- مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب - https://mirasmaktoob.com -

گزارش مراسم چهلمین روز درگذشت دکتر «بدرالزمان قریب»

میراث مکتوب- مرکز دائرة ‌المعارف بزرگ اسلامی به‌مناسبت چهلمین روز درگذشت دکتر «بدرالزمان قریب» مجلس یادبودی را به شکل مجازی برگزار کرد.

در ادامه سخنان کاظم موسوی بجنوردی، ژاله آموزگار، علی اشرف صادقی، محمود جعفری دهقی، حسن رضایی باغ بیدی، و احمد پاکتچی را که در این مراسم ایراد شده است، می‌خوانید.

 

کاظم موسوی بجنوردی: همت خانم قریب در باب زبانهای ایرانی بر ثروت و دارایی زبان فارسی افزود 

رئیس مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی در این مراسم  که عصر روز یکشنبه 16شهریور برگزار شد، با تشریح جایگاه علمی مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی که در سایه کوشش استادان برجسته  حاصل شده است، گفت: در میان چهره های علمی کشور ما، در سال های اخیر زنده یاد خانم دکتر قریب درخشش خاص دارد به ویژه برای کسانی که به شناخت هر چه بیشتر و بهتر فرهنگ و تمدن ایرانی بر بنیادهای علمی دلبستگی نشان می دهند. خانم دکتر قریب همت بلندی داشت و چنین به نظر می رسد از آغاز جوانی راه خود را در مطالعه و تحقیق یافته بود. او از خاندانی بزرگ برخاسته بود که غالب اعضای آن به علم و ادب شناخته بودند و کمابیش قابل انتظار بوده است که بدرالزمان قریب نیز تحت تأثیر پرورش آن خاندان به فرهنگ ایرانی و زبان فارسی دلبستگی یافته باشد بدان حد که شعر بسراید و طبع آزمایی کند. او می توانست راه آسان را برگزیند و در ادب و تحقیقات ادبی با تکیه بر شهرت خانوادگی، روزگار را به سر آورد، با این همه او تصمیم گرفت راه دشوار را انتخاب کند و در پی مبحثی از فرهنگ ایرانی باشد که کمتر شناخته است و گویی پژوهشگران ایرانی آن مبحث را به کلی به خاورشناسان واگذار کرده بودند یعنی شناخت هر چه بیشتر زبان های ایرانی به ویژه زبان سغدی و او عمر پربرکت خود را بر سر این هدف عالی نهاد. اندکی مطالعه نشان می دهد که کار تحقیق در این زمینه ها بسیار دشوار است و به تخصص در چند نوع خط و زبان ادوار باستان ایران و شرق باستانی نیاز دارد و نوآوری علمی در آن بسی دشوارتر است. با این همه، حتی در تأمین همین هدف نیز، دکتر قریب کوشید راه های نرفته را بپیماید و سرآمد پژوهشگران جهانی باشد: او گذشته از تألیف دهها مقالۀ علمی و کتاب، با تألیف فرهنگ سغدی گامی بلند و اساسی برداشت و کتابی مرجع در این باب پدید آورد. از طرف دیگر، کوشش و همت بی نظیر او در باب زبان های ایرانی بسی بر ثروت و دارایی زبان فارسی افزود و نشان داد که فرهنگ ایرانی تا نقاط دوردست نیز پرتو می افکنده است. بدین ترتیب، پژوهش و تحقیق دربارۀ زبان های ایرانی با توجه به آراء و نظرات او که در ادب فارسی هم دستی نیرومند داشت بسی پربارتر شد.

موسوی بجنوردی افزود: کفۀ سنگین تر در زندگی دکتر قریب که آن را از هر جهت آموزنده جلوه می دهد، جنبۀ اخلاقی در شخصیت اوست. بدرالزمان قریب بیش از شش دهه در مراکز و محیط های علمی و دانشگاهی ایران و جهان حضور داشت و فعال بود. مطالعه و تحقیق و تدریس می کرد؛ مقاله و کتاب می نوشت، اما با کمال فروتنی و تواضع و بی هیاهو. از خودنمایی و تظاهر گریزان بود و چنان شخصیت استوار علمی داشت که سخن به گزافه نمی گفت و نمی نوشت. تقوای علمی او به راستی نمونه بود. کمتر شخصیت علمی در کشور ما تا این حد به «موازین آکادمیک» پای بند مانده است. از این جهت می توان گفت که بدرالزمان قریب به راستی الگویی از شخصیتی علمی و آکادمیک بود و در همۀ عمر کوشید آن گوهر بی مانند را که خود با کوشش و همت بلند پدید آورده بود نگاه دارد و نگاهبانی کند. جوانان و دانشجویان به ویژه بانوان دانش دوست روزگار ما در زندگی و آثار بدرالزمان قریب نکته های آموختنی بسیار خواهند یافت.

در پایان، رئیس مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی گفت:  دکتر قریب تا واپسین روزهای زندگی در حالی که قامتش از سالخوردگی خم شده بود، در جلسات شورای عالی علمی مرکز حضور می یافت و در همۀ این جلسات نیز بنابر شیوه و سیره ای که داشت جز در حد نیاز و آن هم در مباحث تخصصی سخن نمی گفت. نفس حضور او در این جلسات سخت مغتنم بود. ما در مرکز دائره المعارف از بیش از 30 سال پیش کوشیدیم تا شورای عالی علمی، برگزیده ای از شخصیت های علمی و آکادمیک ایران باشد، زیرا اهداف عالی این مرکز جز از این طریق پیش نمی رفت. پدیدآوردن مرکزی با این امکانات و کتابخانۀ عظیم و صدها پژوهشگر برای تألیف دانشنامه های بزرگ به شورایی متشکل از مدیران بخش های متنوع علمی و مشاوران کارآزموده نیاز داشت. موجب کمال سرفرازی است که شخصیت های پرآوازۀ کشور در ربع قرن اخیر این مرکز را برای همکاری برگزیدند و همۀ آنها در ارتقاء سطح علمی مرکز، از تألیف تا ویرایش و راهنمایی پژوهشگران جوان سهم چشمگیر داشتند و هر اقدامی برای ارتقاء علمی این مرکز را در سطح جهانی، وظیفۀ علمی و میهنی خود تلقی کردند. مایۀ مباهات است که خانم دکتر قریب از جملۀ آن استادان بزرگوار بود و امیدواریم که نسل های بعدی پژوهشگران این سرزمین نیز به آن استادان تأسی کنند.       

