- مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب - https://mirasmaktoob.com -

گزارش مراسم اعطای ششمین جایزه‌ ابوالحسن نجفی

میراث مکتوب- روز سه‌شنبه ۲۵ بهمن مراسم ششمین دوره‌ی جایزه‌ و نشان ابوالحسن نجفی با دبیری علی‌اصغر محمدخانی در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.

ابوالحسن نجفی در دوم بهمن ۱۳۹۴ درگذشت و این جایزه هر سال به احترام و پاسداشت خدمات او به فرهنگ و ادب فارسی به بهترین ترجمه‌ی رمان یا مجموعه داستان کوتاه سال تعلق می‌گیرد. هیئت‌داوران این دوره، متشکل از ضیاء موحد، مهستی بحرینی، عبدالله کوثری، حسین معصومی همدانی، موسی اسوار، امید طبیب‌زاده، آبتین گلکار از میان نه اثر راه یافته به مرحله‌ی پایانی این جایزه، برگردان نرگس قندیل‌زاده از رمان «دروازه‌ی خورشید» نوشته‌ی الیاس خوری در نشر نی را برگزیدند و برگردان فرید دبیرمقدم از «روز ملخ» نوشته‌ی ناتانیل وست و برگردان حانیه پدرام از «در جست‌و‌جوی یک پیوند» نوشته‌ی کارسون مکالرز را شایسته تقدیر دانستند.

نرگس قندیل‌زاده فارغ‌التحصیل رشته‌ی زبان و ادبیات عربی است و از زبان عربی به فارسی ترجمه‌ می‌کند. از دیگر ترجمه‌های مستقل او می‌توان به «دانوب خاکستری»، «کابوس‌های کارلوس فوئنتس»، «اسفار سخن» اشاره کرد.

گفتنی است به برگزیده این جایزه نشان ابوالحسن نجفی و صد میلیون ریال وجه نقد و به مترجمان تشویقی نشان ابوالحسن نجفی و مبلغ پنجاه میلیون ریال اهدا شد.

توجه مترجمان به الگوهای نسل پیشین

در ابتدای این نشست، علی‌اصغر محمدخانی، معاون فرهنگی شهر کتاب، اظهار داشت: آنچه امروز بایستی بیشتر بدان توجه کنیم، یکی نقد ترجمه و دیگری معیار انتخاب کتاب برای ترجمه است. امروز توجه به ترجمه و نقد آن در نشریات و مطبوعات، چه عمومی چه تخصصی چه علمی ـ فرهنگی، کمتر دیده می‌شود. درحالی‌که روزگاری مجلاتی چون «نشر دانش» یا «راهنمای کتاب» بخشی در خصوص ترجمه داشتند، امروز حتی فصلنامه‌ی «مترجم» هم خیلی به نقد آثار جدید نمی‌پردازد. بنابراین، مخاطب کمتر می‌تواند کتاب‌های ترجمه شده را پیگیری کند یا از آرای صاحب‌نظران در مورد ترجمه‌ها باخبر شود. همچنین، در ایران برای ترجمه جایزه‌های زیادی وجود ندارد و کمتر به کتاب‌های ترجمه‌شده توجه می‌شود. حتی جایزه‌های دولتی نظیر کتاب سال نیز کمترین توجه را به ترجمه رمان و داستان کوتاه دارند. حال آنکه هر سال بیشتر برگردان‌ها از آثار ادبیات جهان است.

او ادامه داد: در بحث معیار انتخاب کتاب برای ترجمه نیز برخی می‌گویند، امروز مترجمان جوان به آثار جدید روی آورده‌اند و آثار کلاسیک را رها کرده‌اند. اما تا چه اندازه باید به آثار کلاسیک پرداخت و زمینه‌ی فرهنگی ایران پذیرای کدام آثار است؟ گاهی ناشران کتاب‌هایی را برای ترجمه سفارش می‌دهند و گاهی مترجمان خود دست به انتخاب کتاب می‌زنند، حالا یا از روی تبلیغات جهانی در خصوص یک اثر یا در پی برآوردن منافع مالی.

او بیان داشت: در شش دوره‌ی جایزه‌ی ابوالحسن نجفی مسائلی چون به‌کارگیری لحن و سبک یکسان در ترجمه متون مختلف، تأثیر ترجمه از زبان‌های مختلف بر اندیشه و تفکر و فرهنگ ایران، سرقت و رونوشت آثار دیگران در بازار ناشران جعلی یا غیراصولی را شایسته‌ی بحث و بررسی یافتیم. اما از اهداف اصلی جایزه ابوالحسن نجفی این بوده است که توجه مترجمان جوان را به الگوهایی نظیر ابوالحسن نجفی و مترجمان هم‌عصر او از جمله قاضی، سعادت، سیدحسینی، سمیعی گیلانی جلب کنیم که به زبان فارسی توجهی شایان داشته‌اند و در ترجمه شاخص و برجسته بوده‌اند.

