میراث مکتوب- نشست علمی «از شاهنامه تا شکوهمندی آرامگاه» با هدف بررسی جلوههای هویت ملی در ادبیات حماسی و معماری آرامگاهی ایران به عنوان نخستین برنامه از سلسلهنشستهای «روزهای ایرانشناسی»، با سخنرانی عباس صفاییمهر و سام گیوراد صبح امروز در تالار محدث ارموی سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران برگزار شد.
این نشست به بازخوانی جایگاه شاهنامه فردوسی در تاریخ و فرهنگ ایران و همچنین شکوه آرامگاه فردوسی به عنوان نمادی از احترام ملی به میراث فرهنگی و ادبی اختصاص داشت و در آن، ابعاد مختلفی از هویت فرهنگی و تاریخی ایران، از جمله پیوند ادبیات و معماری، جایگاه فردوسی در حافظه تاریخی ایرانیان و بازتاب شکوه ملی در طراحی آرامگاهها بررسی شد.
هدف از برگزاری این سلسلهنشستها که به همت سازمان اسناد و کتابخانه ملی برگزار میشود، معرفی منابع کتابخانهای، نمایش ظرفیتهای بالقوه گروه ایرانشناسی و اسلامشناسی سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران به جامعه علمی و ارتقای توانمندیهای فکری و فرهنگی مخاطبان است.
شاهنامه؛ شناسنامه ملی و حافظ هویت ایرانی
مدیر اندیشگاه روایت ایرانی و عضو مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی در این نشست به عنوان نخستین سخنران به تبیین جایگاه شاهنامه و فردوسی در هویت ایرانی پرداخت. عباس صفاییمهر با تاکید بر اهمیت روایت فردوسی در شکلگیری هویت جمعی ایرانیان، شاهنامه را یکی از معدود منظومههایی در جهان دانست که توانسته در دل یک نبرد تمدنی، به بازآفرینی معنای ملی بپردازد. او با اشاره به اینکه ایرانیان برخلاف بسیاری از ملتها میتوانند شاهنامه را بیواسطه بخوانند و درک کنند، گفت: ما با فردوسی گفتوگو میکنیم، با او میاندیشیم، پیش از آنکه صرفا او را بخوانیم.
وی شاهنامه را فراتر از یک اثر ادبی، حامل زبان مشترک، هویت فرهنگی و روایت ملی دانست و تاکید کرد که فردوسی با بازسازی حافظه تاریخی ایرانیان پس از هجوم بیگانگان، نقشی حیاتی در حفظ معنای «ایران» ایفا کرده است.
صفاییمهر با ارجاع به سخنان استاد حسن انوری، یادآور شد که حذف متون کهن به معنای محو هویت ایران خواهد بود.
مدیر اندیشگاه روایت ایرانی افزود: ما امروز نیز به روایت نیاز داریم؛ روایتی که در میان آشفتگیهای معنایی، به ما معنا و جهت میدهد، عشقی به هویت و امیدی به آینده. فردوسی تنها شاعر نبود، تاریخنگار بود. او تاریخ را نه با خاطرهنویسی، بلکه با اندیشه و دقت ثبت کرد.
صفاییمهر به ساختار روایی شاهنامه نیز پرداخت و از «برائت استهلال» داستانها یاد کرد؛ روشی که فردوسی در آغاز هر داستان، سرنوشت آن را آشکار میکند. به گفته او، این شیوه در شناسایی دوست از دشمن و فهم روایتهای کلان موثر است.
او در ادامه با اشاره به تجربه شخصی خود از ترک رشته پزشکی دانشگاه تهران و انتخاب تاریخ بهعنوان مسیر علمی، به فقدان نگاه عمیق تاریخی در نظام آموزش و پژوهش کشور اشاره و تاکید کرد که تاریخ باید به عنوان «شالودهشناسی حیات اجتماعی کنونی» تلقی شود.
صفاییمهر همچنین با اشاره به تلاشهای گذشتگان در احیای یاد فردوسی، ساخت آرامگاه وی را نمادی از تلاش برای حفظ هویت فرهنگی دانست و گفت: فردوسی به عنوان یک دهقان ثروتمند، تمام دارایی خود را برای نگارش شاهنامه صرف کرد. او شاهنامه را طی ۳۰ سال به عنوان شناسنامه ملی ما نگاشت.
او با نقل ابیاتی از فردوسی و اشاره به اندیشههای متفکرانی چون میشل فوکو درباره معنای ایران، گفت: فردوسی به ما هویت، امید و معنایی برای بودن داده است؛ اکنون نوبت ماست که روایت او را زنده نگاه داریم.
