- مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب - https://mirasmaktoob.com -

سغد؛ حلقه مفقوده و «پل روایی» در چهارصد سال هنر ایران

واکاویِ جایگاه هنر سغدی به‌عنوان «پُلی روایی» برای بازسازیِ گسست و شکافِ چهارصدساله تاریخ نقاشی ایران در سده‌های نخستین اسلامی، محوریت نشست تخصصی نقد کتاب «افسانه‌ها، قصه‌ها و حکایت‌ها در هنر سغدی» را شکل داد.

این نشست علمی که به همت گروه پژوهشی هنر شرق در تاریخ ۱۸ آبان‌ماه ۱۴۰۴ برگزار شد، تلاشی برای عبور از گزارش‌های صرفاً باستان‌شناسانه و رسیدن به تحلیلی تطبیقی در پیوند میان ادبیات و هنرهای تصویری در جهان فرهنگی ایران بود.

این جلسه تخصصی با تمرکز بر اثر «باریس مارشاک» و با حضور محمد محمدی (مترجم کتاب و عضو گروه هنر شرق)، محمدرضا غیاثیان (دانشیار دانشگاه کاشان و متخصص باستان‌شناسی و تاریخ هنر) و سیامک دل‌زنده (هنرمند و پژوهشگر تاریخ هنر) برگزار شد.

در آغاز نشست، زهرا دستان، مدیر گروه هنر شرق، با تأکید بر مأموریت این گروه مبنی بر بررسی ریشه‌های مشترک تمدن‌های آسیایی، هدف اصلی جلسه را آشنایی با جریان‌های هنری منطقه از طریق دیوارنگاره‌های کمتر شناخته‌شده در هنر شرق عنوان کرد. وی با اشاره به جایگاه ویژه کتاب مورد بحث، یادآور شد: «این اثر، برآیند بیش از ۵۴ سال کاوش‌های باستان‌شناسانه و تحلیلی محققان روس در آسیای مرکزی است که دریچه‌ای تازه برای بررسی پیوندهای عمیق میان هنرهای تصویری و کلامی سغد با نقاشی و ادبیات ایران می‌گشاید».

سخنران نخست این نشست تخصصی، محمد‌رضا غیاثیان، سخنرانی خود را با معرفی کتاب «افسانه‌ها، قصه‌ها و حکایت‌ها در هنر سغدی» (برآیند کاوش‌های باریس مارشاک) آغاز کرد و محوریت بحث را بر اهمیت حیاتی هنر سغدی در بازسازی گسست تاریخ هنر ایران متمرکز ساخت. غیاثیان اظهار داشت: «اطلاعات ما از هنرهای تصویری ایران در سده‌های نخستین اسلامی بسیار محدود است… در چهار سده نخست اسلامی، در حوزه نقاشیِ دیواری با «خلأ مطالعاتی» و وقفه‌ای طولانی روبه‌رو هستیم».

این پژوهشگر تاریخ هنر با اشاره به اینکه کتاب «افسانه‌ها، قصه‌ها و حکایت‌ها در هنر سغدی»، برآیند کاوش‌های پنجکنت در سغد طی نیمه دوم قرن بیستم (۱۹۴۷ تا ۱۹۹۵) است، توضیح داد که هدف باریس مارشاک، توصیف بیش از چهل دیوارنگاره و ردیابی موضوعات آن‌ها در فرهنگ و ادبیات سغدی و مقایسه آن‌ها با سایر سنت‌ها بوده است. فصول کتاب بر مضامینی چون تصاویر رستم (نبرد با اژدها و دیو)، قصه‌ها و مَثَل‌ها (مانند سندل‌فروش ابله) و موضوعات ادبی متمرکزند.