 

ژاله آموزگار: بدرالزمان قریب با آثار ارزنده اش همچنان در خاطره ها زنده خواهد ماند

نمی دانم چندمین بار است که در طول آشنایی و همکاری با بدرالزمان قریب دربارۀ ایشان سخن می گویم. در جلسات گذشته او با لبخندش در برابر من نشسته بود و وقتی مناقبش را برمی شمردم لبخندی می زد و دوستانه سر تکان می داد و گفته هایم را که هرگز رنگ تملق و مداهنه نداشت و ذکر واقعیت ها از زندگی علمی او بود، با رضایت و خرسندی گوش می کرد.

در جلسه ای که به همت آقای دهباشی در28/6/96 در سری شبهای بخارا برگزار شد او دیگر آن بدری قریب سابق نبود و ادراک کمتری داشت و باید اقرار کنم که من دوست نداشتم که دوستداران او، او را در آن حالت ببینند.

در آخرین بزرگداشتی که در کتابخانه ملی در 29 دی 1397 بر پا شد و من از مناصبات دیرپایم با او سخن می گفتم، نتوانسته بود در جلسه حضور پیدا کند.

آخرین خاطره از ارتباط با او به حدود ده روز یا یک هفته پیش از درگذشتش برمی گردد. ایشان در آسایشگاهی جای داشتند وبه دلیل بیماری تفرقه افکن کرونا امکان ملاقات و دیدار حضوری با ایشان نبود. یکی از خویشاوندان تصویری با ایشان تماس گرفته بودند و من تلفنی به جمع این دو پیوستم. با این که خویشاوندشان مرا معرفی کرد، نمی دانم مرا به خاطر آوردند یا نه، ولی مناسب ترین و شیرین ترین جملاتی را که می توانستم در تعریف و تمجید ایشان با صدای بلند برشمردم. بنا به اظهار این خویشاوند او با لبخندی با نوعی رضایت به سخنان من واکنش نشان داده بود و در پاسخ این پرسش که آیا این خانم را شناختید ظاهرا با لبخند سر تکان داده بود.

دریغا که این آخرین ارتباط ما بود و من این خاطره لطیف را در بهترین جای حافظه ام جای داده ام و برای دوستان بارها تکرار کرده ام. کاش دوباره لبخند رضایت آمیز و سرتکان دادن های مهربانانه اش را می دیدم.

من از قدیمی ترین همکاران خانم دکتر قریب هستم. سالهای متمادی ما از پله های دانشکده ادبیات دانشگاه تهران بالا رفته بودیم، در دفتر گروه در طبقه سوم دانشکده به هم سلام گفته بودیم و با همکاران دانشمندمان هم نشینی و هم سخنی کرده بودیم. مصاحبت اهل علم و تفکر نعمت بزرگی اسن و یکی از خوشبختی های من این بوده است که در طول زندگی ام ساعات دلپذیری را در کنار نامداران این سده گذرانده ام و در طی خدمات دانشگاهیم با بزرگانی همکار و همنشین بوده ام که هر کدام جزء مفاخر این سرزمین بوده اند و هستند و بدرالزمان قریب یکی از آنها بود که صادقانه زندگی اش را وقف دانش کرد و با تلاش های مفید و خستگی ناپذیر بر قلۀ افتخار دست یافت. عمر پربار و دراز او که نماددش خط تیره ای میان سالهای 1308 و 1399 است هرگز به بیهودگی نگذشت. او همیشه رو به پیش داشت.

او ضمن برخورداری از استعداد ذاتی، با کوشش فراوان و تاش های شبانه روزی و با پشتکار، این مسیر نه چندان هموار را درنوردید.

بخت یارش بود که در تهران در خانواده ای فرهنگی به دنیا آید، در دبستان و دبیرستان های خوب آن دوران ، ژانداک و نوربخش تحصیل کند. نخست با وجود داشتنقریحۀ شاعری مایل به تحصیل در رشتۀ پزشکی بود، ولی وقتی به دلیل بیماری چشم وقفه ای در ادامۀ تحصیلش پیش آمدو دوباره راه دانشجویی را در پیش گرفت انتخابش دانشکده ادبیات بود.

او توانست در محیط مناسب و پربار آن زمان دانشکده ادبیات، محضر استادان گرانقدری را درک کند که دغدغه شان علم بود و پژوهش و نگارش آرمان شان.

او خوب آموخت و سپس با گنجینه ای از فرهنگ و ادب غنی این سرزمین، با استفاده از بورس شاگردان اول راهی غرب شد. من بارها گفته ام که در آن دوره به دست آوردن چنین امکاناتی تنها با تلاش علمی میسر بود و نه وابستگی های خاص. پله های ترقی علمی را آنهایی که استعداد داشتند و تلاش علمی کرده بودند درمی نوردیدند. دیگر مطرح نبود که این داوطلب زن است یا مرد، ازدواج کرده است یا مجرد است و چه اعتقاداتی دارد.

او به نسلی از تحصیل کرده های خارج از کشور تعلق داشت که پس از فراگیری های لازم و مفید و بهره بردن از محضر دانشمندان آن سوی مرز، با خلوص نیت باز می گشتند تا دین خود را به این سرزمین ادا کنند.

بدری قریب هم با دست پر بازگشت، دانسته هایش را با عشق و علاقه و با احساس مسئولیت در قبال فرهنگ سرزمین ش در اختیار مشتاقان قرار داد.

خدمات دانشگاهیش را از دانشگاه شیراز آغاز کرد. سپس در سال 1350 از دانشگاه شیراز به دانشگاه تهران و به گروه فرهنگ و زبانهای باستانی منتقل شد و تا سال 1381 که به افتخار بازنشستگی نائل شد صادقانه و مسئولانه به تدریس پرداخت و آثار ارزنده ای به وجود آورد که سخنرانان محترم بعد بدان خواهند پرداخت.

دوران بازنشستگی دوران خاموشی بدری قریب نبود. برای دانشمندانی مانند او بازنشستگی مفهومی ندارد. او همچنان می نوشت و تعلیم می داد. در تمام این مدت طبع لطیف شعری او نیز شکوفا بود و سروهد های شیوای او زینت بخش و گرمی دهنده محافل ما بود.

از میان آثار ایشان منن به تنها موردی که می خواهم اشاره کنم فرهنگ سغدی، ماندگارترین یادگار ایشان است.

