«هانکتاب» فرایند ترجمه و تألیف کتب اسلامی به زبان چینی و آثار آن، نیز دروازهای برای ما ایرانیهاست تا به واسطه آن، تعالیم شرقی را بهتر درک کنیم. بهباور علمای این جریان، اسلام تعارضی با تعالیم سهگانه ندارد و امروز، نسخهای از اسلام چینی وجود دارد که برای تاریخ عقلانیت در چین، گنجینهای گرانبهاست. علمای «هانکتاب» موفق شدند چنان تعالیم اسلامی را با رنگوبوی چینی بیان کنند که این آثار مورد اقبال دانشوران چینی غیرمسلمان هم بود. آنچه در پی میآید، ماحصل این گفتوگو با ملیحه رحمانی مترجم و پژوهشگر، نیز مترجم کتاب «دائوی اسلام» اثر ساچیکو موراتا، از آثار برجستهای است که به تحلیل مفاهیم دینی و فرهنگی اسلام از دیدگاهی نوین و متفاوت پرداخته است.
چه شد که به سراغ موضوع اسلام چینی رفتید؟ این سوال را از این باب میپرسم که شناخت ما از این موضوع بسیار محدود است.
مدتهاست که به سنّت چین به ویژه سنّت دائویی، و همچنین به عرفان اسلامی، بهویژه ابنعربی علاقه دارم. به واسطۀ ترجمۀ کتاب «دائوی اسلام» با نویسنده آن، خانم ساچیکو موراتا آشنا شدم. خانم موراتا پس از این کتاب، کار بر روی آثار «هانکتاب» مسلمانان چین را آغاز کردند و مدتهاست که مشغول ترجمه این آثار به زبان انگلیسی هستند. «هانکتاب» آثار نوشته شده بهدست متفکران مسلمان چین است که در آن اسلام و بهویژه عرفان نظری اسلامی در قالب سنّت نوکنفسیوسی تبیین شده است و این یعنی جمع میان دو علاقهمندی همیشگی من! من هم بعد از کتاب «دائوی اسلام» به سراغ ترجمه یکی از آثار مهم «هانکتاب» که آخرین اثر منتشر شدۀ خانم موراتا است رفتم. اما چنانکه فرمودید، شناخت ما در ایران از این موضوع بسیار محدود است و با اینکه بخشی از یک اثر دیگر در این ارتباط از خانم موراتا با عنوان «لوایح چینی نور تصوف» منتشر شده است، اما تقریباً این کتاب در گوشهای بیهیچ اقبالی ناخوانده باقی مانده است.
اسلام از چه زمانی وارد چین شد و چگونه با وجود بسته بودن جغرافیای این کشور به آن نفوذ کرد؟
اسلام تقریباً در همان سدۀ نخست هجری به چین وارد شد. در خود چین، افسانههایی در باب ورود مسلمانان به این سرزمین وجود دارد و شخصیتهایی از صدر اسلام، بهعنوان کسانی که اسلام را به چین بردند، معرفی میشوند. به هرحال، اسلام در همان اوایل خود و در دوران سلسله تانگ، احتمالاً از طریق جاده ابریشم و تجار مسلمان، به چین وارد شد، اما ورود دستهجمعی مسلمانان و جایگاه اجتماعی یافتن آنها، به واسطۀ حمله مغولها به چین و در زمان سلسله یوئِن بود. در واقع، همانطور که با تاخت و تاز مغولان، شرقیان زیادی به غرب رفتند، غربیان زیادی نیز به شرق آمدند و مسلمانان زیادی از آسیای مرکزی وارد چین و حتی دربار امپراطوری شدند. از باب نمونه، «وانگداییو» یکی از علمای برجسته مسلمان در قرن هفدهم میگوید که اجدادش که منجمینی از سرزمین ایران بودند، سیصد سال قبل از او، به دعوت امپراطور «گائو»، برای اصلاح تقویم چینی وارد دربار امپراطور شدند. بسیاری از ایرانیهایی که وارد چین شدند، یا بهدلیل تجارت و یا علم و هنری که داشتند، در این سرزمین و در شهرهای مختلف مهم آن زمان ماندگار شدند. این مسلمانان پس از پذیرفته شدن در جامعه و دریافت نامخانوادگی چینی، پس از گذشت چند قرن، کاملاً به مسلمانانی «چینی» تبدیل شدند. این مسلمانان هیچ ربطی به قوم «اویغور» که ترکنژاد و ترکزبان هستند و در سرزمین ترکستان در همسایگی چین قدیم زندگی میکردند، ندارند.