غیاثیان با تأکید بر نظام روایی فاقد متن در نقاشی‌ها، منشأ ترکیب‌بندی آن‌ها را طومارهای نقالی دانست و افزود: « این طومارها که نزدیک‌ترین نمونه‌های یافت‌شده آن‌ها در ترکستان چین است، عموماً برای شنوندگان پدید می‌آمدند، نه خوانندگان، و عموماً نقالی، نه متن‌خوانی، شیوه انتقال روایت‌ها بوده است. نمونه‌های مشابه در هند (سده دوم پیش از میلاد)، سیبری (سده سوم تا پنجم میلادی) و نپال نیز وجود دارد. در نقاشی‌های پنجکنت، روایت‌ها گاه از راست به چپ و گاه از چپ به راست ادامه پیدا می‌کنند؛ در نقاشی‌های دو ردیفی، حرکت چشم از ردیف بالا به پایین برگشته و روایت دنبال می‌شود. در اینجا «دریافت‌کننده» نه خواننده بلکه شنونده یا بیننده‌ای است که در تالار خانه حرکت می‌کرده و در صحنه‌ها تأمل داشته است».

وی همچنین به تمایز هنر سغدی با سنت‌های رسمی اشاره کرد و خاطرنشان ساخت که فقدان صحنه شاهانه و تصویرسازی فردی، یکی از ویژگی‌های این هنر است و کارکرد فلسفی-روان‌شناختی آن، تقویت قوای سه‌گانه، با استناد به نقل قول‌های باریس مارشاک از زکریای رازی و ابن‌سینا، قابل مشاهده است.

بخش پایانی سخنرانی غیاثیان به نقد پارادایم‌های ایدئولوژیک اختصاص یافت؛ وی تأکید کرد: «در دوران جنگ سرد، پژوهشگران غربی تحت‌تأثیر گرایش‌های «ایران‌مدار»، آثار بخارا را شاخه‌ای از هنر صفوی یا تیموری دانسته و به حاشیه می‌راندند. در مقابل، محققان شوروی بر «خودباوری» و میراث مستقل ماوراءالنهر تأکید می‌کردند. این دو رویکرد متضاد، نشان‌دهنده چگونگی سیاسی شدن تاریخ هنر در دو بلوک رقیب است».

در ادامه، هم‌سو با نقدِ نگاه‌های ایدئولوژیک، سیامک دل‌زنده، با رویکردی نظری، هنر سغدی را به یک مسئله بنیادین در تطور ساختاری هنر ایرانی پیوند زد و محور بحث خود را بر مفهوم «پیکر مانوی» متمرکز کرد و مانی را یک تطبیق‌گر بزرگ نامید که الگویی تصویری را معرفی کرد. این پژوهشگر صاحب‌نظر، ضمن اشاره به حوزه تخصصی خود در هنر قاجار و مدرن، هدف اصلی را «رویکرد نظری به تاریخ هنر» خواند و تصریح کرد: «پرسش اصلی این است که با این مجموعه آثار چه می‌توان کرد و هنر سُغدی را در کجای تاریخ هنر ایران باید قرار داد؟» وی این پرسش بنیادین را مطرح کرد که آیا الگوی تصویری مانی، محصول یک روند تطبیقی پیشین است که ریشه‌هایش را می‌توان در سغد جستجو کرد.