محمدخانی ادامه داد: در ششمین دوره‌ی جایزه‌ی ابوالحسن نجفی بعد از فراخوان مجموعاً ۸۳ کتاب از زبان‌های مختلف از جمله ایتالیایی، انگلیسی، ترکی استامبولی، روسی، آلمانی و حتی کردی به دبیرخانه این جایزه رسید که مجموعاً ۵۰ مورد از آنها از زبان انگلیسی، ۱۴ کتاب از فرانسوی و به ترتیب، شماری کتاب از ایتالیایی و روسی و ترکی استامبولی و آلمانی و کردی ترجمه شده بود. امسال داوری برای ما بسیار دشوار بود. هم آثار به هم نزدیک بودند، هم از نظر محتوا و ساختار و ترجمه کتاب نکاتی پیش روی خود داشتیم. اما در نهایت، جلسات بسیار و بحث‌های گوناگون و مشورت با صاحب‌نظران خارج از هیئت داوری ما را از ۸۳ کتاب به ۹ کتاب شامل «دروازه‌ی خورشید» الیاس خوری با ترجمه‌ی ترجمه نرگس قندیل‌زاده، «پی‌نوشت: هنوز دوستت دارم» نوشته‌ی سیسیلیا آهرن با ترجمه‌ی سارا پالیدی،«تاریخچه‌ی تراکتورها به اوکراینی» نوشته‌ی مارینا لویتسکا با ترجمه‌ی خاطره کردکریمی،«ژنرال دلاروره» نوشته‌ی ایندرو مونتانللی با ترجمه وازریک درساهاکیان، «در جست‌وجوی یک پیوند» نوشته‌ی کارسون مکالرز با ترجمه‌ی حانیه پدرام،«ترز راکن» نوشته‌ی امیل زولا با ترجمه‌ی محمد نجابتی، «روز ملخ» نوشته‌ی ناتانیل وست با ترجمه‌ی فرید دبیرمقدم، «انقلابی‌ها دوباره دست به کار می‌شوند» نوشته‌ی مائورو خاویر کاردناس با ترجمه طهورا آیتی و «نقشه و قلمرو» نوشته‌ی میشل اوئلبک با ترجمه ابوالفضل الله‌دادی رساند.

او در پایان گفت: اگرچه جایزه استاد نجفی مثل جایزه‌های بخش‌های دولتی از لحاظ مالی چشمگیر نیست، خوشبختانه در این شش سال از نظر معنوی اعتبار و جایگاه خوبی پیدا کرده است و حتی بسیاری به نامزدی کتابشان در این جایزه افتخاری می‌کنند. ما هدفمان این است که با کمترین امکانات مترجمان جوان را به جوامع فرهنگی و علمی معرفی کنیم تا مشوقی برای کارهای بعدی مترجمان و راهنمایی برای خوانندگان علاقه‌مند به آشنایی با کتاب‌های خوب باشد.

رمان آرمانشهری نداریم

امید طبیب‌زاده اظهار داشت: زمانی که این رمان‌ها را می‌خواندم برایم دوره‌ی بسیار مطبوعی بود. نجفی همیشه می‌گفت، توفیق اجباری اگر بشود من رمان بخوانم. قدیم‌ها بیشتر می‌خواندیم و اواخر کمتر. ولی واقعاً لذت‌بخش بود و رمان‌ها بسیار خوب بود. در مورد مساله رقابت هم خاطره‌ای را از همین جلسات می‌گویم. استادم، معصومی‌همدانی و استاد دیگرم عبدالله کوثری در مورد کتابی بحث می‌کردند؛ یکی به‌شدت دفاع می‌کرد و دیگری رد. برای همه‌ی ما به‌شدت تعجب‌آور بود که دو رمان‌خوان حرفه‌ای نظراتی این‌چنین متفاوت دارند. رمان همین است و غیرازاین نمی‌توان انتظار داشت و طبایع هم متفاوت است. به‌هرحال به دوستانی که رمانشان به این مرحله رسید تبریک می‌گویم و به آنهایی هم که کارشان به این مرحله نرسید می‌گویم که این به‌هیچ‌وجه به این معنا نیست که رمان‌های ضعیفی بودند. به‌هرحال باید یکی انتخاب می‌شد.

او در مورد اهمیت ترجمه رمان گفت: رمان‌های قرون، جوامع یا نویسندگان متفاوت هر کدام  ما را با جهانی یا به قول مرحوم حق‌شناس با عالم مقال خاص خودشان مواجه می‌کنند. این است که لازم است اینها همه تا حد امکان ترجمه شوند و مترجمان ما هم به زبان فارسی هم به فرهنگ ایرانی خدمت بسیار بزرگی می‌کنند.

او بیان داشت: یکی از ژانرهایی که برایم بسیار جالب بود، ژانر رمان‌های پادآرمانشهری یا کابوس‌شهری یا ضد‌آرمانشهری است. من به اختصار در مورد این رمان‌ها سخن می‌گویم که خوشبختانه مهم‌ترین آنها به زبان فارسی ترجمه شده است. وقتی به مباحث مربوط به رمان‌های پادآرمانشهری/کابوس‌شهری وارد می‌شویم، از نظرگاه تاریخی بحث را با رمان‌های آرمانشهری شروع می‌کنیم و از «جمهوری» افلاطون یا «شهر آفتاب» توماسو کامپانلا مثال می‌زنیم که در قرن هفدهم به تقلید از «جمهوری» نوشته شد. ولی واقعیت این است که ما چیزی به نام رمان آرمانشهری نداریم. انگار رمان نمی‌تواند به آرمانشهر بپردازد.

طبیب‌زاده توضیح داد: در داستان هاکلبری‌ فین و تام سایر یک‌جایی هاکلبری فین می‌گوید اگر قرار باشد بین بهشت و جهنم یکی را انتخاب بکنم، من جهنم را انتخاب می‌کنم که با تام سایر چپق بکشم تا اینکه بروم بهشت و شب تا صبح چنگ بزنم و با خاله مری صحبت بکنم. رمان هم این‌طور است؛ یعنی ماهیت رمان به سمت پادآرمانشهر می‌رود. در این ژانر، نخست از «ماشین زمان» اچ‌‌ جی‌ ولز یاد می‌کنند، اما این اثر تأثیر چندانی روی رمان‌های بعد نگذاشت و شاید مهم‌ترین رمان پادآرمانشهری «ما» یوگنی زامیاتین باشد که در دوره‌ی پیش بابک شهاب آن را به فارسی برگردانده بود. نویسنده‌ی این رمان خودش از بنیان‌گذاران اولین آرمانشهر در اتحاد جماهیر شوروی بود و هنگامی‌که فهمید چه دست‌پختی از آب در می‌آید، این رمان را نوشت و آواره شد. این رمان اولین رمان پادآرمانشهری محسوب می‌شود که در سال ۱۹۲۱ نوشته شد؛ یعنی مقارن با شکل‌گیری اولین آرمانشهر. کسانی که مطالب آرمانشهری می‌نویسند یا می‌کوشند آرمانشهری بنویسند رمان نمی‌نویسند، بلکه موجب رمانی همچون «ما»ی زامیاتین می‌شوند.

