- مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب - https://mirasmaktoob.com -

فردوسی، شاهنامه و میراث او در گسترۀ فرهنگی ایران

میراث مکتوب- فردوسی، نگاهبان زبان فارسی و روایت‌گر هویت فرهنگی ایران، در شاهنامه خود نه تنها زبان پارسی را پاس داشته که هویت فرهنگی ایران را نیز به تصویر کشیده است. به گفته استادان ادبیات و ایرانشناسی، میراث فردوسی فراتر از یک اثر ادبی است و پیوندی استوار میان زبان، فرهنگ و تاریخ ایران‌زمین برقرار می‌کند که همچنان در پهنه ایران فرهنگی تأثیرگذار و قابل بررسی است.

بیست‌وپنجم اردیبهشت‌ماه، روز پاسداشت زبان فارسی و بزرگ‌داشت حکیم ابوالقاسم فردوسی، شاعر پارسی‌گوی و پدیدآورنده شاهنامه، بهانه‌ای است تا بار دیگر به جایگاه سترگ او در پایداری زبان و فرهنگ ایران‌زمین بنگریم. فردوسی در روزگاری که زبان پارسی در سایه فراموشی و فرسایش بود، با آفرینش شاهنامه، نه‌تنها آن را زنده نگاه داشت، بلکه بن‌مایه‌ای نیرومند برای پایداری اندیشه و منش ایرانی فراهم آورد.

شاهنامه تنها سرگذشتی آهنگین از شاهان و پهلوانان کهن نیست، بلکه آیینه‌ای‌ از فرهنگ یک سرزمین دیرینه‌سال است که با ادبیات شکوهمند و نگاه ژرف به زندگی انسانی، توانسته است در گذر سده‌ها جای خود را در جان و زبان مردم نگاه دارد و آوازه‌اش را به فراسوی مرزهای ایران بگستراند.

به مناسبت بزرگداشت حکیم فردوسی، ایرنا در میزگردی با موضوع «فردوسی، شاهنامه و میراث او در گستره فرهنگی ایران»، میزبان محمود جعفری دهقی رئیس انجمن ایران شناسی و استاد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، ابراهیم خدایار دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تربیت مدرس و پژوهشگر ادبیات فارسی در آسیای میانه و سیامک صدیقی دانش آموخته دکترای زبان ادبیات فارسی، استاد دانشگاه، نویسنده و منتقد ادبی، بود تا از فردوسی، شاهنامه و تأثیرات فرهنگی، نقش آن در نگهداری زبان پارسی و پیوندش با هویت ایرانی و جایگاهش در جهان امروز، سخن بگویند.

فردوسی؛ نگاهبان زبان فارسی و روایت‌گر هویت فرهنگی ایران [1]

جعفری دهقی، با طرح این سوال که «میراث فردوسی و شاهنامه» به چه معناست؟ گفت: با پاسخ دادن به این سوال است که می‌توانیم ببینیم این میراث در پهنه ایران فرهنگی تا چه اندازه تأثیرگذار و تا چه حد قابل پیگیری و جست‌وجو است.

این استاد دانشگاه ادامه داد: برای این منظور، ابتدا نگاهی کردم به این‌که شاهنامه به‌عنوان یک اثر، خود چه نوع میراثی است؟ یعنی شاهنامه با چه هدفی پدید آمده؟ و محتوای اصلی آن چیست؟ از همین رو، به دوره‌ای نگاه کردم که به نظرم، هسته اصلی تفکر ایرانی در آن شکل گرفته است و این دوره احتمالاً به حدود هزاره اول پیش از میلاد بازمی‌گردد.

جعفری دهقی توضیح داد: این سرزمین که ما از آن سخن می‌گوییم، از نظر دامنه فرهنگی، سرزمینی حیرت‌انگیز است و این گفته با اسناد و شواهد همراه است؛ این‌که از هزاره اول پیش از میلاد سخن می‌گویم، به این دلیل است که تمدن‌هایی در این سرزمین وجود داشته‌اند که حتی به دوره‌های پیش از آن بازمی‌گردند؛ شما بهتر می‌دانید که آثار آن تمدن‌ها را باستان‌شناسان حفاری کرده‌اند و در معرض قضاوت مردم قرار داده‌اند.

به نظر من، از زمانی که در این سرزمین حکومت رسمی شکل گرفت، یعنی از دوران مادها که تمدن‌های پراکنده‌ای که در این منطقه وجود داشتند، گرد هم آمدند و یک حکومت مرکزی پدید آوردند، اندیشکده‌ای از تلاقی این فرهنگ‌ها پدید آمد و اندیشکده ایرانشهری، یا به تعبیری «ایرانشهر»، از همین‌جا شکل گرفته است. این‌که در این اندیشکده چه اندیشه‌هایی مطرح بوده را در ادامه اشاره خواهم کرد اما در این اندیشکده، مسائلی بسیار مهم در حوزه تفکر انسانی شکل گرفته‌اند؛ از جمله اسطوره‌هایی که امروز در اختیار داریم، و حماسه‌هایی که در دوره‌های بعدی پدید آمده‌اند، در همین بستر فکری به وجود آمده‌اند.