وقتی در باب «سخت بودن نفوذ به درون جامعه چینی» در آن زمان سخن میگوییم، باید دقت کنیم که مقصود ما صعبالعبور بودن راه چین یا سخت بودن ورود به داخل خاک چین نیست! چند هزار سال مردمان هند و ایران و روم، از طریق جاده ابریشم، از خشکی و دریا، بهراحتی به چین رفتوآمد میکردند. بلکه مقصود این است که جامعه طبقاتی عمدتاً کنفسیوسی چین بهنحوی بود که پذیرفته شدن به عنوان یک «غیربیگانه» در آن بسیار سخت بود. «محصور بودن چین در میان کوهستان» را هم نباید به نحو جغرافیایی فهم کرد، بلکه مقصود از این شکلِ تفکر، در چین، بیان تمثیلی از «محفوظ و غیرقابل نفوذ» بودن آن است.
نسخه اسلام چینی چه ویژگیهایی دارد و تفاوت آن با اسلام دیگر مناطق چیست؟
ابتدا بگویم که مقصود از عبارت «اسلام چینی» چیزی جز همان اسلام نیست. پسوند چینی تنها نشاندهندۀ رنگوبو، یا بهعبارتی قالب و لباسی است که همان لبّ «اسلام» در بر گرفته است. هانری کربن هم از عبارت «اسلام ایرانی» استفاده میکند. برخی این عبارات را نمیپسندند، زیرا بهدرستی میگویند که اسلام همان اسلام است و ایرانی و چینی و هندی ندارد. وقتی میگوییم اسلام چینی، مقصود ما این نیست که با چیزی بهکلی متفاوت روبهرو هستیم، بلکه مقصود، آن رنگوبویی است که اسلام به واسطه بودن در سرزمین چین به خود گرفته است. مثلاً وقتی یک حکیم مسلمان چینی، کتابی دربارۀ زندگی پیامبر اسلام نوشت، تلاش کرد تا بیش از وقایع تاریخی بر روی «فرّه آسمانی» پیامبر تأکید کند، زیرا این فرهمندی فرزانگان و حکیمان، امری آشنا و ریشهدار در سنّت چین است. پس این یک «سیرةالنبی چینی» است، بههمان معنایی که گفته شد. یا در کتابی که دربارۀ متافیزیک اسلامی نوشته شده است، نویسندۀ مسلمان چینی سعی کرده تا بر روی دوگانهها، مانند دو صفت «قدرت» و «علم» خداوند تأکید کند و سپس دوگانههای دیگری را مثلاً دوگانه عقول و نفوس را در عالم ملکوت نام ببرد، زیرا در سنّت چین، دوگانهها بسیار مهم هستند و همه عالم از دوگانه ازلی آسمان و زمین یا یانگ و یین سرچشمه میگیرد. تفاوت بسیار مهم این شکل از بیان مفاهیم اسلامی با دیگر تمدنهایی که اسلام در آن وارد شد، به خود خط چینی بازمیگردد. این خط، اندیشهنگار و تصویرنگار است، پس آوانگاری و ورود مفاهیم بیگانه به داخل آن بسیار سخت است. مثلاً همین واژۀ «کتاب» در عبارت «هانکتاب» را در نظر بگیرید، برای آوانگاری آن از سه کلمه «کِه» «تا» «بُو»، به معنای «غلبه یافتن»، «پاگودا» و «پارچه» استفاده میشود! حال اگر کسی بخواهد کتابی در باب مفاهیم اسلامی به زبان چینی بنویسد، برای پرهیز از آوانگاریهای سخت، میتواند مفهوم اسلامی مدنظر خویش را به مفهومی معادل در سنّت چین برگرداند. این همان کاری است که در قرن شانزدهم میلادی در چین آغاز شد و حکیمان مسلمان چین، بنا به دلایل متعدد، آغاز به نگارش کتاب به زبان چینی نمودند. حاصل کار ایشان، آثاری است که به «هانکتاب» شهرت دارد. در متون «هانکتاب»، موضوعات مختلف اسلامی به بیان نوکنفسیوسی که سنّت غالب در آن زمان در چین بوده، درآمده است. این شکل بیان موضوعات اسلامی در قالب مفاهیم چینی را میتوانیم «اسلام چینی» بنامیم.