او افزود: بعدازآن در ۱۹۳۳ آلدوس هاکسلی کتاب «دنیای قشنگ نو» را می‌نویسد. وقتی هیتلر در آلمان به قدرت می‌رسد، استالین در شوروی در اوج قدرت است، هاکسلی این رمان را تحت تأثیر زامیاتین نوشته است. در ادامه در ۱۹۴۹ «۱۹۸۴» جورج اورول منتشر می‌شود. ملاحظه می‌کنیم که تمام اینها در پاسخ به وضعیت خاص اجتماعی موجود نوشته شده‌اند؛ یعنی در حکومت‌های توتالیتری که در زمان نگارش کتاب قدرتی هم داشته‌اند. با تضعیف شوروی و فروریختن آن دیوار آهنین دیگر انتظار می‌رفت که چنین رمان‌هایی نوشته نشود، ولی به نظرم با قدرت گرفتن نیروهای راست افراطی در اروپا و امریکا و جریان‌های تمامیت‌خواهی که در شرف به قدرت رسیدن بودند و هستند، رمان‌های جدیدی مثل «سرگذشت ندیمه»، «سرزمین پدری» رابرت هریس به ترجمه‌ی شیرین سادات صفوی، «خاموشی» جسی بال به ترجمه مهتاب صفدری نوشته شد که در این دوره چند مورد از آنها را بررسی کردیم. در این فاصله کتاب دیگری از برنار کی‌رینی با عنوان «زنان تشنه قدرت» با ترجمه‌ی ابوالفضل الله‌دادی منتشر شد که فوق‌العاده است.

او تصریح کرد: تمام این آثار در یک ویژگی مشترک‌اند؛ انگار یک بیماری باشد که یکی در آمریکا به آن مبتلا شده، دیگری در انگلستان و دیگری در جای دیگری و عوارض مشترکی دارد. بنابراین، توصیف این بیماری انگار توصیف چیز واحدی است. در این رمان‌ها قدرت تمامیت‌خواهی می‌خواهد عقیده‌ای را به هر نحو ممکن بر آحاد خودش تحمیل بکند و این مضمون تمام این رمان‌هاست. ازاین‌جهت فکر می‌کنم ترجمه‌ی این آثار می‌تواند برای ما مبین عصری باشد و ما را با این عوالم آشنا بکند. دیگر اینکه این عوالم را به جز رمان، نه در قالب کتاب‌های تاریخی می‌توان بیان کرد نه با سینما. چراکه سینما صنعتی است که پول می‌خواهد و اینها نمی‌توانند این‌قدر پول در بیاورند که آن هزینه‌ها را جبران بکند. رمان تنها بازاری است که می‌تواند این مفاهیم را بیان بکند.

طبیب‌زاده در پایان اظهار امیدواری کرد که این جایزه همچنان برقرار باشد و مترجمان جوان ما به همین صورت به زبان فارسی و فرهنگ ما کمک بکنند.

ملامت‌های بسیار برگردان عربی

موسی اسوار در بخش‌هایی از سخنان خود اظهار داشت: حسی بسیار مغتنم است که زمین از حجت خالی نمی‌ماند و مترجمان همچنان برمی‌بالند و جای بزرگان را آهسته‌آهسته پر می‌کنند. هیئت داوران از من خواستند، به مناسبت برگزیده شدن کتاب «دروازه‌ی خورشید» الیاس خوری شمه‌ای درباره‌ی رمان عربی سخن بگویم. چراکه زمینه‌ی رمان عرب در ایران خالی است و کلاً با وجود اشتراکات فرهنگی ما که مدعی هزار سال دمخور بودن با این زبان هستیم و زبان اعتقادات دینی ماست و با این زبان و فرهنگ تعاطی فرهنگی داشته‌ایم، در خیلی از زمینه‌ها با فرآورده‌های ادبیات معاصر عرب و آثار خلاقانه‌ی معاصر آن، چه در حوزه‌ی شعر و هنر، چه داستان و نقد ادبی بیگانه‌ایم. اما صحبت از رمان عربی بحثی مستوفی و مبسوط می‌طلبد که جای آن در این جلسه نیست.

او ادامه داد: در زبان عربی در طول تاریخ (از دوره‌ی جاهلیت تا دوره‌ی معاصر) شعر جایگاه نخستین را داشته است، امروز ندارد. در دوره‌ی جاهلیت و اسلام شبه‌انواع ادبی بوده که تاحدودی جنبه‌ی داستانی داشته است، یکی خطابه یا توقیعات یا رسایل و دیگری داستان‌سرایی در متون دینی با نام قصص یا قصص الحق شناخته می‌شده است. در عصر عباسی تا حدودی شکل ادبی مقامات جنبه‌ی داستانی نشان می‌دهد. یکی از نخستین آثاری که در آن دوره حالت داستانی دارد، رساله‌ی «آمرزش» ابوالعلاء معری است که روایت تخیلی از سفر به عالم علوی و ماجراهایی است که در بهشت اتفاق می‌افتد و گفته می‌شود، در خلق «کمدی الهی» برای دانته منشأ اثر شد. بعدازآن، کتاب «زنده‌ی بیدار» داستان پسربچه‌ی یتیمی است که آهویی او را پرورش می‌دهد و بزرگ می‌کند. در ادامه، ترجمه‌ی «هزارویک ‌شب» در فرهنگ عربی خیلی معروف است و جایگاهی دارد. به جز این، داستان‌های عاشقانه و «ایام العرب» (ذکر جنگ‌ها و رشادت‌ها و دلاوری‌ها) نیز در مقوله داستان حساب می‌شوند.