این استاد دانشگاه تهران افزود: پرسشی که در اینجا مطرح می‌شود این است که اصلاً چرا حماسه ملی ایران ایجاد شد؟ چون وقتی می‌خواهیم درباره شاهنامه سخن بگوییم، لازم است نخست به این سؤال پاسخ دهیم که چرا چنین حماسه‌ای شکل گرفت؟

جعفری دهقی با اشاره به تعریف حماسه گفت: با توجه به تعریفی که از حماسه در اختیار داریم، معمولاً گفته می‌شود که حماسه زمانی شکل می‌گیرد که دولت‌هایی تأسیس شده باشند و در دل این دولت‌ها، قهرمانانی پدید آیند که بخواهند از کشور، از مرزهای آن، و از هویت آن دفاع کنند. در چنین شرایطی است که ما شاهد شکل‌گیری حماسه خواهیم بود.

وی گفت: وقتی به عصر هخامنشی می‌رسیم، یکی از بزرگ‌ترین امپراتوری‌های جهان باستان را در ایران داریم؛ امپراتوری‌ای که حتی امروز هم همگان معترف‌اند که پدیده‌ای عظیم و سترگ در تاریخ جهان باستان بوده است. اما با یورش اسکندر مقدونی به این سرزمین و به مشرق‌زمین به طور کلی، و با سقوط شاهنشاهی هخامنشی، به طور طبیعی نیاز به بازنگری در حماسه‌های ایرانی به وجود آمد. به‌ویژه در دوره اشکانیان، این نکته برای جامعه ایرانی روشن شد که جامعه نیاز دارد به حماسه‌هایش بازگردد و آن‌ها را مرور کند. اما چرا؟ علتش این است که هرگاه یک جامعه احساس کند مورد تحقیر قرار گرفته، یا کوچک شمرده می‌شود، یا آن‌گونه که باید، درست به جهان معرفی نمی‌شود، در آن زمان است که نیاز به حماسه احساس می‌شود.

فردوسی؛ نگاهبان زبان فارسی و روایت‌گر هویت فرهنگی ایران [2]

رئیس انجمن ایرانشناسی در ادامه اظهار داشت: علت این نیاز در این است که حماسه‌ها روایت می‌کنند که ما چه کسانی بوده‌ایم، چه صفات اخلاقی‌ای داشته‌ایم، و چه قهرمانی‌هایی برای حفظ سرزمین خود انجام داده‌ایم. بنابراین، ما نخستین نشانه‌های حماسه ملی ایران را در دوره اشکانی مشاهده می‌کنیم. این‌که چه کسانی این حماسه‌ها را معرفی و تبلیغ کرده‌اند، بر اساس گفته مورخان و شواهد موجود، گروهی بوده‌اند به نام «گوسان‌ها». این افراد برای روایت داستان‌های حماسی، شهر به شهر می‌گشتند و این قصه‌ها را همراه با آواز و موسیقی برای مردم نقل می‌کردند.

وی افزود: این نخستین‌بار است که با هسته‌های اولیه حماسه مواجه می‌شویم، زیرا بعدها می‌بینیم که برخی از داستان‌های شاهنامه، پیش از آن‌که فردوسی به آن‌ها بپردازد، در سرزمین‌های دیگر نیز شناخته شده بودند. برای مثال، در متون سُغدی، ما داستان رستم را داریم. بسیاری از این داستان‌ها، در پهنه ایران فرهنگ قبلاً شناخته شده بوده‌اند.

جعفری دهقی ادامه داد: بار دوم که توجه به حماسه‌ها جلب می‌شود، پس از ورود اعراب به ایران است. ایرانیان، به دلیل شعار ارزشمندی که اسلام با خود به همراه داشت، اسلام را با آغوش باز پذیرفتند. زیرا شعار اسلام این بود: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ» (سوره حجرات، آیه ۱۳) ؛ یعنی هیچ تفاوتی میان سیاه و سفید، فقیر و غنی، عرب و عجم نیست و تنها ملاک برتری، تقواست. این شعار، بسیار والا بود و ایرانیان نیز به همین دلیل آن را پذیرفتند. اما کسانی که بعدها خواستند این شعارها را عملی کنند، درست عمل نکردند. وقتی به دوران اموی می‌رسیم، شاهد برخوردهایی دیگر هستیم و می‌بینیم که موضوعاتی مانند برتری نژادی عرب بر عجم، دوباره مطرح می‌شود. در این‌جا، حماسه‌ها بار دیگر شکل تازه‌ای به خود می‌گیرند و تجدید می‌شوند.

این استاد دانشگاه با بزنگاه دانستن این دوره زمانی گفت: این همان زمانی است که شاهنامه‌سرایی آغاز می‌شود. دقیقی (ابو منصور محمد بن احمد توسی شناخته‌شده به دقیقی، زاده ۳۲۰ – مرگ میان سال‌های ۳۵۶-۳۵۹ خورشیدی) ، نگارش شاهنامه را آغاز می‌کند و سپس فردوسی، آن را به شکلی عالی تکمیل می‌کند. این روند ادامه می‌یابد. این تاریخ شکل‌گیری حماسه در ایران است که با فردوسی به اوج خود می‌رسد.

وی رویکردهای حماسه را اجتماعی دانست و اضافه کرد: اگر امروز هم می‌بینیم که توجه به شاهنامه افزایش یافته، باز به‌دلیل همین شرایط است. زیرا می‌بینیم جهان بیرون، ما را به شکل نادرستی معرفی می‌کند. درباره ما قضاوت غلط می‌شود، برداشت‌های اشتباه صورت می‌گیرد، و ما می‌خواهیم خود را به‌درستی معرفی کنیم. می‌خواهیم بگوییم که نیاکان ما انسان‌هایی راست‌گو، درست‌کردار، قهرمان و حامی راستی و پاکی بوده‌اند. محتوای شاهنامه به‌هرحال از بخشی آغاز می‌شود که در واقع پادشاهی اسطوره‌ای ایران را روایت می‌کند. داستان با کیومرث آغاز می‌شود و به‌ترتیب ادامه می‌یابد با هوشنگ، طهمورث، جمشید، تا می‌رسیم به ضحاک و قیام کاوه، و سرانجام به کمک کاوه و فریدون، ضحاک دربند می‌شود.