اسلام و بودیسم به مثابه دو آیین شرقی و غربی، تفاوتهای بسیاری با یکدیگر دارند، بهطوریکه گفتوگو بین آن دو دشوار است. تبادل آرا چگونه انجام میگرفت؟
سخن در باب شباهت یا تفاوت اسلام و سنّت بودایی بسیار است و در اینجا فضای بحث در این موضوع نیست. اما بهطور خلاصه، سنّت معنوی اسلامی با سنّت بودایی از وجوه بسیاری نزدیک هستند. در اینجا محلّ بحث ما، چین قرون شانزده تا نوزده میلادی، و طبعاً سنّت بودایی چینی و چگونگی تعامل مسلمانان چین با آن است. جالب است بدانیم که در ابتدای ورود اسلام به چین، در عصر سلسله تانگ، یکی از کلماتی که مسلمانان برای بیان «خداوند» به کار میبردهاند «بودا» بوده است! وانگداییو، یکی از حکیمان برجسته مسلمان در قرن هفدهم، با راهبان بودایی بسیار به مباحثه میپرداخت. او حتّی در یکی از آثار خودش، مکالمات خود را با یک راهب برجسته بودایی ضبط نموده و گفته که این راهب پس از چند شبانهروز بحث و گفتوگو، شاگرد او شده است! طبعاً برخی از باورهای سنّت بودایی، مانند اعتقاد به تناسخ، با اعتقاد مسلمانان چین در تعارض بوده است و افزون بر آن، حکیمان مسلمان از عدم وجود «وجه ایجابی» در متافیزیک سنّت بودایی، و تنزیهیِ صرف بودن آن انتقاد میکردند. اما این انتقاد به این معنا نبود که از تعالیم بودایی برای بیان مفاهیم اسلامی استفاده نکنند و از این زمینۀ فکری عقلانیّت چینی بهره نبرند. از باب نمونه، وانگداییو برای بیان مفهوم «واحد عددی» یا همان مقام «واحدیت» در عرفان نظری، از تعلیم بودایی «ده هزار دهرمه به واحد بازمیگردند» استفاده کرده است.
در خصوص پروژه «هانکتاب» توضیح بفرمایید. درونمایه این طرح چیست و چه ویژگیهایی دارد؟
مسلمانان چین برای قرنها مجبور بودند برای فراگیری کلاسیک اسلام، آثار اسلامی را به زبان فارسی و عربی مطالعه کنند. از قرن شانزدهم میلادی که مدارس اسلامی با نظامهای آموزشی مختلف در سراسر چین به وجود آمد، نیاز به وجود منابع چینی برای مطالعه اسلام قوّت گرفت. به دنبال این نیاز، گروهی از عالمان مسلمان شروع به ترجمه آثار مهم اسلامی در چین کردند. یکی از مهمترین این آثار، «مرصادالعباد» نجمالدین رازی بود. این اثر که به زبان فارسی است، به اندازهای در چین اهمیت داشت که افسانهها در باب آن شکل گرفته بود: اینکه «ما» در خواب، پدربزرگ خود را دید که به پای درختی در حیاط اشاره میکند که آن را حفر کند، و آن شخص پس از بیداری و حفر آن محل، صندوقی پیدا میکند که در آن کتابی است و… و این کتاب «کشف» شده همان «مرصادالعباد» بود. آثار فارسی جامی مانند «لوایح» و «اشعةاللمعات» او نیز از نخستین آثار ترجمه شده بودند. در واقع، حضور تصوّف نقشبندیه در میان مسلمانان چین، باعث اهمیّت این آثار در میان ایشان بود. کتابهایی نیز بر مبنای این آثار ترجمه شده، به زبان چینی تألیف شدند. این جریان ترجمه و تألیف کتب اسلامی به زبان چینی و آثار آن به «هانکتاب» شهرت یافت. «هان» واژهای بود که چینیها برای چین به کار میبردند و «کتاب» هم که واژهای عربی بود که البته با تلفظ فارسی آن آوانگاری شده بود، برای بیان اسلامی بودن این آثار به کار رفته است. نکته مهم در این باب، چنانکه ذکر شد، این است که نویسندگان «هانکتاب»، برای بیان مفاهیم اسلامی، از مفاهیم مختلف دائویی، کنفسیوسی و بودایی (تعالیم سهگانه) استفاده کردند. بخشی از این کار بهدلیل ویژگی خاص خط چینی بود، اما بخشی از آن هم به سبب معرفی اسلام برای طبقه نخبگان و دانشوران چین بود. علمای «هانکتاب» موفق شدند چنان تعالیم اسلامی را با رنگوبوی چینی بیان کنند که این آثار مورد اقبال دانشوران چینی غیرمسلمان هم بود. از باب نمونه، کتابی که «لیوجی» در مورد شریعت اسلام نوشت، بسیار مورد استقبال طبقه دانشوران چین قرار گرفت، زیرا آنها این کتاب را در حُکم کتابی یافتند که از «لی» سخن میگوید، یعنی «آداب» و اعمال صحیح اجتماعی که باعث برقراری تعادل میگردد. هنر لیوجی این بود که در تألیف این کتاب، بهجای تاکید بر جزئیات احکام، لیِ اسلامی را برای مخاطب چینی برجسته و قابل فهم ساخت. عالمان «هانکتاب» همچنین تلاش کردند مباحث مرتبط با مبدأ و معاد را چنان در قالب نوکنفسیوسی بیان کنند، که بتواند بر این تعالیم نیز اثرگذار باشد و افق جدیدی را بر روی تعالیم سهگانه بگشاید.