او افزود: همین‌طور قرن‌ها سپری می‌شود تا دوره‌ی پیشامدرن که بر اثر تماس با مغرب زمین و شروع تعریب (به عربی برگرداندن) با انواع ادبی مغرب‌زمین آشنا شدند و کسانی هم در این وادی گام نهادند، به‌خصوص در مصر که از این مزیت برخوردار بود که با حمله‌ی ناپلئون مجموعه‌ای از صنعتگران، دانشمندان، بازرگانان، هنرمندان، کشاورزان، طراحان و برنامه‌ریزان به آنجا آمدند و منشأ تحولی در آن شدند. هرچند برخی از تاریخ‌نگاران و رمان‌نویسان معتقدند که ورود ناپلئون نقطه‌ی عطف نبوده و این سنت و فرهنگ بوده و ادامه پیدا کرده است. درهرصورت کسانی چون رفاعه طهطاوی و مصطفی لطفی منفلوطی وارد مصر شدند و متعاقباً کسانی دیگر از نسل نخستین رمان‌نویسان رسماً شروع کردند به رمان‌نویسی.

اسوار درباره‌ی محل آغاز رمان‌نویسی معاصر عرب اظهار داشت: برخی بر این باورند که از مصر و با رمان «زینب» (۱۹۱۳) نوشته‌ی محمدحسین هیکل شروع شده است. اما برخی نیز بر این باورند که آغاز رمان در سوریه و لبنان و در نیمه‌ی قرن نوزدهم بوده است. در ۱۹۵۸ نویسنده‌ای لبنانی به نام خلیل الخوری روزنامه‌ای داشت به نام «بوستان اخبار» و در آن رمان‌هایی به‌صورت پاورقی منتشر می‌کرد که عمدتاً ترجمه از زبان بیگانه و مشخصاً از زبان فرانسه بود و خود او اولین رمان خودش را از ۱۸۶۷ منتشر کرد. شخص دیگری به نام فرانسیس مراش از سوریه در ۱۸۶۵ رمانی با نام «بیشه‌ی حق» نوشت و باور این گروه بر این است که این دو نخستین رمان‌نویسان بوده‌اند.

او ادامه داد: در اواخر سده‌ی نوزدهم جرجی زیدان مصری نگارش سلسله رمان‌هایی تاریخی را بر اساس تاریخ اسلام آغاز می‌کند. در ۱۹۱۳ رمان «زینب» محمدحسین هیکل نقطه‌ی عطفی در تاریخ رمان عربی است. البته باور بر این است که متعاقباً احمد شوقی، امیرالشعرای مصر، خودش هم سه جلد رمان نوشته بود که یکی از آنها، «باکره‌ی هند»، منتشر شده است. در ادامه نسل نجیب محفوظ و توفیق الحکیم و عبدالرحمان شرقاوی و دیگران ظهور کردند و گرایش‌های رمان‌نویسی در شکل جدید آن پدید آمد. از جمله گرایش رمانتیسیستی،  گرایش رئالیسمی و حتی اگزیستانسیالیستی. نسل‌های بعد از اینها نیز بسیار مطرح‌اند. به تبع آنها در سوریه و عراق و لبنان و از سوی دیگر در حوزه‌ی شمال آفریقا در الجزایر و مراکش تحت تأثیر زبان و فرهنگ فرانسه و گسترش حرکت ترجمه و تعریب رمان‌نویسی شکوفا می‌شود. البته ناگفته نماند که در دهه‌های نخستین رمان در کنار شعر امروز عرب حرکت می‌کرد، ولی در این دهه‌های آخر، مثل ایران و دیگر جاهای دنیا، رمان در قیاس با دیگر انواع ادبی به جایگاه نخست رسیده است.

او توضیح داد: حوادثی چون جنگ جهانی دوم، مساله‌ی فلسطین و پیدایش اسرائیل در ۱۹۴۸ و درگیری با استعمار نیز در این جریان بسیار تأثیرگذار بود. ده‌ها رمان‌نویس برجسته در تمام این کشورها سر برآورده‌اند که نمی‌توان از آنها گذشت. اما ما در ایران تا دو‌سه دهه‌ی پیش با اینها بیگانه بوده‌ایم، چه به سبب نظام آموزشی‌مان چه فقدان فرهنگ‌های عربی-فارسی جامع. البته باید گفت که حرکت نمایشگاه‌ بین‌المللی کتاب تهران برای ورود کتاب‌های جدید و معاصر ادبیات عربی فتح باب مغتنمی بود. همچنین، در نظام آموزشی ما تحولی کمی به وجود آمده است، هرچند از لحاظ کیفی هنوز کافی نیست.

او اظهار داشت: ترجمه در زبان عربی ممکن است منجر به ملامت‌های زیادی شود، چراکه در این متون لغزشگاه‌هایی هست که همت، تلاش، کوشایی و دانش وسیع می‌طلبد. یکی از این مشکلات تفاوت‌های زبانی و فرهنگی در این زبان است. شاید برگردان عربی به فارسی به ظاهر ساده به نظر بیاید، اما این زبان در بیست‌و‌چند کشور در حوزه‌ی آسیا و آفریقا حداقل به چهار حوزه‌ی زبانی (حوزه هلال خصیب شامل عراق، سوریه، فلسطین، اردن، لبنان؛ حوزه‌ی رود نیل شامل مصر و سودان؛ حوزه‌ی شمال آفریقا که به واژگان فرانسوی و بربرهای شمال آفریقا آغشته است، حوزه کشورهای خلیج فارس تا یمن) تقسیم می‌شود؛ یعنی این‌طور نیست که رمان نویسنده‌ای مراکشی را به همان راحتی بخوانید که می‌توانید رمان نویسنده‌ای عراقی یا لبنانی را بخوانید. اینها همه مفردات خاص خودشان را دارند و مترجمی که فقط با زبان یکی از این حوزه‌ها آشناست، برای ترجمه متون دیگر حوزه‌ها دچار چالشی عجیب می‌شود. به جز این، تعبیرات غلط‌انداز یا به قول سمیعی واژگان فریبکاری نیز وجود دارد که در نظر اول آشناست ولی در آن متن معنای دیگری دارد که مخفی است. همین وضع در زبان فارسی ما در نتیجه‌ی ورود کلمات عربی صادق است. کلمه عربی را در زبان فارسی به کار می‌بریم، اما در معنی ذهنی خودمان و نه معنی آن در زبان عربی. چراکه این کلمات در زبان مقصد تغییر املایی، تلفظی و حتی معنایی داده است.