این تحلیل‌گر هنرهای تصویری تأکید کرد که به جای تفکیک رایج «تاریخ هنر ایران / تاریخ هنر جهان»، بهتر است از مفهوم «تاریخ هنر از منظر ایرانی» استفاده شود، زیرا این دوگانه، به‌ویژه در بررسی رشته‌های باستانی، مشکلات روش‌شناختی جدی ایجاد می‌کند. در این چارچوب، هنر سُغدی همچون یک جمله معترضه، یا عنصری بیرون از الگوهای تثبیت‌شده هنر ایرانی ظاهر می‌شود؛ هنری که در عین قرابت با بدنه  اصلی هنر ایران‌زمین، ویژگی‌هایی برجسته و منحصربه‌فرد دارد. وی در ادامه طرح سوال کرد: «اهمیت سُغد؛ نه ‌تنها از منظر سبک و فرم، بلکه از جهت تداوم و تطبیق‌گرایی فرهنگی قابل مطالعه است؛ همان امر مهمی که در سنت مانوی نیز دیده می‌شود. آیا این سنت تصویری محصول روندی طولانی است که در مانی به اوج رسیده، یا برعکس، خود مانی آغازگر جریان تازه‌ای بوده که تا دوره ساسانی و سپس تا عصر صفوی ادامه یافته است؟» وی با اشاره به اهمیت دوره شاه‌طهماسب به‌عنوان زمان شکل‌گیری نخستین متون نظری تاریخ‌نگاری هنر ایرانی (دیباچه‌نگاری‌ها) تبیین کرد که این منابع، مانی را آغازگر یک دوره تصویری معرفی می‌کنند و از این رو، باید تحول پیکر مانوی را از سده سوم میلادی تا دوره‌های سلجوقی، ایلخانی، تیموری و صفوی بازخوانی کرد. دل‌زنده همچنین سغد و فرارود را کانونی از تنوع فرهنگی خواند؛ منطقه‌ای که اقوام ایرانی‌ریشه، جمعیت‌های ترک و تاتار، یونانیان باختری، بوداییان اولیه، مانویان و زردشتیان در کنار یکدیگر زیسته‌اند.  به  باور او،  این تنوع باعث می‌شود سغد نه‌تنها مرکز دادوستد تجاری، بلکه فضای مهمی برای «تطبیق‌گری فرهنگی» باشد؛ همان پدیده‌ای که در جهان مانوی نیز دیده می‌شود.

دل‌زنده در ادامه بر نقش هنر پنجکنت به‌عنوان محصول طبقه شهری و  نه درباری  تأکید کرد و آن را نمونه‌ای از حفظ فرهنگ ایرانی در دوره‌های فترت سیاسی و «تطبیق‌گری فرهنگی» دانست. وی همچنین به کمبود منابع فارسی و نیاز به ترجمه و تحلیل گزارش‌های باستان‌شناسی روسی برای شناسایی جایگاه واقعی هنر سُغدی اشاره نمود.

سخنران پایانی این نشست علمی، محمد محمدی، مترجم کتاب و عضو گروه هنر شرق، با تحلیلی از منابع تازه ‌منتشرشده درباره هنر سغد، بر لزوم بازاندیشی در جایگاه این حوزه در چارچوب تاریخ هنر ایران تأکید کرد. وی سخنان خود را با مرور چالش‌های اساسی پژوهش در این زمینه آغاز کرد و اذعان داشت: «اگرچه سُغد بخشی جدایی‌‌ناپذیر از جهان فرهنگی ایران است، اما دیوارنگاره‌های آن هنوز در ادبیات فارسی‌زبان به جایگاه بایسته خود نرسیده‌اند». این مدرس و پژوهشگر تاریخ تطبیقی و تحلیلی هنر شرق، یکی از مشکلات بنیادین پژوهش در حوزه هنر سغد را «فقدان ترجمه و بومی‌سازی پژوهش‌های اصلی» دانست و تأکید کرد که شکاف زبانی، مطالعات ایرانی را از جریان اصلی پژوهش‌های آسیای مرکزی دور نگه داشته است. وی در تحلیل محتوایی، بر روش‌شناسی بینارشته‌ای متکی بر ادبیات حماسی تأکید کرد و نشان داد که نقش‌مایه‌های قهرمانی دیوارنگاره‌های پنجکنت بدون ارجاع به حماسه‌های کمترشناخته‌شده نظیر فرامرزنامه و شبرنگ‌نامه به‌طور ناقص تفسیر شده‌اند؛ چرا که این متون «صرفاً داستان‌های عامیانه نیستند بلکه روایات مهم اقوام ایرانی را بازگو می‌کنند». وی معتقد است شهر پنجکنت نه یک شهر بسته، بلکه چهارراهی برای تبادل «ایماژها» و «داستان‌ها» است. او در ادامه با اشاره به رخداد ویرانگر «آتش‌زدن شهر پنجکت» در ابتدای دوره اسلامی که به مهاجرت گسترده صنعتگران و هنرمندان سغدی انجامید؛ تبیین کرد: «این مهاجرت یکی از نقاط عطف تاریخ هنر ایران است. حضور هنرمندان سغدی در نیشابور، سامرا و بغداد، بنیان‌گذار بخش مهمی از زیبایی‌شناسی هنر اسلامی شد  و اظهار داشت که بسیاری از نقش‌مایه‌ها و ساختارهای ترکیبی هنر سلجوقی، حتی در نسخه‌پردازی و نگارگری مانوی، ریشه‌هایی مستقیم یا غیرمستقیم در سنت تصویری سغدی دارند؛ ریشه‌هایی که در تحقیقات کنونی کمتر به آن‌ها پرداخته شده است.