شاهنامه، سرزمین بی‌مرز است

خدایار، با اشاره به حضور حضرت فردوسی در ذهن، زبان و زندگی مردمان آسیای میانه، گفت: فردوسی خود می‌گوید «از ایرانشهر بناهای آباد گردد خراب/ ز باران، ز گردش آفتاب/ بنا کردم از نظم، کاخی بلند/ که از باد و باران نیابد گزند/ نمیرم از این پس که من زنده‌ام/ که تخم سخن را پراکنده‌ام» و اگر بخواهم شاهنامه بزرگ را در یک گزاره کوتاه خلاصه کنم، باید بگویم: شاهنامه، سرزمین بی‌مرز است. یکی از شاعران بزرگ آن منطقه، خانم گلرخسار صفی‌آوا، برداشتی زیبا از این کتاب دارد: شاهنامه، وطن نامیراست؛ وطنی که هر کس اگر برخی عناصر آن را در خود احیا کند، می‌تواند شهروند آن وطن شود.

فردوسی؛ نگاهبان زبان فارسی و روایت‌گر هویت فرهنگی ایران [3]

وی با اشاره به سخنان جعفری دهقی، اضافه کرد: نخستین عنصر گران‌مایه این وطن، خِرَد است: «فریدون فرخ فرشته نبود/ به مشک و به عنبر سرشته نبود/ به داد و دهش یافت آن نیکویی/ تو داد و دهش کن، فرشته تویی» این عناصر، بخشی از فرهنگ مشترک این گستره‌اند. جالب این‌که برخلاف برچسب‌های ناروایی که برخی به شاهنامه می‌زنند، این اثر هرگز به جانب‌داری از یک نژاد خاص نپرداخته، هرچند خود برخاسته از یک نژاد است. برای همین، حتی مخالفان آن نیز سرگذشت خود را در دفتر شاهنامه می‌یابند؛ از جمله ترکان آن منطقه که شاهنامه را گویی سرگذشت خود نیز می‌دانند. به همین دلیل است که شاهنامه از همان آغاز، در آن مناطق، هواخواهان بسیاری داشته است.

دانشیار دانشگاه تربیت مدرس، علت این مسئله را بی‌مرز بودن شاهنامه دانست و اظهار داشت: جغرافیایی که شاهنامه ترسیم می‌کند، به‌ویژه در بخش اسطوره‌ای آن، دقیق و نقشه‌محور نیست؛ بلکه گویی اسطوره‌ای جهانی‌ست که فقط به ایران تعلق ندارد. به‌عنوان مثال، هنگامی که فریدون می‌خواهد جهان را میان فرزندانش تقسیم کند، می‌خوانیم: «نهفته چو بیرون کشید از نهان/ به سه بخش کرد آفریدون جهان/ یکی روم و خاور، دگر ترک و چین/ سوم دشت گردان و ایران زمین» در این تقسیم‌بندی، همه جهان در این سه اقلیم جای می‌گیرد. سلم، روم و سرزمین اسلاوها (سقلاب) را می‌گیرد؛ تور، توران‌زمین را؛ و ایرج، دل این سرزمین، ایران را.

وی افزود: از این منظر، می‌توان گفت جهان در نگاه شاهنامه، جهانی‌ست که همه فرزندان فریدون، یعنی مردمان جهان، با هم برادرند. این نگاه، نکته‌ای بسیار مهم است: به‌جای آن‌که شاهنامه را تنها از دریچه نگاه منوچهر یا جنگ‌های ایران و توران و نبرد رستم و افراسیاب ببینیم، می‌توانیم کمی به عقب برگردیم و جهان را از نگاه خود فریدون و سه پسر او یعنی سه برادر هم‌خون ببینیم. بسیاری از پژوهشگران و شاعران آسیای میانه هم همین نگاه را داشته‌اند. مثلاً گلرخسار صفی‌آوا در شعر زیبایی به نام «ایران و توران» دقیقاً همین زاویه دید را دارد. او پا را از مرزهای ایرانشهری فراتر می‌گذارد و می‌گوید: بیایید جهان را از چشم فرزندان فریدون ببینیم. در آن‌جا، دیگر همه مردم منطقه ایران و توران هم‌دید هستند:

الا ایران

الا توران

شما یک بحر و دو ساحل

شما دو دیده و یک دل

شما یک جان و یک روحید

شما از هجر مجروحید

شما هم قافیه هم قافله همزاد و بنیادید

شما محزون ترین یادید

یاد کاهل تاریخ

یاد خسته هجران

الا ایران

الا توران

شما هم دیده هم دید فریدونید

شما پیوند جاوید فریدونید

شما از خون و از جان فریدونید

شما ایران و توران فریدونید

خدایار افزود: وقتی چنین نگاهی حاکم باشد، صلح، آرامش و دیگرخواهی جای جنگ و خون‌خواهی را می‌گیرد. این چشم‌انداز، هم‌زمان با شکل‌گیری خود شاهنامه نیز در فضای فرهنگی آن منطقه بازتاب داشته است.

