میراث مکتوب- عصر جمعه 11 مهرماه سال 1404، هشتصدو نود و سومین شب از مجموعه شبهای مجله بخارا با همراهی انتشارات ندای تاریخ و فرهنگسرای نیاوران به کتاب «دیوارنوشتههای پارسی بخارا» نوشته مسعود حسینیپور اختصاص یافت.
سندی مهم از هزار و چندین سال سابقه زبان فارسی
در این شب که در تالار خلیج فارس فرهنگسرای نیاوران برگزار شد، علی دهباشی ضمن خوشامدگویی به میهمانان حاضر در این مجلس چنین گفت: دکتر حسینیپور نویسنده این کتاب که متخصص رشته شیمی هستند و سالهاست که در برلین زندگی میکنند به علت عشق وافرشان به زبان فارسی هر ساله سفرهای یک ماهه تا سه ماهه به بخارا و سمرقند داشته و برای اولین بار این کوشش او در ثبت سرودهها، نوشتهها و کتیبهها قابل تحسین است. در واقع سند مهمی است از هزار و چندین سال سابقه زبان فارسی در شهر بخارا؛ آنچه که آنها خط نیاکان نام میگذارند. این کتاب ما را به یک سفر رویایی قبل از اینکه به سفر واقعی برویم، خواهد بود. شما با ابیات، سرودهها و قطعات ادبیای آشنا میشوید که کمتر در دیوانهای شعرا ممکن است پیدا کنید و کتاب از این جهت نیز دارای ارزش ادبی است.
یک وظیفه و حافظه تاریخی
سپس شقایق فتحعلیزاده مدیر انتشارات ندای تاریخ از فراز و نشیب انتشار کتاب دیوارنوشتههای پارسی بخارا چنین گفت: ما میدانیم که بخش زیادی از این دیوارنوشتهها پس از حمله شوروی در ۱۹۲۰ و بمبارانی که در آن منطقه اتفاق افتاد از بین رفت و برخی نیز در خطر تخریب است. آقای حسینیپور توانستهاند که در ۲۰ سال سفرشان از ۲۰۰۳ تا ۲۰۲۳ بروند و تصاویر ارزشمند را برای ما جمع کنند. این کار با علاقه و هزینه شخصیشان انجام شد و اگر واقعاً چند سال به تاخیر میافتاد ما امروز این تصاویر را نداشتیم کما اینکه خیلی از تصاویر این کتاب دیگر موجود نیستند. بخش مهم دیگر این کتاب این هست که مردم بخارا فارسی صحبت میکنند ولی نمیتوانند به خط فارسی بخوانند و بنویسند. کتاب حاضر تمام بخشهایی که فارسینویسی هست را به زبان سیریلیک برگردانده است. این کار را یکی از دوستان و عزیزان تاجیک به نام خانم زلفیه عصمت انجام دادهاند. خود این یک عنصر تجمع فرهنگی و همبستگی را نشان میدهد.
نخست اینکه تصاویر این کتاب خیلی راحت به دست ما نرسید، چون دکتر حسینیپور ایران نبودند و با شرایط اینترنتی دسترسی به این تصاویر برای ما سخت بود. پروسه رسیدن تصاویر به ما بین ۴ تا ۵ ماه طول کشید. در نگاه اول وقتی که این کتاب را دیدیم متوجه شدیم که صرفاً یک اثر پژوهشی یا علمی نیست و واقعاً یک حافظه و وظیفه تاریخی است. شخصاً فکر میکنم که میراثی که مکتوب نشود از بین میرود. در این شرایطی که هر روز حجم زیادی اطلاعات میآید و ما ممکن است از روزگاران کهن چیزی ندانیم کلاً هر کتابی که در این حوزه چاپ میشود و به فرارود میپردازد در حقیقت میتواند پیوندی بین ما و نیاکانمان و زبان فارسی برقرار کند.
وی در ادامه افزود: کشورهایی مثل تاجیکستان و افغانستان و شهرهایی مثل بخارا و سمرقند جوامع پارسیمآب یا ایرانیمآب هستند، یعنی اینکه این جوامع از ایران تاثیر میگیرند، چه در زبان و چه در فرهنگ و هویت و ادبیات. این یک ارزش و شاید بشود گفت یک سرمایه هست برای اینکه ما میتوانیم با این سرمایههایی که داریم یعنی این سرمایههای مشترک فرهنگی در عرصه جهانی فعالیت کنیم. مسئله دیگر این هست که کتاب بخش هویتی را مطرح میکند. یعنی ریشه در هویت مشترک ما و نیاکانمان دارد. هویت یک چراغ راه آینده است و در حقیقت، هویت یک حس مسئولیت و تعلقی را میآورد و ما میتوانیم از این ریشههای هویتمان استفاده کنیم برای ارتقای خود، ارتقای کشورمان و پیشبردهای مختلفی که داریم.
