دکتر احمد کاظمی رئیس مرکز پژوهشی حقوق اقلیت ها و استاد حقوق بین الملل دانشگاه در نشست کارگروه تاریخ انجمن افراز با موضوع «پیوندهای تاریخی – فرهنگی ایران و جمهوری آذربایجان» گفت: ایران و جمهوری آذربایجان فراتر از پیوند، یکپارچگی تمدنی و دینی دارند و این موضوع در هفت مولفه تمدنی و دینی نمود و بروز دارد.
در این نشست که دوشنبه چهاردهم مهرماه ۱۴۰۴ در چارچوب «مجموعهنشستهای شناخت حوزهی تمدنی ایران و با همکاری حزب مهستان ایران، انجمن همگرایی مواریث تمدن ایرانی، انجمن ایرانی مطالعات غرب آسیا، بنیاد مطالعات قفقاز، انجمن ایرانشناسان و گروه فرهنگی ایرانشهر برگزار شد، دکتر کاظمی به تشریح محورهای ذیل در تبیین یکپارچگی تمدنی و دینی ایران و آران (جمهوری آذربایجان) پرداختند:
نژاد و هویت آذربایجانی ایرانی
اقوام و اقلیت های قومی ایرانی
آثار تاریخی و معماری ایرانی
سنگ نبشته های و نسخ خطی و جاینام های فارسی
حاکمیت زبان در آران، قفقاز و فارسی سرایان آن
آئین ها و رسوم باستانی و تاریخی ایرانی
حسّ مردمی تعلق تاریخی به ایران زمین و صیانت هویتی از آن
مشروح متن این سخنرانی به پیوست می باشد:
به نام خدا
بحث ایران فرهنگی و تمدنی و مشخصاً موضوع پیوندهای تاریخی و تمدنی ایران و جمهوری آذربایجان ، موضوع بسیار مهمی است. این موضوع با توجه به اینکه به هر حال امروز بیشترین مناقشه ما در همین حوزه هویتی هست، از اهمیت بسیار زیادی برخوردار میباشد. البته، وقتی ایران فرهنگی و تمدنی مد نظر است، صحبت از پیوندهای تاریخی، فرهنگی و تمدنی بین ایران و آذربایجان شاید با یک نگاه دقیقتر، خیلی لفظ درستی نباشد، به دلیل اینکه اساساً ما در این حوزه یکپارچگی تمدنی داریم که فراتر از پیوند است، ما در حوزه جمهوری آذربایجان، در حوزه آران، با یکپارچگی تمدنی، فرهنگی و تاریخی مواجه هستیم. به علت اینکه عموماً وقتی صحبت از این منطقه میشود، اساساً صحبت از منطقه قفقاز است، ابتدا در مورد اهمیت قفقاز برای ما ایرانیان صحبت میکنم.
قفقاز یکی از مهمترین مناطقی بوده که برای هزاران سال بخشی از خاک ایران و قلب تپندهی ایران زمین بوده و هم از منظر فرهنگی و تمدنی، هم از منظر اساطیری، عرفانی، ادبی و مناظر مختلف برای ما اهمیت دارد. از لحاظ دینی هم که توجه شود، باز قفقاز برای ما سرزمین مقدسی محسوب میشود، به دلیل آنچه همانگونه که یکی از مفسران بزرگ قرآن علامه طباطبایی (رحمه الله علیه) اشاره کرده است، منظور از «رواسی» و کوه های قاف که در قرآن اشاره شده، کوههای قفقاز است. از لحاظ اساطیری نیز این منطقه برای ما مهم است. از لحاظ عرفانی، مقصد سیمرغ عطار نیشابوری و سیمرغ عرفانی ما همین کوههای قفقاز بوده و در کتابهای تاریخی داریم که شیخ صفیالدین اردبیلی، بنیانگذار صفویه، تابش نور ولایت را در کوههای قفقاز بر خودش دیده و البته میشود این منظومه را بسیار گستردهتر دید و مطرح کرد.