وی، به نقش بنیادین الگوهای تصویری ایران باستان و تأثیر مستقیم «سنت کوشانی» بر هنر سغد و به تبع آن، بر دوره‌های بعدی، از جمله سلجوقی و حتی هنر مانوی، پرداخت و تأکید کرد که بخش مهمی از زیبایی‌شناسی نقش‌پردازی ایرانی به‌ویژه در چهره‌پردازی قهرمانان حماسی به‌شدت متأثر از «سنت کوشانی» است؛ سنتی که به‌رغم اهمیت تاریخی و هنری آن، در پژوهش‌های ایرانی کمتر مورد توجه قرار گرفته است.

محمدی، همچنین بر ماهیت «چندفرهنگی» هنر سغدی تأکید داشت. وی با اشاره به چهره‌پردازی قهرمانان در دیوارنگاره‌های پنجکنت از جمله چهره رستم پرداخت و معتقد است رستم، اگرچه ریشه در حماسه ملی ایران دارد، اما از نظر شمایل‌نگاری  وام‌دارِ هنرِ کوشانی و حتی بودایی است. کلاهخودِ خاص، پوشش ببرِ بَیان (پوشش جنگی رستم) و نوع نشستن، نشان‌دهنده فرآیند «بومی‌سازی» و «ترجمه فرهنگی» آن است. سخنران در توضیح این موضوع، با اشاره به چهره‌پردازی قهرمانان در دیوارنگاره‌های پنجکنت تحلیل کرد: «چهره رستم در برخی از صحنه‌های پنجکنت دقیقاً برگرفته از یکی از مهم‌ترین شاهان کوشانی است؛ چهره‌ای که بر سکه‌های سلطنت کوشانی به‌عنوان الگوی پادشاهی ضرب می‌شد و همان نیم‌رخ و همان ساختار زیبایی‌شناختی در نگاره‌های سغدی بازتولید شده است».

مترجم کتاب در پایان، خاطرنشان کرد که متون موجود صرفاً گزارش‌های باستان‌شناختی هستند و ما هنوز تاریخ هنر سغد را ننوشته‌ایم. آنچه در اختیار داریم، انبوهی از داده‌ها و گزارش‌هاست که نیازمند چارچوب‌بندی نظری، تحلیل سبک‌شناختی و انسجام تاریخی هستند. این کتاب‌ها، کتاب‌های تاریخ هنر نیستند؛ بلکه به‌طور عمده داده‌های باستان‌شناسی هنر را در اختیار ما می‌گذارند. تاریخ هنر این دوره هنوز نوشته نشده است. ما اکنون اطلاعات خام داریم؛ داده‌هایی که تنها با تحلیل سبک‌شناختی، پیوندهای منطقه‌ای، و بررسی تطبیقی ادبی–تصویری می‌توانند به تاریخ هنر تبدیل شوند. وی ابراز امیدواری کرد که برگزاری نشست‌هایی مشابه، توجه پژوهشگران را به این حوزه که حلقه‌ اتصال میان ایران، آسیای مرکزی و جهان ایرانی‌ اسلامی است، جلب کند.

نشست نقد و بررسی کتاب «افسانه‌ها، قصه‌ها و حکایت‌ها در هنر سغدی» عصر یکشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۴ در پژوهشکده هنر برگزار و با پرسش و پاسخ حضار به پایان رسید.

[1] [2]

منبع: پژوهشکده هنر

[3]
[4]