- مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب - https://mirasmaktoob.com -

دو گزارش تازه درباره محمد بن کرام و کرامیه

میراث مکتوب – نویسنده این سطور این روزها مشغول گردآوری و تنظیم یادداشتهای قدیم است درباره محمد بن کرام و کرامیه. تاکنون چندین مقاله از نویسنده درباره کرامیه و آثار آنان در مجلات مختلف منتشر شده است. از سالها پیش هر چه اینجا و آنجا دربارهٔ آنان دیده‌ام گرد آورده‌ام و همینک در نظر دارم دستگاه کلامی آنان را با مقدمه ای درباره تاریخ تحولات این مذهب همراه با فصلی در رابطه با ادبیات آنان و تأثیرات و تأثراتی که در نسبت با دیگر مذاهب و یا مکاتب فکری و مذهبی و صوفیانه داشته اند بر اساس آنچه تاکنون درباره آنها گردآورده ام تنظیم و آماده سازی کرده و ارائه دهم. در ایران بیش از همه استاد علامه دکتر شفیعی کدکنی در این باره آثاری بسیار ارزشمند منتشر کرده اند و بسیاری از نقاط تاریک را درباره آنان روشن نموده اند. به تدریج بخشی از آنچه در مسیر تنظیم نهایی کتاب آماده می کنم را اینجا در این سایت در اختیار خوانندگان قرار می دهم و نکاتی را اشاره وار مطرح می کنم.

در این قسمت دو گزارش را نقل می کنم که هم اشارات تاریخی مهمی را درباره ابن کرام و کرامیه مطرح می کند و هم منظر مخالفان آنان را از میان سنیان حنبلی مذهب و یا وابسته به تفکر اصحاب حدیث نشان می دهد؛ آن هم در زمان قدرت کرامیان در خراسان. جالب اینکه این دو گزارش را دو تن از دانشمندانی نقل کرده‌اند که خود به تصوف و سنتهای صوفیانه دلبسته بوده اند و این خود بازتابی است از مقابله به تدریج انباشته شده تصوف سنت خراسانی با زهد گرایی محمد بن کرام.

گزارش اول مربوط است به ابن القیسرانی، محدث و دانشمند و رجال شناس برجسته (۴۴۸ تا ۵۰۷ ق) که به خوبی با اثرش با عنوان صفوه التصوف آشناییم. او در کتاب الحجه علی تارک المحجه خود که اثری درباره عقاید اصحاب حدیث و رد بر مخالفان است (درباره آن، نک: نوشته ای از نویسنده این سطور که در همین سایت مستقلاً منتشر خواهد شد) گزارشی را درباره کرامیه و محمد بن کرام نقل می کند از یکی از استادانش به نام ابو القاسم سعد بن علی بن محمد بن علی بن الحسین الزنجانی (د. ۴۷۱ ق در سن نود سالگی) که بسیار قابل توجه است. بخش عمده این گزارش را بدون اسناد به الزنجانی، نویسنده الأباطیل والمناکیر (۱/۲۹۲ تا ۲۹۵)، یعنی الجورقانی نقل کرده است که پیشتر در اختیار بود. به احتمال زیاد الجورقانی این گزارش را مستقیماً از همین کتاب ابن القیسرانی نقل کرده کما اینکه در موارد دیگر هم این نقلها در کتابش دیده می شود (ذهبی در تاریخ الاسلام بخشی از این گزارش را از الجورقانی نقل می کند؛ نک: وفیات سالهای ۲۵۱ تا ۲۶۰، ص ۳۱۴ تا ۳۱۵). مطالب ابو القاسم زنجانی حاوی نکات جالب توجه درباره تاریخ ظهور کرامیه و نیز تصویری است که سنیان مخالف از میان حنبلیان و اصحاب حدیث از او داشته اند. اینجا این گزارش را عیناً نقل می کنیم:

«قال شیخنا أبو القاسم سعد: هذا أبو عبد الله محمد بن کرام، وکان من نواحی سجستان أمیاً لا یقرأ ولا یکتب، إلا أنه کان یتعبد ویظهر الزهد والتقشف والتخلی، وذلک فی أصحابه إلى الآن حیث کانوا، وکثر ظهورهم بنیسابور وببیت المقدس، منهم طائفه قد عکفوا على قبره. مال إلیهم کثیر من العامه؛ لاجتهادهم، وکان یقول: الإیمان قول باللسان مجرد عن عقد القلب وعملٍ بالأرکان! فمن أقر بلسانه بکلمه التوحید فهو مؤمن حقاً وإن اعتقد بقلبه الکفر والتثلیث وارتکبها، وضیع جمیع قواعد الشریعه وترکها، وأتى کل فاحشه کبیره وارتکبها، إلا أنه مقرٌ بلسانه بکلمه التوحید فهو مؤمن موحد لله تعالى من أهل الجنه! وأنه لا یضره سیئهٌ مع إقراره بالوحدانیه، کما لا ینفعه حسنه مع إظهاره الشرک بالله العظیم. فلزمهم من هذا القول أن المنافقین مؤمنون حقاً! وقد أکذبهم الله تعالى فی غیر موضع من کتابه، وحقق أنه جامع المنافقین والکافرین فی جهنم جمیعاً، وذکر أن المنافقین فی الدرک الأسفل من النار ولن تجد لهم نصیراً، وغیر ذلک من الآیات النصوص الوارده.
وطائفه منهم تسمى المهاجریه تقول بالجسم: أن الله تعالى جسم لا کالأجسام! ویقولون: الأنبیاء یجوز منهم کبائر المعاصی کلها إلا الکذب فی البلاغ! وقالوا: لا یوصف الله عز وجل بالقدره على غیر ما فعل، وأنه لا یقدر على إفناء خلقه کلهم حتى یبقى وحده کما لم یزل! ویجیزون کون إمامین فی وقت واحد! ولهم غیر ذلک، لا یستحل مسلم التلفظ بها.
فصار له -مع جهله- تبعٌ کثیر وجمع کبیر، فرفع أمرهم إلى إبراهیم بن الحصین أمیر سجستان، فتعجب من ذلک، وأمر بإحضاره، فجاءه لابساً مسحاً معلقاً سبحهً بیده، معه أصحابه علیهم البرانس، ففاوضه فوجده عفطیاً لا یعی ولا یعقل، فاستقرأه فاتحه الکتاب، فبدل ألفاظها! واستقرأه التشهد فقرأ: التهیات لله والسلوات التیبات!! فکثر تعجبه وغیظه، وأغرى بالعامه ونکل بهم حیث غواهم قشف هذا الرجل مع جهله، وقال: إنی أرى نفیه من هذا الإقلیم ویتولى قتله غیری، ثم نفاه وأهدر دمه إن وجد فی موضع من بلاده. فخرج هو وأصحابه إلى أرض نیسابور، فاستقبله أهلها بالرحب، وقبلوه أحسن قبول، وعظمت الفتنه على الخاصه والعامه وأهل العلم وأعیاهم أمره، فاجتمعوا إلى أبی بکر محمد بن إسحاق بن خزیمه، وکان شیخ الوقت غیر مدافع، وإماماً فی سائر العلوم الدینیه، فحین استفحل أمر ابن کرام وانتشر قوله کاتب محمد بن إسحاق إلى السلطان، وأن البلیه قد عظمت بهذا الرجل، فکتب السلطان إلى نائبه بنیسابور أن یمتثل جمیع ما یأمر به الشیخ محمد بن إسحاق، فجمع أهل العلم واستشارهم، فقالوا: لیس نجد رأیاً أرشد من إخراجه من الناحیه. فأخرج وخرج معه من أماثل البلد خلقٌ کثیرٌ، وامتد على حاله إلى بیت المقدس، وسکن هناک إلى أن مات، وبها قبره یقصد ویزار».

در دنباله خود ابن القیسرانی می افزاید: “قال الشیخ الإمام الحافظ رضی الله عنه: وکان مع هذه البدع یکذب على رسول الله صلى الله علیه وسلم، ویضع الأحادیث فیما یوافق معتقده ورأیه. أخبرنا أبو بکر أحمد بن علی الأدیب، الإسناد إلى محمد بن إسحاق السراج قال: شهدت محمد بن إسماعیل البخاری رحمه الله وقد دفع إلیه کتاب من محمد بن کرام یسأله عن أحادیث، منها: سفیان بن عیینه عن الزهری عن سالم عن أبیه أن النبی صلى الله علیه وسلم قال: ((الإیمان لا یزید ولا ینقص))، ومعمر عن الزهری بتمام الإسناد قال: ((الإیمان لا یزید ولا ینقص)). فکتب محمد بن إسماعیل على ظهر کتابه: ((من حدث بهذا استوجب الضرب الشدید، والحبس الطویل)).