خردورزی و گفت‌وگو، میراث و خواسته فردوسی برای ایران است

صدیقی، درباره فردوسی و بهره‌گیری از نگرش او در دنیای امروز گفت: سعدی گفته است: هر کس به زمان خویشتن بود من سعدی آخرالزمانم. این بی زمان بودن اندیشه در شعر فردوسی نیز جالب است، چرا که فردوسی هم‌زمان با درک ویژه‌ای از عصر خود، به جهانی فراتر از مرزهای ایران اشاره کرده است.

فردوسی؛ نگاهبان زبان فارسی و روایت‌گر هویت فرهنگی ایران [4]

وی افزود: یکی از مهم‌ترین و چالش‌برانگیزترین مسائلی که این روزها با آن روبه‌رو هستیم، موضوع «گفت‌وگو» یا همان «مذاکره» است. این پرسش پیش می‌آید که آیا فردوسی نیز در شاهنامه به مساله‌ گفت‌وگو پرداخته است؟ آیا به آن اندیشیده یا نه؟

این استاد ادبیات فارسی با اشاره به خردوزی در شعر سبک خراسانی گفت: فردوسی، چنان‌که استادان بزرگوار نیز پیش‌تر بیان کردند، نماینده‌ برجسته‌ سبک خراسانی است؛ سبکی که در برابر سبک عراقی، بیشتر بر عینیت، خردورزی و نگاه بیرونی تکیه دارد. فردوسی شاعری خردگرا و واقع‌نگر است.

صدیقی با اشاره به موضوع گفت‌وگو در شاهنامه، اظهار داشت: در بخشی از شاهنامه، هنگامی که فریدون تصمیم می‌گیرد جهان را میان سه فرزندش، سلم، تور و ایرج، بخش کند، با روایتی نمادین و شنیدنی روبه‌رو می‌شویم. فریدون، در هیبتی دیوگون ظاهر می‌شود تا واکنش پسرانش را بیازماید. نخست نزد سلم می‌رود. سلم، با دیدن آن چهره‌ی هراس‌انگیز، راه گریز را برمی‌گزیند. فریدون در پاسخ، سرزمین روم را به او می‌بخشد. سپس نزد تور می‌رود. تور، بی‌درنگ شمشیر می‌کشد و آماده‌ جنگ می‌شود. فریدون، سرزمین توران یا همان شرق ایران را به او می‌سپارد. سرانجام نزد ایرج می‌رود. ایرج نه می‌گریزد و نه شمشیر می‌کشد، بلکه پیشنهاد گفت‌وگو می‌دهد و می‌گوید بهتر است با هم سخن بگوییم و به تفاهم برسیم. در پاسخ، فریدون پادشاهی ایران را به او می‌سپارد.

وی با تشریح این داستان از شاهنامه گفت: در این روایت نمادین، ایران به فرزندی می‌رسد که اهل گفت‌وگو است، نه جنگ. شاید از همین‌روست که در طول تاریخ، تا پیش از دوره‌ صفویه، بیشترین درگیری‌های ایران با شرق، یعنی سرزمین توران، رخ داده است، نه با روم. از دوره‌ صفویه به بعد، دلایل گوناگون سبب شد جبهه‌ جنگ به غرب کشیده شود.

صدیقی ادامه داد: به باور من آنان که راه جنگ و خشونت را برمی‌گزینند و خرد را به کناری می‌نهند، شاید در پیوندشان با این سرزمین، باید تردید کرد یا دست‌کم، نشانه‌ای از گسست هویتی را در ایشان دید.

خردورزی یکی از ارکان فرهنگ و تمدن ایران بوده است

ابراهیم خدایار با اشاره به اهمیت تاریخی نخسین حاکمان ایرانی بعد از ورود اسلام به ایران گفت: در دوران حکومت سامانیان و سایر حکومت‌های خراسانی، خردورزی به عنوان یکی از ارکان اساسی فرهنگ و تمدن آن دوران مطرح بود. این دوره به ویژه در زمینه بلاغت و تصویرسازی‌های عینی نقش برجسته‌ای ایفا کرد. در واقع، این دوره، که در آن اندیشمندان بزرگی مانند فردوسی، خیام، ابن سینا، ابوریحان بیرونی و بسیاری دیگر ظهور کردند، به خردورزی و تفکر عقلانی اهمیت زیادی می‌داد.

وی افزود: این رویکرد خردگرایانه به وضوح در آثار این اندیشمندان نمایان است، از جمله در شاهنامه فردوسی که نه تنها به روایت حماسه‌های ملی می‌پردازد، بلکه از خردورزی و اندیشه درست نیز سخن می‌گوید.

این استاد دانشگاه تربیت مدرس اضافه کرد: تشیع نیز در این دوران به خوبی با این رویکرد خردگرایانه همسو بوده است. یکی از ویژگی‌های مهم تشیع در این دوره، توجه به جبر و اختیار در عمل است. امام جعفر صادق (ع) در جمله‌ای معروف می‌فرمایند: «لاجبر ولا تفویض بر امر بین الامرین»، یعنی نه جبر تمام‌عیار و نه تفویض بی‌قید و شرط، بلکه در اینجا راه میانه‌ای بین این دو به نام اختیار و آزادی وجود دارد. این نگرش در تشیع به ویژه در مورد تقدیر و اختیار انسان در عمل دیده می‌شود. حتی در سخنان بسیاری از اندیشمندان شیعه، این انتخاب آزادی و اختیار در زندگی انسان‌ها تأکید شده است.