در عین حال، قفقاز منطقهای است که به معنای واقعی هنوز ما حسرت تاریخی را در آنجا داریم. ما در ایران فرهنگی و تمدنی و ایرانِ کهن، سرزمینهای زیادی را از دست دادهایم؛ ولی آن سرزمینی که هنوز حسرت آن در دلهای ایرانیان وجود دارد، قفقاز است. هر هر مصیبتی که به هر حال سنگین باشد، میگویند که مثل ترکمنچای است. این صرفاً استعارهای نیست؟ این بهخاطر اهمیت قفقاز برای ما ایرانیان بوده و طول تاریخ بارها تکرار شده و این به دلیل ویژگی خاص این منطقه است. در واقع قفقاز جزو مناطقی میباشد که هم ایرانیت، هم در واقع جنبههای دینی، نگاه ایرانیان، اسلامیت و تشیع در آنجا عجین شده اند. در ایران فرهنگی، قفقاز امروز تنها منطقهای است که از قدرت تجمیع ایرانیت و اسلامیت برخوردار است. ما چه نگاه ملی داشته باشیم، چه نگاه مذهبی داشته باشیم، قفقاز و تحولات قفقاز برای ما مهم است؛ چون عقبهی تمدنی ماست. در شمال و جنوب ارس از قدیمالایام ما با سه جغرافیای آران و ارمنستان و آذربایجان مواجه بودیم. موضوعی که در واقع هم در کتب تاریخی در کتب مورخان عرب، یونانی و ایرانی آمده است. ابوالفداء که کتاب «تقویم البلدان» را مینویسد، یاقوت حموی در معجم البلدان و اصطخری در قرن دهم میلادی در آثار خود از جمله مسالک و ممالک و حمدالله مستوفی در نزهه القلوب، این عنوانها را برای این مناطق به کار میبرند. آذربایجان برای تبریز و اردبیل و جنوب ارس و آران به معنای جمهوری آذربایجان از شمال ارس شامل مناطقی تا رود کورا به سمت گرجستان بوده است و در کنار آن ارمنستان یعنی به نوشته کتب موخان عرب ارمنیه قرار داشته است .
وقتی بخواهیم این یکپارچگی تمدنی و دینی را مدنظر داشته باشیم، این پیوندها در دو حوزه است: یکی پیوندهای دینی هست و دیگری پیوندهای فرهنگی و تمدنی.
الف) پیوندهای دینی (اشتراکات مذهبی و حضور تاریخی تشیع در قفقاز)
به اختصار به پیوندهای دینی اشاره میکنم:
آذربایجان ایران و آران تاریخی از همان ابتدا در زمان امیرالمؤمنین علی علیهالسلام، با پیمان صلح توسط یکی از نخستین شیعیان ایشان یعنی حُذیقه بن یمان، اردبیل، آذربایجان ایران و بخشهایی از آران شاهد ورود اسلام شدند و هیچوقت با شمشیر، اسلام و تشیع وارد این مناطق نشدند.
سابقه تشیع در این منطقه از همان دوران بوده؛ از نمایندگان امام علی علیهالسلام در این منطقه و موارد متعددی از کنشگریهای مذهبی شیعیان این منطقه از جمله در قیام مختار را داشتیم. همچنین کنشگریهای متعددی از آران و آذربایجان در دوره غیبت صغری در تاریخ ثبت شده است.
بنابراین، وقتی صحبت از اشتراکات مذهبی با محوریت تشیع بین ایران و جمهوری آذربایجان میشود، این در واقع اشتراک مربوط به صد سال اخیر یا دوره صفوی به بعد نیست. این اشتراک تاریخی از حدود اوایل صدر اسلام و از دوره امیرالمؤمنین علی علیهالسلام و نمایندگان آن حضرت در این منطقه تا امروز هست. بنابراین، جوهر و ماهیت مذهبی این منطقه کاملاً مشخص است.