وقتی بدری قریب از رساله دکتری خود در سال 1344 برابر با 1965، در دانشگاه پنسیلوانیا، با عنوان«تحلیل نظام فعل در زبان سغدی» دفاع کرد و به ایران بازگشت و پایه درس زبان سغدی را در دانشگاه گذاشت، مفهوم روشنی از این زبان در ذهن های پژوهشگران ایرانی نبود. ولی اکنون پس از سالیان، به پایمردی او و سپس در سایه تلاش دست پرورده هایش که همکاران و استادان بعدی این بخش از مطالعات ایران باستان شدند. این دانش در اینجا چنان پای گرفته است که هم اکنون در دانشکده های مختلف ایران تدریس می شود و متخصصان معتبر و متعددی در این زمینه فعالیت می کنند و آثار ارزنده ای را به چاپ می رسانند.

زمانی که کتاب فرهنگ سغدی اثر ارزنده و ماندگار بدری قریب منتشر شد و به عنوان کتاب سال برگزیده گردید ما و همه پژوهشگران و علاقه مندان رشته فرهنگ و زبان های باستانی به خود بالیدیم. چون این رویداد نخست درخشش و گستردگی فرهنگ ریشه دار ایران را در پهنه ای گسترده از ایران بزرگ آن روزگاران را نشان می داد که می توان آن را در شرق یا سیحون و جیحون کشاند، در شمال تا دشتهای اوراسی جنوب روسیه پیش برد و در غرب تا میان رودان و در جنوب تا کرانه فیروزه فام خلیج فارس. از سوی دیگر باعث افتخار ما بود که این کار سترگ به دست بانویی دانشمند از سرزمین ایران پا گرفته بود.

اینجاست که باید گفت که خط تیره میان تولد و مرگ همه یکسان نیست. زندگی تنها گذران سالها نیست. چگونه گذراندن این سالهاست وگرنه هر جانداری لحظۀ تولد دارد و دم مرگ.

همه عمر می کنند ولی همه ماندگار نمی شوند. آنهایی نمی میرند که در طول زندگی رشد عقلی و فرهنگی کرده باشند و ورقی بر علوم گذشته افزوده باشند که آیندگان را به کار آید. چنین افرادی جسم شان به خاک سپرده می شود. ولی آثارشان گواهی زنده بودن آنهاست.

در ده مرداد 1399 جسم بدری قریب به خاک سپرده شد ولی او با آثار ارزنده اش همچنان در خاطره ها زنده خواهد ماند.

 

علی اشرف صادقی: خانم دکتر قریب اهل افراط در نظریات نبودند

مرحوم استاد دکتر بدرالزمان قریب، استاد زبانهای باستانی ایران در دانشگاه تهران و متخصص زبان سغدی،  از خانواده ی بسیار معتبر و با شخصیتی بود. پدر ایشان آقاضیاء قریب شغل دیپلماتیک داشت و مدتها سفیر ایران در قاهره بود. همانطور که دکتر قریب در یادداشتهای خودش نوشته است گویا در ازدواج اول محمدرضا پهلوی با ملکه فوزیه ایشان ذی مدخل بوده است. پدربزرگ ایشان مرحوم شمس العلمای گرکانی بود صاحب کتاب ابدع البدایع و بعضی کتابهای دیگر که اهالی ادب از این کتابها اطلاع دارند. بقیه خانواده ی ایشان هم همه فرهنگی بودند و اصلاً از روستای گرکان از توابع آشتیان بودند. مرحوم استاد عبدالعظیم قریب استاد ادبیات فارسی که سمت استادی بر خیلی دیگر از استادان داشتند، و در حدود سال 1364 یا 1365 فوت کردند، ایشان هم از این خانواده بودند. همچنین دکتر محمد قریب متخصص درجۀ یک کودکان که داماد استاد عبدالعظیم قریب بودند. دکترعبدالکریم قریب استاد دانشسرای عالی یا دانشگاه خوارزمی امروز از متخصصان برجستۀ زمین شناسی بود که کتابی هم دربارۀ گرکان نوشته اند. کتاب خوبی است و واژه نامه ای هم از واژه های مترادف و مستعمل در گرکان را در آخر آن اضافه کرده اند.

 خانم قریب در مدرسۀ فرانسوی ها ، دبیرستان رازی درس خوانده بود با زبان فرانسه تقریبا بزرگ شده بود بعد به دانشکده ادبیات آمده بود و لیسانس ادبیات گرفته بود و بعد به آمریکا رفته بود با پروفسور هنینگ و درستن آنجا کار کرده بود در پنسیلوانیا و دکترای خودش را از آنجا گرفته بود. بعد که به ایران برگشت وارد دانشگاه شیراز شد که در آن موقع دانشگاه پهلوی نامیده می شد. چند سالی در آنجا استخدام بود تا اینکه حدودا در سال 1352 خودش را به دانشگاه تهران منتقل کرد. ایشان تمام زندگی خودش را وقف علم کرده بود حتی تشکیل خانواده نداده بود که بیشتر به تحقیق در زبانهای ایرانی و مخصوصا زبان سغدی بپردازد که قبل از اسلام در ماوراءالنهر و کشورهای ازبکستان و تاجیکستان کنونی زبان متداول مردم بوده و زبان جاده ابریشم بوده تجار چینی به این زبان آشنا بودند کالاهای خودشان را می آوردند وبه سغدی زبان های سکنۀ ماوراءالنهر می دادند و آنها به تجار اطراف دریای مدیترانه تحویل می دادند.

 به هر حال این زبان با هجوم مسلمانان در قرن اول و دوم هجری به ماوراءالنهر رفته رفته در مقابل زبان فارسی عقب نشینی کرد و جایش را به زبان فارسی داد و از قرن ششم و هفتم به بعد هم بخش اعظمی از قلمرو این زبان و زبان فارسی جای خودش را به زبان ترکی داد.

خانم دکتر قریب تنها فرهنگ زبان سغدی که تا به حال تعریف شده است را نوشته اند و فرهنگ بسیار معتبری است. کلمات سغدی را به فارسی و انگلیسی معنی کرده اند. یک مقدمه فارسی و یک مقدمۀ انگلیسی دارد بعد هم موسسه فرهنگان و مهندس منصوری این کتاب را چاپ کرد. یک تکمله ای هم بر این کتاب نوشتند که در چاپ های بعدی اضافه شده است.

ایشان علاوه بر زبان سغدی درباره زبان فارسی باستان هم تحقیق کردند و یک کتیبه ای را برای اولین با ایشان کشف کردند و خواندند و چاپ کردند . بعدا ایران شناسان غربی قرائت کتیبه را تکمیل کردند.