خدایار دیدگاهی که نسبت به جبر و اختیار در شعر فارسی وجود دارد را دارای زمینه‌های خردگرایانه و تفکر فلسفی دانست و افزود: به طور مثال، حضرت حافظ در شعر خود به این نکته اشاره می‌کند که اگرچه ممکن است تقدیر نتواند همه چیز را برای انسان مشخص کند، اما انسان همچنان می‌تواند در بسیاری از مسائل زندگی خود تصمیم بگیرد و اختیار داشته باشد. او می‌فرماید: «هرچند گرچه وصالش نه به کوشش دهند/ هر قدر ای دل که توانی بکوش». این دیدگاه به وضوح نشان می‌دهد که انسان در برابر تقدیر، همچنان حق انتخاب و آزادی عمل دارد. در فلسفه مدرن غرب نیز، به ویژه در آثار مارتین هایدگر، این دوگانه جبر و اختیار بررسی شده است. هایدگر در کتاب «هستی و زمان» از سه لایه مختلف برای توضیح وجود انسان (دازاین) استفاده می‌کند: سویه اختیار، سویه جبر و سویه ناآگاهی محض. تأکید او بر دوگانه اختیار و جبر است و در حقیقت، او نیز به همان نوع تفکر فلسفی می‌پردازد که در فرهنگ ایرانی و تشیع وجود دارد.

وی اظهار داشت: در نهایت، شاهنامه نیز به این مفاهیم توجه ویژه‌ای دارد. همانطور که در ابتدای شاهنامه آمده است: «به نام خداوند جان و خرد، که ازین برتر اندیشه برنگذرد»، فردوسی در این بیت به خردورزی و اندیشه درست اشاره می‌کند که همواره باید در زندگی انسان‌ها راهنمایی‌کننده باشد. این خردورزی نه تنها در معنای فلسفی بلکه در تمام جنبه‌های زندگی انسان در فرهنگ ایرانی و تشیع اهمیت ویژه‌ای دارد.

جلوه خِرَد در شعر خراسانی: از حکمت خیام تا حماسه فردوسی [5]

فردوسی خرد را سرآمد همه اندیشه‌های ایرانی می‌داند

محمود جعفری دهقی، با اشاره به آغاز شاهنامه اظهار داشت: جالب است که برخی از علما، بخش ابتدایی شاهنامه را با اسطوره آفرینش زرتشتی مقایسه کرده‌اند. زیرا در اسطوره آفرینش، جهان از سه دوره تشکیل شده است: دوره نخست، که سه هزار سال به‌طول انجامیده، دوران روشنی و اهورایی بوده است؛ همه چیز در آن عالی و منظم بوده. سپس، اهریمن به این جهان یورش می‌آورد و همه‌چیز تاریک می‌شود. در نتیجه نبرد میان پیروان اهورامزدا با اهریمن، دوره‌ای پدید می‌آید که به آن «دوران آمیختگی» می‌گویند، یعنی دورانی که خیر و شر در آن در هم آمیخته‌اند. سرانجام، این دوره نیز به دوران روشنی منتهی می‌شود.

وی ادامه داد: این همان تفکر ایرانی است که در آن اندیشکده‌ای که قبلاً به آن اشاره کردم، شکل گرفته است. برخی معتقدند شاهنامه نیز، به‌نوعی، بر همین تصور و همین تفکر استوار است. بخش اول شاهنامه، که با کیومرث آغاز می‌شود و به پادشاهی ضحاک می‌رسد، معادل همان سه‌هزاره نخست دانسته شده است. حمله ضحاک، در واقع، همانند یورش اهریمن است. دوره پادشاهی ضحاک، که هزار سال به‌طول می‌انجامد، همان دوران آمیختگی خیر و شر است. پایان این دوره نیز، که با پیروزی فریدون رقم می‌خورد، با بازگشت به دوران روشنی و غلبه بر اهریمن قابل مقایسه دانسته شده است. برخی صاحب‌نظران چنین دیدگاهی دارند که تا اندازه‌ای جالب و قابل تأمل است.

رئیس انجمن ایران‌شناسی افزود: ما در ادامه، با بخش‌های دیگری از شاهنامه مواجه می‌شویم؛ بخشی که به داستان‌های حماسی می‌پردازد، و بخشی که دربردارنده اندرزها و آموزه‌های اخلاقی است. هرکدام از این بخش‌ها، واقعاً به‌تنهایی نیز قابل تحلیل و بررسی هستند.

این استاد دانشگاه تهران تصریح کرد: اما نکته مهمی که می‌خواهیم مطرح کنیم این است که چرا شاهنامه آن‌قدر اهمیت دارد که بتواند در پهنه نوروز هم مورد توجه قرار گیرد؟ یکی از دلایل، این است که شاهنامه بر پایه «خرد» استوار است و برای خرد، ارزش بنیادین قائل است. فردوسی، آفرینش را مبتنی بر خرد می‌داند. در آغاز شاهنامه نیز همین را می‌بینیم: به‌نام خداوند جان و خرد/ کزین برتر اندیشه برنگذرد/ خداوند نام و خداوند جای/ خداوند روزی‌ده رهنمای/ خداوند کیوان و گردان سپهر/ فروزنده ماه و ناهید و مهر/ ز نام و نشان و گمان برتر است/نگارنده بر شده پیکر است.