ب) اشتراکات تاریخی، تمدنی و فرهنگی
اما در مورد اشتراکات فرهنگی و تمدنی و تاریخی، ما میتوانیم چندین عنصر مهم اشتراک و پیوند را مطرح بکنیم. و با تأکید به اهمیتی که عدد “هفت” در فرهنگ ایران زمین دارد، ما هم هفت عنصر تمدنی و فرهنگی را در یکپارچگی تاریخی و تمدنی ایران و جمهوری آذربایجان یا آران تاریخی بهطور خاص، مطرح میکنیم:
نژاد و هویت آذربایجانی ایرانی: این پیوند موضوع بسیار مهمی است. زیرا در طول تاریخ هویتی که در این منطقه وجود داشته است، یک هویت کاملا ایرانی است. اهمیت این نکته بسیار مهم به این علت است که زبان حاکم در این منطقه ، به نوشته بسیاری از مورخان مثل حمدالله مستوفی و یاقوت حموی ، زبان فارسی و زبان آذری پهلوی بود که بخشی از زبان پهلوی قدیم بود. تا قرن هشتم هجری نیز همانطور که در سفرنامه ها نوشته شده است، این زبان در این مناطق کاملا رونق داشت. حتی شیخ صفی الدین اردبیلی در حوزه شعر و ادب و نوشتار منظوم ، با دوبیتی هایی که به زبان آذری پهلوی دارد، شناخته می شود و طبیعتا برای کسانی که می خواهند تاریخ را بطور منصفانه درک کنند، نمی توان مستندی را آشکارتر از این آورد. یعنی از نظر کرونولوژی تاریخی، قبل از اینکه ترکان سلجوقی ها و در کل اوغوزها از مبدا اصلی خودشان ، یعنی از آسیای مرکزی و مغولستان و بخش هایی از سیبری سوار بر اسب به سمت این مناطق از جمله افغانستان، ایران و آناتولی بیایند و مستقر شوند، آثار مورخان نشان می دهد که تا قرن هشتم هجری، اینان هنوز در شهرها محل اثر و نفوذ نبودند و زبان آذری قدیم در این مناطق رایج بود، ولی بعدها در طی یک دوره پانصد ساله، یک جابجایی زبانی داریم (نه نژادی)، که زبان ترکی می آید و در این بخش از ایران زبان آذری پهلوی قدیم را دستخوش تغییراتی می کند. گرچه در اینجا باز هم زبان آذری تاثیرات و فعل و انفعالات خود را دارد و به همین خاطر است که زبان آذری کنونی نیز در خیلی از زمینه ها مثل شعر و ادبیات خیلی قوی تر از زبان ترکی استانبولی است که به اذعان خودشان آثار گرانسنگ را حتی در دوره طولانی عثمانی در حوزه ادبیات و شعر نداشته اند. پس، در این پانصد سال جابجایی، زبان تحت تاثیر قرار گرفت، اما نژاد ایرانی تغییر نیافت. در حوزه آران و آذربایجان، به قول آقای عباس جوادی، مدرس تاریخ و زبان شناسی در آلمان و همشهری عزیز تبریزی ما که کتاب خوب «تاریخ اختلاط ایرانیان و ترکان» را نوشته است، اینطور نیست که در طول تاریخ که کسی آمده باشد در آذربایجان و آران کل جمعیت بومی را برداشته باشد و بعد یک جمعیت ترک در آنجا مستقر کرده باشد. نژاد در اینجا نژاد ایرانی بوده است که در تمامی طول تاریخ ایران نه تنها عامل کنش و تاثیر بوده، بلکه پرچمدار و سردمدار ایران زمین هم بوده است، از زمان جنگ حرّان در سال ۵۳ قبل از میلاد تا تحولات مهم بعدی که تا امروز هم ادامه دارد، این کنشگری تداوم یافته است. بنابراین هویت آران و آلبانیای قفقاز و جمهوری آذربایجان کنونی هویت ایرانی است و تغییر زبانی به معنای تغییر نژادی و هویتی نیست. امروز بزرگترین خیانت این است که عناصر ضدایرانی تلاش می کنند که به بهانه زبان که به آن هم اشاره شد و جای بحث بسیار فراوان دارد، نژاد را هم تغییر بدهند و بزرگترین ظلم را به هویت آذربایجانی بکنند و هویت چندهزار ساله غنی و پرافتخار آذربایجانی را انکار و یا یک هویت تحمیلی جایگزین نمایند.