اسلام ایرانی چه تفاوتها و شباهتهایی با اسلام چینی دارد؟
اگر اسلام ایرانی و اسلام چینی را بههمان معنایی که ذکر شد اخذ کنیم، هر دو در رنگوبوی بومی داشتن مشترک هستند. اسلام عمدتاً توسط ایرانیها به چین وارد شد و تصوف ایرانی نیز در میان مسلمانان چین حضور داشت. پس اسلام چینی به واسطۀ اسلام ایرانی زاده شده است. گفته شد که آثار فارسی مثل «مرصاد العباد»، «لوایح»، «اشعةاللمعات»، «مقصد أقصی: عزیزالدین نسفی و … چقدر در شکلگیری «هانکتاب» نقش داشته است. شباهت اسلام ایرانی با اسلام چینی در همین تعالیم است، مثلاً در هر دو، نحوه بیان از تعالیم اسلامی، چه ایرانی و چه چینی، مفهوم «فرّه» و «انسان فرهمند» بسی دارای سابقه و ریشه است. برای ایرانیان و چینیها، به یکسان این مفهوم به واسطه پیشینۀ فرهنگی و عقلانیشان قابل درک بود. اما تفاوت این دو بیان از اسلام، به زمینه نوکنفسیوسی مسلمانان چین مربوط میشود. نحوه بیان مبدأ عالم به واسطه این زمینه فکری تفاوتهایی با ایران و دیگر سرزمینهای اسلامی دارد. عدم حضور مفاهیمی نظیر «خدا» یا «خلق کردن از عدم» در زمینۀ چینی، باعث شد که نویسندگان «هانکتاب» به سراغ مفاهیم متناظر دیگری بروند که ذکر جزییات آن در اینجا ممکن نیست. همین مطلب در خصوص بیان مفهوم «معاد» نیز صدق میکند.
امروز مسلمانان چین تحت فشار هستند. علت این فشار چیست؟ سیاسی است یا خاستگاه اجتماعی و فرهنگی دارد؟
آنچه که تا به اینجا بیان کردم، در خصوص مسلمانان چین در قرون شانزده تا نوزده بود. در خصوص وضعیّت فعلی ایشان صلاحیّت اظهارنظر و اطلاع چندانی هم ندارم. همه ما میدانیم که «ایدئولوژی کمونیسم» هیچ اعتقادی جز خود را برنمیتابد و بدیهی است که مسلمانان نیز مانند دائوییها و بوداییها و مسیحیان در چین تحت فشار قرار گیرند. لازم است دوباره تأکید کنم که ما در مورد مسلمانان چینی صحبت میکنیم، و نه اویغورها که نه چینیزبان هستند و نه نژاد چینی دارند. فشار بر مسلمانان چینی شاید به دلیل همکیش بودن آنها با اویغورها بیش از دیگر مذاهب در چین باشد، اما بهدلیل فضای رسانهای بسته در داخل چین، اطلاع درستی از کموکیف این فشار نداریم، و به رسانههای غالب در دنیا هم که به قدرتهای رقیب کمونیسم وابسته هستند، اعتمادی نیست که در بیان این فشارها درشتنمایی نکنند!
چقدر در ایران با نسخه اسلام چینی آشنایی وجود دارد؟
تقریباً هیچ! با اینکه این جریان بسیار تحت تأثیر ایران شکل گرفت، اما در ایران تقریباً ناشناخته است. تاکنون تنها یک کتاب از این جریان به زبان فارسی ترجمه شده است: کتاب «لوایح چینی نور تصوف». این کتاب اثر ساچیکو موراتا است که در واقع ترجمۀ انگلیسی از ترجمۀ چینی «لوایح» جامی است به همراه ترجمه بخشهایی از چند اثر دیگر برای معرفی این آثار. متأسفانه در ترجمه فارسی، مترجم محترم ظاهراً بهسبب آنکه «لوایح» جامی در اصل به زبان فارسی است، نیازی به ترجمه آن ندیده است و عملاً تنها بخش اول کتاب که در حُکم مقدمه برای بخش دوم آن است ترجمه شده و این کتاب ابتر مانده است! ترجمه چینی از «لوایح» جامی، شاهکاری از تطبیق مفاهیم عرفان اسلامی با مفاهیم چینی است و اگر ترجمه این متن چینی به همراه اصل فارسی «لوایح» در کتاب میآمد، با در کنار هم قرار گرفتن نسخه فارسی و چینی از یک متن واحد، بسیاری از ظرایف و پشتوانههای اندیشه چینی در متون «هانکتاب» برای مخاطب ملموس میتوانست شد.
رضا دستجردی
منبع: ایبنا