جعفری دهقی چنین توضیح داد: چرا فردوسی چنین می‌اندیشد؟ چرا آفرینش را بر پایه خرد می‌بیند؟ بر اساس اساطیر ایرانی، که شاهنامه هم به آن‌ها تکیه دارد، خداوند در آن جهان روشنی، در سه‌هزاره نخست، همراه شش فرشته اصلی است که در اوستا به آن‌ها امشاسپندان گفته می‌شود: هومنه (که بعدها بهمن نامیده می‌شود)، خرداد، شهریور و دیگران. این‌ها همراهان اهورامزدا هستند. اما یک موجود دیگر نیز در آن عالم حضور دارد: انسان. براساس متون موجود، اهورامزدا در اندیشه آن است که چگونه اهریمن را از جهان روشنی دفع کند. در این میان، او با انسان سخن می‌گوید و از او می‌پرسد که آیا حاضر است به جهان مادی بیاید و با اهریمن و پیروانش مبارزه کند؟ انسان این مسئولیت را می‌پذیرد و بر پایه همین تعهد، قالب جسمانی می‌گیرد و به زمین می‌آید.

جعفری دهقی ادامه داد: برای اینکه انسان وارد جهان مادی شود، طبیعتاً این جهان باید پیش‌تر آفریده شده باشد. بنابراین، آفرینش جهان مادی آغاز می‌شود. در اساطیر ما، ترتیب آفرینش چنین است: نخست آسمان، سپس زمین، آب، گیاه، حیوان، و در نهایت انسان. یعنی انسان، در پایان آفریده می‌شود، زمانی که زیرساخت‌ها فراهم شده‌اند. و هدف از آفرینش انسان، مبارزه با فساد و پدیده‌های اهریمنی است. این یعنی آفرینش، مبتنی بر خرد است. حضور انسان در این جهان، بیهوده نیست؛ هدفمند است. و به همین دلیل، فردوسی نیز به این نگاه توجه دارد و خرد را سرآمد همه اندیشه‌های ایرانی می‌داند.

ارزش‌های شاهنامه و اندیشه‌های ایرانی

محمود جعفری دهقی درباره ارزش‌های شاهنامه و اندیشه‌های ایرانی که در این اثر گنجانده شده، صحبت می‌کند. یکی از مهمترین این ارزش‌ها، «اداره جهان» است. در اندیشکده ایرانی، این باور شکل گرفته که خداوند بزرگ‌ترین اداره‌کننده جهان است. او با صفات خاص خود جهان را اداره می‌کند؛ یکی از این صفات، خرد است که در گذشته هم بارها به آن اشاره شده، و دیگر صفت مهم، عدالت است. این ویژگی‌ها در اندیشکده ایرانی به عنوان ملاک‌های اصلی اداره سرزمین معرفی شده‌اند.

خرد، دادگری و بخشندگی؛ مؤلفه‌های هویت ایرانی در شاهنامه [6]

وی افزود: از این رو، آن‌چه از دوران پیش از اسلام در ایران مورد توجه قرار گرفت، این بود که هر کسی که می‌خواهد سرزمین را اداره کند، باید این صفات الهی را در خود داشته باشد. به عبارت دیگر، اندیشه شهریاری در ایرانشهری به این نتیجه رسید که اداره‌کننده باید به ویژگی‌هایی چون خرد و عدالت مجهز باشد. در دوره اسلامی نیز این اندیشه مورد بهره‌برداری قرار گرفت و در تعیین معیارهای حکمرانی تاثیرگذار بود.

این استاد ایرانشناسی اضافه کرد: فره یا فر شاهی مفهومی است که در شاهنامه و اندیشه ایرانی به آن پرداخته شده. هر شاهی که می‌خواست حکمرانی خود را ثابت کند و نشان دهد که شایسته این مقام است، باید نشان می‌داد که از این فره برخوردار است. فره در واقع به این معنا بود که فرد دارای صفات الهی است و این به‌نوعی نشان می‌دهد که او برای فرمانروایی انتخاب شده است. این مفهوم در آثار و نمادها به شکل‌هایی مانند حلقه‌ای نورانی که به شاهان داده می‌شود، نمایان می‌شود. به‌ویژه در نقاشی‌های مذهبی و شاهی که در طول تاریخ ایران و حتی در دوره اسلامی ادامه یافته، معمولاً مقدسین و پادشاهان به صورت فردی با حلقه‌ای نورانی در اطراف سر تصویر می‌شوند تا نشان دهند که آن‌ها ویژگی‌های الهی دارند.

وی با اشاره به اندیشه‌های شهریاری در شاهنامه اظهار داشت: در شاهنامه، این اندیشه‌های شهریاری نیز به‌وضوح بیان شده است. کیومرث در شاهنامه به عنوان یکی از نخستین شاهان می‌گوید: همی تافت زو فر شاهنشهی/چو ماه دو هفته ز سرو سهی یا می گوید که جاوید باد آفریدون گرد/ که فر کیی ایزد او را سپرد. این بیان نشان‌دهنده ارتباط آسمانی با شاهان است. همچنین، جمشید در شاهنامه می‌گوید که او فره دارد، به این معنی که از فر شاهی برخوردار است. یک نکته مهم در این‌جا این است که فره نه تنها برای شاهان، بلکه برای رهبران دینی و پهلوانان بزرگ نیز مورد توجه قرار گرفته بود. برای مثال، کسانی که می‌خواستند مقام‌های دینی مانند موبدی را به‌دست آورند، باید از فره دینی برخوردار می‌شدند. در این اندیشه، فره هم به عنوان نماد سلطنت و هم به عنوان نشانه‌ای از صلاحیت دینی یا پهلوانی دیده می‌شود.

