کلیسا، مکاتبه و گفت‌وگو می‌کرد. برای همه «مرحوم» می‌گفت و برای خلفای مذاهب «رضی الله عنه» می‌نوشت و به عقاید اهل سنت احترام می‌گذاشت. در عین اینکه خط قرمز او اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بود.  

عشق به امام رضا (ع)

آرزوی استاد مهدوی، زیارت ضریح مطهر امام رضا علی بن موسی الرضا علیه السلام بود. هر روز صبح که از خانه خارج می‌شد، رو به حرم آن حضرت کرده و سلام می‌داد. سال 69 برای شرکت در جشن هزاره فردوسی به ایران آمد، حسب یک خطای سیستمی، در فرودگاه ممنوع‌ الخروج شد. برایش خاطرات گذشته تداعی شد و تصمیم گرفت تا موضوع ممنوع الخروجی حل و فصل نشود، به ایران نیاید. شخصاً موضوع را پیگیری می‌کردم. اصرار بر چیزی داشت که ممکن نبود. زمان وزارت دکتر سید محمد حسینی، وزیر دعوت‌نامه‌ای برای ایشان فرستاد تا در همایشی که ما قصد برگزاری آن را داشتیم، شرکت کند تا مجالی برای بازگشت ایشان به ایران فراهم شود. عذر آورد که به دلیل تدریس در هاروارد امکان سفر به ایران ندارد. البته دکتر امیدسالار هم پیگیر موضوع بود و می‌گفت به دلیل داروهایی که مصرف می‌کنند سفر به ایران برایشان مقدور نیست. به هر روی کوشش خود را برای حل مسئله «قبرجای» او در صحن جمهوری حرم مطهر امام رضا (ع) معطوف کردیم. نامه خادمیت تولیت زمان شاه را برایم فرستاد که مستلزم یک قبرجای بود. اما این نامه را تولیت وقت قبول نداشت. ایشان نامه‌ای مفصل نوشت که یک بار هم با هزینه شخصی محل قبر برای خود خریداری کرده و اقساط هزینه خرید قبر را پرداخت کرده و اسنادش در دفترخانه‌اش موجود بوده که تخلیه کرده و برده بودند… و اما مرحوم آیت‌الله طبسی طبق این نامۀ استاد، با تخصیص جاقبر برای ایشان موافقت کردند. وقتی این نامه را من برای ایشان فرستادم، خدا می‌داند چقدر خوشحال شدند و مرا دعا کردند. البته نقش جناب سید مجتبی حسینی هم در پیگیری موضوع قابل تحسین است. به هر حال، در تماسی که با استاد داشتم، بخصوص پس از فوت همسرشان، تاجماه خانم، موضوع سفر به ایران را مطرح می‌کردم. متأسفانه کرونا عالمگیر شده بود و بازگشت استاد به ایران در ایام کهولت سن و رواج بیماری کوید مقدور نبود و صلاح بود که در منزل استراحت کنند. روحش شاد و یادش گرامی.

اکبر ایرانی
مدیرعامل مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب 

 

 

[1]
[2]