حاکمیت زبان فارسی در آران، قفقاز و فارسی سرایان آن: اساسا این منطقه، خواه آذربایجان ایران و خواه آران و نطقه قفقاز، در حوزه زبان فارسی جزء مناطق کانونی و کلیدی بوده است. زبان رسمی این منطقه برای قرنها زبان فارسی بوده است. در کنار آن بحث زبان تاتی و زبان های اقوام و اقلیت های قومی ایرانی مطرح بوده است. درک این موضوع برای کسانی که اهل مستندات تاریخی باشند، خیلی کار دشواری نیست. کتاب ارزشمندی که توسط آقای عزیز دولت آبادی تحت عنوان «سرایندگان پارسی زبان در قفقاز» توسط بنیاد ایران شناسی دکتر محمود افشار منتشر شده است، منبع ارزشمندی است. در همین کتاب ۲۲۷ نفر از شاعرانی که در قفقاز، در آران و ارمنستان و گرجستان شعر فارسی سروده اند، معرفی شده اند. مثلا در قراباغ ۵۹ نفر شاعر پارسی گوی معرفی شده است، در شروان حدود ۵۰ شاعر ، در گنجه ۳۶ شاعر، در اردوباد و نخجوان و مناطق تالش نشین انبوهی از شاعران و سرایندگان پارسی زبان در این کتاب معرفی شده اند. در کتاب نزهه المجالس جمال الدین خلیل شروانی ، چهار هزار بیت فارسی از ۳۰۰ شاعری که فقط رباعی گفته اند و متعلق به قفقازند، معرفی شده اند. اگر زبان رسمی این منطقه فارسی نبود ، این میزان تولید محتوای فارسی در این منطقه انجام نمی شد. ما امروز متاسفانه فقط نظامی گنجوی را می شناسیم و نام مهستی گنجوی را شنیده ایم. ولی واقعیت این است قفقاز محل پرورش ستاره های شعر ادبیات و زبان فارسی بوده است و همین موضوع را در آذربایجان ایران هم می بینیم. در مقبره الشعرا در سرخاب تبریز ، مزار ۴۰۰ شاعر فارسی زبان را می بینیم که از همه جای ایران نیز هستند. یعنی مانی شیرازی، انوری ابیوردی، اسدی طوسی را می بینیم. صائب تبریزی را از خود تبریز می بینیم. در مقبره الشعرای تبریز غیر از شعرای ایران امروزی، شعرای ایران فرهنگی را هم شاهد هستیم؛ خاقانی شیروانی و مجیرالدین بیلقانی و شعرای کشورهای قفقازو آسیای مرکزی و…. اینها شاعران بسیار بزرگی هستند. این مقبره الشعرا نشان می دهد که تبریز عصاره ادبی ایرانشهر است که چهارصد شاعر را از ایرانشهر و ایران امروز در خود جای داده است بنابراین تبریز در واقع نماد ایرانشهر است. زیرا، این شهر به مدت ششصد سال پایتخت زبان و ادبیات فارسی بوده است؛ از دوره سلجوقیان تا صفویه ، تبریز پیشتاز زبان فارسی بوده است و به همین علت مقبره الشعرا شکل گرفته است. پس این پیوند با هویت ایرانی، صرفا مختص شمال ارس نیست، در جنوب ارس هم همینطور بوده است. بنابراین، زبان فارسی یکی از اشتراکات مهم فرهنگی و تمدنی ایران و جمهوری آذربایجان محسوب می شود.
وجود اقلیت ها و اقوام ایرانی در جمهوری آذربایجان: عامل دیگر در یکپارچگی هویتی ایران و جمهوری آذربایجان، حضور اقلیت ها و اقوام ایرانی است. در کنار آذربایجانی ها که در آران اکثریت دارند و جزء ایرانی ترین نژادهای ایرانی هستند، اقوام دیگری در آنجا هستند که در راس آنها تات ها و تالش ها و کردها و ارمنی ها و بسیاری دیگر از جمله اوست ها در قفقاز شمالی و… اقوام ایرانی هستند. همین امروز در واقع بزرگترین اقلیت قومی در جمهوری آذربایجان با حدود دو میلیون نفر جمعیت، تالشان هستند. چه زبان تالشی و چه زبانهای باستانی و تاریخی دیگر نظیر تاتی در اینجا، از زبانهای باستانی ایرانی محسوب می شود و اشتراکات فرهنگی با ایران دارند. حتی کردها، کردهایی که در بخشی از مناطق غربی جمهوری آذربایجان بودند و برای مدتی این منطقه در دوره تزارها و شوروی، منطقه کردستان سرخ بوده و اینها تمرکز اقامت در آنجا داشتند، همه اینها در واقع، جزء آن اشتراکات فرهنگی و تمدنی ماست، و البته وضعیت فرهنگی اقلیتها و اقوام در آنجا برای ما باید بسیار مهم باشد و مهم نیز هست. در جدایی ها، چه جدایی های جغرافیایی و چه فرهنگی ، در واقع تباهی ها هست و این تباهی ها در فرهنگ و ادبیات اقوام و اقلیت های این منطقه به دلیل سیاست های تک زبانی که در کشورهای این منطقه شاهدش هستیم، موجب از بین رفتن این اشتراکات فرهنگی با ایران می شود.