عضو مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی در پایان تصریح کرد: این همه، وظیفهای را بر دوش نهادهایی چون کتابخانه ملی قرار میدهد. کتابخانهای که نه فقط محل نگهداری کتب، بلکه حافظ و احیاگر حافظه ملی است. اگر شاهنامه، شاهراه هویت ماست، کتابخانه ملی باید نقشهنگار آن باشد. اگر ما در تکنولوژی، صنعت یا حتی ساخت بمب، عقب یا جلو باشیم، قابل مقایسهایم. اما آنچه که ما داریم و دیگران ندارند، آنچه که باید حفظ و زنده شود، فرهنگ ماست، تمدن ماست و حافظه ما از خودمان. در این زمینه، وظیفه اصلی ما شناخت، نگهداری و بازخوانی این حافظه است. چرا که اگر حافظهای نباشد، نه ملتی هست، نه آیندهای.
فردوسی؛ بنمایه «کتاب حافظه» و پیونددهنده نسلها/ آرامگاه فردوسی، نماد همت ملی برای پاسداشت فرهنگ
سام گیوراد هم در ادامه این نشست گفت: پس از مشروطه، نوعی غرور ملی در میان ایرانیان شکل گرفت؛ غروری که ناشی از یک پیروزی تاریخی بود، اما متاسفانه دوام نیاورد. حوادثی نظیر استبداد صغیر، جنگ جهانی اول و سپس ناآرامیهای اجتماعی و سیاسی، بهسرعت آن احساس ا مید و غرور را به یاس بدل کردند. در مجلس دوم شورای ملی، یکی از چهرههای برجسته آن دوره، میرزا منصور معدلالدوله شیبانی، نطقی ایراد کرد که هنوز هم اهمیت دارد. او با تاکید بر مسئله حافظه تاریخی گفت «ایرانی اگر حافظه تاریخی نداشته باشد، نمیتواند ایرانی باقی بماند.» این جمله از منظر فرهنگی و تمدنی بسیار مهم است، چرا که به ما یادآوری میکند تداوم ملی ما نه در خاک، نه در نژاد، بلکه در حافظه ما از خودمان، از گذشتهمان و از قهرمانانمان است.
وی با بیان اینکه بحث صرفا فردوسی نیست و مسئله فراتر از یک شاعر است، تاکید کرد: مسئله این است که چرا ما مشاهیر خودمان را نمیشناسیم؟ چرا از آنها چیزی در اختیار نداریم؟ یکی از دلایل، ورود دیرهنگام صنعت چاپ به ایران است. در حالی که فنونی مانند عکاسی و حتی سینما زودتر مورد توجه قرار گرفتند، چاپ و نشر کتاب با تاخیر توسعه یافت. در کنار آن، نرخ پایین سواد در جامعه باعث شد آثار مکتوب فرهنگی به شکل گسترده در میان مردم گسترش نیابد. در چنین شرایطی، حافظه تاریخی ما دچار گسست شد. پیوندهایی که باید میان نسلها و میان ما و گذشتگانمان حفظ میشد، دچار فراموشی یا تحریف شد. اینجاست که نقش فردوسی و شاهنامه پررنگ میشود. شاهنامه نه صرفا یک اثر ادبی، بلکه یک «کتاب حافظه» است. کتابی که داستانها و اسطورهها را نه برای سرگرمی، بلکه برای تداوم هویت روایت میکند.
استاد مرمت بناهای تاریخی با بیان اینکه درباره فردوسی بحث «یادمانی» از همینجا پیش میآید، گفت: نخستین بار، این بحث را ملکالشعرای بهار در سال ۱۲۹۶ در روزنامه نوبهار مطرح میکند. حالا دقیقاً همان جملات را بخوانم که نقل قول هم نباشد: «قبر این مرد، یعنی فردوسی، امروز دیگر نه حریمی دارد و نه علامتی، که یک نفر انسان دوری بر او بفرستد یا تحفهای به قبرش نثار کند و بتواند بعدها آن را به دست بیاورد.» ملکالشعرا تا سالها این هشدار را میداد. اگر بخواهیم از کسی نام ببریم که برای نخستین بار جدی هشدار داد که چرا برای فردوسی بنایی نداریم، باید از ملکالشعرای بهار نام ببریم. در دورههای پس از قرون وسطا و رنسانس، اگر بنایی یادمانی ساخته میشده، معمولا در پناه یک بنای مذهبی بوده؛ کلیسا، مسجد، یا فضایی که بعدها امامزاده میشده است. ما بهندرت یادمانهایی داریم که بدون تکیه بر فضاهای مذهبی ساخته شده باشند. البته برای شاهان استثناء داریم، ولی برای بزرگان فرهنگی و ادبی، بسیار کم است.
