میراث مکتوب- فریدالدین عطار نیشابوری (۵۴۰- ۶۱۸) صوفی و عارف بزرگ خراسانی روزگاری سخت را زیست و سرانجامی سرخ داشت. او در طول حیات پربار خود با دو فاجعه بزرگ رویارو شد. آثار گرانسگش چون «تذکرهالاولیاء» و «منطقالطیر» و «مصیبتنامه» را در چنین حال و هوایی خلق کرد. عطار در کنار سنایی و مولانا یکی از اضلاع اصلی عرفان خراسانی است و نقش مهمی در بسط و نشر عرفان ایرانی ایفا کرده است. به مناسبت روز بزرگداشت او با مهدی سیدی فرخد گفتوگو کردیم. استاد سیدی برای علاقهمندان به تاریخ و فرهنگ ایران در سدههای میانه نامی آشناست و آثار ارزشمندی در این حوزه خلق کرده است.
***
شما سالهاست در زمینه شاعران و عرفا و ادیبان ایرانی تحقیق کردهاید و نوشتهاید. نخست بفرمایید دیدگاه کلی شما راجع به عطار چیست؟
من عطار را شیخ یا پیر دلریش نیشابور میخوانم. وی مرد آزردهخاطری است و روزگار او تلخ. ما نمیتوانیم عطار را بفهمیم بدون آنکه بدانیم وی در چه روزگاری زندگی میکرده است. در تاریخ ما، دو رخداد ناجوانمردانه وجود دارد: نخست واقعه مغول، که عطار را با خود برد. و دوم که شصت سال قبل از آن رخ داد، واقعه غز است که کمتر بدان پرداخته شده. بنا به نوشته دکر شفیعیکدکنی در «اسرار التوحید»، فریادی که از واقعه غز در ادبیات ما هست، از واقعه مغول نیست. عطار تقریباً در سال ۵۴۰ به دنیا آمد و غزها قیام خود را در سال ۵۴۸ آغاز کردند. شصت سال از عمر عطار در فاصله رخداد غز و مغول گذشت، بنابراین در آثار عطار، دردمندی، مویه و نالهای نسبت به غزها دیده میشود. عطار چه میتواند بکند جز اینکه از قصه غزها که نقل میکند، این جمله مشهور را ذکر کند که: «قحط نان نبود، قحط خدا بود».
مضامین و درونمایههای اصلی آثار عطار چیست؟
در آثار عطار، دو جریان قوی وجود داشت. نخست، عشق و ستایش آن. سمیرغ، اوج اعلای آثار عطار است. وی در این اثر خطاب به انسان میگوید: «ای انسان! تو بیرون از خودت، به سراغ چیزی نرو» و در خصوص مرغان میگوید: «یک ویژگی از آن مرغان در وجود شما هست». بنابراین، عطار همواره در آثارش، به انسان، عشق متعالی را مورد نظر دارد، منتها نخست میگوید اول عاشق بشو، تا بعد من بتوانم کاری انجام دهم. اگر عاشق نشوی ما نمیتوانیم حرف همدیگر را بفهمیم. در آثار عطار، مدام از عشق صحبت میشود. عطار مینویسد: «شیخی بود که در وعظ زبانزد بود. در آن مسجد، افراد مهمی رفتوآمد میکردند. برخی افراد در این مسجد به دنبال گمشدههای خود میگشتند. روزی فردی به مسجد آمد و پرسید: “من خرم را گم کردهام، کسی آن را پیدا نکرده؟ ” صاحب حیوان از تلاش خود نا امید شده بود که واعظ از او خواست در مسجد بماند تا خر او پیدا شود. واعظ از حاضرین پرسید: “کسی هست که تا به حال عاشق نشده باشد؟ ” یکی گفت: “من تا به حال عاشق نشدهام”. واعظ گفت: “این فرد از همه خرتر است. همین را با خودت بردار و ببر”. میخواهم بگویم عشق، سنگ بنای آثار عطار است. دیگر آنکه عطار، گلایههای خود نسبت به رخدادهای زمانهاش را از زبان دیوانگان مطرح میساخت.
عطار را در کنار سنایی از شاخصترین نمایندگان عرفان خراسانی میخوانند. ارزیابی شما درباره رویکرد عرفانی او چیست؟
در خصوص عرفان عطار باید بگویم که در جامعه ما، سه جریان وجود دارد که مردم قادر به تفکیک آنها از یکدیگر نیستند: زهد، عرفان و تصوف. عطار، صوفی نبود، نه خانقاه داشت، نه مرید و نه مراد. عطار زاهد نبود، طبیب و داروشناس بود. به همین خاطر، این حکایتهای عجیب و غریبی که در آثار عطار وجود دارد، سوال برانگیز است که از کجا آمده. به نظر من، عطار اینها را از نه از متون، که از مردم یا همان مراجعان خود گرفته است. عطار از معدود عرفایی است که نه زاهد بود و نه صوفی. وی از عرفایی بود که شعر را در خدمت عرفان درآورد.
جایگاه عطار در امروز جامعه را چطور میبینید؟
به نظر من، حق عطار آنطور که باید و شاید ادا نمیشود. مردم ما قدر او را نمیدانند. من چند بار در روز بزرگداشت عطار در نیشابور شرکت کردم، نشستها چنانکه شایسته و بایسته عطار باشد برگزار نشده است. امیدوارم بتوان در آینده در کدکن، بزرگداشتی درخور برای او برگزار کرد. امروز عطار را میتوان در درون سینههایمان جست. اگر ما مردمی بیغم و درد باشیم که با عطار کاری نداریم. هر کجا که دیدیم درد و اندوهی داریم، عطار نماینده درد و غم و دلواپسیهای ماست. کسی که دو رخداد تلخ را گذرانده، گفتار و اندیشهاش بر دل کسی مینشیند که تلخیها را دیده است.
رضا دستجردی
منبع: ایبنا