اسوار در ادامه به برخی از نمونه‌های لغزش محتمل در ترجمه از عربی به فارسی اشاره کرد و گفت: این موارد در هیچ فرهنگی یافت نمی‌شود و برای مترجم بسیار دردسرساز است. دو نفر در لبنان در حال پیگیری فرهنگی بزرگ بودند که همه این موارد را در بر بگیرد. اما درگذشتند و این کار ناتمام ماند. اما مشکل دیگر در ترجمه به میزان مطالعه و غور کردن و درک سیاق‌ها وابسته است. برای نمونه، در عربی فعل ماضی نقلی نیست و ماضی نقلی را مثل ماضی ساده بیان می‌کنند که در نظر نداشتن آن در فارسی مخل سیاق است.

او در پایان گفت: از چهل‌پنجاه سال پیش هر که به من می‌رسید و می‌گفت من می‌خواهم عربی را خوب یاد بگیرم، چه کنم؟ به حکم تجربه می‌گفتم که اگر می‌خواهی به طرف زبان عربی بیایی زبان عربی دامنه‌ی بسیار گسترده‌ای دارد، هم به لحاظ قواعد، نحو و هم به لحاظ دامنه‌ی واژگانی، یعنی اگر کسی مدعی شود استادتمام زبان عربی است باز می‌توان متنی پیش روی او گذاشت که نفهمد. پس، یا نباید وارد این عرصه شوی یا اگر وارد آن شدی باید تا آخر عمرت دنبال آن باشی. من کسانی را که زحمت می‌کشند و تا جایی وارد این میدان می‌شوند تحسین می‌کنم و به نظر می‌رسد قندیل‌زاده با کوشایی و جدیت وارد این میدان شده است.  امیدوارم مسیرش توأم با توفیق باشد.

ترکیب موفقی از رمان غربی و شیوه‌ی قصه‌گویی شرقی

معصومی همدانی سخنان خود را به کتاب برگزیده این دوره اختصاص داد. او در بخش‌هایی از این سخنان گفت: نخستین چیزی که در خواندن هر اثری برایم اهمیت دارد، این است که نویسنده خطای منطقی نکند. اولین‌بار نجف دریابندری بود که گفت کسانی که کتاب‌های بکت و امثال او را به فارسی برمی‌گردانند فکر می‌کنند چون تئاتر ابسورد است باید حرف‌های آن هم بی‌سروته و بی‌ربط باشد. من نه در حدی عربی می‌دانم که بتوانم کتاب را به عربی بخوانم نه کتاب را داشته‌ام، اما می‌توانم بگویم متن بسیار روان است و از این جنس خطا در آن ندیدم، هرچند کتاب بدان معنا منطقی نیست.

او اظهار داشت: «دروازه‌ی خورشید» ترکیب موفقی است از رمان غربی و شیوه‌ی قصه‌گویی شرقی. الگوی شرقی آن «هزارویک ‌شب» است، اما داستان در کاخ سلطنتی نمی‌گذرد، شهریار یونس‌نامی است که در اردوگاهی در بیروت در بیمارستانی به حال اغما بر تخت افتاده و شهرزاد قصه‌گو شخصی است به نام دکتر خلیل. اگر شهرزاد قصه‌گو برای به تعویق انداختن مرگ خود قصه می‌گوید، دکتر خلیل برای به تعویق انداختن مرگ دیگری قصه می‌گوید، دیگری‌ای که نمادی است از فلسطین.

او ادامه داد: یونس و خلیل هر دو آواره‌ فلسطینی‌اند، اما به دو نسل تعلق دارند. آنچه دکتر خلیل از زبان یونس می‌گوید بیشتر به آغاز اشغال فلسطین مربوط می‌شود و ماجراهای خودش به زمان حال، زمان نگارش رمان، نزدیک‌ترند.

معصومی‌همدانی بیان داشت: خلاصه‌ی داستان از رمانی تاریخی و حتی سیاسی خبر می‌دهد و آنچه بر پشت جلد کتاب از دکتر خلیل نقل شده این گمان را تقویت می‌کند: «سمیح مدام از رؤیای خود می‌گفت؛ نوشتن کتابی که نه اول داشته باشد و نه آخر. می‌گفت حماسه. می‌گفت، «حماسه‌ی مردم فلسطین» و از این می‌گفت که کتاب را از جزئیات اخراج بزرگ ۱۹۴۸ شروع خواهد کرد. گفت: «ما تاریخمان را نمی‌شناسیم. باید داستان‌های هر روستا را جمع کنیم تا روستاها در حافظه‌مان زنده بمانند». اما آیا این کتاب همان چیزی است که سمیح می‌خواسته است؟ از یک جهت آری و از جهت دیگر نه. «دروازه‌ی خورشید» همان‌طور که سمیح می‌خواست اول و آخر ندارد و داستان‌های روستاهای بسیاری در آن حکایت می‌شود که اکنون بسیاری از آنها جایشان را به شهرک‌ها و روستاهای یهودی‌نشین داده‌اند. اما این اثر در آن معنایی که ما امروزه از واژه‌ی «حماسه» می‌فهمیم، حماسه نیست.