شخص بسیار خیری بود موسسۀ خیریه ای درست کرده بودند با دو خواهر خودشون که آنها هم خیر بودند که سالها قبل از ایشان درگذشتند. هر سال به این مناسبت یک شامی هم می دادند و عده ای را دریکی از رستوران های تهران دعوت می کردند.

به هرحال از نظر شخصی بسیار فرهیخته بودند و اخلاقی بودند اهل افراط در نظریات نبودند نه افراط در نظریات پیش از اسلامی و نه در زمینه ی دیگری. شخص خیلی حساسی بودند ما از نزدیک با ایشان تماس داشتیم ولی همیشه حرمت همکارانشان را نگه می داشتند و حدود دوستی را به خوبی رعایت می کردند. در فرهنگستان مدتی مدیر گروه زبان ها و گویش های ایرانی بودند که بعد به علت اینکه کسالتی پیدا کردند و سنشان افزونی گرفت کناره گیری کردند و یکی از همکاران جوان ما آن کار را به عهده گرفتند. ما از همکاری با ایشان در دانشگاه تهران و فرهنگستان زبان و ادب فارسی به خودمان می بالیم همینطور از عضویت ایشان در شورای علمی مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. روحشان شاد

 

محمود جعفری دهقی: فرهنگ سغدی از مهمترین مراجع علمی در سراسر جهان ایران شناسی است

مهر تو واژه واژه به جان های ما نشست

دیگر به مهر مرگ ز خاطر نمی روی

در بارۀ زنده یاد استاد بدرالزمان قریب و دقایق زندگی علمی و ارزش های اخلاقی ایشان هرچه گفته شود کافی نیست.

الف. مقام علمی:

نخستین برخورد غیر مستقیم من با استاد قریب زمانی بود که من دانشجوی فرهنگ و زبان های باستانی در دانشگاه لندن یعنی مدرسه السنه شرقیه قدیم بودم. یکی از درس هایی که در محضر استاد سیمز ویلیامز می خواندم درس سغدی بود. همان موقع نخستین کتابی که برای مطالعه بیشتر معرفی شد کتاب خانم دکتر قریب بود. یعنی داستان تولد بودا. به یاد دارم که آقای سیمز ویلیامز به گونه ای همراه با احترام از ایشان یاد می کرد و این نخستین تاثیری بود که خانم قریب بر من گذاشت. ما با آقای سیمز ویلیامز وسنتره جاتکه یا همان داستان تولد بودا را می خواندیم و من علاوه بر آثار خود استاد سیمز ویلیامز و کتاب معروف دستور زبان سغدی آقای ایلیا گرشویچ از مقالات و آثار استاد قریب نیز بهره می بردم. از جمله پایان نامه دکتری ایشان که در باب تحلیل ساختار فعل در زبان سغدی بود و ایشان از آن در دانشگاه پنسیلوانیا دفاع کرده بود. این پایان نامه بصورت فتوکپی در کتابخانه SOAS موجود بود و ما از آن استفاده می کردیم. این همان کاری است که همین اواخر به پیشنهاد بنده و موافقت استاد قریب با همت مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی چاپ و منتشر شد. بنابراین، مقام علمی استاد از همان زمان در بیرون از کشور به خوبی شناخته شده بود.

اما در خود ایران هم استاد قریب به عنوان انسانی والا و دانشمندی توانا مورد احترام همگان بود. ایشان به عنوان بنیان گذار کرسی زبان سغدی و در مقام استاد دانشگاه تهران همواره در ارائه کارهای علمی و تحقیقات تازه پیشگام بود و برای دانشجویان خود حرف تازه داشت. در سال ۱۳۴۵ کتیبه تازه ای از خشایار شا به خط میخی و زبان فارسی باستان در شیراز کشف شد و استاد قریب برای نخستین بار آن را به درستی خواند و ترجمه کرد. نتیجه قرائت ایشان از آن کتیبه بعدها در نشریات علمی ایران و خارج از ایران چاپ شد.

استاد قریب نخستین کسی بود که فرهنگ جامعی برای زبان سغدی به فارسی و انگلیسی تدوین کرد. ایشان دستنویس این فرهنگ را برای دانشمندان سغدی شناس آن زمان ارسال می کرد و نظر آنها را جویا می شد. از جمله وقتی کارش را برای آقای سیمز ویلیامز ارسال کرد تحسین ایشان را برانگیخت و ایشان از این کار در کلاس برای ما بسیار تعریف کرد. وقتی هم آقای سیمز ویلیامز برای دریافت جایزه کتاب سال به ایران آمد استاد قریب با اشتیاق تمام به دیدار ایشان شتافت. استاد قریب یک بار هم برای مشورت دربارۀ این فرهنگ به کمبریج سفر کرد تا در این باره با آقای ایلیا گرشویچ رایزنی کند. آقای گرشویچ که استادی بسیار سخت گیر و نسبتا تندخو بود با نهایت محبت و احترام از ایشان استقبال کرد و کار ایشان را خواند و پیشنهاد هایی نیز به ایشان ازائه کرد. استاد قریب همیشه از این برخورد خوب آقای گرشویچ و سفر به کمبریج یاد می کرد. همین امر سبب شد که فرهنگ سغدی ایشان به عنوان یکی از مهمترین مراجع علمی در سراسر جهان ایران شناسی پذیرفته شود و مورد استفاده همه متخصصان زبان های ایرانی قرار گیرد.

 خوب به یاد دارم که وقتی در کنگره جهانی ایران شناسان اروپا در سال ۲۰۰۷ در وین سخنرانی کردند مورد تشویق همگان قرار گرفتند به طوری که آقای فراگنر دبیر علمی همایش ایشان را به عنوان عضو افتخاری انجمن ایران شناسان اروپا معرفی کرد و این مایه سربلندی همه ما بود.

ب. ویژگی های اخلاقی

اما ویژگی های اخلاقی ایشان از ویژگی های علمی ایشان برتر بود. استاد قریب همواره از استادان خود به نیکی یاد می کرد. چه آنها که در دانشگاه تهران بودند مانند استادان پور داود، فروزانفر، عبدالعظیم خان قریب، جلال الدین همایی و ذبیح الله صفا و چه آنها که در خارج از ایران از محضرشان بهره برده بود مانند جرج کامرون، مارک درسدن و والتر برونو هنینگ. او همواره از آموخته های خود و ارزش های علمی و انسانی این استادان سخن می گفت. روشی که متاسفانه امروزه در کشور ما متروک شده و تحصیل کرده های ما جز بدگویی از یکدیگر به کار دیگری نمی پردازند.