جعفری دهقی در ادامه سخنان خود درباره ویژگی‌های شهریار آرمانی در شاهنامه گفت: جمشید در شاهنامه بیان می‌کند دارای هر سه نوع فره است: فره پهلوانی، فره شاهی، و فره دینی. به عبارت دیگر، او نشان می‌دهد که از هر سه نوع فره برخوردار است. اما نکته مهمی که در شاهنامه مطرح می‌شود این است که فره همیشه همراه کسی که از آن برخوردار است باقی نمی‌ماند. اگر شخص دچار گمراهی و انحراف شود، فره از او دور خواهد شد. جمشید در شاهنامه به علت ارتکاب گناه، از فره دور شد و این وضعیت در شاهنامه به وضوح بیان شده است: بر او تیره شد فره ایزدی/ به کژی گرایید و نابخردی

این استاد دانشگاه تهران گفت: یکی دیگر از ویژگی‌های شهریار آرمانی، دادگری است که در شاهنامه بسیار بر آن تأکید شده است. در شاهنامه اشاره می‌شود که شهریار باید داد و دهش داشته باشد تا نیکوکار باشد. در یکی از اشعار شاهنامه، فردوسی می‌گوید: فریدون فرخ فرشته نبود/ ز مشک و ز عنبر سرشته نبود/ به داد و دهش یافت آن نیکویی/ تو داد و دهش کن فریدون تویی. شاهنامه به وضوح بر اهمیت عدالت و دادگری در حکمرانی تأکید دارد و یکی از پیام‌های مهم این اثر این است که شهریار آرمانی باید در سرزمین خود دادگری را رعایت کند. در شاهنامه به وضوح آمده که اگر شهریار از این مسیر منحرف شود، آفات شهریاری به سراغش خواهد آمد. فردوسی در این مورد می‌گوید: سر تخت شاهی بپیچد سه کار/ نخستین ز بیدادگر شهریار/ دگر آنک بی‌سود را برکشد/ ز مرد هنرمند سر درکشد/ سه دیگر که با گنج خویشی کند/ به دینار کوشد که بیشی کند. سه کار که می‌تواند باعث انحراف یک شهریار شود، عبارتند از: بیدادگری، انتصاب افراد بی‌صلاحیت به مقام‌های مهم و ثروت‌اندوزی و مال‌پرستی.

وی ادامه داد: همچنین شاهنامه به طور کلی اشاره می‌کند که شهریار آرمانی باید دین‌دار باشد و دین را به عنوان یکی از ارکان حکمرانی ببیند. فردوسی در این باره می‌گوید: چو بر دین کند شهریار آفرین/ برادر شود پادشاهی و دین/ نه بی تخت شاهی دینی به پای/ نه بی دین بود شهریاری به جای.

جعفری دهقی گفت: نماد شهریار آرمانی در شاهنامه، کیخسرو است. کیخسرو با اعمال خود، نمونه‌ای از یک شهریار کامل است که با دادگری و بخشندگی سرزمین خود را اداره می‌کند. در شاهنامه آمده است: چو کیخسرو شاه بر گاه شد/ ز دادش جهان یکسر آگاه شد. او با عدل و انصاف خود، باعث آرامش و رفاه در سرزمینش می‌شود. از این‌رو، شاهنامه به عنوان یک اثر فرهنگی و فلسفی، به دنبال ترویج حکمرانی مبتنی بر عدالت و خرد است.

در پایان، باید گفت شاهنامه تنها به تاریخ و فرهنگ ایران تعلق ندارد. پیام‌های این اثر برای تمامی سرزمین‌های ایرانی و حتی برای جهانیان قابل استفاده است. همان‌طور که در گذشته، سرزمین‌های مختلف از این پیام‌ها بهره بردند، امروز نیز می‌توان از این اندیشه‌ها برای اداره جوامع و کشورهای مختلف استفاده کرد.

خرد، دادگری و بخشندگی؛ مؤلفه‌های هویت ایرانی در شاهنامه [7]

شاهنامه ستون استوار فرهنگی و زبانی ایران حتی در دوران هوش مصنوعی است

ابراهیم خدایار با اشاره به این که شاهنامه نه تنها یک اثر حماسی عظیم است گفت: این اثر نقشی بی‌بدیل در شکل‌دهی به هویت ایرانی و حفظ آن در طول تاریخ ایفا کرده است. هویت، چه در سطح فردی و چه در سطح جمعی، یکی از مهم‌ترین مسائل در هر جامعه‌ای است. هویت ایرانی نیز در طول زمان با مفاهیمی مانند ماهیت، سرشت و وجود شکل گرفته است و شاهنامه در تمام این لایه‌ها تأثیرگذار بوده است.

وی افزود: یکی از بزرگ‌ترین نقش‌های شاهنامه در هویت ملی ایرانی این است که توانست از یک سو پیوند فرهنگی میان ایران و اسلام برقرار کند و از سوی دیگر، هویت ایرانی را در دنیای اسلامی حفظ و تثبیت کند. شاهنامه به عنوان یک «مادر» فرهنگی توانست هویت ایرانی را با بال اسلام به اوج شکوه و عظمت خود برساند. این تأثیر به قدری عمیق است که حتی امروز، ایران اسلامی، با تمام تغییرات سیاسی و دینی که در طول تاریخ داشته، همچنان هویت خود را از شاهنامه گرفته و از آن بهره‌برداری کرده است.