آثار تاریخی و معماری ایرانی : عنصر چهارمی که در اشتراکات فرهنگی و تمدنی جمهوری آذربایجان و قفقاز با ایران وجود دارد، آثار و معماری تاریخی است که اهمیت فراوان دارد و قدمت میزبانی ایران در منطقه را نشان می دهد. در این زمینه، دژ دربند را داریم که یکی از مرزبانی های ایران در دوره ساسانیان بوده است. در همین سال های اخیر با حضور برخی از باستان شناسان عمدتا آلمانی و ایتالیایی شاهد کشف آثار تاریخی و باستانی در جمهوری آذربایجان (آران) هستیم که به دوره هخامنشیان مربوط است. باستان شناسان آلمانی در منطقه شمکیر جمهوری آذربایجان در روستای گاراجامیرلی، کاخی را شبیه کاخ پاسارگاد و تخت جمشید کشف کرده اند که حدود صد ستون به سبک معماری هخامنشی دارد. البته، دولت باکو به علت اینکه سیاست گریز از هویت واقعی خودش را دارد، تلاش می کند که این اخبار خیلی تبیین و ترویج نشوند و بحث های هویتی اصیل تاریخی در افکار عمومی به خوبی دیده نشود. اما، همین آثار به تنهایی مشخص کننده است. آثاری که در مناطقی مثل شکّی (معماری خان سرایی ها)، آقستافا (کشف آشپزخانه ۳۵۰۰ ساله توسط پرفسور نیکولا لانری ایتالیایی در سال ۲۰۲۴) و قوبوستان در جمهوری آذربایجان وجود دارند، خیلی از پیوندها را نشان می دهند. همین معماری تاریخی را در آثار شیروانشاهان که به مدت هشتصد سال از قرن دوم تا اوایل قرن دهم حضور داشتند، شاهد هستیم. در بافت قدیمی باکو به نام ایچری شهر، آثار شیروانشاهان را که شایسته است همگان در سفر به جمهوری آذربایجان از آنجا دیدن کنند، شاهد هستیم. بنیانگذار شیروانشاهان یک عرب به نام یزیدبن شیبانی است که برغم ریشه عربی اش کاملا در فرهنگ ایرانی در آن منطقه جذب شده بود. لقب شروانشاه را برای اولین بار اردشیر اول اولین شاه ساسانی ۲۲۴م به یکی از حاکمان محلی اعطا کرد. اسامی شاهان شیروانشاهان از جمله منوچهر، کیقباد، شاهرخ، هوشنگ و اسامی از این دست، و اینکه شیروانشاهان بجای زبان عربی، زبان فارسی را در آنجا به عنوان زبان رسمی استفاده می کنند، و آثار متعددی از تمدن ایرانی را در آنجا وحود دارد. در همانجا معبد آناهیتا را هم داریم که شبیه همانچیزی است که در کنگاور و بیشاپور داریم، همگی نشان می دهند که جوهره و مایه اصلی فرهنگ و تمدن در قفقاز، ایرانی بوده است و هر نیرویی هم که رفته در آنجا حاکم شده ، همین جوهره تمدنی ایرانی را به خود گرفته است. همان کاری که ما ایرانی ها با مغول ها و سایر مهاجمان کرده ایم و آنها را در هویت ایرانی جذب کردیم و این نکته بسیار مهمی است. برای فهم تاریخ ایرانی قفقاز، آثار شیروانشاهان بسیار مهم است. اگر امروز بخش ایران را در موزه تاریخ جمهوری آذربایجان حذف کنند، این باعث نمی شود که در نقشه های تاریخی بتوانیم عنوان جمهوری آذربایجان را پیدا کنیم، روی آن نقشه ها، نام آران ایران مستقر است. هرچه در نقشه های دوره شیروانشاهان بگردند که پس جمهوری آذربایجان کجاست؟ چیزی پیدا نمی شود! (اشاره به ایرادگیری الهام علی اف به کارشناسان تاریخ و متخصصان نقشه های تاریخی جمهوری آذربایجان که پس چرا نام جمهوری آذربایجان بر روی نقشه های تاریخی به نمایش گذاشته شده، دیده نمی شود؟!) زیرا، واقعیت های تاریخی قابل تغییر نیستند. متاسفانه اکنون تلاش های متعددی برای ایران زدایی از معماری در حوزه قفقاز و بخصوص در حوزه آران تاریخی مشاهده می شود و اقدامات و بخشنامه های متعددی در این زمینه صادر می شود تا اثری از زبان فارسی و فرهنگ ایرانی نماند. وقتی اراضی قراباغ به جمهوری آذربایجان بر می گردند، از اولین کارهایی که می کنند این است که کتیبه های فارسی مسجد جامع شوشی و سایر مساجد و نیز گورستان های تاریخی را از بین می برند تا نگذارند فرهنگ و تمدن ایرانی در آنجا خودنمایی کند.
آئین ها و رسوم باستانی و تاریخی ایرانی: عنصر مشترک دیگر، وجود سنن و عادات و آیین های مشترکی است که بین ایران و آران وجود دارد؛ نوروز، یلدا ، چهارشنبه سوری و جشن های مختلف ایرانی که در جمهوری آذربایجان کنونی نیز وجود دارد و نیز آیین های دینی مانند خاکسپاری که با فرهنگ ایرانی آمیخته و آغشته اند و تمامی این ها نشان می دهند که پیوندهای فرهنگی و تمدنی ایران و جمهوری آذربایجان بسیار عمیق و ریشه دار هستند.