سندی برای آیندگان
در ادامه مسعود حسینیپور در پیام تصویری ضمن تشکر از برگزارکنندگان این مجلس چنین بیان داشت: بخارا یک قطب موثر در شکوفایی زبان فارسی نو بوده است. ادبیات فارسی نو از سدههای گذشته تاکنون افزون بر دیوارهای اماکن عمومی مانند علمیه، خانقاه، مسجد و غیره به گونه گسترده زینتبخش دیوار خانههای مسکونی نیز بوده و در آنجا به اشعار حافظ، سعدی و غیره نیز برمیخوریم که خود نشانهای از همبستگی فرهنگی ورارودیان و سایر پارسیزبانان است. با بمباران ۴ روزه هوایی ارتش شوروی شهریور سال ۱۲۹۹ نیمی از بناهای شهر کهن بخارا منهدم و با آن یادگارهای فرهنگی نیز نابود شدند. در تالیف کتاب دیوارنوشتههای پارسی بخارا کوشش شد که بخشی از دیوارنوشتههای فارسی باقیمانده در بخارا ثبت شود و این سندی باشد برای آیندگان دال بر همبستگی همه فارسیزبانان. متنهای کتاب افزون بر خط پارسی به خط سیریلیکی هم برگردانده شدهاند تا امروز خویشان ما در ورارود با بهره از آن دریابند که چه بر دیوارهای شهرشان نگاشته شده است. با یاری نشر ندای تاریخ و مجله بخارا سعی بر معرفی این کتاب به فارسیزبانان را داریم. این کتاب به مردم بخارا پیشکش شده است. فارسی را در همه جا پاس میداریم.
بخارا؛ معشوق فارسیزبانان
در بخشی دیگر ابراهیم خدایار با اشاره به اینکه زبان و مکان در بخارا و سمرقند و … هسته مرکزی هویت تاریخی ما را شکل دادهاند سخنانش را چنین آغاز کرد: بخارا در ابر اسطوره؛ ایران ویج را همان سرزمین مقدسی میدانیم که روایتگر خاطرات مشترک ازلی ما فارسیزبانها و آریاییتباران است. به قول استاد سعید نفیسی سرزمین پاک نیاکان ماست که پس از مهاجرت از جنوب سیبری به سرزمین جدید در این منطقه یعنی در منطقه خوارزم سغدیان باستان، سمرقند و بخارا، سکنا گزیدند. استاد سعید نفیسی درباره این منطقه مینویسد: کتاب آسمانی ایران قدیم، اوستا، کشوری را نشان میدهد که آب و هوای آن خلد برین بود و اجداد ما نخست در آنجا پرورش یافتند و به قرینه میتوان دریافت که مراد همان ارض موعود ایرانیان خطه دلکش سواحل سیحون و جیحون است و علمای تاریخ عقیده دارند ما ایرانیان از آنجا آمدهایم و ایران امروز خانه دوم ماست. درباره زبان فارسی باز هم این اسطوره ادامه پیدا می کند: نخستین ترجمه تفسیر طبری به زبان پارسی در حوالی سالهای ۳۵۰ تا ۳۶۰ هجری قمری در بخارا از سوی علمای بخارا به دستور منصور بن نوح سامانی شکل گرفت و وقتی این دانشمندان تمام ماوراءالنهر میخواستند قرآن را به پارسی ترجمه کنند نیاز داشتند به یک فتوا. علمای بخارا این فتوا را دادند: روا باشد خواندن و نوشتن قرآن به پارسی مر آن کس را که او تازی نداند. در ادامه همین فتوا علمای بخارا یک دلیل دیگری را برای ترجمه قرآن کریم به فارسی آوردند که بسیار شنیدنی است و ما جز با معیارهای اسطورهای و ازلیانگارانه نمیتوانیم این را تحلیل کنیم:
دیگر آن بود که این زبان پارسی از قدیم باز دانستند از روزگار آدم تا روزگار اسماعیل پیغامبر همه پیغامبران و ملوکان زمین به پارسی سخن گفتند. اول کسی که سخن گفت به زبان تازی اسماعیل پیغمبر بود و اینجا بدین ناحیت زبان پارسیست و ملوکان اینجانب ملوک عجمند.