این استاد دانشگاه تربیت مدرس گفت: یکی از جنبه‌های مهم دیگر شاهنامه، زبان فارسی است که نقش مهمی در تثبیت هویت ملی ایرانی داشت. اگرچه زبان فارسی پیش از فردوسی و شاهنامه وجود داشت و شاعران بزرگی چون رودکی در شکل‌گیری آن سهم داشتند، فردوسی با شاهنامه زبان فارسی را به شکلی پایدار و شکوهمند تثبیت کرد. شاهنامه به مثابه یک گنجینه زبانی، واژه‌های فارسی را حفظ کرده و واژه‌های عربی که در آن به کار رفته، تنها ۹ درصد از کل واژه‌ها را شامل می‌شود. این انتخاب زبان در شاهنامه باعث شد تا فارسی به عنوان زبان ملی ایران در برابر دیگر زبان‌ها و فرهنگ‌ها مقاومت کند.

خدایار اضافه کرد: با توجه به وضعیت جهان امروز و پیشرفت تکنولوژی‌هایی مانند هوش مصنوعی و نرم‌افزارهای ترجمه، ممکن است در آینده زبان‌ها و مرزهای زبانی به هم ریخته و هویت‌ها تحت تأثیر این تغییرات قرار گیرند. در این شرایط، شاهنامه به عنوان یک ستون استوار فرهنگی و زبانی می‌تواند همچنان به ما کمک کند تا هویت ایرانی خود را در برابر تندبادهای جهانی حفظ کنیم. این اثر، با حفظ زبان و فرهنگ ایران، همچنان به عنوان یک سنگ بنای هویتی برای ایرانیان به شمار می‌آید که می‌تواند ما را در برابر خطرات جهانی آینده محافظت کند.

وی اظهار داشت: عظمت شاهنامه تنها در داستان‌های حماسی آن نیست، بلکه در نقشی است که در شکل‌گیری و حفظ هویت ایرانی در سطح فردی و جمعی ایفا کرده است. شاهنامه همچنان یک نگین فرهنگی است که در آینده نیز می‌تواند برای ایرانیان منبع الهام و قوت باشد.

حکومت‌های ایران‌دوست و وزیران دلسوز، محافظان شاهنامه و زبان فارسی

سیامک صدیقی با اشاره به هویت تمدنی و غفلت بزرگی که در دوره معاصر با آن روبرو هستیم، گفت: این سؤال بزرگ مطرح است که آیا زبان فارسی تنها توسط فردوسی حفظ شده است؟ و اگر فردوسی نبود، آیا زبان عربی جایگزین آن می‌شد؟ یا این که عوامل دیگری نیز در حفظ این زبان دخیل بوده‌اند؟ در این بحث باید کلیت و چارچوب موضوع روشن شود تا سخنانمان به دور از غرض‌ورزی و تعصب باشد.

وی افزود: بی‌تردید بزرگترین شاهکار ما در ادب فارسی شاهنامه است و فردوسی با این اثر خود، به لحاظ دایره واژگانی، بسیار پیشرفته‌تر از نظامی است. در واقع، شاهنامه به عنوان یک داستان‌سرایی بی‌نظیر در قرن چهارم، به مراتب از آثار دیگر بزرگ‌تر است. در این میان، هیچ اثری با حجم شاهنامه در تاریخ شعر فارسی وجود ندارد و تنها شاهنامه باقی مانده است. دلایل باقی ماندن این اثر، بسیار روشن و مبرهن است و نیازی به توضیح بیشتر ندارد.

این استاد ادبیات فارسی اضافه کرد: با این حال برای درک این که چرا زبان فارسی باقی مانده و چرا فردوسی و شاعرانی مانند دقیقی ظهور کرده‌اند، باید به حکومت‌های ایران‌دوست و وزیران دلسوز اشاره کنیم که سامانیان نمونه‌ای برجسته از این گروه‌ها بودند. به عنوان نمونه، یعقوب لیث صفاری (۲۲۵ ه‍.ق – شوّال ۲۶۵ ه‍.ق، بنیانگذار صفاریان) را که آرامگاهش را در نزدیکی دزفول دیدم، باید یادآور شوم. زمانی که به آنجا رفتم، از وضعیت ویرانه‌ای که از مزار این شخصیت برجسته باقی مانده بود، افسوس خوردم. استاد جلال خالقی مطلق در متنی به پاسداشت زبان فارسی، به نقش افراد بسیاری مانند یعقوب لیث اشاره کرده است. یعقوب لیث صفاری یکی از نخستین کسانی بود که تلاش‌های بسیار برای حفظ زبان فارسی انجام داد و این تلاش‌ها در نهایت به اوج خود در شاهنامه فردوسی رسید.

وی افزود: فردوسی با شاهنامه خود، به تمام این تلاش‌ها و کوشش‌ها پایان بخشید و این اثر به عنوان نماد هویت ما باقی ماند. اما سؤالی که مطرح می‌کنم این است که برای فردوسی چه کرده‌ایم؟ ما برای نظامی و رودکی چه کردیم؟ شاهنامه در بسیاری از کشورهای پهنه فرهنگی ایران، تبدیل به رمان و تئاتر شده است اما در ایران، متأسفانه آن چیزی که باید از این بزرگان در دست داشته باشیم، در واقع چیزی نیست، از این شاعران حفظ کرده باشیم. باید از وزرای فرهنگ ما که در حوزه سیاست و فرهنگ فعالیت دارند، پرسیده شود که چرا این آثار هویتی و این شاعران بزرگ به درستی مورد توجه قرار نگرفته‌اند؟

منبع: ایرنا

[8]
[9]