یکی دیگر از ویژگی های اخلاقی استاد قریب، دانشجو پروری ایشان بود. روش استاد چنین بود که علی رغم دشواری های زبان سغدی عشق دانشجویان را به این زبان و به علم ایران شناسی برمی انگیختند و آنان را به تفکر و مطالعه مداوم تشویق می کردند و در این کار موفق بودند.

به همین سبب امروزه دانشجویان ایشان در مقام استادی دانشگاه ها به خوبی و با موفقیت تدریس می کنند و کار ایشان را ادامه می دهند. و من از همینجا درگذشت استاد قریب را به همۀ دانشجویان قدیم و همکاران ایشان تسلیت عرض می کنم. بنده از زمانی که افتخار همکاری با مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی را پیدا کردم مرتب در نشست های شورای عالی مرکز در خدمت ایشان بودم و از لطف ایشان برخوردار می شدم. ایشان در همه همایش های زبان و گویش با اینجانب همکاری کرد و موجب رونق این همایش بود. منزل ایشان همواره کلاس دانشگاه بود و هرگاه خدمت ایشان می رسیدیم با روی گشاده استقبال می کردند.

اما از همه آنچه تا کنون گفتم مهمتر این است که بئرالزمان قریب هم عاشق بود و هم شاعر. او عاشق علم و انسانیت بود و به قول خودش همه عمر کار علمی کرد و من این نکته را به گفته ایشان می افزایم که افزون بر کار علمی، عمری نیز به دیگران دوستی و محبت کرد. برای همین در بیتی که به یاد ایشان سرودم گفتم:

مهر تو واژه واژه به جان های ما نشست

دیگر به مهر مرگ ز خاطر نمی روی

بار ها از ایشان درخواست کردم اجازه دهند مجموعه اشعارشان را منتشر کنیم اما ایشان از سر فروتنی موافقت نمی کردند. در خاتمه یکی از سروده های ایشان را که نماد عشق به دانش و خرد و میهن پرستی ایشان است و در وصف قهرمانان شاهنامه حکیم توس سروده اند و نشان از تسلط ایشان به شعر و شاعری دارد به عرض می رسانم.

از قله های مهر چو باید گذر کنم – جان را به تیر آرش، پیک سفر کنم

پروازم ار به عرصۀ سیمرغ ره برد – سر تا به پای توشۀ ره، بال و پر کنم

چون جام جم در آینه ام فرّ ایزدیست – دورش ز دست اهرمن حیله گر کنم

چون کاوه پرچم از دل خونبار برکشم – تا پای کوه مهر فریدون خبر کنم

رستم نیم که با پر سیمرغ چاره جو – تیری به چشم حادثه کینه ور کنم

گر نوشداروام نرسانی ز مهر دوست – زین زخم آشنا زده جان را هدر کنم

آتشکده است سینه و جاوید آتشم – با گرمی نگاه تو اش تیز تر کنم

آن قطره ام که گم شده از دست ابر غم – ترسم به دیده آیم و نقش تو تر کنم

گفتم چگونه بگذری از رهگذار عشق – گفتا سیاوشم دل و زاتش گذر کنم

گفتم هزار فتنه به راهت نهفته است – کیخسرو ام به پای خود این راه سر کنم

گفتی که خاک زر شود از کیمیای عشق- آری به یمن همت، این خاک زر کنم.

روان استاد قریب مینوی و شاد باد

 

حسن رضایی باغ بیدی: فرهنگ سغدی شاهکار خانم دکتر قریب بود

به نام خدا و با عرض سلام خدمت بینندگان محترم. قبل از هر چیز تسلیت عرض می کنم درگذشت استاد محترم خانم بدرالزمان قریب را به ریاست محترم مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی جناب آقای بجنوردی و اعضای محترم شورای عالی علمی آن مرکز و همه دوست داران فرهنگ ایران زمین.

اما آشنایی من با مرحوم خانم دکتر بدرالزمان قریب به سال 1367 برمی گردد. در آن زمان من هنوز دانشجوی رسمی فرهنگ و زبانهای باستانی نشده بودم اما یک روز در دانشگاه تهران خدمت ایشان رسیدم و از ایشان خواهش کردم که به من اجازه دهند در کلاس درس فارسی باستان ایشان به صورت آزاد شرکت کنم. ایشان هم با مهربانی پذیرفتند و من یک ترم هر هفته در کلاس فارسی باستان ایشان به صورت آزاد شرکت می کردم و بهره می بردم و ترم بعد به صورت رسمی دانشجوی رشتۀ فرهنگ و زبانهای باستان دانشگاه تهران شدم وایشان هم یکی از استادان بنده بودند. از سال 1368 تا سال 1374 که دردر این رشته از دانشگاه تهران دکترا گرفتم همیشه در خدمت ایشان بودم و با ایشان کلاس های زیادی داشتم و از محضر ایشان بهره می بردم. هم در مقطع کارشناسی ارشد و هم در مقطع دکتری همه درس های فارسی باستان و مخصوصا سغدی را من با ایشان گذراندم، سغدی مانوی، سغدی بودایی و سغدی مسیحی. و واقعا از کلاس های درس ایشان نهایت بهره را بردم. در واقع باید عرض کنم که در ایران همۀ سغدی دانها شاگرد خانم دکتر قریب هستند. و آثار ارزشمندی ایشان از خودشان به جا گذاشتند نیازی به ذکر آنها نیست اما شاهکار ایشان فرهنگ سغدی است که ایشان برای اولین بار در دنیا منتشر کردند. فرهنگ زبان سغدی به فارسی و انگلیسی که از طرف انتشارات فرهنگان منتشر شد.

بعد از اینکه دکترا گرفتم و وارد فرهنگستان زبان و ادب فارسی شدم و در آنجا مشغول به کار شدم در آنجا دو گروه بود یکی گروه زبانهای ایرانی که مدیریت گروه به عهده مرحوم دکتر بهمن سرکاراتی بود، یکی هم گروه گویش شناسی که مدیریت آن گروه بر عهدۀ مرحوم دکتر احمد تفضلی بود. من در خدمت آقای دکتر تفضلی بودم  اما بعد از مدتی خانم دکتر قریب در فکر می کنم سال 1383 مدیر یت گروه زبانهای ایرانی را پذیرفتند و من مدتی هم در خدمت ایشان بودم. تا اینکه در سال 1389 گروه زبان های ایرانی و گویش شناسی فرهنگستان در هم ادغام شد و یک گروه واحد به نام گروه زبانها و گویش های ایرانی تاسیس شد که مدیریت گروه به عهدۀ من سپرده شد.