وی ادامه داد: اینجا نقش انجمن آثار ملی مهم میشود؛ نهادی که در سال ۱۳۰۱ تاسیس شد و یکی از اهدافش ساخت یادمانها برای زنده نگهداشتن حافظه ملی بود. هم ساخت یادمان و هم مرمت بناهای قدیمی در مرامنامهاش آمده است، که البته به زبان فاخر آن زمان نوشته شده است.این جریان در سال ۱۳۰۴ منجر به تهیه فضایی برای آرامگاه فردوسی شد. طرح اولیه از ارنست هرتسفلد بود؛باستانشناس و مورخی نامدار که در کاوشهای تختجمشید، کوه خواجه و… نقش موثری داشت. حتی لوگوی انجمن آثار ملی هم برگرفته از ارنست است و براساس گنبد قابوس و طاق کسریست. اما طرح اولیه اجرا نشد. طرح بعدی را کریم طاهرزاده بهزاد ارائه داد، از خاندان هنری بهزاد. خودش معمار تحصیلکرده برلین بود. طرح اول او هم به اجرا نرسید، اما با آن اصلاحاتی در باغ زردآلو انجام شد. طرح بعدی از آندره گدار فرانسوی بود که بخشی از آن پیش رفت، اما بهخاطر فرم هرممانندش که مورد تایید شاه نبود، نیمهکاره ماند. در نهایت، طرح نهایی دوباره از طاهرزاده بهزاد بود. البته هوشنگ سیحون تغییراتی در آن داد و آرامگاه را پیرایش کرد، اما ایده اصلی متعلق به بهزاد بود چیزی که متاسفانه زیاد به آن اشاره نمیشود.
گیوراد گفت: ما در صدمین سالگرد مصوبه ۹ خرداد ۱۳۰۴ مجلس شورای ملی هستیم؛ مصوبهای درباره اخذ مالیات از قند و شکر. این مصوبه به دولت مردان یاد داد که میشود پروژههای ملی را با اتکای به مردم، بدون استقراض خارجی اجرا کرد. ساخت آرامگاه فردوسی هم یکی از همین پروژهها بود. ما حتی تصویر دو بلیط بختآزمایی (لاتاری) داریم که آن زمان فروخته شد برای تامین هزینه ساخت آرامگاه فردوسی. قمرالملوک وزیری هم یک کنسرت در مشهد برگزار کرد که عواید یک شب آن به یتیمان و شب دیگرش به ساخت آرامگاه فردوسی اختصاص یافت.
این نویسنده اضافه کرد: از دل این کمکها، بهاضافه بخشی از پشتیبانی مالی زرتشتیان هند با حمایت خسرو شاهرخ، بود که بودجه تامین شد. نکته مهم این است که با اینکه طرح دولتی بود، اما بخش زیادی از هزینهها را مردم پرداخت کردند. این نکته در آرامگاه حافظ هم صدق میکند. آن زمان، دولت پول نداشت، پس مصوب شد هزینه ساخت آن از موقوفات شیخ صفیالدین اردبیلی قرض گرفته شود. این هم در دورهای بود که نه نفت داشتیم، نه اقتصاد مناسبی.
وی در ادامه به مجسمه فردوسی اشاره کرد و گفت: در این باره قصههای جالبی وجود دارد.
یکی از خانوادههای برجسته تبریزی، خانواده ارژنگ و ارژنگی بود که علاقه زیادی به ایران داشتند و هر کدام از آنها خدمات مهمی انجام دادند. مجسمه دوم میدان فردوسی که اکنون در مشهد قرار دارد، توسط یکی از اعضای همین خانواده ساخته شد. احتمالا اگر تصویر این مجسمه را دیده باشید، فردوسی را با دستی گشوده و حالتی حماسی میبینید. بعضیها معتقدند این مجسمه، بهترین تصویرسازی از فردوسی است. در این زمینه فقط دو نکته را خدمتتان عرض میکنم. یکی نامهای است از حسین علاء به حسن تقیزاده که در آن مینویسد ما دقیق نمیدانیم تاریخ تولد فردوسی چه زمانی است. اگر هم هزارمین سال فردوسی را به شکل دقیق برگزار کردند، به خاطر استناد به سال تولد دقیقی، شاعر پیش از فردوسی، بوده است. پیشنهاد زندهیاد تقدیرزاده این بود که روز اتمام ساخت آرامگاه فردوسی به عنوان روز بزرگداشت او در نظر گرفته شود. بنابراین، تاریخگذاری فردوسی از این مسیر تثبیت شد.
گیوراد افزود: نکته دوم، سخن خود تقیزاده است که در مورد جایگاه فردوسی چنین میگوید «تا زبان فارسی و ایرانیت در دنیا هست، فردوسی یکی از موسسین بزرگ این بنا و رکن رکین آن شمرده خواهد شد. ما باید نشان دهیم که روح ایرانی از عهد آن شیخ واعظ متعصب که جنازه فردوسی را به گورستان مسلمانان راه نداد، تغییر کرده است. وقت آن است که شایستگی خود را در تجدید حیات ملی نشان دهیم.»
منبع: سازمان اسناد و کتابخانه ملی