گزارش دوم از کتاب دانشمندی نقل می‌شود که درست یک نسل بعد از ابن القیسرانی و آن هم در دربند / باب الأبواب زندگی می کرده و اتفاقاً از شاگردان و راویان ابن القیسرانی هم بوده است. ما پیشتر در همین سایت به مناسبت معرفی کتابی از این دانشمند مطالب او را درباره ابن کرام عیناً بر اساس نسخه خطی منحصر به فرد آن نقل کرده بودیم و اینجا آن را برای تسهیل در مقام مقایسه میان این دو متن دیگر بار ارائه می دهیم. این متن متعلق است به یکی از نویسندگان صوفی مشرب ناشناخته به نام ابو بکر محمد بن موسی بن الفرج الدربندی که دستینه ای دارد در تصوف با عنوان ریحان الحقائق وبستان الدقائق (برای آن، نک: مقاله من با عنوان «دستینه ای ناشناخته از سنت تصوف خراسان از اوائل سده ششم قمری»). آنچه او درباره ابن کرام می نویسد و گزارش می دهد بعضاً حاوی نکات کاملاً جدیدی درباره ابن کرام است. این گزارش را عیناً اینجا نقل می کنیم:

(ص ۴۶۷ تا ۴۶۸ از متن نسخه خطی): «وسمعت أنّ أبا عبد الله بن کرام// ۴۶۸ حیث دخل نیسابور وصار له طنطنه وقبول واجتمع علیه الغوغاء والجهال وقبلوه بزهده وقله طعامه ومنامه وکثره عباداته وکان أصله من سجستان فهجره أهلها وأخرجوه من البلده وحیث کان مستغلّاً بالظاهر من کثره الوظائف والزهد والورع أخذ بمجامع قلوب القرویین من باب سجستان إلی بلخ (؟) و(؟) هراه وکذلک غلب علی أهل هراه واجتمع علیه خلق کثیر حتّی نظروه (؟) علی بلده هراه وصار غلبتهم بحیث لا یقدر أحد أن یعظ یوم الجمعه فی مسجده ولا (؟) مذکّر وهم (؟) فاتخذوا أربطه کثیره قف (؟) حیث خرج من بوشنج إلی أن دخل نیسابور أخذ بمجامع قلوب القرویین حتی دخل نیسابور وحین دخل نیسابور کان رئیسها منهم وکان علی الضروره فقهاء تلک البلده من أصحاب الحدیث وأصحاب الرأی یحضرون مجلس هذا الرئیس واجتمع علیه بعض أهل طبرستان وأخذوا مذهبه وأتی بیت المقدس وتوفی بها وقبره بها والآن قد غلب مذهبه ببیت المقدس وأهل مذهبه بخراسان ینقطعون إلی بیت المقدس یزورون قبره وحیث کان بنیسابور سمعت أنه دخل علی أبی حفص النیسابوری ومعه جماعه من أصحابه فجعل تکلم أبا حفص ویقول له: هذا مریدی متی منذ سنین یصوم ویقوم وهذا العباء علیه وأخذ یصف کلّ أحد من أصحابه بفضیلته وزهده واجتهاده فنظر إلیه أبو حفص وقال: هذه سیره حسنه وأحسن من هذا لو جعلتم هذا الظواهر فی الباطن وجعلتم ما فی بواطنکم فی الظاهر فهو أحسن وأتمّ فخجل المسکین وقال له: أیها الشیخ لا یلیق بمثلک أن تتکلم بمثل هذا لأنّ علی بدنک ثیاب فاخر وتتنعم بالأغذیه الطیبه فقال: صدقت وأرید أن أدخل فی زیکم وتدخلون فی زیی وتقوم أنت وأصحابک حتی ندخل سوق نیسابور ونشتری من الحلاوات والأغذیه الطیبه ونأکل وسط السوق وأنزع ثیابی وألبسکم وتنزعون ثیابکم وألبسها وأرجع إلی موضعی وأنتم ترجعون إلی مواضعکم فتحیر وقال: نحن لا نقدر علی هذا وخرج من عنده»

حسن انصاری

منبع: حلقه کاتبان

[1]
[2]