خانم دکتر قریب بسیار آرام و فروتن بودند خیلی مهربان بودند. همیشه خندان و گشاده رو بودند. به دانشجوها خیلی لطف داشتند . اصلا در هیچ زمینه ای غرور نداشتند. نظرهای همۀ دانشجویان را گوش می کردند و انها را تشویق می کردند و اگر نظری را درست تشخیص می دادند حتما می پذیرفتند و این از خصوصیات بسیار بارز و برجستۀ ایشان بود. خاطرم هست که یکبار به ایشان پیشنهاد کردم عرض کردم خانم دکتر این کتاب فرهنگ سغدی شما خیلی کار با ارزشی هست اما به خاطر اینکه کتاب مرجع است و  حجم بزرگی هم دارد دانشجوها نمی توانند آن را با خودشا مرتب بیاورند و ببرند و  در کلاس و جای دیگر از آن استفاده کنند. به عنوان کتاب مرجع خوب است که در کتابخانه باشد و در محل باشد و از آن استفاده شود. از ایشان خواهش کردم که یک ورژن کوتاهتری هم از این فرهنگ منتشر کنند و ایشان هم پذیرفتند و قرار بود که این کار هم انجام شود اما متاسفانه  این کار به سرانجام نرسید من حالا می خواهم از مدیریت انتشارات فرهنگان خواهش کنم که اگر برایشان مقدور است از فرهنگ سغدی خانم دکتر قریب یک نسخه کوتاهتری منتشر کنند به این صورت که آن توضیحات ریشه شناسی و ارجاعات را می توانند حذف کنند و فقطمدخلها، مدخل سغدی و معادل فارسی و انگلیسی آن را به صورت یک فرهنگ خیلی معمولی دربیاورند و در واقع هر دو نسخه در کنار هم منتشر شود آن نسخه کامل برای کتابخانه های دانشگاهی و کتابخانه های شخصی که هر کس خواست در منزل خودش داشته باشد و یک نسخۀ کوتاه که به راحتی قابل حمل باشد که دانشجویان بتوانند با خودشان ببرند و بیاورند و هر وقت که نیاز به مراجعه دارند سریع به آن کتاب مراجعه کنند. اگر هم کمکی از دست من برآید برای چاپ این نسخۀ کوتاهتر فرهنگ سغدی که با کمال میل در خدمت هستم.

بار دیگر تسلیت عرض می کنم درگذشت این استاد ارجمند و دانشمند را و دعا می کنم که جوانهای ایرانی راه ایشان را  ادامه دهند. روحشان شاد و یادشان پاینده باد.

 

احمد پاکتچی: فرهنگ سغدی، گنجينه ای از تاريخ ارتباطات فرهنگی سغديان و نقش ميان‌فرهنگی آنان است

درباره جايگاه مرحوم دکتر بدرالزمان الزمان در مطالعه زبان‌های باستانی و فرهنگ باستانی ايران، سخن بسيار گفته شده و استادان ارجمند در مجلس امروز نيز به ابعاد مختلفی از آن توجه دادند. در اينجا مهم دیدم که به عنوان گامی فراتر، درباره ارزش آثار دکتر قریب به خصوص فرهنگ سغدی ایشان از منظر ارتباط های چند فرهنگی و میان فرهنگی  در منطقه جغرافیای فرهنگی خودمان صحبت کنم. با بررسی نمونه‌ها می خواستم بر اين نکته تأکيد کنم که هم زبان سغدی بسيار فراتر از يک زبان است و ارزش ميان‌فرهنگی بسيار والايی دارد و هم فرهنگ سغدی دکتر قريب افزون بر يک دستاورد زبانشناختی، گنجينه از تاريخ ارتباطات فرهنگی سغديان و نقش ميان‌فرهنگی آنان نيز هست.

زبانهای باستانی ایران متعددند و هر کدام از این زبانها از یک زیست بوم معینی برخوردارند. سغدی زبانی است که پهنۀ بسیار وسیعی را در برمی گرفته است. هم از نظر گویشوران که یک دورۀ چند صد ساله به زبان سغدی تکلم می کرده اند و هم بازرگانان و مبلغان سغدی که از سغدی به عنوان یک زبان ارتباط استفاده می کردند و در پهنۀ وسیعی از آسیا از دیوار چین، تا دره سند و آسیای مقدم، تا نزدیک دریای مدیترانه از این زبان استفاده می کردند و این موضوع زبان سغدی را به یک ابزار ارتباط بین ملت های مختلف آسیا تبدیل می کرد. تنوع دینی که ما در فضای آثار سغدی با آن مواجه هستیم خود گواهی بر این ماجراست.

همانطور که اشاره شد خانم دکتر قریب در آثار خودشان به ادبیات بودایی سغدی ، ادبیات مانوی سغدی و ادبیات مسیحی سغدی مشخصا توجه کرده اند. این در حالی است که سغدی با دین زردشتی هم ارتباط روشن و آشکاری دارد و ما می دانیم که ابوریحان بیرونی در «تحقیق ماللهند» و آثار دیگرش درباره مجوس سغد هم صحبت کرده است؛ همانطور که بعد از ورود اسلام به منطقه، ارتباط سغدی با اسلام هم یک ارتباط غیر قابل انکار است. بنابراین می شود گفت که زبان سغدی و فرهنگ سغدی فرهنگی برای دیالوگ و گفت و گو بین پنج دین بزرگ این منطقه است.

مرحوم دکتر قریب در آثار گوناگون خود به ابعاد مختلفی از این جایگاه چند فرهنگی و میان فرهنگی سغدی اشاره کرده است. در مقاله “سغدی ها و جاده ابریشم” ما می توانیم بازتاب این مسئله را مشاهده کنیم که چگونه دکتر قریب اشاره می کنند به اینکه سغدی ها در جاده ابریشم به عنوان بازرگانانی پرتلاش نقاط مختلف این جاده را به همدیگر متصل می کردند و پلی برای ارتباط فرهنگی بین ملتهای مختلف بودند.