معصومی برای توضیح اینکه چرا این اثر حماسی نیست، به دو کلان روایتی اشاره کرد که در مقابل تصور مدافعان صهیونیسم مبنی بر اینکه پیش از اشغال کشور یا ملتی با نام فلسطین وجود نداشته است و این مردم هر زمان تحت سلطه دیگرانی (از رومیان تا فاتحان عرب و انگلیسی‌ها) بوده‌اند و یکی دولت اسرائیل و بازماندگان هولوکاست را مقابل تروریست‌های فلسطینی می‌بیند و دیگری اشغالگران صهیونیست را رویاروی خلق قهرمان فلسطین. سپس ادامه داد: الیاس خوری فلسطینی است، اما در این کتاب نمی‌خواهد با کلان‌روایت اول در بیفتد و جانب کلان‌روایت دوّم را بگیرد. چراکه او رمان‌نویس است، نه تاریخ‌نویس. گذشته از این، این دو کلان روایت پرده بر روی حقیقت بنیادی‌تری می‌کشند که سرگذشت همین مردمی است که چه ملت بوده‌اند و چه نبوده‌اند، هیچ‌کس شک ندارد که در این سرزمین، چه کشور بوده است یا نه، زندگی می‌کرده‌اند و حالا آواره شده‌اند. به همین دلیل فلسطین هیچ‌گاه در این کتاب به‌صورت یک کلّ واحد ظاهر نمی‌شود. فقط گاهی به آنچه پیش از سال ۱۹۴۸ این سرزمین گذشته اشاره‌ای می‌شود و انگار تاریخ واقعی یا داستان واقعی از اشغال آغاز می‌شود.

او تصریح کرد: این کتاب سرگذشت فلسطین است، اما فلسطینی که مردمان آن پس از اشغال آن را کشف کردند و مجموعه‌ای است از روستاهایی که مردم روزگاری در آن سپری کرده‌اند و حالا هر روز از آرزوی بازگشت به آن دورتر می‌شوند. بنابراین، این کتاب مردم فلسطین است و چیزی از کلان روایت اول و دوم در خود ندارد. اینجا نه سختی از حقوق تاریخی این مردم بر سرزمینشان هست نه خبری از مبارزات قهرمانانه‌ی آنها. مردم این داستان مردمی معمولی هستند که زندگی می‌کنند، عشق می‌ورزند، فرزند می‌آورند و گذشته از اینها، دروغ می‌گویند و نیرنگ می‌زنند، هرچند گاهی کارهایی قهرمانانه نیز می‌کنند. در واقع، این داستان مردم فلسطین است، مردمی درهم و دست‌چین نشده‌.

او در بخش دیگری از سخنان خود گفت: هر داستانی در این اثر داستان دیگری را پیش می‌کشد. کتاب برای خواننده‌‌ی کم‌حوصله، به‌خصوص آنکه انتظار دارد تفصیل رویدادهای تاریخی را در این کتاب پیدا کند، خسته‌کننده است، اما هدف نویسنده شاید همین باشد. او از جهان بربادرفته‌ای حرف می‌زند، از دنیایی که یکسره از روی نقشه‌ی جغرافیایی محو شده و دیگر کسی آن را به یاد نمی‌آورد. دکتر خلیل می‌خواهد چیزی را به یاد خواننده بیاورد که بسیاری آن را مسکوت گذاشته‌اند. آنچه او در دست دارد، به تعبیر خودش «خرده‌ریزه‌های همه‌ی حکایت‌ها و روایت‌ها»ست که خاطرات دیگری را تداعی می‌کنند که خودشان موقت‌اند و بازمانده یادی از دهه‌ها پیش است. گاهی یک ماجرا از زبان دوسه‌نفر به صورت‌های گوناگون روایت می‌شود. به جز این در هر بازگفتن از زبان یکی از راویان دگرگون می‌شود. این آدم‌ها دروغ نمی‌گویند، چیزی را روایت می‌کنند که به یاد می‌آورند و این متفاوت است. نویسنده در پی این نیست که حقیقت ماجرا را معلوم کن و مثلاً بگوید بالاخره آن کشته‌شده خواهرزاده‌ی کشیش دهکده است یا احمد یاسین قپاندار در ردای کشیشی. شاید برای آنکه امر مسلم آن است که کسی کشته شده است.

معصومی بیان داشت: فجایعی که دکتر خلیل دیده یا از دیگران شنیده است گاهی او را وسوسه می‌کند که تسلیم یکی از دو کلان روایت رایج شود. اما او در برابر این وسوسه مقاومت می‌کند، هرچند شاید این به معنای در هم ریختن سامان ذهنی او باشد. به‌هرروی، او با انبوهی از داده طرف است که در چهارچوبی از پیش تعیین‌شده نگنجیده است. او گاهی چیزی می‌گوید و بلافاصله سخن خود را تصحیح یا نفی می‌کند. انگار نیرویی می‌خواهد حرف‌هایی ناراست را بر زبان او جاری کند، تحلیل‌هایی کلیشه‌ای را که لااقل خاطر آدمی را آسوده می‌کند. اما راه او بر تحریف بسته است و همین مقدمه‌ای می‌شود بر فروپاشی روانی او.

او در پایان گفت: سال‌هاست که بسیاری از مرگ رمان سخن گفته‌اند، چه بدین استدلال که آنچه با بورژوازی برآمده با بورژوازی نیز رو به زوال می‌رود چه استدلال‌های دیگر. اما ظاهراً هیچ‌یک از این پیشگویی‌ها درست از کار درنیامده است. بسیاری از نویسندگان با وارد کردن عناصری دیگر در رمان برای سرپا کردن این بیمار کوشیده‌اند و امروز بقای رمان گواه موفقیتشان است. شاید برای آنکه پایه این فرم ادبی جدید بر قصه است و بشر از آن وقت که خودش را شناخته قصه می‌گفته است. «دروازه‌ی خورشید» رمانی است که عناصر بسیاری را از قصّه و به‌خصوص از شیوه‌های شرقی قصه‌گویی گرفته است. این رمان که بر الگوی «هزارو یک ‌شب» ساخته شده، نقش زن را نیز از قصه به رمان وارد کرده است. قصّه‌ها را مادران می‌گویند و شهرزاد هم زن است. دکتر خلیل البته مرد است، اما می‌توان گفت که راوی بخش زنانه‌ی وجود اوست. همچنین است تیمارداری او از یونس که با تصوّر شرقی از زن می‌خواند. فراموش نکنیم که کتاب با مرگ امّ حسن آغاز می‌شود که چون قابله‌ی اردوگاه است، به نحوی حافظه‌ی آن هم هست و این حافظه‌ی زنانه است که به‌رغم مرگ او، در وجود همه‌ی راویان داستان‌های این کتاب و بیش از همه در وجود دکتر خلیل زنده می‌ماند.