سنگ نبشته های و نسخ خطی و جاینام های فارسی : در انستیتو نسخ خطی باکو هزاران نسخه فارسی وجود دارد که در یک فقره ۶۰۰ عدد آنها در کتاب سه جلدی گردهم آمده است. سنگ نوشته ها و جاینام ها از عناصر مشترک یکپارچگی ایران و جمهوری آذربایجان است. نام باکو یکی از آنهاست که در واقع بادکوبه بوده و بخاطر جریان بادی که در این منطقه وجود دارد، بادکوبه نامگذاری شده بود. بسیاری از اسامی عالمان دینی این منطقه نیز دارای پسوند بادکوبه ای هستند، مثل شیخ عبدالغنی بادکوبه ای و آیت الله سید محمد بادکوبه ای. همینطور نخجوانی ها و لنکرانی ها را در میان اسامی علما زیاد می بینیم. نامها و جاینامهای فارسی در سراسر جمهوری آذربایجان دیده میشود؛ بهخصوص در شمال جمهوری آذربایجان و مناطق تالش نشین در همین قلمروی جمهوری آذربایجان کنونی که سابقه تاریخی درازمدت دارند. مناطقی مثل سیازن که همان “سیاهزن” است و شهرهای مختلف دیگر، اساساً اسامی فارسی و تاتی داشتند و با وجود تمام تلاشهایی که برای تغییر این اسامی شده، آنها همچنان حفظ شده و باقی ماندهاند.
حسّ مردمی تعلق تاریخی به ایران زمین و صیانت هویتی از آن : در پایان، می توان به عنصر مهم هفتم یعنی حسّ مردمی تعلق هویتی تاریخی به ایران را می توان مطرح کرد. هنگامی که میخواهیم هویت یک گروه قومی یا یک جمعیت یا یک سرزمین را تعریف کنیم، معمولاً عناصر مادی و معنوی در نظر گرفته میشوند. در یک سطح از این عناصر، “عناصر مادی” است و در یک سطح دیگر، عناصر اصطلاحاً “ذهنی و معنوی” که همان احساس و تعلق است. شما وقتی میخواهید به یک اقلیت توجه و آن را تعریف کنید، یکی از ضروریات و عنصر مهم، احساس وابستگی و تعلق به آن جامعه است. این احساس از کجا سرچشمه میگیرد؟ از حس همبستگی برای صیانت از هویت جمعی خودش، از ابراز آن و مواردی از این دست. در خصوص قفقاز و آران (جمهوری آذربایجان) احساس تعلق تاریخی به فرهنگ و تمدن ایرانی را در عرصههای مختلفی میبینیم؛ حتی بعد از قراردادهای ننگین گلستان (۱۸۱۳) و ترکمنچای (۱۸۲۸). حسرت تاریخی و اساسا ادبیات حسرتی که امروز تحریف شده، واقعیتش در همان ادبیات اشتیاق است؛ یعنی اشتیاق برای بازگشت به مام وطن است که در زندگی مردم جمهوری آذربایجان و نخجوان در دوران شوروی وجود داشت. خب، در سراسر ادبیات حسرت، این موضوع از طریق برخی شعرهای شاعران سوسیالیستی مانند سلیمان رستم تحریف شد تا این احساس تعلق هویت به ایران، تحریف و مصادره شود، مثل خیلی دیگر از کارهایی که اداره سیاسی تبلیغات ارتش سرخ انجام میداد و اصطلاحات را عوض میکرد؛ مثلاً ایجاد اصطلاح مجعول «آذربایجان ج ن و ب ی» که این میراث تحریف، امروز هم به باکو به ارث رسیده و هنوز هم ماشین جعل نام ها و اصطلاحات در باکو با تمام توان فعال است؛ وقتی نام هایی مثل کریدور ادعایی زنگزور ابداع می شود ، نشان می دهد که این رویه همچنان ادامه دارد. اما، علیرغم این تلاش ها، تعلق تاریخی مردمان این مناطق به ایران وجود داشته و ادامه دارد. مردمان این مناطق در هر فرصتی که پیش آمده، ابراز کردهاند که خودشان را جزئی از سپهر فروزان فرهنگ ایرانی میدانند. شما تصور کنید در تحولات سالهای ۱۹۱۸ تا ۱۹۲۰، دوره جنگ جهانی اول و همان دورهای که مثلاً جمهوری خودخوانده ارس در نخجوان توسط عثمانیها شکل میگیرد، و تحرکاتی که انگلیسی ها و آمریکایی ها هم داشتند، ما در نهایت میبینیم