اینکه سغدی ها چگونه داستان تولد بودا را به زبان سغدی بازگو کردند و چگونه بازگویی سغدی از داستان بودا زمینه ورود این داستان به فرهنگهای مختلف شد، در کتاب «وسنتره جاتکه» (Vessantara jātaka ) داستان تولد بودا به روایت سغدی توسط  مرحوم دکتر قریب بیان شد. نباید فراموش کنیم که این داستان است که بعدها زمینه داستانهایی مثل بوذاسف و بلوهر و داستان های مشابهی در جهان اسلام شد. بنابراین، اینجا هم سغدی به عنوان یک ابزار ارتباط عمل کرده است. دکتر قریب در مقاله دیگری تحت عنوان “عیسی از دیدگاه مانی” ارتباط بین دین مسیحی و دین مانوی را در فضای سغدی مورد مطالعه قرار داده است.  در مقاله دیگری تحت عنوان “خدای مزدیسنان در یک متن مانوی” اشاره به این می کند که چگونه زبان سغدی ابزاری برای رسوخ و ورود باورهای زردشتی به فضای مانوی شده است. یکی از آثار بسیار شاخص دکتر قریب در ارتباط میان‌فرهنگی در آثارشان، مقاله “خفتگان افسوس(اصحاب کهف) به روایت سغدی” است و شرح اين که چگونه  روایت سغدی توانسته است پل ارتباطی را بین آنچه که در مسیحیت به عنوان خفتگان افسوس شناخته می شود و ديگر فرهنگهای منطقه فراهم کند و بالاخره مقاله دکتر قریب تحت عنوان “نقش سغدی ها در حفظ و گسترش فرهنگ ایرانی” نشان دهندۀ این است که چقدر فرهنگ سغدی و مردم سغد که خودشان قطعاً بخشی از فرهنگ ایرانی را تشکیل می دهند، توانسته اند ابعاد مختلفی از فرهنگ ایرانی را به جهانیان معرفی کنند و بشناسانند.

یکی از مواردی که به اعتقاد من در آثار دکتر قریب به آن توجه ویژه ای شده است، این است که ما در واقع با استفاده از آثار ایشان می توانیم نشانه ها و مصاديقی از ترکیب فرهنگ ها، و به تعبير ديگر سنتز فرهنگها را پیدا کنیم. به عنوان نمونه این مشخصۀ فرهنگی که ایرانیان در تقويم خود روزهای ماه را نشان‌گذاری می کردند و هر روز از سی روز ماه را به نامی، نامگذاری می کردند، در کنار این پيروان ديگر ادیان و فرهنگ های آسیای مقدم سال را به تعدادی هفته تقسیم می کردند و برای هر روز از روزهای هفته نامگذاری داشتند، يک تمايز مهم فرهنگی است. اما مشاهده می کنیم که چگونه در فرهنگ سغدی نوعی ترکیب صورت گرفته است و سغدی ها هم از نام گذاری ایرانی روزها استفاده می کردند و هم از نامگذاری سامی روزهای هفته و خانم دکتر قریب در مقاله ای تحت عنوان “هفته در ایران قدیم: پژوهشی در هفت پیکر نظامی و نوشته های مانوی” به این ارتباط ها پرداخته و ابعاد آن را روشن ساخته است.

کتاب فرهنگ سغدی مرحوم دکتر قریب، در مجلس امروز بسیار مورد توجه قرار گرفت و استادان درباره ارزش زبانی این کتاب صحبت کردند؛ اما من مایل بودم چند کلمه ای درباره ارزش فرهنگی و چندفرهنگی کتاب فرهنگ سغدی صحبت کنم. یکی از زحماتی که مرحوم دکتر قریب در این کتاب کشیده است، این بوده که بسیاری از واژه های سغدی را با ریشه شناسی آنها در زبان سنسکریت، در واقع معادل گذاری آن را در زبان سنسکریت نشان داده است. در نگاه اول این کار ممکن است صرفا يک ريشه‌شناسی و کاری زبان شناسانه محسوب شود،  ولی در بسیاری از جایگاه ها در کتاب فرهنگ سغدی این ریشه های سنسکریت به نوعی ارتباط های میان فرهنگی هم اشاره دارد. اگر ما مانوی سغدی و بودایی سغدی داریم، ولی هندوی سغدی پدیده ی شناخته شده ای نیست و رابطه سنسکريت با سغدی بايد به چشم ديگری نگريسته شود. زبان سنسکریت که زبان مقدس هندوها بود، مورد توجه سغدی ها قرار گرفت  و سغدی ها بسیاری از ابعاد فرهنگ هندو را  در فرهنگ سغدی خود مورد استفاده قرار دادند و گزینش کردند، در حالی که از نظر دینی هندو نبودند. به عنوان نمونه واژه ای که در فرهنگ سغدی به صورت (šakšapat) ضبط شده و برگرفته از واژۀ (śikṣāpada) در سنسکریت است به معنی قانون و دستور اخلاقی، یک درک هندو از مفهوم قانون است. اين مفهوم که بسیار با مفهوم شناخته شده ايرانی برای قانون، مثل (rata) و (data) متفاوت است نمونه ای است از این سنتز و ترکیب فرهنگ های مختلف در فرهنگ سغدی که ما بازتاب آن را در کتاب دکتر قریب مشاهده می کنیم. توجه به عناصری که از زبانهای مختلف آسیا و فرهنگ های مختلف آن وارد فرهنگ سغدی شده، در زوایای مختلف از فرهنگ سغدی مرحوم دکتر قریب موج می زند، که من فقط به چند نمونه از آنها اشاره خواهم کرد. به عنوان نمونه فرهنگ سریانی که بیشتر به عنوان فرهنگی مسیحی در منطقه خاورمیانه شناخته می شود و بین سغدیان آسیای مرکزی بسیار تأثیرگذار بوده و شاید مانویت ومسیحیت رایج در آسیای مرکزی عاملی برای برقراری این پیوند بوده است. ما مشاهده می کنیم که چطور برخی از مفاهیم ریشه دار فرهنگی از فضای سریانی به فضای سغدی نشت کرده و به زبان سغدی وارد شده است. به عنوان نمونه واژه سغدی mar که حتی از نظر کتابتی به خط سغدی به صورت mar‘ (حرف‌نگاری) نوشته می شود دقیقاً برگرفته شده از واژۀ سریانی maryā است که به معنی آقا و سرور است و مرحوم دکتر قریب نشان داده که در زبان سغدی نه تنها معنای سرور برای این واژه حفظ شده است، بلکه حتی برایش  معادل “حضرت” را به عنوان يک اصطلاح دينی هم در فرهنگ سغدی گذاشته است. این معنا نشان می‌دهد که در پس این واژه سریانی، چگونه جلوه‌ای از فرهنگ مسيحی سريانی در بستر يک اصطلاح دینی به زبان سغدی را يافته است.