جدیدترین‌ کارها الزاماً بهترین نیستند

عبدالله کوثری ضمن اشاره به اینکه در این دوره ترجمه‌های خوب و حتی بسیار خوبی به دبیرخانه جایزه رسیده است، اظهار داشت: اغلب مترجمان این کتاب‌ها زادگان دهه‌ی ۱۳۶۰ هستند. ترجمه‌ها هم کم‌و‌بیش در یک سطح بود که البته این کار داوران را مشکل می‌کرد. به همین دلیل برای انتخاب مترجم برگزیده بعضی کتاب‌ها بازخوانی شد و کار قدری به درازا کشید. اما خود این نکته به‌راستی مایه خوشحالی و سرافزاری است؛ یعنی نویدبخش دست‌کم هشت‌نه ترجمه‌ است که بعد از چندبار خواندن به مرحله نهایی راه یافتند تا برای جایزه و تشویق انتخاب شوند.

او ادامه داد: اما مشکل دیگر ما، جدا از خوب بودن ترجمه‌ها، این بود که گاهی متن زبان اصلی در سطحی نبود که جایزه‌ به آن تعلق بگیرد. من در مقام دوستی که قدری باتجربه‌تر است، در این باره سخن می‌گویم.

او توضیح داد: طبیعی است که نسلی از مترجمان بیش از هر چیز به آثار منتشرشده در زمان خودشان (کارهای منتشرشده در سال‌ها یا دهه‌ی اخیر) توجه دارد. اما جدیدترین‌ کارها الزاماً بهترین آثار نیستند. هنوز آثار بسیاری از رمان‌های قرن نوزدهم یا دهه‌های پیشین قرن بیستم هست که به هر دلیلی مغفول مانده است. انتخاب کتاب برای ترجمه نیاز به‌قدری کندوکاو دارد و دوستان جوان ما نباید به دم‌د‌ست‌ترین کتاب‌ها قناعت کنند. میراث ادبیات جهان غنی‌تر از این چیزی است که تابه‌حال ترجمه شده است. الاهم فالاهم هم الزاماً همیشه درست نبوده است. به‌هرحال هر نسلی کوتاهی‌هایی کرده است. امیدوارم نسل شما بتواند این کوتاهی‌ها را تا حدی جبران کند.

کوثری تصریح کرد: هر کتابی که ترجمه می‌شود، اگر مترجم به راستی به وظایف خودش عمل کرده باشد، دو تأثیر اصلی دارد: یکی غنا بخشیدن به زبان مقصد و دیگری، وسعت بخشیدن به دایره دانش دیگران. در غنا بخشیدن به زبان مقصد باید بگویم که در هر صفحه‌ای از کتابی که از فرهنگ و زبان دیگر آمده‌ است به بسیاری از ترکیبات توضیحات و حتی شیوه بیان برمی‌خورید که باید آنها را با زبانی درخور خودش به فارسی برگردانید. این مفاهیم و این شیوه بیان‎‌ها به‌تدریج به گنجینه زبان فارسی اضافه می‌شود. ما رمان نداشتیم. رمان ترجمه کردیم و این‌گونه رمان نوشتن آموختیم. این خیلی مهم است. چند نسل مترجمان کار کردند تا آثاری ترجمه شود و باز آثاری برای ترجمه هست. مسئله این است ما باید قدری دامنه‌ی گزینش‌مان را وسیع‌تر کنیم تا شاهد این تأثیر باشیم.

او افزود: وسعت بخشیدن به دایره دانش دیگران یعنی ادبیات جهان. مترجم در حد امکان باید کتابی را ترجمه کند که جای آن خالی است و ضرورت دارد. این هم باز منوط به این است که مترجم بسیار خوانده باشد. مترجمی که کم خوانده باشد حتی اگر مترجم خوبی باشد، در نهایت در گزینش با این مشکل ارزنده‌نبودن متن زبان اصلی مواجه می‌شود.

کوثری در پایان ضمن تبریک به برندگان این دوره از جایزه ابوالحسن نجفی برای همه مترجمان جوان موفقیت روزافزون آرزو کرد.

تمنای رهایی واحد است

نرگس قندیل‌زاده در بخش‌هایی از سخنان خود اظهار داشت: طبیعی است که دیده شدن انگیزه بیشتر می‌دهد، هم به جوانان، هم به نوجوانان یا اگر بخواهم واقع‌بین باشم پیرانه‌سر. بخش دیگر خوشحالی من امروز به اقبال بیشتر به زبان و ادبیات عربی است. البته اهالی  جدی ادب و فرهنگ و هنر پیش‌ازاین هم با تبعیض با زبان و ادبیات ملل مختلف برخورد نمی‌کردند، اما شاید امروز از جانب کتاب‌خوانان هم ادبیات عربی را در کنار ادبیات ملت‌های دیگر مورد توجه قرار دهند. در مواجهه با بسیاری از جوانان که چندان با برگردان آثار عربی دوستی نمی‌کردند، همیشه گفته‌ام که هرچه هست از قامت ناساز ما مترجمان است، نه ادبیات عربی که متعلق به بیست‌و‌چند کشور است که کشورهایشان اندازه‌ی قاره‌ای است و ادیبان و اندیشمندان‌ بسیاری دارند و شایسته آن است که اندیشه‌ها، احساسات و هنرشان در بیان اندیشه و احساسات به دست ما برسد. البته برای این کار یا باید زبان آنها را یاد بگیریم (که برای همه ممکن نیست) یا از محصول ترجمه استفاده کنیم که در دسترس همه هست.