که در مقابل تمام آن فشارهای سیاسی، تصنعی و تحمیلی که عمدتاً در سایه چکمه های ارتش متجاوز عثمانی ایجاد میشد، میبینیم که جریان مردمی میآید و یک هفته مقابل کنسولگری ایران اطراق می کند و به شاه ایران و سفارتخانههای ایران، به جامعه ملل و… تلگراف میزند که: «ما را برگردانید به ایران». زمان وقوع این رویداد خیلی دور نیست، حدود صد سال پیش است. پس این احساس تعلق تاریخی به ایران در واقع یک عنصر بسیار تعیینکننده است که همین امروز دلیل و منشأ برخی از رفتارهایی عجیبی که ما در این منطقه میبینیم، همین ترس از این هویت است، ترس از بازگشت به خویشتن است؛ وقتی صحبت از خویشتن میشود، یعنی ایران. من این صحبت را در کرسی ایرانشناسی دانشگاه دولتی ایروان داشتم و گفتم وقتی که ما در قفقاز صحبت از کرسیهای ایرانشناسی میکنیم، باید بدانیم کرسیهای خویشتنشناسی. ایران شناسی، برای آلمان و کشورهای اروپایی است. برای کشورهای قفقاز، ایرانشناسی یعنی این که با این شناخت، خویشتن خودمان را بشناسیم. این هویت امروز هم در واقع محل تأثیر است. به دلیل چی؟ به دلیل این که بزرگترین سرمایه ایران در منطقه قفقاز، سرمایه تمدنی، فرهنگی و دینی است.
همین عناصر هفتگانه که به آن اشاره کردیم، امروز بمثابه میراث معنوی و تمدنی نقش مهمی برای ایران ایفا میکند. حضور تاریخی فرهنگی و تمدنی بسیار مهمتر از سایر ابزارهای نفوذ است و این را رقبای ما و دشمنان ما خوب میدانند. به خاطر همین است که امروز میبینید تمام طرحهایی که در حوزه قفقاز اجرا میشود، یکی از اهداف اصلیاش تضعیف هویتی و استحاله و دگرگونی هویتی است. به همین منظور، باید مرزهای ما با جمهوری آذربایجان بیش از چند سال به بهانه مضحک کرونا مسدود باشد. در حالی که در همین چند سال جمهوری آذربایجان تسهیلات فراوانی برای گسترش ارتباطات مثلاً با کشورهای عربی، با امارات، عربستان در زمینه تحصیل، صدور روادید یا حتی لغو روادید با این کشورها و با ترکیه انجام داده است، و برای سفر به اسرائیل، به متقاضیان کمک مالی می دهد، ولی مرز زمینی ایران و جمهوری آذربایجان را تبدیل به یک دیوار آهنی کرده است که شوروی نیز در هفتاد سال نتوانسته بود به آن شکل عمل کند. مگر غیر از این است که در دوسوی این مرز، آذریها حضور دارند؟ مگر غیر از این است که در واقع مقامات دولتی در جمهوری آذربایجان قبل از رسوایی در جنگ ۱۲ روز تحمیلی رژیم صهیونی علیه ایران، خودشان را مدافعان آذریهای ایران میدانند؟ پس چرا مرز را باز نمیگذارید که این آمد و شد صورت گیرد؟ آیا این شما نبودید که طی ۲۰ سال اخیر دایم میگفتید اگر مرزها از بین بروند، این اتفاق میافتد یا آن اتفاق میافتد. خب، چرا اجازه نمیدهید که این اتفاق بیفتد؟ چرا از ارتباطات مردمی هراس دارید؟ دلیل واقعی این است که آنها از تقویت اشتراکات با ایران میترسند، زیرا آن اشتراکات، نیروی شگرف تاریخی را به منطقه بازمیگرداند. این انسداد مرزی یعنی این که آن میراث تمدنی و فرهنگی هنوز تأثیر خود را دارد. به خاطر همین ترجیح میدهند که مرز را ببندند، بعد با حمایت اسرائیل و جبهه آنگلوساکسونی ، بزرگترین پروژه استحاله فرهنگی، تمدنی و دینی را در جمهوری آذربایجان پیگیری کنند. یعنی از بین بردن تشیع و از بین بردن تمام این نمادهای ایرانی، به این دلیل که میدانند تا زمانی که آن هویت تاریخی و تمدنی و دینی هست، حضور ایران هم هست.