وی ادامه داد: اما بخش دوم سخن من استناد به دو تمثیل است قصه معشوق و عاشق غریب. دوست دارم به مناسبت انتشار این کتاب ارزشمند هنری که معماری آن منطقه را هم به ما منتقل میکند به شهر بخارا به عنوان یک سوژهای نگاه کنم برای بازنمایی فرهنگ و زبان پارسی در تاریخ ایران. یک تمثیل از دفتر سوم مثنوی است و پرسیدن معشوقی از عاشق غریب که از شهرها کدام شهر خوشتر یافتی و انبوهتر و محتشمتر و پر نعمتتر و دلگشاتر؟
گفت معشوقی به عاشق کای فتی
تو به غربت دیدهای بس شهرها
پس کدامین شهر زانها خوشتر است
گفت آن شهری که در وی دلبر است
بخارا برای فارسیزبانان معشوق است. همین تمثیل با یک عبارت زیباتری در فیه مافیه تکرار شده است که میگوید: جایگاه آن بهتر که آدمی را آنجا مونسی باشد. خب این دو نکته ما را به ارتقا به مرحله سوژگی میرساند. سوژه یا در حقیقت عینیت و خود انسان و در برابرش ابژهای هست که محل شناسایی انسان قرار میگیرد. اما من اینجا میخواهم با استفاده از فهمی که از تمدن فارسیزبانان در آن منطقه دارم بگویم که بخارا از مرحله ابژگی حرکت کرده و رسیده به مرحله سوژگی. از نظر من بخارا و برخی دیگر از شهرهای کهن مشرقزمین در حوزه تمدنی مشترک با ایران مثل سمرقند، مثل خجند، مثل تبریز، طوس، مثل بلخ، دهلی، قونیه و گنجه درست مثل همان تمثیل معشوق و عاشق غریب و یا مرد سیاه و عاقل در فیه ما فیه است. در این حالت شهر از یک مکان منفعل و ابژهگونه خارج میشود و به مقام سوژگی و عاملیت میرسد. موثر میشود به جای اینکه تاثیر بگذارد. شهرهای این چنینی به دلیل آینگی از نمادهای تمدن هزاران ساله جهان فارسیزبان به مرحله سوژگی ارتقا پیدا کردند و دائم در تعامل با مخاطب خودشان هستند. به همین دلیل است که ما در بازشناسی هویتیمان مخصوصاً هویت جوامع فارسیزبان نمیتونیم از کنار نام این شهرها سرسری و آسان بگذریم. زبان و مکان در این شهرها هسته مرکزی هویت تاریخی ما را شکل دادهاند و ما با دیدن اینها و با دیدن و حتی با شنیدن نام این شهرها و این مکانها به یک خودآگاهی و پیوند با خاطره ازلی میرسیم. به جایی میرسیم که هویت ما را ساختهاند.
کتیبههای بخارا
دیگر سخنران این مجلس رضا صفری به تحلیل عنوان کتاب و کتیبههای موجود در بخارا پرداخت و چنین گفت: یکی از ویژگیهای این کتاب ترجمه متن به زبان و خط سیریلیک است. دیگر اهمیت آن ثبت و ضبط کتیبهها است. اما از نظر من چیزی به نام دیوارنوشته مسبوق به سابقه نیست و خود بنده به عنوان مخاطب وقتی دیوارنوشته را دیدم ذهنم خیلی جاها رفت. فکر میکنم که اگر لفظ کتیبه استفاده میشد با عنوان کتیبههای پارسی بخارا شاید مفهوم را کاملتر منتقل میکرد. ما در حوزه نوشتار و هنر خوشنویسی که پایه و اساس این کتیبههای مختلف هست اصلاً قلمی را به نام قلم کتیبهنگاری داریم. عنوان اندازه قلم، قلم کتیبه است و کتیبه صرفا نوشتار نیست. اما ما کتیبههای مختلفی داریم. در همین کتاب کتیبهای داریم که مثلاً گچبری است و به آن نمیتوان نوشتار گفت.