او در پایان گفت: اما از همه بالاتر خوشحالی من از این است که در جهانی همه شور و همه شر به‌رغم آنچه از بلایای طبیعی و غیرطبیعی گرفتارش شدیم، هنوز دغدغه‌ی دقت و صحت و سلامت و ادبیات هست. از این هم بالاتر قرار است با هم باشیم و بکوشیم عشق و امید و زیبایی را با ادبیات و هنر و اندیشه زنده نگه داریم تا جهان برهوت نشود، در دورانی که «مهربانی دوباره دست زیبایی را گرفته است و کمترین سرود بوسه است و هر انسان برای انسان برادری است». الیاس خوری در مقدمه‌‌ی خود بر ترجمه‌ی فارسی این کتاب نوشت، رنج آدمی واحد است و تمنای رهایی واحد است و عشق است که ما را در رویارویی با عداوت و ظلم و اشغال و استبداد متحد می‌کند.

تنهایی انسان مدرن

حانیه پدرام اظهار داشت: من مترجمی نوپا هستم و این کتاب دومین ترجمه‌ی من است. از داوران سپاسگزارم که این کار را شایسته‌ی تقدیر دانستند. چیز زیادی برای گفتن ندارم، ولی امیدوارم به این واسطه برای کارهای بهتر شجاعت بیشتری داشته باشم.

او توضیح داد: مضمون کلی همه کتاب‌هایی که از کارسون مکالرز کار کرده‌ام، «آواز کافه‌ی غم‌بار»، «در جست‌وجوی یک پیوند» و «ساعت بی‌عقربه»، تنهایی انسان مدرنی است که روز‌به‌روز تنهاتر می‌شود و به هیچ‌چیزی احساس تعلق ندارد و در جست‌وجوی چیزی است که به آن تعلق داشته باشد.

اینترنت به کمک مترجمان می‌آید

فرید دبیرمقدم اظهار داشت: این تشویق کار من را در ادامه راه سخت‌تر می‌کند؛ مسئولیت مرا بیشتر و وسواس مرا شدیدتر می‌کند. نخست، از دست‌اندرکاران نشر ماهی تشکر می‌کنم، علی‌الخصوص از دوستان فرهیخته‌ام مهدی نوری و علیرضا اسماعیل‌پور که در ویرایش و ترجمه این کتاب تعامل بسیار برادرانه و دوستانه‌ای با من داشتند و این رمان را به بهترین نحو ویرایش کردند. ویرایش خوب یک نعمت است. اما به‌راستی حق ویراستاران خوب را نه ناشران می‌دانند و نه مترجمان. ویراستاران از دست و گردنشان مایه‌ می‌گذارند و زحمات بسیاری می‌کشند و در مقابل آن دستمزد ناچیزی دریافت می‌کنند. من کار ویرایش انجام داده‌ام و از نزدیک این حق‌ناشناسی و قدر ندانستن را متوجه شده‌ام. همچنین، از مترجم بسیار کاربلد صالح نجفی سپاسگزارم که الفبای ترجمه را از او یاد گرفتم و با شرکت در کارگاه‌های ترجمه او بود که معنای ترجمه را دریافتم و همکاری‌ام را در نقش مترجم با مطبوعات شروع کردم. امیدوارم شاگرد خوبی بوده باشم.

او درباره‌ی ترجمه‌ی «روز ملخ» گفت: این رمان پر از اصطلاحات عامیانه و کوچه‌بازاری است که عمدتاً منسوخ شده‌اند؛ یعنی اصطلاحات دهه‌ی ۱۹۳۰ هستند. سخت‌ترین کار در ترجمه‌ی این کتاب نیز پیدا کردن معنی این اصطلاحات و ساختن یا یافتن معادلی برای آنها در فارسی بود. بنابراین، اینترنت خیلی به من کمک کرد و اگر شیر اینترنت را نبندند، واقعاً به کمک مترجمان می‌آید و منبع بسیار مهمی است. یک مثال کمک اینترنت در ترجمه را برایتان بیان می‌کنم. در این کتاب جنگ خروس‌هایی وجود دارد که چند اصطلاح خروس‌بازی در آن آمده است. یکی از دوستانم به شوخی به من می‌گفت که اگر کسی تو را نشناسد و پانویسی که داده‌ای را نخواند فکر می‌کند که یک خروس‌باز قهاری. من این مطالب را در اینترنت که جست‌وجو می‌کردم که به وبلاگی از جوانی اهل جیرفت برخوردم که عاشق خروس بود و از انواع و اقسام خروس‌ها می‌نویسد و انواع مراسم اینها را با انواع اصطلاحات و با جزئیات شرح می‌داد. باز شک کردم که شاید این اصطلاحات محلی آن منطقه باشد و جامعه خروس‌بازان ایران از آنها استفاده نکنند. پس، به جست‌وجوی اینترنتی ادامه دادم در روزنامه «هفت صبح» به گزارشی میدانی به قلم مرضیه پروانه در خصوص خروس‌بازی زیرزمینی (غیرقانونی) در ایران برخوردم. همان اصطلاحات وبلاگ‌نویس جیرفتی در این گزارش هم تکرار شده بود. به‌جاست اینجا اشاره کنم که این قبیل کارهای خلاقانه‌ی خبرنگاران شهری هم می‌تواند به ترجمه و اصطلاح‌یابی کمک برساند، هرچند این قشر هم کمتر شناخته شده‌اند.

منبع: پایگاه اطلاع‌رسانی مؤسسۀ فرهنگی شهر کتاب

 

[1]
[2]