همینطور واژۀ سریانی (qeryānā) که ارتباط مستقیمی با واژۀ قرآن عربی هم دارد و به معنای قرائت، متن و درس است؛ اين واژه به صورت (karēnă) وارد زبان سغدی شده و در رسم الخط سغدی با قاف نوشته می شود که کاملا آن صورت اصلی سریانی خود را حفظ کرده است.

وجود واژه هایی با ریشه سنسکریت که نشان از ارتباط سغديان با شبه قاره هند دارد، واژه هایی با ریشه پراکریت که از فضای بودایی وارد زبان و فرهنگ سغدی شده است، واژه های سریانی که از مسير مانویت و مسیحیت وارد زبان سغدی شده و واژه های بسیاری که از فارسی فلات ایران وارد زبان سغدی شده اند، به هیچ وجه تعجبی ندارد. به خاطر ارتباط بسیار شناخته شده ای که بين مردم سغدی با سرزمين‌های همسايه بوده، اين تبادلات کاملاً قابل انتظار است. ولی گاهی از فرهنگهایی شاهد انتقال به زبان سغدی هستیم که از سویی نشان می دهد بازرگانان سغدی تا کجا رفته اند و چه سفرهای دور و درازی انجام داده اند و اینکه با چه فرهنگ هایی در ارتباط قرار گرفته اند. به عنوان نمونه، به وجود عناصری از فرهنگ لاتینی اشاره می کنم. فرهنگ لاتینی که حتی نه در روم شرقی که تنهت در قلمرو روم غربی مطرح بوده و مورد استفاده قرار می گرفته است و از فرهنگهای آسیای مرکزی بسیار دور است، وام‌واژه‌هايی در زبان سغدی دارد. ما شاهد مبادلاتی بین فرهنگ لاتینی و فرهنگ سغدی هستیم که نمونه های آن را هم در اصطلاحات سیاسی، بازرگانی و هم اصطلاحات دینی شاهدیم. از جمله اصطلاحاتی که در حوزۀ سیاسی وارد فرهنگ سغدی شده اصطلاح (kēsar) در لاتین است که به صورت (Caesar) وارد زبان سغدی شده و معادل قیصر است که ما نيز در فارسی به کار می بریم. همینطور واژۀ (afflatus) به معنای الهام و فرابینی که در فضای لاتینی مورد استفاده قرار می گرفت، نيز به نظر می رسد در  زبان سغدی اثر نهاده و مرحوم دکتر قریب به واژۀ سغدی آن اشاره کرده است.

در نهایت، در آخرین بخش عرایضم می خواستم اشاره کنم که سغدی ها به یک نکتۀ دیگری هم بسیار اهتمام داشتند و آن ترجمه فرهنگی مفاهیمی است که در فرهنگهای مختلف منطقه وجود داشته و سغدی ها آن را به زبان ایرانی سغدی برگردان کرده اند. از جمله مفهوم یونانی (prophētēs) که خود برگرفته از مفهوم عبرانی( nevi’) است به معنی پیشگو و مشاهده می کنیم که در فضای اسلامی این مفهوم را ما بیشتر به پیامبر و نه پيشگو برگردان کرده ایم؛ در حالی که در زبان سغدی به آن معنای اصلی توجه شده است. هم در عبری و هم در یونانی این واژه در اصل ناظر به کسی است که از آینده پیشگویی می کند. در معنای پیامبر چنین چیزی نهفته نیست؛ در حالی که پیامبر بیشتر به معنای “رسول” است، يعنی آن کسی که پیامی را به  کسی می رساند. به‌هر حال، سغدی ها با توجه به معنای اصیل و ریشه ای اصطلاحات عبری ( nevi’) و یونانی (prophētēs) آن را به (əβiwanē) ترجمه کرده اند که به معنای پیشگو هست و خانم دکتر قریب این توضیح را درباره معنای این واژه در فرهنگش داده است. در همه موارد ذکر شده، معناها از دکتر قریب است و برقراری ارتباط ها از من. همینطور واژۀ یونانی (ekklesia) که در فارسی آن را به صورت کلیسا به کار می بریم و به معنای معبد مسیحیان است، در زبان یونانی به معنی محل تجمع و محل گردآمدن است و سغدی ها با سلیقه و ذوقی قابل تحسین (ekklesia) مسیحیِ یونانی را به (ančaman) معادل انجمن ما در فارسی، ترجمه کرده اند و این نشان دهندۀ توجه آنها به معنای اصلی واژه است. بالاخره واژۀ صدیق و صورت سریانی آن (zadīqā) که از ریشه (zdq) در سریانی به معنای راست بودن و راست‌کردار بودن، معادل “صدق” عربی گرفته شده و باز با ذوق قابل تحسینی سغدی ها آن را به (artāwyā) ترجمه کرده اند که در آن (artā) همان (arta) ايرانی باستان به معنای راستی و درستی و ريشه مشترک بین زبانهای ایرانی است. بازگرداندن مفهوم صدیق مانوی و دارای ریشۀ سریانی به آن معنای ریشه ای «ارته» در فرهنگ ایرانی، نشان دهندۀ آگاهی آنها به ریشه های فرهنگی این واژه است.

اين مثال ها نشان می دهد که سغدی ها صرفاً با این واژه ها به عنوان واژه برخورد نکرده اند و برایشان خیلی مهم بوده  است که به عمق این مفاهیم و کارکردهای فرهنگی آن توجه کنند. به خصوص با برگشتن به مرحوم دکتر قریب می خواهم تأکید کنم که اگر ما امروز می توانیم درباره این پیوندهای فرهنگی، روابط میان فرهنگی سغدی ها و ترجمه فرهنگی که آنها انجام داده اند، صحبت کنیم به لطف کوشش ها و زحماتی است که مرحوم دکتر قریب در کتاب ارزشمند خود،  فرهنگ  سغدی انجام داده است که به حق نه فقط ارزش زبان شناختی بلکه ارزش بسیار زیادی از نظر مطالعه فرهنگ های منطقه دارد. ما در همه این حوزه ها، در هر گامی که برداریم وامدار زحمات مرحوم دکتر قریب هستیم. روح ایشان شاد و یاد ایشان با آثاری که تولید کرده اند همواره زنده باد.

منبع: پایگاه اطلاع‌رسانی مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی

 

 

[1]
[2]