خب این کتاب به ما نشان می دهد که چقدر در آن منطقه و به ویژه در بخارا زبان فارسی حضور و نقش داشته است. یکی دیگر اینکه چقدر ادبیات و شعر با زندگی روزمره مردم ممزوج بوده است که در خانه شخصی خودشان به عنوان تزیین از اشعار فارسی استفاده میکردند. دیگر اینکه اکثریت قریب به اتفاق کتیبههایی که در کتاب میبینید به خط نستعلیق نوشته شده است. خب نستعلیق به علاوه خط تعلیق و خط شکسته تعلیق سه نوع خطی هستند که در مجموع خطوطی که وجود دارد اساساً ایرانی هستند. خاستگاهشان ایران است و در ایران به وجود آمده و رشد کردهاند و بعد گسترش پیدا کردهاند که البته بخارا به خاطر حضور میرعلی هروی از قطب های خط نستعلیق است.
ما سه نوع کتیبه در بخارا داریم. کتیبههای خوانا، کتیبههایی که به دشواری خوانده میشوند و کتیبههای ناخوانا. مثلا کتیبهای داخل ارگ بخارا ریخته بود اما فارسی بود و سه سال پیش که رفتم دیدم کتیبه فارسی کاملاً پاک شده و با همان خط و شعر ازبکی نوشته شده و اگر شل بجنبیم کمکم این بلا سر بقیه کتیبههامان بیاید.
زبان فارسی از ارکان هویت مردم بخارا است
در پایان مسعود عرفانیان از اهمیت کتابهایی در زمینه تاریخ فرارود چنین گفت: همه میدانند که پژوهش میدانی کار راحتی نیست. خصوصاً برای کسی که در آلمان باشد و به هزینه شخصی خود هر از چندی به بخارا برود. این عکسها نشان میدهد که زبان فارسی در بخارا و در آن ناحیه صدها سال است که پابرجا بوده و یکی از ارکان هویت مردم آن ناحیه است که پیوند مشترک و دیرینهای هم با ما دارند. این کتیبهها واقعاً خیلی ارزشمند است ولی خب متاسفانه به خاطر گسستهایی که در تغییر خط در آسیای مرکزی به وجود آمده تقریبا بسیاری از تاجیک ها متاسفانه نمیتوانند این کتیبهها را بخوانند، چرا که خطشان خط سیریلیک هست و به ندرت پژوهشگرانی که روی خط نیاکان کار کردهاند توانایی خوانش آن را داشته باشند. ضمن اینکه در زمانی که بلشویکها روی کار آمدند عمدی برای از بین بردن این نشانهها بوده به ویژه در مورد فرهنگ و تمدن ایرانی. با کسانی که گرایشات ملیگرایی داشتند یا مثلاً به سمت ایران تمایل داشتند ایرانگرا بودند یا در منزلشان اگر قرآن و دیوان حافظ پیدا میشد یا هر نسخه خطی به سختی مورد مواخذه قرار میگرفتند که اینها تمایلات ناسیونالیستی دارند و خب در دوره استالین و سالهای ترور و وحشت یا ترور بزرگ که از ۱۹۳۶ شروع میشود مردم آسیای مرکزی شاهد این هستند که به خاطر همین مسائل چه صدماتی وارد شد و چه تلفاتی دادند که در خلال آن هم تعداد زیادی از در واقع ایرانیهایی که در آنجا یا مهاجر بودند یا از دیرباز در آنجا اجدادشان مهاجرت کرده بودند و زندگی میکردند دچار این صدمات شدند.
پیشتر از آقای حسینیپور، مرحوم منوچهر ستوده در سه جلد کتابی که اوایل دهه ۸۰ منتشر کردند و با چند نفر از پژوهشگران به آن منطقه سفر کرده بودند و تمام مناطق خوارزم، خجند، خیوه، بخارا، سمرقند و همه را رفته بودند و از این بناهای تاریخی که شامل مسجدها خانقاه ها و قصرها و هر چیزی که نشانی از زبان فارسی و تاریخ فارسی ایرانیان داشت عکس گرفته و اینها را در سه جلد بنیاد موقوفات افشار چاپ کرد. به این بحث ویرانی هم که بعد از اینکه بلشویکها روی کار میآیند در حملاتی که به بخارا میکنند اتفاق میافتد، در تاریخ نگاری دوره شوروی چندان پرداخته نشده و عملاً مسکوت مانده است.
منبع: ایبنا