تمام آن عناصر مشترک تمدنی و تاریخی، برای ایران در قفقاز، حقوق تاریخی ایجاد میکند؛ چگونه یک کشوری صدساله یا دویستساله در اروپا یا غرب که در منطقه ای حضور داشته، دم از حقوق تاریخی می زند؛ آیا ما که هزاران سال در این منطقه حضور داشتیم، نباید از حقوق تاریخی صحبت کنیم؟
بنابراین این منطقه در واقع یکی از کانونهای تمدن شکوهمند ایرانزمین است و تقریباً میشود گفت با خیلی از مناطق دیگر قابل مقایسه نیست. دلیل آن این است که بیشترین کنشگری های فرهنگی و تمدنی برای ایران از همین منطقه صورت گرفته است و مردمان این منطقه، چه آران که در طول تاریخ مطرح بوده و چه آذربایجان عزیز ما، پیشتاز صیانت از مرزهای جغرافیایی و مرزهای تمدنی و فرهنگی ما هستند. این بسیار مهم است.
در همین جنگ حرّان که یکی از افتخارات مردم ایرانزمین است، در طول جنگهای ۷۰۰ ساله ایران و روم، در سال ۵۳ قبل از میلاد، لشکر دههزار نفری سورنا در دوره اشکانی، در مقابل لشکر چهل هزار نفری کراسوس روم به یک پیروزی فاخر در همین منطقه ارز روم کنونی ترکیه دست پیدا میکند. یعنی مرز ما در آن دوره، حداقل در آنجا بوده است. در همانجا بخش عظیمی از کسانی که به سپاه ایران میآیند، از همین آتورپاتگان و آران بودند و این رسالت سده ها ادامه دارد. چون، بیگانهستیزی در این مناطق و بهخصوص در مناطق پر افتخار آذرینشین ما یکی از ویژگیهای بارز است. من معتقدم کسانی که به دنبال انکار این واقعیت تاریخی ایراندوستی آذریها و نقش شان در صیانت از تمدن و فرهنگ ایرانی در مقابل بیگانگان را انکار می کنند، باید به دقت با تابلوی نقاشو جهانگرد شهیر ایتالیایی، پیترو دلاواله را ببینند که در سفرنامۀ خود تصویر تاریخی و بسیار مهمی دارد که مردم تبریز را در حالیکه سرهای بریدۀ ترکان را افراشتهاند نشان میدهد. در هنگام قیام علیه اشغال چندین ساله تبریز توسط عثمانی، حتی زنان تبریزی، بچههایی که از سربازان عثمانی بودند، از بین میبرند. این بسیار تلخ است، ولی نشان میدهد که آنها در برابر رفتارهای وحشیانه متجاوزان ، مقاوم هستند. در واقع تبریزیها و به تبع آن، آذریها، پیشتاز ایران مداری می باشند. به خاطر همین است علیرغم که این مناطق بارها توسط مغولها، توسط عثمانیها و روس های تزاری اشغال شده بود، اما آثاری از آنها باقی نمانده، به دلیل این که این منطقه محل تبلور فرهنگ و تمدن ایرانی بوده و آنها در صیانت از ایران پیشگام بوده و امروز هم همین است. امروز اگر ما می ببینیم که نسبت به فتنههای ژئوپلیتیکی که در منطقه قفقاز، در قالب طرحهای مختلفی که مطرح میشود، حساسیتهای زیادی وجود دارد، در همین مناطق آذرینشین ما، در واقع همان ایفای نقش تاریخی است که آذریها در طول تاریخ ایفا کردهاند و امروز دشمن هم به خوبی این را میداند. به دلیل همین است که در واقع مرز جمهوری آذربایجان با ایران را به بهانه های واهی میبندند و لشکر سایبری و پروژههای خود را فعال میکند تا بتواند در واقع یک شبیخون فرهنگی علیه ایران و مردم جمهوری آذربایجان (آران تاریخی) انجام دهد و بافت اصیل فرهنگی، تمدنی و دینی آنها را تضعیف کند که طبیعتاً به گواه تاریخ ایران و دوره هفتاد ساله شوروی، مثل گذشته، مردم جمهوری آذربایجان ، ایران ما و آذربایجان عزیز ما که به تعبیر ارزشمند رهبر انقلاب اسلامی، «سر ایران» است، همیشه سرافراز خواهند ماند.
خیلی ممنونم. از انجمن فرهنگی افراز و سایر موسسات مشارکت کننده برای برگزاری این نشست تشکر می کنم، بسیار خوشحال شدم که این فرصت فراهم شد تا اهمیت هویتی منطقه قفقاز و آران یک بار دیگر تبیین بشود.
احمد کاظمی
منبع: وبسایت دکتر احمد کاظمی [1]